از خواندن آن سرودها پشیمان نیستم - ۱۱ آبان ۹۱
لی‌لا رضایی
اسفندیار قره‌باغی را نمی‌توان از تاریخ موسیقی بعد از انقلاب حذف کرد. تاثیری را که این هنرمند در عرصه موسیقی کشور داشته نمی‌توان کتمان کرد. او از موفق‌ترین صداهای این سال‌های اخیر است که چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما این اواخر گویا دری به تخته‌ای خورده باشد، صاحبان هنر ایران متوجه شده‌اند که جای چنین صدایی سال‌ها است که در عرصه موسیقی کشور خالی بوده است. شاید به همین دلیل است که برای او بزرگداشت برگزار می‌کنند و از او تقدیر می‌کنند. مرد افتاده و هنرمندی از دیار آذربایجان که سرودهای خاطره‌انگیزش سال‌های جنگ را برای تمامی ملت ایران خاطره‌انگیز کرده است. او در اول بهمن ۱۳۲۰ در کوچه قره‌باغی‌های تبریز به دنیا آمد. پدرش «سالار قلی خان» از ادبا و طنز پردازان به نام شهر تبریز بود که در سال ۱۳۴۸ دیده از جهان فروبست. او پس از گذراندن دوره اول متوسطه در دبیرستان بدر تهران، به تبریز مراجعت کرد و از سال ۱۳۳۸ وارد هنرستان موسیقی شد. در خردادماه سال ۱۳۴۳ فارغ‌التحصیل شد و به عنوان معلم موسیقی در مدارس کرمانشاه به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. اواخر سال ۱۳۴۷، به تهران منتقل و در گروه اپرای تهران، مشغول گردید، ضمن خوانندگی در گروه کر اپرای تهران، پس از بازگشت از ایتالیا، با عنوان سولیست باس اپرای تهران، نقش‌های بسیاری را در اجراهای مختلف عهده‌دار شد. قره‌باغی دکترای موسیقی کلاسیک خود را از ایتالیا اخذ کرد. ترومپت، ساز تخصصی اوست ولی با پیانو و ویولن نیز آشنایی دارد. به طوری که در کنار آموزش آواز، سال‌ها به تدریس این سازها نیز پرداخته‌ است. قره‌باغی پس از انقلاب اسلامی، در سازمان صدا و سیما به همکاری با واحد موسیقی سازمان پرداخت و در زمینه سرودهایی با مضمون جنگ فعال شد. در مدت هشت سال جنگ، بیش از هشتصد سرود ساخت و در ایفای سلو و گروه کر آنها نقش مهمی داشت. رهبری گروه کر تالار وحدت، رهبری گروه کر صدا و سیما، رییس مرکز سرود و آهنگ‌های انقلابی، ریاست کمیته آواز کلاسیک خانه موسیقی، مسوول موسیقی رادیو و نایب رییس کانون هنرمندان ایران از جمله سوابق مسوولیتی او محسوب می‌شود. اولین اپرای رادیویی وی در سال ۱۳۵۰ سرود «ای ایران» بود که با همکاری ارکستر بزرگ رادیو تلویزیون ملی ایران با رهبری فرهاد فخرالدینی انجام گرفت. او در سال‌های اخیر سمفونی ارس و خلیج فارس را ساخت، اما بی‌تردید اثری که بیش از هر کار دیگر او، از صدا و سیمای ایران پخش شده، سرود «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» با صدای اوست که موسیقی آن را احمدعلی راغب ساخته و شعر آن را حمید سبزواری سروده ‌است. او در چند فیلم هم به عنوان خواننده، نوازنده یا بازیگر حضور داشته است. گفت‌و‌گوی زیر هر چند نمی‌تواند بازگوکننده سال‌ها تلاش او باشد، ولی همین که گوشه‌ای از هنرهای او را نمایان کند، کفایت می‌کند. با هم می‌خوانیم:


شما به عنوان یکی از چهره‌های نسلی که سالیان سال فعالیت‌های بسیاری در عرصه موسیقی داشته است، به خواننده و آهنگساز جنگ شهرت یافته‌اید، اما در این میان آنچه بیش از همه شنیده شده، سرود معروف «آمریکا، آمریکا» است. فکر می‌کنید چرا این قطعه توفیق بیشتری برای شنیده شدن پیدا کرد؟
