ادامه زندگی  مشرقی‌ها - ۲۰ مهر ۹۱
کامبیز دیرباز
بازیگر فیلم دوئل
شاید برای آخر هفته خیلی بد نباشد که به جای سینما رفتن، فیلم‌های نه‌چندان قدیمی سینمای ایران را که موسسات ویدئو رسانه عرضه می‌کنند نگاه کرد. یکی از فیلم‌هایی که تازگی‌ها از طریق موسسه قرن 21 عرضه شده، آخرین ساخته فریدون جیرانی با نام «قصه پریا» است که در واقع آخرین اثر نمایش داده شده او محسوب می‌شود. این ملودرام که گاهی بسیار اغراق‌آمیز جلوه می‌کند اما فیلم خوبی برای پرکردن اوقات فراغت است و بازیگران خوبی چون بیژن امکانیان، باران کوثری، مهناز افشار و مصطفی زمانی در آن بازی می‌کنند. خوبی داستان فیلم‌های آقای جیرانی این است که اگر تمامی آنها را دنبال کرده باشید، یکی از شخصیت‌های اصلی حتما فامیلی اش «مشرقی» است. این انتخاب دنباله دار یکی از ویژگی‌های آن است و می‌تواند در ذهن مخاطب این اندیشه را متبادر کند که شاید ما در برهه‌های مختلف زمانی داستان زندگی یکی از افراد خانواده مشرقی را می‌بینیم. «قصه پریا» هم یک «مشرقی» دارد که جزو نقش‌های مثبت ماجرا است و رل آن را «لاله اسکندری» ایفا می‌کند و می‌شود در فانتزیای ذهنی به این نتیجه رسید که شاید این خانم «مشرقی» با «هستی مشرقی» در فیلم قرمز یا «میهن مشرقی» در فیلم شام آخر نسبت نزدیکی دارند. قصه پریا فیلمی از فریدون جیرانی است که در ژانر مورد علاقه این کارگردان یعنی ملودرام پرداخته شده است. «قصه پریا» فیلمی قصه‌گو، شخصیت پرداز و با رعایت کامل قاعده ژانری ساخته شده.فیلم تلخی زیادی را به همراه دارد که آخر فیلم نیز به تلخی به پایان می‌رسد هرچند مضامین اخلاقی و اجتماعی زیادی در فیلم دیده می‌شود، اما فیلم حالت شعارگونه به خود نگرفته و روایتگر و قصه‌گو بودن خود را به رخ بیننده می‌کشاند. قصه پریا، که روایت کننده قصه جوان‌های امروزی است، تلاش سختی دارد که با بازگویی داستانک‌های متعدد، تصور شعارزدگی و سفارشی بودن را از ذهن مخاطب پاک کند و اتفاقا در این مسیر هم کم و بیش موفق می‌شود. معمولا تجربه آثاری از این قبیل، ثابت کرده که نیفتادن در دام سطحی نگری و جلب اعتماد تماشاگر، هفت خوان رستمی را پدید می‌آورد که اغلب آنها هم موفق به عبور از این خوان‌ها نشده اند و در میانه راه شکست سنگینی خورده که از نتایجش، یکی بی‌اعتمادی مخاطب به
قصه گویی در سینمای ایران را شامل شده و یکی هم وفور فیلم‌هایی با تصاویر عجیب و غریب و ایده‌هایی عجیب تر، که تماشاچی را دچار این توهم می‌کنند که هر چه را سخت‌تر فهمیدی، بیشتر دوست داشته باش. اما «قصه پریا»، با کمک قصه‌ای جذاب و بهره‌گیری از بازی‌های خوب و میزانسن‌های موثر کارگردان که اصلا هم قصد خودنمایی ندارد. برگ برنده اصلی فیلم موسیقی آن است. این فیلمی است در خور دیده شدن. حالا که ماجرا به این نقطه رسید شاید فکر کنم که آخر هفته نیاز به کمی آرامش ذهنی دارد و قصه پریا فیلم تلخی است، برای کسانی هم که حال و حوصله تلخی در آخر هفته را ندارند کارتون‌های هیجان انگیزی مثل «کمپانی هیولاها» و «عصر یخبندان» 1 و 2و 3 را پیشنهاد می‌کنم.