حاج اسماعیــــــــل فرزانه بود - ۱۲ بهمن ۹۱
سعید شریعتی
فرزانه با دانشمند فرق میکند. فرزانه با عالم تفاوت دارد. معرفت فرزانه مدرسهای نیست. خیلی چیزها که فرزانگان میدانند قابل این که با صغری و کبری، قیاس و استقراء،فرضیه و آزمون راستی آزمایی شوند نیست در عین حال از هر حقیقتی صادقانهتر است. فرزانگان معلم مدرسهای ندارند، پیر عشق دستگیر آنان بوده است. همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
فرزانه دنبال یک صدا و یک ندا را میگیرد تا به مصدر آن برسد. تنها جذبه آن صداست که او را میکشاند و هرچه به مصدر آن ندا نزدیکتر میشود تلألو نورش جان مشتاقان را روشنتر میسازد.
فرزانه با دانشمند فرق میکند. فرزانه با عالم تفاوت دارد. معرفت فرزانه مدرسهای نیست. خیلی چیزها که فرزانگان میدانند قابل این که با صغری و کبری، قیاس و استقراء،فرضیه و آزمون راستی آزمایی شوند نیست در عین حال از هر حقیقتی صادقانهتر است. فرزانگان معلم مدرسهای ندارند، پیر عشق دستگیر آنان بوده است. همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
فرزانه دنبال یک صدا و یک ندا را میگیرد تا به مصدر آن برسد. تنها جذبه آن صداست که او را میکشاند و هرچه به مصدر آن ندا نزدیکتر میشود تلألو نورش جان مشتاقان را روشنتر میسازد.
سعید شریعتی
فرزانه با دانشمند فرق میکند. فرزانه با عالم تفاوت دارد. معرفت فرزانه مدرسهای نیست. خیلی چیزها که فرزانگان میدانند قابل این که با صغری و کبری، قیاس و استقراء،فرضیه و آزمون راستی آزمایی شوند نیست در عین حال از هر حقیقتی صادقانهتر است. فرزانگان معلم مدرسهای ندارند، پیر عشق دستگیر آنان بوده است. همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
فرزانه دنبال یک صدا و یک ندا را میگیرد تا به مصدر آن برسد. تنها جذبه آن صداست که او را میکشاند و هرچه به مصدر آن ندا نزدیکتر میشود تلألو نورش جان مشتاقان را روشنتر میسازد.
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا
کلمات وزینی چون «فرزانه» بیسبب شکل نیافتهاند. «فر» همان که در فره ایزدی، فرهنگ، فرهیخته، تکرار شده است، موهبتی است که انسانهایی به کمال راه یافته از آن برخوردار میشوند. همان «آن» که آدم در محضر آنان گرفتارش میشود، همان که حافظ میگفت:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد
آری برخی از انسانهای کمالیافته فرمندند و البته اندک از فرمندان، به مقام «فرزانگی» راه مییایند؛ یعنی از آنان فر زاییده میشود. مصدر جوشش و بخشش «آن» میشوند.
به محضرشان که راهیابی «فر» را و «آن» را معاینه میبینی و نه فقط میبینی، بلکه مییابی و اگر استمرار حضور داشته باشی، «فرمند» میگردی.
فرزانگان در میان مردم گمند، بر چشم مردماند و در چشم مردم نیستند. میشود برای آنان خواند:
بیا به چشم من و در میان مردم باش
میان قافله پابرهنگان گم باش
هیچ عنوانی، لقبی، شوکتی، مدرکی، قپهای، خدمی و حشمی ندارند. به دستگیری فروافتادگان متمایل اند و به نصیحت حکام شاغل.
اینطور هم نیست که خلاصه ذکرشان همان تذکره الاولیاء عطار باشد. شیخ نیشابور تفحص کرده و در پنج، شش قرن پیش از خود چندین و چند فرزانه را جسته است. هر عصر و زمانی فرزانگان خود را دارد. همتی چون شیخ فریدالدین میخواهد که در هر عصر تذکرهالاولیایی نگاشته شود.
