بررسی مکتب واسوخت از منظر تاریخی
شاهکار بینش پژوه
صحبت کردن در باب ترانههایی که به دیس لاو مشهور شدهاند، زمان زیادی را طلب میکند. اشعار صنعت واسوخت سبقهای طولانی در ادبیات ایران دارد. واسوخت در ادب فارسی به شعری اطلاق میشود که مفاد آن، اعراض از معشوق باشد و این کلمه با حذف نون مصدری (واسوختن) درست معنی ضد آن را که (سوختن) باشد، میدهد. توضیح بیشتر آنکه در قرن دهم، در بین شعرای فارسیگو، شیوهای در غزلسرایی رواج یافت که شعرا به بیان ساده و بیپیرایه روابط عاشق و معشوق میپرداختند و آنچه را که در عالم واقع بین آن دو رخ میداد، عینا در اشعارشان انعکاس میدادند، اما شعر واسوخت که مورد گفتوگو است، از زیرشاخههای مکتب وقوع محسوب میشود، هر چند رگههایی از آن در شعر شعرای متقدم نیز به چشم میآید، چرا که اصولا شکوه از معشوق و خود را برابر و حتی برتر از او دانستن و زبان به ملامت و سرزنش او گشودن و تهدید به روگردانی و اعراض را نمیتوان مضمونی دانست که منحصر به دورهای خاص یا حتی زبان و فرهنگ خاصی باشد، از همین روست که اشعار الشاب الظریف با آنکه در مقام مقایسه بیشتر با مضامین سبک عراقی، که در آن معشوق یکسره ناز است و عاشق جمله نیاز، قابلیت تطبیق بیشتری دارد، اما ابیاتی نیز در دیوانش به چشم میخورد که با تعاریفی که از شعر واسوخت نمودیم قابل تطبیق است.
صحبت کردن در باب ترانههایی که به دیس لاو مشهور شدهاند، زمان زیادی را طلب میکند. اشعار صنعت واسوخت سبقهای طولانی در ادبیات ایران دارد. واسوخت در ادب فارسی به شعری اطلاق میشود که مفاد آن، اعراض از معشوق باشد و این کلمه با حذف نون مصدری (واسوختن) درست معنی ضد آن را که (سوختن) باشد، میدهد. توضیح بیشتر آنکه در قرن دهم، در بین شعرای فارسیگو، شیوهای در غزلسرایی رواج یافت که شعرا به بیان ساده و بیپیرایه روابط عاشق و معشوق میپرداختند و آنچه را که در عالم واقع بین آن دو رخ میداد، عینا در اشعارشان انعکاس میدادند، اما شعر واسوخت که مورد گفتوگو است، از زیرشاخههای مکتب وقوع محسوب میشود، هر چند رگههایی از آن در شعر شعرای متقدم نیز به چشم میآید، چرا که اصولا شکوه از معشوق و خود را برابر و حتی برتر از او دانستن و زبان به ملامت و سرزنش او گشودن و تهدید به روگردانی و اعراض را نمیتوان مضمونی دانست که منحصر به دورهای خاص یا حتی زبان و فرهنگ خاصی باشد، از همین روست که اشعار الشاب الظریف با آنکه در مقام مقایسه بیشتر با مضامین سبک عراقی، که در آن معشوق یکسره ناز است و عاشق جمله نیاز، قابلیت تطبیق بیشتری دارد، اما ابیاتی نیز در دیوانش به چشم میخورد که با تعاریفی که از شعر واسوخت نمودیم قابل تطبیق است.
شاهکار بینش پژوه
صحبت کردن در باب ترانههایی که به دیس لاو مشهور شدهاند، زمان زیادی را طلب میکند. اشعار صنعت واسوخت سبقهای طولانی در ادبیات ایران دارد. واسوخت در ادب فارسی به شعری اطلاق میشود که مفاد آن، اعراض از معشوق باشد و این کلمه با حذف نون مصدری (واسوختن) درست معنی ضد آن را که (سوختن) باشد، میدهد. توضیح بیشتر آنکه در قرن دهم، در بین شعرای فارسیگو، شیوهای در غزلسرایی رواج یافت که شعرا به بیان ساده و بیپیرایه روابط عاشق و معشوق میپرداختند و آنچه را که در عالم واقع بین آن دو رخ میداد، عینا در اشعارشان انعکاس میدادند، اما شعر واسوخت که مورد گفتوگو است، از زیرشاخههای مکتب وقوع محسوب میشود، هر چند رگههایی از آن در شعر شعرای متقدم نیز به چشم میآید، چرا که اصولا شکوه از معشوق و خود را برابر و حتی برتر از او دانستن و زبان به ملامت و سرزنش او گشودن و تهدید به روگردانی و اعراض را نمیتوان مضمونی دانست که منحصر به دورهای خاص یا حتی زبان و فرهنگ خاصی باشد، از همین روست که اشعار الشاب الظریف با آنکه در مقام مقایسه بیشتر با مضامین سبک عراقی، که در آن معشوق یکسره ناز است و عاشق جمله نیاز، قابلیت تطبیق بیشتری دارد، اما ابیاتی نیز در دیوانش به چشم میخورد که با تعاریفی که از شعر واسوخت نمودیم قابل تطبیق است.
