بزرگ بود و از اهالی امروز بود - ۱۲ بهمن ۹۱
سهیل محمودی
«فیض حضور» و «اثر نَفَس» و «کیمیای دَم»، همان چیزی است که پیشینیان درباره اثرپذیری «متعلم» از «معلم» و «مربی» افاضه میکردند. این را نه از طریق کتاب و دفتر و کاغذ میتوان دریافت و نه از طریق وسایل ارتباطی جدید مانند نوار و سیدی و کامپیوتر و «چت» کردن و این وسیله ارتباطی عجیب که فیسبوک است. رادیو و تلویزیون هم همینطور. باید رو به روی صاحب نفس بنشینی و نَفَس در نَفَس او، از نگاه و کلام و هُرم و دَم و بازدَم او هستی را درک کنی و دریابی. این کیمیای «پرورش» و «دلالت» و «هدایت» است.
«فیض حضور» و «اثر نَفَس» و «کیمیای دَم»، همان چیزی است که پیشینیان درباره اثرپذیری «متعلم» از «معلم» و «مربی» افاضه میکردند. این را نه از طریق کتاب و دفتر و کاغذ میتوان دریافت و نه از طریق وسایل ارتباطی جدید مانند نوار و سیدی و کامپیوتر و «چت» کردن و این وسیله ارتباطی عجیب که فیسبوک است. رادیو و تلویزیون هم همینطور. باید رو به روی صاحب نفس بنشینی و نَفَس در نَفَس او، از نگاه و کلام و هُرم و دَم و بازدَم او هستی را درک کنی و دریابی. این کیمیای «پرورش» و «دلالت» و «هدایت» است.
سهیل محمودی
«فیض حضور» و «اثر نَفَس» و «کیمیای دَم»، همان چیزی است که پیشینیان درباره اثرپذیری «متعلم» از «معلم» و «مربی» افاضه میکردند. این را نه از طریق کتاب و دفتر و کاغذ میتوان دریافت و نه از طریق وسایل ارتباطی جدید مانند نوار و سیدی و کامپیوتر و «چت» کردن و این وسیله ارتباطی عجیب که فیسبوک است. رادیو و تلویزیون هم همینطور. باید رو به روی صاحب نفس بنشینی و نَفَس در نَفَس او، از نگاه و کلام و هُرم و دَم و بازدَم او هستی را درک کنی و دریابی. این کیمیای «پرورش» و «دلالت» و «هدایت» است. یکی از اتفاقات و حتی میتوانم بگویم توفیقات من در زندگی، همین همنفسی با گروهی از مردان اندیشه و فرهنگ و ادب و معرفت بوده است، شاعران و ادیبانی را دیدهام که از نفس گرم و اثربخش برخوردار بودهاند. دکترحسین سادات ناصری، استاد مهرداد اوستا، مرحوم محمود شاهرخی، شادروان عماد خراسانی، زندهیاد مهدی اخوان ثالث، زندهیاد سیروس طاهباز استاد شفیعی کدکنی، دکترپورنامداریان، دکترمظاهر مصفا از این دست ادیبان بودهاند. عالمان دینی و اخلاقی بزرگی را هم از نوجوانی و جوانی درک کردهام که از اینگونه اشخاص بودهاند. کسانی چون: مرحوم علی صفایی حائری (عین صاد)، دکتراحمد فردید، استاد حسین صبحدل، استاد محمدرضا حکیمی، آیتالله شیخ محمود امجد ، حاج شیخ علی آهی، مرحوم آیتالله سیدمرتضی نجومی، آیتالله شیخ محمدتقی جعفری تبریزی، آیتالله مجتهدی، آیتالله شیخ ذبیحالله محلاتی ، حاج شیخ حسین انصاریان، حجهالاسلام علی حجتی کرمانی، آیتالله آقامجتبی تهرانی و... و چه دریغها دارم که نتوانستهام در این عمر گذرا و «فرصتهایی که چون سحاب در حال عبور است» محضر کسانی چون آیتالله سیدجلالالدین آشتیانی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، شادروان امیری فیروزکوهی، استاد بزرگ دکتراحمد مهدوی دامغانی (دامالله ظلهالعالی)، دکترعبدالحسین زرینکوب، دکترزریاب خویی و... را درک کنم و رو به رویشان بنشینم و از دَم و نفس زلالشان برخوردار باشم. بسیارها دریغ و افسوس! اما در اَوان جوانی، به مقتضای جغرافیای زیست خود و حضورم در محافل دینی و معرفتی توانسته بودم، چند قلندر صاحب نفس و مربی معرفت اندوخته را درک کنم، که لحظات بسیاری از زندگیام روشن به چراغ معرفت و سلوک ایشان بوده است. یکی حیدر آقای معجزی تهرانی، دیگری حسن آقای نیری طهرانی و نیز حاج میرزا اسماعیل دولابی عزیز.
تازه جوان بودیم و سرشار از طلب و جستوجو و کندوکاو. میرزا اسماعیل دولابی پیرمرد بود و جمعی از ما جوانان که طالب دقایق ذوقی و معرفتی بودیم. میرزا، نه اهل فقه و اصول. نه اهل حدیث و تفسیر و نه اهل فلسفه و معقول بودند و نه حتی اهل منبر و اینجور چیزها. اهل «دل» بود و اهل «آگاهی» و «دانایی»، ما به یکدیگر میگفتیم این پیر صاحب نفس «نخوانده ملّاست». و همینطور بود... که گفته شده: «علم و حکمت نوری است که خداوند در قلب هر که بخواهد میتاباند.» میرزا، اینگونه بود. سرشار از معرفت و کشف دقایق و رموز زندگی. کافی بود ساعتی در کنارش بنشینی تا با جهانی از روشنشدگی و دریافت و آگاهی روبهرو شوی. آنچه را ادیب و عالم و فیلسوف و واعظ و... از انتقالش ناتوان بودند و به دامان «حرف» و «کلمه» و «اصطلاح» میآویختند، به روشنی و با سادهزیستی و عمل و باور خود و با کلمات و تعابیری ساده بیان میکرد. شده بود که بارها آیه و حدیث و شعری را خوانده باشی اما روح و نور آن کلام را درنیافته باشی و کافی بود که میرزا اسماعیل دولابی با زبان سادهاش و کلمات بیپیرایهاش بدانها اشارتی کند، تازه میفهمیدی به «کشف المحجوب» رسیدهای...