زمانی که من این قطعه را اجرا کردم، با اعتقاد به این موضوع که آمریکا یک کشور جهان‌خوار است آن را خواندم. من واقعا صد درصد معتقد بودم که این سرود را خواندم و هنوز هم به چنین موضوعی اعتقاد دارم. آمریکا تحت هیچ شرایطی تغییر نمی‌کند و به گفته‌ای، گربه‌ای نیست که محض رضای خدا موش بگیرد. او همچنان یک جهانخوار باقی مانده است و باقی خواهد ماند. دولتمردان این کشور دلشان به حال کسی نمی‌سوزد و در جای جای دنیا جنگ و خونریزی به راه‌انداخته‌اند. چنین چیزهایی بر کسی پوشیده نیست و همه می‌دانند که او هرگز دست از ظلم و ستم خود برنخواهد داشت. تا زمانی که آمریکا وجود دارد و سیستم و حکومتش به جهان‌خواری و دست‌درازی در هر گوشه کره زمین ادامه دهد، سرودهای ضد آمریکایی را خواهم خواند.
این سرود از سوی چه کسی پیشنهاد شد؟
آقای حمید سبزواری در یکی از روزهای بمباران سال ۶۰، آمد و گفت شعری بر ضد آمریکا سروده‌‌ام و می‌خواهم روی آن کار کنی. من که درد وطن و عشق به ایران از دغدغه‌هایم بود، دوست داشتم بر روی این شعر کار کنم. آن زمان در رادیو بودیم و عده‌ای از دوستان شاعر، آهنگساز و تنظیم‌کننده در رادیو حضور داشتند. این دوستان در روزهایی که شهر زیر بمباران‌های پیاپی بود شروع به ساخت قطعه کردند که از این میان آقای احمدعلی راغب ساخت ملودی را به عهده داشت و سید محمد میرزمانی آن را تنظیم کرد. روزهای تهران، روزهای سختی بود و هر روز بمباران هوایی بود. به همین دلیل ما تمامی این سرودها را با همین حال و هوا و فضا ساختیم. این سرود در مدت ۴۸ ساعت آماده شد. شاید باورتان نشود آن موقع در طول یک سال، ما ۱۰۳ سرود ملی تولید و منتشر کردیم.
اما همچنان سرود آمریکا بر سر زبان‌ها است و همه آن را زمزمه می‌کنند. می‌دانید دلیلش چیست؟
می‌دانید چرا؟ چون این سرود زیبا‌ترین ناسزا‌ها را درباره آمریکا با خود به همراه داشت. بهترین توصیف‌هایی که از این خون‌آشام می‌شد به تصویر کشید در این سرود نهفته بود.
ولی شما برای خواندن این سرود گاهی هم سرزنش شدید.
حرف و حدیث که همیشه هست، اما می‌خواهم در همین جا این را بگویم تا زمانی که آمریکا وجود دارد و همچنان به ظلم و ستم خود ادامه می‌دهد، من نیز این سرودها را می‌خوانم. ضمنا مگر تک تک کلمات این سرود واقعیت نیست؟ چرا من و خوانندگانی همچون من نباید اعتراض خود را از طریق هنرشان نشان بدهند. من یک ایرانی‌ام و اصالتم را گم نکرده‌ام. کلمات این سرود چیزی جز حقیقت نیست. به اعتقاد من آمریکا همیشه لایق صفت‌هایی همچون دزد جهان‌خواره‌، دیو ستم‌کاره‌، عقرب جراره‌، روبه مکاره و... است.
از خواندن اینگونه از سرودها پشیمان نیستید؟
نه تنها در مورد خواندن این قطعه، بلکه در مورد تمامی قطعاتی که در این زمینه خوانده‌‌ام به هیچ وجه پشیمان نیستم و اگر بتوانم باز هم به خواندن چنین سرودهایی اقدام خواهم کرد. چون می‌دانم آمریکا چه کارهایی در حق کشور عزیز و مردمان عزیزترمان کرد که در تاریخ مثال‌زدنی است. برای میهنم و مردم آن هر کاری که بتوانم انجام می‌دهم.
