تحلیل روانشناختی از تصمیم آنی - ۱۸ آبان ۹۱
در روز ۲۴ مهرماه گذشته، حادثهای دلخراش در- خیابان شهید مدنی واقع در محله نظامآباد تهران به وقوع پیوست که یک کشته و ۱۱ نفر مجروح از خود به جای گذاشت.
قضیه از این قرار بوده است که جوانی ۲۲ ساله به نام «حسین» بدون هیچ انگیزه قبلی به عابران بیخبر و بیگناهی که در آن حوالی بودهاند با چاقو حمله کرده بود. روزنامهها و مجلات به طور مفصل به این موضوع پرداختند، از بازسازی صحنه تا بیرحم بودن ضارب و حتی لزوم صدور حکم اعدام احتمالی او سخن رفت. اما آنچه در این قیل و قال کمتر به آن توجه شد نگاهی موشکافانه و دقیق به قربانی سیزدهم یعنی خود «حسین» بود.
در روز ۲۴ مهرماه گذشته، حادثهای دلخراش در- خیابان شهید مدنی واقع در محله نظامآباد تهران به وقوع پیوست که یک کشته و ۱۱ نفر مجروح از خود به جای گذاشت.
قضیه از این قرار بوده است که جوانی ۲۲ ساله به نام «حسین» بدون هیچ انگیزه قبلی به عابران بیخبر و بیگناهی که در آن حوالی بودهاند با چاقو حمله کرده بود. روزنامهها و مجلات به طور مفصل به این موضوع پرداختند، از بازسازی صحنه تا بیرحم بودن ضارب و حتی لزوم صدور حکم اعدام احتمالی او سخن رفت. اما آنچه در این قیل و قال کمتر به آن توجه شد نگاهی موشکافانه و دقیق به قربانی سیزدهم یعنی خود «حسین» بود.
جوان ریزنقش و مفلوکی که نه کسی او را در آن حوالی میشناخت، نه سابقه گردنکلفتی داشت و نه حتی احدی از افراد مورد حمله و مضروب خود را میشناخت. جوان روانپریشی که در مصاحبه خود به آرامی میگوید: «صدای روحش» به او دستور میداده که به مردم حمله کند. او در ادامه از زندگی متلاشیشده پدر و مادرش میگوید که در نهایت به آوارگی و دربهدری او در سنین بلوغ منجر میشود. عواملی نظیر نابسامانی، عدم وجود ستونی به عنوان تکیهگاه در زندگی، تنهایی، پریشانی، فشارهای روحی و فقر در ابتدای جوانی ظاهرا او را به سوی بیماری روانپریشی شناخته شده در نزد روانشناسان به نام «اسکیزو فرنی» سوق میدهد. بیماریای که آقای دکتر ناصر قاسمنژاد در صفحه ۱۵ «ضمیمه آخر هفته» شماره ۱۵ دنیای اقتصاد- بدون ذکر نام بیماری- به درستی به آن اشاره کردهاند: «...کلمهها و مفاهیمی چون منطق، عقل، تفکر منطقی و عقلایی در حیطهای معنی مییابد که فرد روند رشد درست و سالم را تجربه کرده باشد و به انسانی سالم تبدیل شده باشد».
وی ادامه میدهد: «بنابراین، فردی که در پی بلوغ جسمی به بلوغ فکری دست پیدا نکرده باشد، تصمیم آنی میگیرد، تسلطی بر خواستهها و تقاضاهای درونی خود ندارد و نمیتواند آنها را تجزیه و تحلیل کند، چون ساختاری [روشن] درون خود ندارد. بنابراین، چنین فردی کافی است خاطرهای را از ذهن بگذارند که او را به یک ماجرا و شکست در گذشته سوق داده باشد. همان وقت است که تصمیم آنی بروز میکند.»
بیماران مبتلا به روان پریشی یا «اسکیزوفرنی» در همه جوامع دنیا وجود دارند و مربوط به صرف فقر نیست، بلکه مجموعهای از عوامل دست به دست هم میدهند تا آن را رقم زنند که آقای دکتر قاسمنژاد در مصاحبه خود به درستی به آنها اشاره کردهاند. من در اینجا به دو نمونه پرسروصدا در گذشته در کشور آمریکا میپردازم: نمونه اول متاسفانه، مربوط به یک دانشجوی جوان ایرانی در چندین سال قبل در یکی از دانشگاههای کالیفرنیای شمالی بود که تحت فشارهای روحی و توهم دست به حمله به دیگر دانشجویان زد و توسط تکتیراندازان پلیس کشته شد، در حالی که او فقط یک بیمار روانی بود. مورد دوم هم باز در همین تابستان گذشته در ایالت کلرادو آمریکا رخ داد و منجر به کشته و زخمی شدن چندین نفر در یک سینما گردید. در این حادثه عجیب یک دانشجوی دوره دکترا در رشته مغز و اعصاب که از تنهایی و فشارهای روحی ناشی از سنگینی برنامه درسی و غیره رنج میبرد، شبانه به یک سالن سینما حمله برد و موجب زخمی شدن و مرگ عده زیادی شد. در مورد دوم، جوان دانشجو به یکی از مشاوران روانی دانشگاه گفته بود که تمایلات آدمکشی دارد و روحش به او دستور میدهد، ولی چون از دانشگاه ترک تحصیل
کرده بود، دانشگاه هم دیگر موضوع را دنبال نکرد.
در مورد «حسین» ضارب محله نظامآباد نیز میبینیم که از توهمات خود از پنج سال پیش سخن میگوید که روحش با افراد دیگر در تماس بوده است و به او فرمان میداده است. درست یک حالت غمانگیز در بیماران «اسکیزو فرنی». چه بسا اگر «حسین» در واقع قربانی سیزدهم این حادثه، سرپرستی داشت یا تمکن مالی دیدن یک روانشناس قابل و با تبحر، اکنون او اینقدر ناخواسته مورد تنفر اجتماع نبود.
اما طرح یک سوال: آیا با دار زدن یک بیمار روانی، دیگر بیماران روانی درس عبرت میگیرند؟ این سوالی است که روانپزشکها باید به آن پاسخ دهند.
ارسال نظر