آیا پزشک خانواده به مزاج ایرانی خوش میآید؟ - ۴ آبان ۹۱
کارشناس اقتصادی
پزشک خانواده تعریف مشخصی دارد به این معنا که یک خانواده، یک نفره یا بیشتر، باید برای هرگونه معاینه پزشکی به محض بروز هرگونه کسالت، فقط و فقط به یک پزشک خاص مراجعه کند. این پزشک که بهطور معمول پزشک عمومی است بیمار را معاینه و در صورت امکان درمان میکند. اگر هم نتواند، پس از انجام معاینات اولیه و تهیه مدارک پزشکی لازم و آزمایشات اولیه، بیمار را نزد پزشک متخصص مورد قبول خودش میفرستد.
شیوههایی از این نوع تعامل بین پزشک و بیمار را میتوان در میان بسیاری از مردمان ایران مشاهده کرد.
کارشناس اقتصادی
پزشک خانواده تعریف مشخصی دارد به این معنا که یک خانواده، یک نفره یا بیشتر، باید برای هرگونه معاینه پزشکی به محض بروز هرگونه کسالت، فقط و فقط به یک پزشک خاص مراجعه کند. این پزشک که بهطور معمول پزشک عمومی است بیمار را معاینه و در صورت امکان درمان میکند. اگر هم نتواند، پس از انجام معاینات اولیه و تهیه مدارک پزشکی لازم و آزمایشات اولیه، بیمار را نزد پزشک متخصص مورد قبول خودش میفرستد.
شیوههایی از این نوع تعامل بین پزشک و بیمار را میتوان در میان بسیاری از مردمان ایران مشاهده کرد. تقریبا بیشتر خانوادهها از قدیمالایام پزشکی را به عنوان پزشک معتمد و محرم میشناسند و پس از بروز هر گونه ناخوشی به او مراجعه میکنند. گاهی اوقات هم این رابطه جنبه عاطفی و سرگرمی پیدا میکند. در واقع، سر زدن به پزشک خانواده برای بیمار مثل این است که از یکی از اقوامش احوالپرسی کند و البته در این حین، خودش را نیز چک کند و ببیند که اوضاع بدن و روانش بر وفق مراد است یا نه.
این اتفاق هم در ایران بهطور مرتب میافتد، اما فاقد یک سری از اصول مورد نظر، طرح پزشک خانواده است. برای مثال، بیمار در طرح پزشک خانواده باید بهطور دورههای ثابت به پزشک مراجعه کند و سوابق پزشکی خود را تکمیل و بهروز کند. مراجعه منظم به پزشک برای خیلی از افراد جامعه ما کاری است ضروری و برای خیلیها هم نه. از نگاه بسیاری از افراد، فقط وقتی باید به پزشک مراجعه کرد که بیمار هستی و آرام و قرار نداری؛ پس یک محدودیت مهم در اینجا خود را نمایان میسازد: صرف بودجه مشخصی توسط خانواده برای خدمات بهداشتی و درمانی بهطور ثابت و دورهای، به عبارت دیگر در سبد کالاهای خانوار، مراجعه به پزشک خانواده به یک کالای با هزینه ثابت تبدیل میشود که در مواردی هزینهاش هم کم نیست. خانواده هم به ناچار این هزینه را با عایدی حاصل از آن مقایسه میکند و اگر تصورش بر این باشد که عایدی حاصل از این کار با هزینههای آن برابری نمیکند انجامش نمیدهد. شاید هم باید از هزینه کالاها و خدمات دیگر بکاهد تا بتواند هزینه پزشک خانواده را بپردازد.
طرح پزشک خانواده محدودیت جدی دیگری نیز در انتخابهای خانوار ایرانی ایجاد میکند. در حال حاضر، هر فرد که در جامعه ما بیمار میشود میتواند در صورت پرداخت دستمزد پزشک، به هر پزشکی که خواست مراجعه کند. حتی اگر بعد از مراجعه به پزشک اول و تجویز دارو و درمان احساس کرد که بیماریاش بهبود نیافته؛ میتواند سریعا به سراغ پزشک دیگری برود، اما طرح پزشک خانواده به این قرار است که بیمار به محض بیماری باید به سراغ یک پزشک برود. خیلی ساده فرض کنید دو دوست یا دو پسرخاله یا ... با یک بیماری به ظاهر مشابه به سراغ دو پزشک خانوادگی خود بروند، یکی خوب شود و دیگری نه. آیا میتوان بیماری را که بهبود نیافته قانع کرد که دوباره به سراغ همان پزشک خانوادگی خود برود؟ پاسخ به این سوال دشوار است، اما دو نکته: اول، در شرایط فعلی جامعه ایران راضی کردن بیماری که با نسخه پزشک درمان نشده برای مراجعه دوباره به او دشوار است، چراکه سریعا علم او را زیر سوال میبرد و مدعی میشود اگر کارش خوب بود من هم خوب شده بودم. دوم، بیمار مدعی میشود که مگر من آزادی انتخاب ندارم. پس میخواهم به پزشک دیگری مراجعه کنم. پولش را میدهم پس به هرکسی که بخواهم
مراجعه میکنم. اصلا سراغ پزشک نمیروم، میخواهم بروم پیش عطار.