زمانی شنیده شد که شما اعلام کرده‌اید این قطعه از رسانه‌ها پخش نشود و مخالفت خود را برای پخش آن اعلام کرده‌اید؟
من بارها درباره چنین چیزی توضیح داده‌‌ام و تمامی نقاط مبهم را روشن کرده‌ام. متاسفم برای نشریات و رسانه‌هایی که در هر موردی اخبار کذب می‌نویسند. نمی‌دانم هدف این عزیزان چیست؟ ولی متاسفم که برخی از این رسانه‌ها از قول خودشان با زبان من حرف می‌زنند. مگر می‌شود هنرمندی کاری انجام بدهد و بعد اعلام کند که در معرض عموم قرار نگیرد؟ در این رابطه هرچه گفته‌اند دروغ محض است. بله، خودم هم بارها شنیده‌‌ام که برخی از رسانه‌ها نوشته‌اند که من دیگر سرود «آمریکا آمریکا ننگ بر نیرنگ تو» را اجرا نخواهم کرد یا اظهار داشته‌‌ام این سرود از رسانه‌های ملی پخش نشود. من هرگز این حرف را نزده‌‌ام و تمامی اینها دروغ است که خود نشریات به آنها دامن می‌زنند. خوشحالم که این سرود در سال‌های اخیر توسط سازمان صدا و سیما مجددا بازخوانی شده است.
جدا از داشتن چنین عرق ملی، دلیل دیگری برای انتخاب شما برای خواندن این سرودها وجود داشت؟
جنس صدا هم برای اجرای اینگونه قطعات شرط است. من به کمک عرق ملی که داشتم و نیز با جنس صدایی که داشتم و به کمک ترکیب این دو باهم توانستم حدود ۸۴۷ ترانه ملی در زمان جنگ تحمیلی بخوانم.
شما زمانی این سرودها را اجرا می‌کردید که موسیقی وضعیت تثبیت‌شده‌ای نداشت. به مشکل خاصی بر نخوردید؟
دقیقا مشکلاتی داشتیم که از همین‌جا نشات می‌گرفت، چرا که همان طور که می‌دانید اوایل انقلاب به موسیقی روی خوش نشان داده نمی‌شد. شاید باورتان نشود که گاهی پیش می‌آمد که ما در استودیو مشغول ضبط بودیم که عده‌ای دخالت می‌کردند و ما نمی‌توانستیم در امنیت و آرامش کار کنیم. خب، طبیعتا، سفارش‌دهندگان آثار که از مسوولان رده بالا بودند، توقع ارائه کار خوب از سوی ما داشتند.
چه شد که توانستید بمانید و ادامه بدهید؟
همان سال‌ها شخصا فتوایی از امام خمینی گرفتم که آن را همه جا ابلاغ کردم. در این فتوا ایشان فرمودند موسیقی در راه خلق و انقلاب کراهتی ندارد، البته صدور این فتوا در آن برهه کار شجاعانه‌ای بود.
این فتوا سر منشا کارهای دیگری از شما و همکارانتان شد. درست است؟
بله، اگر این فتوا نبود، نمی‌توانستم تمام هشت سال دوران جنگ ایران و عراق را با صدایم ۸۰۰ ترانه حماسی و میهنی بخوانم.
این سرودهای حماسی در واقع یک جور فضاسازی‌های سیاسی نیز می‌کرد، اما شما قبلا گفته‌اید که سیاست و موسیقی دو مقوله کاملا جدا از هم هستند؟
اگر چه من تمام کارهایی که خوانده‌‌ام به نوعی جزو کارهای ملی به حساب می‌آید، ولی همچنان معتقدم که موسیقی و سیاست دو مقوله کاملا مجزا از هم هستند و هیچ‌گاه نمی‌توانند با یکدیگر رابطه‌ای داشته باشند.
