رئیس هیات مدیره گروه استیری در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» اختلال در تامین نهاده های دامی را بررسی کرد
بزرگترین ضربه «۴۲۰۰» به صنعت کشاورزی
در بین دانهها ذرت، کنجاله سویا و جو، سه نهاده اصلی و پرمصرف دامی در کشوراست. میزان نیاز به این نهادهها ۲۱ میلیون تن است که سالانه ۱۶ میلیون تن آن از راه واردات تامین میشود. در سالهای اخیر با وجود تلاشهای فراوان چرا نتوانستیم در این بخش خودکفا باشیم؟ چه چالشهای داخلی و بیرونی برای این خودکفایی وجود دارد؟
قبل از هر موضوعی نخستین دغدغه در حوزه خودکفایی این است که بتوانیم بهاندازه کافی این غلات را تولید کنیم؛ اما سوال اینجاست که چه امری مجبور میکند این اتفاق روی دهد؟ آیا مشکل ما تولید ذرت، سویا و جو است یا نیاز داریم که زنجیره ارزش غذا را کامل کنیم؟ آنچه در حوزه غذا اهمیت دارد، امنیت و ایمنی غذایی است. در حوزه امنیت غذایی وقتی صحبت از غذا میکنیم، به معنی رساندن مواد مغذی از منظر بیولوژیک به انسان در هر رده و گروه سنی است. پس در ابتدا باید توجه کرد که آیا میزان غذای مغذی و موردنیاز ایرانیها به آنها میرسد؟ در بحث نهادهها همواره دغدغه اصلی این بوده که بتوانیم نیازمندی افراد به پروتئین حیوانی را تامین کنیم.
به عنوانمثال سویا یکی از راحتترین پروتئینهای قابلاستفاده است، چون هر ماده مغذی میتواند محدودیت مصرف داشته باشد و مواد ضدمغذی هم داشته باشد؛ اما سویا مواد ضدمغذی کمتری دارد و به همین دلیل استفاده از آن ساده است؛ اما ارزانترین پروتئین گیاهی برای استفاده نیست و ما میتوانیم اقلام دیگری مانند کلزا، آفتابگردان و کنجالههای پنبه را بهجای آن استفاده کنیم؛ اما اینکه چرا از این اقلام استفاده نکردهایم به این دلیل است که تمرکز خود را بر کنترل بازار قرار دادهایم و مجبور شدیم ناخواسته به سمت اقلامی حرکت کنیم که پیچیدگی کنترل را متناسب با توانمندیهای ما ممکن کنند. هرچه تنوع مواد اولیه ما بالاتر باشد، این ساختارهای کنترلی پیچیدهتر میشود.
در دولتی که نقش ساختارهای مبتنی بر هوش مصنوعی و ساختارهای دیجیتال کمرنگ است یا ساختارهای کنترلی، ابتدایی هستند؛ این مشکل مضاعف میشود؛ یعنی مجبور هستیم برای سادهسازی تصمیمگیری به سمت الگوهایی برویم که سطح کنترل بر میزان بهرهوری ارجحیت پیدا میکند. به همین دلیل در سالهای گذشته اصلا به این فکر نکردهایم که کدام ماده مغذی ارزانتر و کدام ماده مغذی بهرهورتر و بهصرفهتر است که در زنجیره تامین غذا روی آن سرمایهگذاری کنیم. به همین دلیل از الگوهایی که به عنوان الگوهای کنترلی استفاده شده، ابزاری را ایجاد کردهایم که این ابزار کاملا محدودکننده خودکفایی بودهاند.