اما در سمت عرضه بازار پزشک خانواده چه خبر است؟ در هر صنفی از جمله صنف پزشکان، گروهی پزشک با تجربه و نامدار وجود دارند که نان نام و شهرت و تجربه و کار درست خود را میخورند. گروهی در میانه راهند و گروهی هم جوان و تازه از راه رسیده. معمولا تازه از راه رسیدهها برای پزشک خانواده بودن (پزشک عمومی) مورد استقبال قرار نمیگیرند. این پزشکان باتجربه و جاافتاده و نامدارند که مورد اعتماد مردم هستند و اگر هم طرح پزشک خانواده به صورت اجباری و در حیطه انتخاب پزشک به صورت اختیاری اجرا شود، بدون شک تعداد بیماران پزشکان گروه اول خیلی بیشتر است، اما ظاهرا محدودیتی برای تعداد بیماران هر پزشک در طرح پزشک خانواده وجود دارد. نکته این است که چطور میتوان گروهی را راضی کرد تا از پزشک معتمد خود دست بکشند. البته در میان پزشکان متخصص و جوان، اوضاع بستگی به بازاری دارد که آنها در آن فعالیت میکنند. در بیشتر شهرها به جز مراکز استان در ایران، تعداد پزشکان متخصص در هر حوزه خیلی خیلی کم است؛ بنابراین آنها معمولا بازار خوب و درآمد خوبی دارند، اما در مراکز استان و شهرهای بزرگ، فقط پزشکان نامدارند که تا پاسی از شب بیمار میبینند و جوانترها
باید کاری به جز معاینه بیمار بکنند، اما حال سوال این است: آیا پزشکان باسابقه و نامدار حاضرند شرایط طرح پزشک خانواده را بپذیرند و براساس آن عمل کنند؟ تجهیزات و نیروی انسانی مورد نیاز برای اجرای طرح پزشک خانواده را فراهم سازند؟ پزشک میانسالی که طی سالها برای خود مشتریان بیماری جور کرده که خانواده خود را نزد او میآورند، حالا باید شرایط جدیدی را بپذیرد و سهم خود از این بازار را با دیگران به اشتراک بگذارد. جدای از مسائل مالی که نمیتوان در مورد آنها اظهارنظر مشخصی کرد، چنین پزشکی به علت از دست دادن تعدادی از بیمارانش از یک سو و هزینههایی که انجام چنین طرحی برای او به همراه دارد از سوی دیگر راغب به مشارکت در آن نیست.
در طرح پزشک خانواده یک رابطه ساده کارگزار - کارفرما وجود دارد: کارفرمایی به نام بیمار تصمیم میگیرد تا کار یا وظیفهای به نام درمان بیماری و معالجه خود را به کارگزاری به نام پزشک بسپارد. خب، حالا اگر پزشک پس از مدتی احساس کند که حتی اگر او کمکاری کند باز هم کارفرما به ناچار باید با او کار کند، به مرور زمان از انگیزهاش برای کار بهتر کاسته میشود. در این شرایط باید رفتار او تحت نظارت یک بخش ثالث قرار گیرد. برای مثال گاهی اوقات ممکن است با نصب دوربین در خانه بتوان رفتار پزشک با بیمار و نحوه کار او را ضبط و ثبت کرد و زیر نظر گرفت. در غیر این صورت، اگر بیمار؛ یعنی کارفرما حق بر هم زدن این بازی و خروج از این رابطه را داشته باشد، عملا طرح پزشک خانواده ناکام میماند، البته اگر پزشک کمکاری کند بیمار حق دارد. گاهی اوقات ممکن است کارفرما یعنی بیمار به منظور جلوگیری از کمکاری کارگزار یعنی پزشک تصمیم بگیرد تا دستمزد بالاتری به او پیشنهاد کند، چرا که کارگری که دستمزد بالاتری دریافت کند انگیزه کمتری هم برای کمکاری دارد. دلیلش هم ساده است: اگر خوب کار نکند نمیتواند بیماری پیدا کند که چنین دستمزد بالایی به او
بپردازد. پس باید باز هم مواظب رفتار کارگزار این بازی یعنی پزشک بود که از این شرایط به نفع خود سوءاستفاده نکند.
مشکل دیگر این است که فرد تا وقتی پزشک خانواده ندارد ممکن است خیلی بیشتر از خود مراقبت کند، اما همین که چنین طرحی اجرا و خاطرش جمع شد که حالا پزشکی هست که مراقب او است، ممکن است دیگر خیلی مواظب خودش نباشد؛ درست مثل رانندهای که چون کمربند ایمنی میبندد فکر میکند بالا بودن صدای ضبط ماشین تاثیری در رانندگی او ندارد. در واقع، پیامد ناخواسته بستن کمربند، افزایش تعداد تصادفات رانندگی به دلیل خاطرجمعی از نمردن به دلیل داشتن کمربند است. پیامد ناخواسته داشتن پزشک خانواده هم شاید این باشد که تعداد بیماریهای ساده اما ناکشنده
بیشتر شود.
ارسال نظر