یعنی شما بدون در نظر گرفتن هر گونه عقیده و ایدئولوژی این قطعات را خواندید؟
من خواستم دینم را ادا کرده باشم. من این قطعات را به کمک وجدان حرفه‌ای و کاری‌‌ام اجرا کردم. من بارها گفته‌‌ام وقتی احساس کردم کشورم زیر چکمه‌های دشمنان در حال تلف شدن است، دست به خواندن این سرودها زدم، چرا که معتقدم در شرایط سخت هر کسی وظیفه خود را دارد و این وظیفه من بود که آن را انجام دادم.
سیاست و موسیقی به کمک هم می‌آمدند و در واقع، می‌توان گفت لازم و ملزوم هم نبودند، بلکه چاشنی هم بودند. موسیقی هنر است، نه سیاست!
بیشترین تاثیری که اینگونه سرودها می‌گذاشتند چه بود؟
من اوایل انقلاب سرودهایی که راجع به جنگ ایران و عراق خواندم یا ساختم، به نوعی محرکی برای مردم و جامعه بوده‌اند. این سرودها به نوبه خود خیلی موثر بودند و زمان جنگ به رزمندگان انرژی و نیرو می‌داد تا با انگیزه بیشتری مبارزات خود را ادامه بدهند.
یعنی این سرودها جوان‌ها را به جبهه‌ها می‌برد؟
به هیچ وجه! من نمی‌خواهم بگویم سرودهای من باعث می‌شد که رزمندگان به جبهه می‌رفتند و می‌جنگیدند. رزمنده‌ها برای دفاع از وطن، ملت و سرزمین خود به جبهه می‌رفتند و این سرودها تنها به آنها انرژی و نیرو می‌داد، انگیزه می‌داد که بهتر مبارزه کنند و با‌انگیزه‌تر! موسیقی برای آنها مانند غذایی بود برای روح و روانشان!
این اواخر صدای شما را بیشتر از قبل می‌شنویم، مثلا در سمفونی‌های مختلف شاهد بوده‌ایم که اجرای آوازی به شما واگذار شده است. دلیل استقبال از این سمفونی‌ها چیست؟
اگر منظورتان سمفونی‌های ارس و خلیج فارس است، باید بگویم که ارس به پیشنهاد منطقه آزاد ارس ساخته شد. این سمفونی از معدود سمفونی‌های دوزبانه است که بخشی از آن به زبان فارسی و بخش دیگر به زبان آذری است. شعر بخش اول آن توسط کریم فرشاد سروده شده است و شعر بخش آذری آن را از قسمت‌هایی از شعر حکم نباتی استفاده کرده‌ام. در این سمفونی با ایجاد یک افق روشن و امیدوارکننده از آینده اقتصادی و اجتماعی ایران صحبت می‌شود که هدف اصلی ساخته شدن آن است.
سمفونی خلیج فارس با صدای من و ترانه فرزانه فرخی‌نژاد است که آهنگسازی آن را علی امینی انجام داده است. این سمفونی را نیز مانند دیگر کارهایم به دلیل عرقی که دارم خوانده‌ام. «تندیس آزادی» را با شعری از رضا شیبانی اجرا کردم که بازهم واکنشی بود به ستم‌های آمریکای خونخوار. این قطعه را برای شهید مصطفی احمدی روشن، اجرا کرده‌ام. در این سرود ماهیت تروریستی دولت آمریکا به نقد و چالش کشیده می‌شود. در جایی که دشمنان در روز روشن متخصصان انرژی هسته‌ای ما را قربانی مطامع خود می‌کنند و مجسمه آزادی با آن هیبتش لبخند می‌زند، ما چرا این مناسبات را نفرین نکنیم؟
از اینها که بگذریم، شما هنرجویان بسیاری داشته‌اید که این روزها عنوان بهترین‌ها را با خود یدک می‌کشند، این خواننده‌ها موسیقی پاپ را انتخاب کرده‌اند و دارند آن را ادامه می‌دهند. هیچ وقت نخواسته‌اید آنها ادامه دهنده راه شما باشند؟ با پاپ مشکلی ندارید؟
موسیقی پاپ نیز خود یک سبک از هنر موسیقی است مثل سبک‌های جاز و راک و کلاسیک و... هر یک از اینها جایگاه خود را دارند. متاسفانه در جامعه ما به علت عدم پی بردن جامعه به ارزش و اهمیت و معنای درونی این سبک‌ها، گاهی می‌بینیم که گوینده‌های تلویزیونی و رادیویی به غیر از صحبت معمولی هر چیز آهنگداری را که می‌خواهند پخش کنند اعلام می‌کنند که «و اکنون به یک سرود توجه کنید» … در حالی که مشاهده می‌کنیم چیزی که پخش شده سرود نیست، یا تصنیف بوده یا ترانه بوده یا آواز بوده و...