در قرن دهم دو جریان شعری در ادبیات ایران رواج مییابد. نخست همان شیوه لطیف و فصیح سخنورانی همانند بابافغانی (متوفی ۹۲۵ ق) که معانی و ظرافت کلام حافظ و اوج سبک عراقی را بهخاطر میآورد و دیگر نوعی خاص از سخنگویی که خود معلول چارهاندیشیهای برخی از شاعران این دوره جهت تغییر شیوه و رهایی از تقلید در سبک عراقی بود. به اعتقاد این گروه سبک عراقی و مضامین عاشقانه آن بیش از حد جنبة ذهنی و تخیلی یافته بود. پس آنان به سادهگویی و بیان واقعیت در کلام توجهی خاص نشان میدهند. از این رو ماجرای میان دو قهرمان اصلی مضامینعاشقانه ـ عاشق و معشوق ـ را با زبانی ساده، واقعی و به دور از هر گونه تکّلف ـ مکتب وقوع ـ بیان میدارند، اما این بیپیرایگی و صراحت بیان چنان که گاه عاشق بر خلاف سنت معمول در ادبیاتعاشقانه با خشونت با معشوق خود رفتار میکند و ضمن انتقاد از عملکرد او حتی وی را به قطع ارتباط تهدید میکند. واسوخت مکتب وقوع شیوهای در سخنوری بهویژه غزلسرایی است که با سادگی فوقالعاده زبانی و عاریبودن از اغراقهای شاعرانه و پیرایههای کلامی و معنوی متمایز و مشخص است. در اوایل قرن دهم بسیاری از شاعران این شیوه را به کار میگرفتند که تفاوت کلی با طرز سخنگویی شاعران قرون پیش از آن داشت. از جمله مهمترین وجوه تمایز این مکتب عبارت بود از: ۱ ـ بیان واقعی عوالم عاشقانه: شاعران زبان حال احساسات خود را آنچنان که واقعیت داشت و خود احساس میکردند، بدون هیچگونه پردهپوشی و پنهان کاری، به تصویر میکشیدند.
اما وقتی صحبت از موسیقی دیس لاو میشود و ترانههای این سبک به بازار رقابت میآیند، ماجرا شکل دیگری به خود میگیرد. دیس لاو شکایت است از شرایطی که یک عاشق در آن گیر افتاده، شرایطی که باعث از بین رفتن احساسات دوست داشتنی شده و عاشق را به اوج نفرت میکشاند، اما گاهی این نفرتی که در ترانه نشان داده میشود، رنگی از خشونت به خود میگیرد، خشونتی که باعث تفکرات جرم آسا در ترانهسرا میشود و شنونده را نیز به اوج این احساسات نه چندان خوشایند میکشاند. این ترانهها که بیشتر بر روی آهنگ ساخته میشود و عموما معنا و مفهوم درستی را دنبال نمیکنند ناشی از هیجانات لحظهای سراینده آن است و بار معنای خاصی را به دوش نمیکشد.
نمیتوان به طور مشخص از ترانه خاصی در این زمینه نام برد، اما گاهی کل کلهای عاشقانه و لجبازیهایی که به تعابیر دیگر میتوان از آن به عنوان ناز و نیاز عاشقانه یاد کرد، جای خود را به لذت انتقام و در هم شکستگی طرف مقابل میدهد. این شاید خیلی قابلباور نباشد که کسی عاشق باشد، اما آرزوی مرگ بکند و بخواهد طوفانی از سمت شمال بیاید و دوستداشتنیترین فرد زندگیاش را که لابد تا هفته پیش برایش ترانههای قربان صدقه برو میگفته به زمین گرم بزند...