با توجه به فضای سنتی کشاورزی و دامپروری در کشور چگونه میتوانیم به سمت افزایش بهرهوری در این حوزه برویم؟
وقتی دغدغه این نیست که از منابع داخلی بهصورت بهرهور برای تامین زنجیره غذا استفاده کنیم؛ درنتیجه این روند، دولت تمامی ارزهای خود را به اقلامی اختصاص میدهد که اکثرا وارداتی هستند و یارانه به آنها میدهد و بهاینترتیب عملا وارد یک رقابت منفی با کشاورزان میشود. به این مفهوم که با اختصاص ارز 4200 تومانی به واردات سویا، کشاورزان دیگر دلیلی نمیدیدند که سویا کشت کنند. چون سویا با یکسوم قیمت جهانی در بازار داخلی عرضه میشد. بهتبع آن کشت کلزا یا هر کالای دیگری توجیهی نداشت و ما عملا بزرگترین ضربه را به صنعت زدیم، زمانی که هر صنعتی با تنش و چالش روبهرو شود، سرمایهگذار نسبت به سرمایهگذاری در آن صنعت دلنگران و محتاط میشود. اتفاقی که در صنعت کشاورزی ما هم افتاده، چون کشاورز نمیتواند از کسب درآمد متعارف و قابلاتکا اطمینان داشته باشد، پس دلیلی نمیبیند که در این حوزه سرمایهگذاری کند. در این صورت فضای صنعت، همواره یک فضای سنتی باقی میماند.
در فضای سنتی هیچ دلیل و توجیهی وجود ندارد که بخواهیم روی شاخصهای بهرهوری از منظر کیفیت خاک، کود، بذر، ماشینآلات، مدیریت، صنعتی کردن و... سرمایهگذاری کنیم. پس الگویی را انتخاب میکنیم که به حداقل سرمایهگذاری نیاز دارد و بهتبع آن با حداقل بهرهوری مواجه میشویم. در چند سال گذشته که بر ارز 4200 تومانی تمرکز کردهایم، کاملا انگیزههای خودکفایی و تولید ملی را در حوزه کشاورزی از بین بردهایم. از طرفی، طی چند سال اخیر واردکنندگان نهاده وظیفه داشتند کالای خود را به بازارگاه بفروشند و مجددا از بازارگاه کالا را بخرند که ممکن بود کالای خود یا شخص دیگری باشد. بحث این است که در چنین رویکردی اطمینانی از بابت کیفیت کالای خریداریشده وجود ندارد و ترجیح این است که کالای وارداتی از منظر کمی برای حکمرانی اقناعکننده باشد تا از منظر کیفی.
از منظر کیفی، استانداردهای ما حداقلی هستند؛ یعنی میتوانیم کالاهایی را وارد کنیم که از استانداردهای حداقلی وضعیت بهمراتب مطلوبتری دارند؛ اما کسی به دنبال کالای باکیفیت نمیرود. پس بهسادگی میشد میزان واردات مواد را با ایجاد الگوهای تشویقکننده کیفیت کاهش داد و از ثروت ملی حمایت کرد. نگاهی به عملکرد دولت سابق در این بخش نشان میدهد دولت تنوع اقلام را از بین برده و به رسمیت نشناخته و بدنه مصرف را درگیر یکسری عادات غلط کرده و هیچگاه فضایی را ایجاد نکرده که مبتنی بر آن فضا تحقیق و پژوهشی شکل بگیرد که بقیه مواد داخل زنجیره غذا ورود کنند. چون همواره رقابتی مطرح بوده که محکوم به شکست بودهاند و هم اینکه صنعت کشاورزی دلیلی نمیدیده که وارد یک رقابت از پیش بازنده شود.