حاج اسماعیل دولابی بیگمان از نوادر فرزانگان عصر ما بود. مجلسش، سخنش، ذوقش و حالش فر داشت، آن داشت. نه من هر که در آن حلقه بود بر این باور گواهی میدهد.
قلم را آن زبان نبود که شرح عاشقیهایی که در محضرش آموختهام و بارقههای تجلی معرفتی که در آن محفل انس بر دل باریده است بازگو کنم.
فرزانگانی چون حاج اسماعیل چناناند که گویا از رضوانالله چند صباحی به این عالم رخ نمودهاند و به مهمانی آمدهاند و در عین حال بساط میهمانی برای مشتاقان گستردهاند. آدم در محضرشان احساس یک ضیافت نور دارد. خوب که دقیق میشوی، حسرت جانت را فرامیگیرد، چون درمییابی که صدرالضیافه خود را میهمان میداند و بار سفرش را خیلی پیشتر بسته و آماده شنیدن ندای ارجعی الی ربک است و تو میمانی و کامی ناتمام برای همیشه. از آن «آن» از آن «فر».
خودش میگفت: «در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصهها میرود. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد. در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی.
اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید، شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن.
ما در دنیا و آخرت میهمان خدا هستیم. آداب میهمانی را باید رعایت کرد. باید در بدو ورود صاحبخانه را ملاقات کرد، بعد هرجا که گفت بنشین نشست و هرچه پذیرایی کرد بهره برد و به صاحبخانه فرمان نداد و جز آنچه آماده کرده نخواست و دل به وسایل و منزل صاحبخانه نبست و آرزوی مالکیت آنها را نکرد.
مهمان تا صاحبخانه را ملاقات نکرده و ندیده است فکر میکند اصلا مهمان نیست و به دزدی آمده است؛ لذا تا صاحبخانه را نشناخته است، باید خیلی احتیاط کند، اما وقتی که صاحبخانه را شناخت و دید، دیگر هرچه خواست میخورد. تنها وظیفه مهمان این است که هرچه صاحبخانه گفت بکند و هرچه هم به او داد بگیرد و نگوید کم است یا چیز دیگری میخواهم.
اکرموا الضیف ولو کان کافرا: به مهمان حتی اگر کافر باشد، کرم نمایید و او را اکرام کنید. اگر خود را مهمان خدا دیدی، هرچه باشی، خدای کریم حتما تو را کریمانه دست گیری و اکرام مینماید.
وقتی مهمان میشویم خوبست تمامعیار مهمان شویم.»
حاج محمد اسماعیل دولابی فرزانه بود، فرزانه زیست و فرزانه رفت. در جنتالمآوا آشیان دارد بیگمان.
فرزانه با دانشمند فرق میکند. فرزانه با عالم تفاوت دارد. معرفت فرزانه مدرسهای نیست. خیلی چیزها که فرزانگان میدانند قابل این که با صغری و کبری، قیاس و استقراء،فرضیه و آزمون راستی آزمایی شوند نیست در عین حال از هر حقیقتی صادقانهتر است. فرزانگان معلم مدرسهای ندارند، پیر عشق دستگیر آنان بوده است. همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
فرزانه دنبال یک صدا و یک ندا را میگیرد تا به مصدر آن برسد. تنها جذبه آن صداست که او را میکشاند و هرچه به مصدر آن ندا نزدیکتر میشود تلألو نورش جان مشتاقان را روشنتر میسازد.
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا
کلمات وزینی چون «فرزانه» بیسبب شکل نیافتهاند. «فر» همان که در فره ایزدی، فرهنگ، فرهیخته، تکرار شده است، موهبتی است که انسانهایی به کمال راه یافته از آن برخوردار میشوند. همان «آن» که آدم در محضر آنان گرفتارش میشود، همان که حافظ میگفت:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد
آری برخی از انسانهای کمالیافته فرمندند و البته اندک از فرمندان، به مقام «فرزانگی» راه مییایند؛ یعنی از آنان فر زاییده میشود. مصدر جوشش و بخشش «آن» میشوند.
