عشق نافرجام مهندسی: هزار راه نرفته
هادی چاوشی
دبیر بخش خبر و گزارش روزنامه دنیای اقتصاد
اگر در دوره دبیرستان دانشآموز موفقی بودهاید، لابد در این تجربه هنگام «انتخاب رشته» با من مشترکید: اغلب اطرافیان توصیه میکردند «ریاضی- فیزیک بخوان. » و کمی بعدتر، اگر در کنکور سراسری موفقیتی نسبی حاصل کردهاید، در این یکی هم: «مهندسی بخوان. » بهعنوان نوجوانی دبیرستانی، چقدر احتمال داشت پدر و مادر و اطرافیانتان به شما پیشنهاد کنند به سمت «علوم انسانی» بروید؟ یا دستکم بعد از کنکور، از میان رشتههای مشترک میان گروههای آموزشی مختلف - مثل مدیریت یا اقتصاد- رشتهای را برای تحصیل انتخاب کنید؟ پاسخ روشن است: بسیار کم.
دبیر بخش خبر و گزارش روزنامه دنیای اقتصاد
اگر در دوره دبیرستان دانشآموز موفقی بودهاید، لابد در این تجربه هنگام «انتخاب رشته» با من مشترکید: اغلب اطرافیان توصیه میکردند «ریاضی- فیزیک بخوان. » و کمی بعدتر، اگر در کنکور سراسری موفقیتی نسبی حاصل کردهاید، در این یکی هم: «مهندسی بخوان. » بهعنوان نوجوانی دبیرستانی، چقدر احتمال داشت پدر و مادر و اطرافیانتان به شما پیشنهاد کنند به سمت «علوم انسانی» بروید؟ یا دستکم بعد از کنکور، از میان رشتههای مشترک میان گروههای آموزشی مختلف - مثل مدیریت یا اقتصاد- رشتهای را برای تحصیل انتخاب کنید؟ پاسخ روشن است: بسیار کم.
هادی چاوشی
دبیر بخش خبر و گزارش روزنامه دنیای اقتصاد
اگر در دوره دبیرستان دانشآموز موفقی بودهاید، لابد در این تجربه هنگام «انتخاب رشته» با من مشترکید: اغلب اطرافیان توصیه میکردند «ریاضی- فیزیک بخوان.» و کمی بعدتر، اگر در کنکور سراسری موفقیتی نسبی حاصل کردهاید، در این یکی هم: «مهندسی بخوان.» بهعنوان نوجوانی دبیرستانی، چقدر احتمال داشت پدر و مادر و اطرافیانتان به شما پیشنهاد کنند به سمت «علوم انسانی» بروید؟ یا دستکم بعد از کنکور، از میان رشتههای مشترک میان گروههای آموزشی مختلف - مثل مدیریت یا اقتصاد- رشتهای را برای تحصیل انتخاب کنید؟ پاسخ روشن است: بسیار کم.
درباره اینکه چرا «علوم انسانی» در میان خانوادههای ایرانی اینقدر «بیقدر» است، تئوریهای مختلفی را میتوان مطرح کرد، اما موضوع این نوشته کوتاه، این نیست. موضوع این است که چرا شمار معتنابهی از دانشجویان ایرانی، پس از طی دورهای کوتاه از تحصیل در رشته مهندسی، راه خود را به سمت دانشکده علوم انسانی کج میکنند؟
پاسخ شاید این باشد: بخشی از بهترین سالهای عمر بسیاری از ما فقط به این دلیل صرف خواندن جبر و حساب و هندسه میشود، که نمیدانیم- یا اگر میدانیم، «باور نداریم» که- راه دیگری هم هست. کسی این را به ما نمیگوید، تا خودمان تجربه میکنیم و میفهمیم.
«تجربه» هم البته چیز خوبی است، اما در عمر کوتاه و غالبا پرزحمتی که یک انسان ِ معمولی میتواند داشته باشد، شاید اولین چیزی نباشد که در جستوجویش هستیم.
دبیر بخش خبر و گزارش روزنامه دنیای اقتصاد
اگر در دوره دبیرستان دانشآموز موفقی بودهاید، لابد در این تجربه هنگام «انتخاب رشته» با من مشترکید: اغلب اطرافیان توصیه میکردند «ریاضی- فیزیک بخوان.» و کمی بعدتر، اگر در کنکور سراسری موفقیتی نسبی حاصل کردهاید، در این یکی هم: «مهندسی بخوان.» بهعنوان نوجوانی دبیرستانی، چقدر احتمال داشت پدر و مادر و اطرافیانتان به شما پیشنهاد کنند به سمت «علوم انسانی» بروید؟ یا دستکم بعد از کنکور، از میان رشتههای مشترک میان گروههای آموزشی مختلف - مثل مدیریت یا اقتصاد- رشتهای را برای تحصیل انتخاب کنید؟ پاسخ روشن است: بسیار کم.
درباره اینکه چرا «علوم انسانی» در میان خانوادههای ایرانی اینقدر «بیقدر» است، تئوریهای مختلفی را میتوان مطرح کرد، اما موضوع این نوشته کوتاه، این نیست. موضوع این است که چرا شمار معتنابهی از دانشجویان ایرانی، پس از طی دورهای کوتاه از تحصیل در رشته مهندسی، راه خود را به سمت دانشکده علوم انسانی کج میکنند؟
پاسخ شاید این باشد: بخشی از بهترین سالهای عمر بسیاری از ما فقط به این دلیل صرف خواندن جبر و حساب و هندسه میشود، که نمیدانیم- یا اگر میدانیم، «باور نداریم» که- راه دیگری هم هست. کسی این را به ما نمیگوید، تا خودمان تجربه میکنیم و میفهمیم.
«تجربه» هم البته چیز خوبی است، اما در عمر کوتاه و غالبا پرزحمتی که یک انسان ِ معمولی میتواند داشته باشد، شاید اولین چیزی نباشد که در جستوجویش هستیم.
ارسال نظر