سرود بحث جداگانه‌ای دارد. سرود باید ریتمی مارش‌گونه، شعرهایی حماسی با مفاهیم ملی- میهنی داشته باشد. این روزها هم هر کس اسم هر چیز غلطی را که می‌خواند موسیقی پاپ می‌گذارد. در صورتی که موسیقی پاپ خودش سواد و علم می‌خواهد. انصافا کدام یک از این خواننده‌هایی که اسم موسیقی خود را پاپ گذاشته‌اند حق مطلب را درباره این موسیقی ادا می‌کنند؟ هیچ یک از آنها با چیزی به اسم نت آشنا نیست، سلفژ نمی‌داند و از دیکته موسیقی هیچ چیز سرش نمی‌شود، نه از فرم در موسیقی چیزی می‌دانند و نه از هارمونی! هیچ یک سواد درست و حسابی ندارند. شاگردانی که من داشته‌‌ام حداقل موسیقی پاپ را به خوبی می‌شناسند. من هم هیچ تعصبی ندارم که آنها حتما در زمینه کاری من ادامه بدهند و رونده راه من باشند. آنها آزادند هر مسیری را که خودشان دوست دارند انتخاب کنند و ادامه بدهند. من همیشه می‌گویم هر کس صبح زودتر از بقیه بیدار شد، خواننده می‌شود.
پس دلایل عقب ماندگی موسیقی ایران پیدا شد.
چرا که نه؟ اصلا از دلایل این عقب‌ماندگی‌ها برخی از مدیران هستند. متاسفانه، برخی از مدیران هنری به علت عدم دارا بودن تخصص‌های لازم، نمی‌توانند از پس خیلی از کارها برآیند، چرا که به دلیل معیارهای خاص در پست‌های مدیریتی قرار گرفته‌اند و با هنر بیگانه‌اند. اینها اطلاع دقیق از فرهنگ و هنر ندارند. متاسفم که در رأس موسیقی و هنر افراد بی هنر قرار می‌گیرند. متاسفانه تا زمانی هم که این روند ادامه داشته باشد این مسائل نیز ادامه خواهد داشت. اگر روزی این فرهنگ جا بیفتد که بایستی همه جا و همواره تخصص حاکم باشد، مشکلات فرهنگی ما حل خواهد شد. در تهران هم نوعی آشفتگی بر بازار موسیقی حاکم است و متاسفانه مسائلی در آنجا حاکم است که از بازگو کردن بعضی از آنها معذورم.
به همین دلایل از تهران به تبریز رفتید؟
خب هر چه باشد اینجا زادگاه من است و من بعد از ۴۰ سال دوری از شهرم، در سال ۱۳۸۱، دوباره به تبریز آمدم. اینجا برای خودم یک گروه کر صد نفره تشکیل دادم. همه اعضای گروه سواد موسیقی داشتند و همین‌طور تئوری موسیقی و چند صدایـــی خواندن می‌دانستند در عرض ۳ سال، بیشتر از پنجاه اجرا در کل آذربایجان به مناسبت‌های مختلف داشتیم. در تبریز، آموزشگاه تخصصی آواز را تاسیس کردم و هم اکنون مشغول تربیت خواننده هستم.