جایگاه ایران را در حوزه تامین زنجیره غذا و امنیت غذایی چگونه ارزیابی میکنید؟
نمیتوان گفت که از منظر تغذیهای جایگاه ضعیفی در جهان داریم، اما مساله این است که در کشورهای پیشرو همیشه تمرکز بر این بوده که چگونه از مواد پسماند یا محصولات جانبی بهدرستی استفاده و آنها را وارد زنجیره غذا کنند. بهتبع آن از محصولات بسیار هایتک مانند آنزیمها و بهبوددهندههای جذب، هضم و رشد استفاده شده یا روشهای مدیریت مواد ضد مغذی از طریق فرآوری این مواد که در یک ساختار اقتصادی سالم و متناسب با چارچوبهای بینالمللی معنادار است؛ اما وقتیکه این دانش را وارد ایران میکردیم؛ به این دلیل که یک رقابت ناعادلانه بین اقلامی که به آنها ارز تعلق میگیرد و اقلامی که ارز به آنها تعلق نمیگیرد، وجود داشت؛ هیچگاه این الگوها در ایران توجیه اقتصادی پیدا نمیکرد. به عنوانمثال ذرت یک کالای بسیار ارزنده از منظر مواد مغذی است، اما سبوس گندم از منظر مواد مغذی نسبتا فقیر است و فیبر زیادی دارد. معمولا در زمان جیرهنویسی، برای رقیقسازی جیره از یک کالای پرکننده که ارزش ریالی کمتری دارد و از منظر غذایی هم محدودیت مصرف ندارد؛ مانند سبوس استفاده میکنیم.
چه اقداماتی را در حوزه صنعت کشاورزی و تولید نهادهها الزامی میدانید؟
در کشوری هستیم که ازنظر منابع آبی محدودیتهایی داریم؛ پس برای خودکفایی در بخش کشاورزی لازم است روی پارامترهای بهرهوری تمرکز ویژهای داشته باشیم که بتوانیم بهدرستی از منابع آبی خود استفاده کنیم. برای این منظور باید در این حوزه سرمایهگذاری شود و این امر جز با خوشبینی و امیدواری سرمایهگذار نسبت به یک انتفاع معنادار محقق نمیشود. نخستین اقدامی که باید در حوزه کشاورزی انجام شود، این است که باید به کشاورزی به عنوان یک صنعت استراتژیک و جدی نگاه شود. پس در ابتدا باید تصمیم بگیریم که آیا تولید نهاده برای ما استراتژیک است یا خیر و آیا حاضریم یک نگاه استراتژیک به تولید نهاده داشته باشیم و بابت آن هزینه بپردازیم و دولت حاضر است بودجهای را برای این بخش اختصاص دهد یا خیر.
هرچند تاکنون در اظهارات و برخی تصمیمگیریها تلاش شده که یک رویکرد استراتژیک نسبت به این موضوع وجود داشته باشد، اما متاسفانه تا به امروز موفق نبودهایم و آنچه بهصورت سنتی در ایران روی آن تمرکز بیشتری بوده، بحث گندم بوده است؛ در حوزه ذرت و سویا برنامههای حمایتی وجود داشته، اما خروجی منجر به خودکفایی در این بخش را شاهد نبودهایم. چون ما همواره در یک فضای دوگانه تصمیمگیری میکنیم. از یک منظر این موضوع را استراتژیک میدانیم؛ از منظر دیگر حاضر نیستیم هزینههای آنچنانی را از طرف دولت بابت استقرار این فضا اعمال کنیم. معمولا صنعتگر را درگیر این موضوع میکنیم و هرچند صنعتگر باور به ارزشهای ملی دارد، اما قبل از این موضوع متعهد به ادامه بقای کسبوکار خود و پرداخت حقوق کارکنان خود است تا درنهایت بتواند اهداف ملی را هم محقق کند.
پس نمیتوانیم از یک کشاورز و صنعتگر انتظار داشته باشیم که ارزشهای ملی را به عنوان هدف اصلی نگاه کند و بعد اهداف اقتصادی خود را دنبال کند. چون در کوتاهمدت ورشکست و از این بازار حذف میشود؛ چون کسانی در این بازار و فضای کسبوکار زنده میمانند که به بازی اقتصاد و کسبوکار آشنا باشند و در کنار آن اهداف کلان را دنبال کنند. پس باید فضای کسبوکار را جذاب کنیم تا سرمایهگذاران در این فضا ورود کنند و احساس امنیت کنند. در این صورت هم تنوع اقلام تولیدی در داخل کشور افزایش مییابد و دیگر نیازی به واردات بخش عمدهای از آنها نیست و هم میزان مصرف آنها کاهش مییابد؛ اما دولت روحانی در حوزه بهرهوری بسیار ضعیف عمل کرد.