صحبت کردن در باب ترانههایی که به دیس لاو مشهور شدهاند، زمان زیادی را طلب میکند. اشعار صنعت واسوخت سبقهای طولانی در ادبیات ایران دارد. واسوخت در ادب فارسی به شعری اطلاق میشود که مفاد آن، اعراض از معشوق باشد و این کلمه با حذف نون مصدری (واسوختن) درست معنی ضد آن را که (سوختن) باشد، میدهد. توضیح بیشتر آنکه در قرن دهم، در بین شعرای فارسیگو، شیوهای در غزلسرایی رواج یافت که شعرا به بیان ساده و بیپیرایه روابط عاشق و معشوق میپرداختند و آنچه را که در عالم واقع بین آن دو رخ میداد، عینا در اشعارشان انعکاس میدادند، اما شعر واسوخت که مورد گفتوگو است، از زیرشاخههای مکتب وقوع محسوب میشود، هر چند رگههایی از آن در شعر شعرای متقدم نیز به چشم میآید، چرا که اصولا شکوه از معشوق و خود را برابر و حتی برتر از او دانستن و زبان به ملامت و سرزنش او گشودن و تهدید به روگردانی و اعراض را نمیتوان مضمونی دانست که منحصر به دورهای خاص یا حتی زبان و فرهنگ خاصی باشد، از همین روست که اشعار الشاب الظریف با آنکه در مقام مقایسه بیشتر با مضامین سبک عراقی، که در آن معشوق یکسره ناز است و عاشق جمله نیاز، قابلیت تطبیق بیشتری دارد، اما ابیاتی نیز در دیوانش به چشم میخورد که با تعاریفی که از شعر واسوخت نمودیم قابل تطبیق است.
در قرن دهم دو جریان شعری در ادبیات ایران رواج مییابد. نخست همان شیوه لطیف و فصیح سخنورانی همانند بابافغانی (متوفی ۹۲۵ ق) که معانی و ظرافت کلام حافظ و اوج سبک عراقی را بهخاطر میآورد و دیگر نوعی خاص از سخنگویی که خود معلول چارهاندیشیهای برخی از شاعران این دوره جهت تغییر شیوه و رهایی از تقلید در سبک عراقی بود. به اعتقاد این گروه سبک عراقی و مضامین عاشقانه آن بیش از حد جنبة ذهنی و تخیلی یافته بود. پس آنان به سادهگویی و بیان واقعیت در کلام توجهی خاص نشان میدهند. از این رو ماجرای میان دو قهرمان اصلی مضامینعاشقانه ـ عاشق و معشوق ـ را با زبانی ساده، واقعی و به دور از هر گونه تکّلف ـ مکتب وقوع ـ بیان میدارند، اما این بیپیرایگی و صراحت بیان چنان که گاه عاشق بر خلاف سنت معمول در ادبیاتعاشقانه با خشونت با معشوق خود رفتار میکند و ضمن انتقاد از عملکرد او حتی وی را به قطع ارتباط تهدید میکند. واسوخت مکتب وقوع شیوهای در سخنوری بهویژه غزلسرایی است که با سادگی فوقالعاده زبانی و عاریبودن از اغراقهای شاعرانه و پیرایههای کلامی و معنوی متمایز و مشخص است. در اوایل قرن دهم بسیاری از شاعران این شیوه را به کار میگرفتند که تفاوت کلی با طرز سخنگویی شاعران قرون پیش از آن داشت. از جمله مهمترین وجوه تمایز این مکتب عبارت بود از: ۱ ـ بیان واقعی عوالم عاشقانه: شاعران زبان حال احساسات خود را آنچنان که واقعیت داشت و خود احساس میکردند، بدون هیچگونه پردهپوشی و پنهان کاری، به تصویر میکشیدند.
اما وقتی صحبت از موسیقی دیس لاو میشود و ترانههای این سبک به بازار رقابت میآیند، ماجرا شکل دیگری به خود میگیرد. دیس لاو شکایت است از شرایطی که یک عاشق در آن گیر افتاده، شرایطی که باعث از بین رفتن احساسات دوست داشتنی شده و عاشق را به اوج نفرت میکشاند، اما گاهی این نفرتی که در ترانه نشان داده میشود، رنگی از خشونت به خود میگیرد، خشونتی که باعث تفکرات جرم آسا در ترانهسرا میشود و شنونده را نیز به اوج این احساسات نه چندان خوشایند میکشاند. این ترانهها که بیشتر بر روی آهنگ ساخته میشود و عموما معنا و مفهوم درستی را دنبال نمیکنند ناشی از هیجانات لحظهای سراینده آن است و بار معنای خاصی را به دوش نمیکشد.
نمیتوان به طور مشخص از ترانه خاصی در این زمینه نام برد، اما گاهی کل کلهای عاشقانه و لجبازیهایی که به تعابیر دیگر میتوان از آن به عنوان ناز و نیاز عاشقانه یاد کرد، جای خود را به لذت انتقام و در هم شکستگی طرف مقابل میدهد. این شاید خیلی قابلباور نباشد که کسی عاشق باشد، اما آرزوی مرگ بکند و بخواهد طوفانی از سمت شمال بیاید و دوستداشتنیترین فرد زندگیاش را که لابد تا هفته پیش برایش ترانههای قربان صدقه برو میگفته به زمین گرم بزند...
ارسال نظر