وضعیت موسیقی در تبریز به چه شکل است؟
موسیقی در تبریز تعریفی ندارد، در حالی که زمانی برای اجرای کنسرت‌های بزرگ پایتخت، از گروه ارکستر تبریز استفاده می‌شد. یکی از بزرگ‌ترین موزیسین‌های تبریز، زنده یاد یوسف یوسف‌زاده بود که به همراه شادروان صفریان، گریگوریان، بابایان و خاچاطوریان حرف اول را در کشور می‌زدند. چون سواد موسیقی داشتند،‌ هارمونی و نت می‌دانستند. متاسفانه در ۴۰ سال اخیر، تعدادی که سواد موسیقی ندارنـــد در موسیقی تبریز حضور دارند. من از وقتی به تبریز آمده‌ام فعالیت‌های هنری را مجددا در این شهر آغاز کرده‌ام تا بتوانم جای خالی موسیقی را پر کنم.
در آذربایجان خیلی‌ها کار کرده‌اند از قبیل مرحوم بیگجه خانی، مرحوم علی سلیمی، همچنین دادستانپور و ... که فقط نوازنده بوده‌اند و به‌رغم خدمات صادقانه‌ای که کرده‌اند (که ما منکر خدمات آنها نیستیم) باید بپذیریم که آنها تحصیلات موسیقی نداشتند و با علم موسیقی هم آشنا نبودند و البته آنها در نوع خودشان خیلی خدمات شایانی هم انجام داده‌اند و توانسته‌اند موسیقی را در این خطه زنده نگه دارند. البته کسانی هم بودند که من اسمی از آنها نشنیده‌‌ام از جمله مرحوم آساتور صفریان، که ایشان هم خدمات زیادی از قبیل تشکیل ارکستر، خوانندگی به زبان ترکی، تربیت خوانندگان آشنا و نوازندگی که متاسفانه ناشناخته باقی مانده است که شاید به علت عدم علاقه به پست و مقام نتوانسته جایگاه شایستة خودش را پیدا کند. این نام‌های آشنا خدمات زیادی کرده‌اند، ولی نتیجه خدماتشان سبب تشکیل یک ‌کنسرواتوار نشده است یا دانشکدة موسیقی از نتیجه کار آنها بیرون نیامده است.
موسیقی واقعی آذربایجان در حال محو شدن است و فرهنگ موسیقی دارد از دست می‌رود. جوان‌های ما در خطر هستند. بگذارید دلسوز‌ها کار کنند. من مدیون این وطن هستم. نباید اجازه بدهند هر بی‌سوادی کتاب موسیقی چاپ کند، این کار را به عهده کسانی بگذارید که سوادش را دارند. در حالی که این موسیقی ذاتا خیلی اصیل‌ است، بدین معنی که خیلی جلوتر صاحب هارمونی شده است. برای موسیقی فارسی بحث تنظیم و هارمونی، در همین اواخر توسط واروژان که در آمریکا تحصیل کرده بود به میان آمد که برای ترانه‌های یکی از خوانندگان تنظیم را به میدان آورد که پس از آن ایرانی‌ها هم فهمیدند که تنظیم و هارمونی به چه معناست. در صورتی که آذربایجانی‌ها خیلی زمان قبل از آن به تنظیم و هارمونی پی برده و‌ هارمونیزه
کرده بودند.
شما برای بقای آن چه کرده‌اید؟
شاید نتوان گفت برای بقا ولی تلاش خودم را در حوزه موسیقی کرده‌ام. کنسرتی در تالار معلم که در آن ۱۴ قطعه از آثار موسیقی پاپ به زبان‌های ترکی و فارسی بود، به مدت ۶ شب اجرا کردم. همچنین با هماهنگی گروه کری که از ترکیبی ۹۰ نفره تشکیل داده بودم، به مناسبت‌های مختلف با ۶۵ نفر از آنها به اجرای برنامه پرداخته‌‌ام، مثلا در مراسم بزرگداشت ستارخان و ...، که در این مراسم‌ها سرودهای ملی و میهنی را اجرا کردیم، به صورت تک صدایی و حتی ۴ صدایی که خواستیم مفهوم موسیقی علمی کرال را نشان دهیم و با این حرکت خواستیم در تبریز حرکتی آفریده و نشان دهیم که موسیقی کرال به این معنا نیست که بیش از یک نفر در صحنه حاضر شوند و یک چیزی را بخوانند.