آیا برای رونق این محصولات میتوان از کشت فراسرزمینی بهره جست؟ در این خصوص چه چالشهایی وجود دارد؟
ایجاد بهرهوری و خودکفایی در این فضا صرفا متاثر از کشت سرزمینی یا فراسرزمینی نیست. اگر نگاه درستی به حوزه خوراک نداشته باشیم؛ هر آدرسی که میدهیم میتواند آدرس اشتباهی باشد. باید توجه کنیم که اگر به کشت فراسرزمینی هم به عنوان یک رسالت دولتی نگاه شود؛ یعنی خود دولت یا نهادهای شبهدولتی به آن ورود پیدا کنند، همان اتفاقات منفی رخ میدهد که در حوزه بخش خصوصی افتاده است. اگر بخواهیم بخش خصوصی متولی کشت فراسرزمینی شود، لازمه آن این است که این فضای کسبوکار هم فضای جذابی برای صنعتگران و سرمایهگذاران باشد. شاید این سوال مطرح شود که دولت چگونه میتواند این فضا را برای یک سرمایهگذار و صنعتگر جذاب کند که خارج از مرزهای ایران وارد الگوی کشاورزی کشت فراسرزمینی شوند؛ پاسخ این است که مگر در داخل مرزهای ایران دولت توانسته این جذابیت را فراهم کند که حال در خارج از مرزهای ایران به دنبال آن میگردیم.
نکته بعدی این است که کشاورزان در جریان فعالیت در خارج از مرزهای ایران از چه حمایتهایی برخوردار خواهند بود که این سرمایهگذاری را برای آنها جذاب و ایمن کند. یک بخش از این حمایتها به روابط دیپلماتیک بین ایران و کشور هدف برمیگردد. تجارب ناموفقی وجود دارد که سرمایهگذاران بعد از سرمایهگذاری در یک کشور برای بازگرداندن سرمایه، مدیریت سرمایه، اخذ حقوق قانونی خود و حتی برای حضور مجدد در آن کشورها با چالش مواجه هستند. پس ما نمیتوانیم به الگوهایی فکر کنیم که صنعتگران ما وارد چرخههایی شوند که سطح ریسک و خطر را افزایش میدهد. تا وقتی دولت نتواند ریسک صنعتگر را در این حوزه کاهش و مشوقهای معناداری را ارائه دهد، نباید انتظار پیشرفت در این حوزهها را داشته باشیم. دولتمردان در چند سال گذشته خوشقول نبودهاند و به دلیل کمبود منابع مالی، دولت نتوانسته به وعدههای خود عمل کند. این مسائل موجب شده که صنعتگران حاضر به پذیرش ریسکها و رویارویی با چالشهای بیشتر نباشند.
با توجه به اینکه ۸۰ درصد هزینه تولید در صنعت دام و طیور صرف تامین نهادهها میشود، سرمایهگذاری در خوراک صنعتی و آماده دام، طیور و آبزیان، تامینکننده بخش زیادی از نیاز تولیدکنندگان در این بخش است. چرا باوجود این بازار بزرگ عرضه سرمایهگذاران در این بخش حضور قوی ندارند؟ چه محدودیتهای دولتی و غیردولتی برای حضور این افراد و ارگانها وجود دارد؟
در حوزه خوراک صنعتی دولت با حمایت از بخش پرورش و عدم همسوسازی و عدم همتراز کردن فضای رقابتی در حوزه تولید خوراک، بهنوعی در حوزه المانهای بهرهورانه در این بخش ایجاد ضعف و تنش میکند. میتوانیم به سمت خوراک صنعتی برویم و به این سمت رفتهایم. ظرفیتها وجود دارند و تاحدی که توان صنعتگر در این فضای ناسالم اقتصادی اجازه میدهد، از این ظرفیتها استفاده شده است؛ اما متاسفانه حمایت هدفمند و معناداری در فضای رقابتی در راستای دستاوردهای ملی و بهرهوری وجود ندارد. مشکلات و مسائل زیادی در حوزه تصمیمگیری، قوانین، عدم توازن حمایت بین دو طرف حلقه تامین و... وجود دارد که قابلبررسی و نیازمند نگرش کارشناسانه است.