به محضرشان که راهیابی «فر» را و «آن» را معاینه میبینی و نه فقط میبینی، بلکه مییابی و اگر استمرار حضور داشته باشی، «فرمند» میگردی.
فرزانگان در میان مردم گمند، بر چشم مردماند و در چشم مردم نیستند. میشود برای آنان خواند:
بیا به چشم من و در میان مردم باش
میان قافله پابرهنگان گم باش
هیچ عنوانی، لقبی، شوکتی، مدرکی، قپهای، خدمی و حشمی ندارند. به دستگیری فروافتادگان متمایل اند و به نصیحت حکام شاغل.
اینطور هم نیست که خلاصه ذکرشان همان تذکره الاولیاء عطار باشد. شیخ نیشابور تفحص کرده و در پنج، شش قرن پیش از خود چندین و چند فرزانه را جسته است. هر عصر و زمانی فرزانگان خود را دارد. همتی چون شیخ فریدالدین میخواهد که در هر عصر تذکرهالاولیایی نگاشته شود.
حاج اسماعیل دولابی بیگمان از نوادر فرزانگان عصر ما بود. مجلسش، سخنش، ذوقش و حالش فر داشت، آن داشت. نه من هر که در آن حلقه بود بر این باور گواهی میدهد.
قلم را آن زبان نبود که شرح عاشقیهایی که در محضرش آموختهام و بارقههای تجلی معرفتی که در آن محفل انس بر دل باریده است بازگو کنم.
فرزانگانی چون حاج اسماعیل چناناند که گویا از رضوانالله چند صباحی به این عالم رخ نمودهاند و به مهمانی آمدهاند و در عین حال بساط میهمانی برای مشتاقان گستردهاند. آدم در محضرشان احساس یک ضیافت نور دارد. خوب که دقیق میشوی، حسرت جانت را فرامیگیرد، چون درمییابی که صدرالضیافه خود را میهمان میداند و بار سفرش را خیلی پیشتر بسته و آماده شنیدن ندای ارجعی الی ربک است و تو میمانی و کامی ناتمام برای همیشه. از آن «آن» از آن «فر».
خودش میگفت: «در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصهها میرود. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد. در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی.
اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید، شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن.
ما در دنیا و آخرت میهمان خدا هستیم. آداب میهمانی را باید رعایت کرد. باید در بدو ورود صاحبخانه را ملاقات کرد، بعد هرجا که گفت بنشین نشست و هرچه پذیرایی کرد بهره برد و به صاحبخانه فرمان نداد و جز آنچه آماده کرده نخواست و دل به وسایل و منزل صاحبخانه نبست و آرزوی مالکیت آنها را نکرد.
مهمان تا صاحبخانه را ملاقات نکرده و ندیده است فکر میکند اصلا مهمان نیست و به دزدی آمده است؛ لذا تا صاحبخانه را نشناخته است، باید خیلی احتیاط کند، اما وقتی که صاحبخانه را شناخت و دید، دیگر هرچه خواست میخورد. تنها وظیفه مهمان این است که هرچه صاحبخانه گفت بکند و هرچه هم به او داد بگیرد و نگوید کم است یا چیز دیگری میخواهم.
اکرموا الضیف ولو کان کافرا: به مهمان حتی اگر کافر باشد، کرم نمایید و او را اکرام کنید. اگر خود را مهمان خدا دیدی، هرچه باشی، خدای کریم حتما تو را کریمانه دست گیری و اکرام مینماید.
وقتی مهمان میشویم خوبست تمامعیار مهمان شویم.»
حاج محمد اسماعیل دولابی فرزانه بود، فرزانه زیست و فرزانه رفت. در جنتالمآوا آشیان دارد بیگمان.
ارسال نظر