همچنین یک گروه کنسرت تشکیل داده‌‌ام که هنوز هم فعال است. این گروه دو خواننده دارد که یکی از آنها من و دیگری آقای خسرو امیری است. در این گروه ارکستر یک گروه آذری به سبک پاپ آذربایجانی اجرای برنامه می‌کند، همراه با آن برنامه کر نیز اجرا می‌کنیم. موسیقی ما از گذشته‌ای غنی برخوردار بوده و هست، حالا اگر دست‌هایی در کار است تا این موسیقی و این گذشته را انکار کنند و گوش‌ها را از شنیدن آن محروم گردانند ما وظیفه خود می‌دانیم که نگذاریم آنها به اهداف خودشان برسند و به هر روش ممکن این گذشته را بازگو خواهیم کرد تا مردم از گذشته خود جدا نشوند و این فرهنگ غنی به فراموشی سپرده نشود. این وظیفه ماست و تا جایی که می‌توانیم انجام می‌دهیم و خواهیم داد.
در این میان کار شاخصتان برای موسیقی آذربایجان کدام بوده است؟
چندین آهنگ و سرود به زبان ترکی در زمان جنگ نوشته‌‌ام که آهنگ‌ساز و تنظیم کننده آنها خودم بوده‌‌ام و این کار را انجام داده‌‌ام، چون در آن زمان به غیر از سرود جنگی، چیز دیگری پخش نمی‌شد که من هم کار دیگری انجام دهم و بالطبع من هم بر روی آنها کار کرده‌ام.
وضعیت کنونی موسیقی را در رسانه ملی چطور ارزیابی می‌کنید؟
صدا و سیما نهادی است که به دلایلی چندان از موسیقی دفاع نکرده است. موسیقی پخش می‌کنند، ولی ساز را نشان نمی‌دهند. آواز پخش می‌کنند، ولی چهره خواننده را نشان نمی‌دهند. البته به‌جز عده انگشت‌شماری از خوانندگان که در یک شرایط خاص به این نهاد راه پیدا می‌کنند و البته پس از مدتی آنها هم از چشم می‌افتند.
چرا از شغلتان کناره گرفتید؟
وقتی برای کار آدم ارزش قائل نباشند، دیگر انگیزه‌ای برای فعالیت باقی نمی‌ماند. ما کنار می‌کشیم. نتیجه‌اش این می‌شود که رسانه‌های خارجی نهایت سوء استفاده را از این اوضاع موسیقی ایجاد شده می‌کنند و مزخرفات و حشویات خودشان را به نام موسیقی به جوانان ما قالب می‌کنند. این، یعنی تاثیر فرهنگ و هنر بر بخش‌های مختلف جامعه.
برنامه جدیدی در پیش ندارید؟ کنسرت برگزار نمی‌کنید؟
برگزاری کنسرت یکی از کارهای مشکل و هزینه‌بر است که سودی هم ندارد. شما در صورتی می‌توانید کنسرت برگزار کنید که اسپانسر داشته باشید، اما متاسفانه شرایطی که معمولا اسپانسرها تعیین می‌کنند بسیار غیرحرفه‌ای است و گروه‌های جدی موسیقی نمی‌توانند با آنها کار کنند. من هم در تهران و هم در تبریز امکان دسترسی به گروه‌های حرفه‌ای نوازنده و گروه کر را دارم، اما مهم شرایط برگزاری کنسرت است که آن هم بسیار مشکل است.
و حرف آخر؟
درباره موسیقی همیشه حرف‌های بسیاری برای گفتن دارم، منتها شاید مردم حوصله شنیدن و خواندن آنها را نداشته باشند و ما هر چه می‌گوییم موسیقی ایران راهی را می‌رود که بی‌نتیجه است، برای چنین موسیقی‌ای از ته قلبم متاسفم و امیدوارم که به عنوان یک هنرمند بتوانم برای ادای دین به کشورم هم که شده بتوانم در این زمینه کاری از پیش ببرم.