به گفته کارشناسان دغدغه و چالشهای زیادی در حوزه تولید و واردات نهادهها در کشور وجود دارد. برای برونرفت از این محدودیتها چه راهکار و برنامهای را پیشنهاد میدهید؟
کارخانهها میتوانند با اصلاح و بهبود فناوری میزان بهرهوری خود را افزایش دهند؛ اما در چند سال گذشته فضای صنعت بهقدری ملتهب بوده که تولیدکنندگان خوراک تحتفشار بودند و نتوانستند نهاده تامین کنند یا مجبور بودند نهاده را از حلقه بعدی خود یعنی دامداران و مرغداران با هزینه بسیار بیشتری تهیه و تبدیل به خوراک کنند. جالب اینکه باید با مرغدارانی رقابت کنند که معاف از مالیات هستند و تعرفه برق آنها مبتنی بر کشاورزی است؛ اما کارخانهها باید مالیات و تعرفههای صنعتی بپردازند و با هزینه بیشتری با آنها رقابت کنند. پس فضای رقابت هم در حوزه بهرهوری وجود ندارد و حمایت و تشویق در جای دیگری اعمال میشود.
نهاده برای ما مهم است؛ چون بخشی از زنجیره تامین غذا برای ما ایرانیها است. پس مساله اصلی این است که در حوزه تامین غذا و تامین مواد مغذی افراد باید ساختار کمریسکتر و قابلاتکاتری ایجاد کنیم. در یک ساختار غیر بهرهور که سخاوتمندانه منابع ملی را هزینه میکنیم تا درگیر چالشهای اجتماعی نشویم و به تبعات این موضوع فکر نمیکنیم، نهادهها مهمترین بحث قضیه به نظر میرسند. بحث نهادهها بدون توجه دقیق به صنعت دامپروری قابلتحلیل نیست. صنعت دامپروری خارج از چرخه غذا نیست و چرخه غذا هم خارج از بستر اقتصادی ما نیست. پس در نبود بستر اقتصادی درست عملا امنیت غذایی محقق نمیشود.
امنیت غذایی به این معنا است که تمامی اقشار توان و امکان استفاده از مواد مغذی را داشته باشند. عدم مصرف یک ماده مغذی در زمان بیولوژیک خود میتواند آن کمبود را به نسلهای آینده نیز منتقل کند. پس در جامعهای که مواد غذایی با کمبود روبهرو است، در نسلهای آینده خود،کاهش بهره هوشی، کاهش قد و وزن و سلامتی اندام و ایمنی و نوع عملکرد ایمنی انسان در برابر بیماریها را شاهد خواهد بود.
آیا جای خالی سیاستگذاری دولت و مسوولان را در این بخش پررنگ میبینید؟
باید بپذیریم که در حوزه اقتصاد دولتی، عملکرد مثبت و کارنامه درخشانی نداریم. بخش بزرگی از مسیر امنیت غذایی از کانال شرکتهای بخش خصوصی و اقتصاد خصوصی عبور میکند. پس بهتر است دولت نظارتها را کاهش دهد و رقابتهای منفی ایجادشده بین حلقهها را از بین ببرد. رفتارهای دستوری و سرکوب قیمتی، الگوهای مضری است که در یک ساختار اقتصادی رخ میدهد. ارائه کالابرگ الکترونیک در حوزه مصرف برای حفظ توان مصرفکننده و تمرکز بر حمایت از حلقههای ارزشآفرین در زنجیره تامین، از اولویتها است.