الان، من میگویم و تو میشنوی. من مینویسم و تو میخوانی. اما میرزا و نَفَس میرزا و کلام میرزا و نگاه میرزا و سکوت و نَفَس کشیدن میرزا، را باید درک میکردی تا دریابی مثلا با حکمت سقراط- بدون اغراق میگویم- روبهرویی. با شوریدگی شمس تبریزی همدمی. با روشن شدگی، راه میروی. با پیوستگی طبیعتِ «زوربای یونانی» غافلگیر شدهایم. با شیدایی شیخ ابوالحسن خرقانی اُمّی و عامی هم دورهای و با آزادگی نلسون ماندلا سر میکنی.
نه جوّ گیرم و نه از کشف و کرامات و اینجور چیزها چیزی سرم میشود. نه به دنبال علوم غریبه و شبّه معجزاتی از این دست هستم. به دنبال «انسان» بودم و هستم... و یکی از دنیا را که خود متخلق بود و انسان بود و برخوردار از سلوکی معنوی و «انسان» همین میرزا اسماعیل بود که باید چراغ به دست بگیری و به دنبالش بروی و تازه بیابی و نیابی. میرزا اسماعیل که شمهای از دریافتهای معنوی و معرفتی او را که بر زبان آورده، میتوانی در مجموعههای «طوبای محبت» بشنوی و بخوانی، که به همت فرزند شایسته و برومندش محمد آقای عزیز به نحوی شایسته منتشر شده و در اختیار همگان است.
«فیض حضور» و «اثر نَفَس» و «کیمیای دَم»، همان چیزی است که پیشینیان درباره اثرپذیری «متعلم» از «معلم» و «مربی» افاضه میکردند. این را نه از طریق کتاب و دفتر و کاغذ میتوان دریافت و نه از طریق وسایل ارتباطی جدید مانند نوار و سیدی و کامپیوتر و «چت» کردن و این وسیله ارتباطی عجیب که فیسبوک است. رادیو و تلویزیون هم همینطور. باید رو به روی صاحب نفس بنشینی و نَفَس در نَفَس او، از نگاه و کلام و هُرم و دَم و بازدَم او هستی را درک کنی و دریابی. این کیمیای «پرورش» و «دلالت» و «هدایت» است. یکی از اتفاقات و حتی میتوانم بگویم توفیقات من در زندگی، همین همنفسی با گروهی از مردان اندیشه و فرهنگ و ادب و معرفت بوده است، شاعران و ادیبانی را دیدهام که از نفس گرم و اثربخش برخوردار بودهاند. دکترحسین سادات ناصری، استاد مهرداد اوستا، مرحوم محمود شاهرخی، شادروان عماد خراسانی، زندهیاد مهدی اخوان ثالث، زندهیاد سیروس طاهباز استاد شفیعی کدکنی، دکترپورنامداریان، دکترمظاهر مصفا از این دست ادیبان بودهاند. عالمان دینی و اخلاقی بزرگی را هم از نوجوانی و جوانی درک کردهام که از اینگونه اشخاص بودهاند. کسانی چون: مرحوم علی صفایی حائری (عین صاد)، دکتراحمد فردید، استاد حسین صبحدل، استاد محمدرضا حکیمی، آیتالله شیخ محمود امجد ، حاج شیخ علی آهی، مرحوم آیتالله سیدمرتضی نجومی، آیتالله شیخ محمدتقی جعفری تبریزی، آیتالله مجتهدی، آیتالله شیخ ذبیحالله محلاتی ، حاج شیخ حسین انصاریان، حجهالاسلام علی حجتی کرمانی، آیتالله آقامجتبی تهرانی و... و چه دریغها دارم که نتوانستهام در این عمر گذرا و «فرصتهایی که چون سحاب در حال عبور است» محضر کسانی چون آیتالله سیدجلالالدین آشتیانی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، شادروان امیری فیروزکوهی، استاد بزرگ دکتراحمد مهدوی دامغانی (دامالله ظلهالعالی)، دکترعبدالحسین زرینکوب، دکترزریاب خویی و... را درک کنم و رو به رویشان بنشینم و از دَم و نفس زلالشان برخوردار باشم. بسیارها دریغ و افسوس! اما در اَوان جوانی، به مقتضای جغرافیای زیست خود و حضورم در محافل دینی و معرفتی توانسته بودم، چند قلندر صاحب نفس و مربی معرفت اندوخته را درک کنم، که لحظات بسیاری از زندگیام روشن به چراغ معرفت و سلوک ایشان بوده است. یکی حیدر آقای معجزی تهرانی، دیگری حسن آقای نیری طهرانی و نیز حاج میرزا اسماعیل دولابی عزیز.
تازه جوان بودیم و سرشار از طلب و جستوجو و کندوکاو. میرزا اسماعیل دولابی پیرمرد بود و جمعی از ما جوانان که طالب دقایق ذوقی و معرفتی بودیم. میرزا، نه اهل فقه و اصول. نه اهل حدیث و تفسیر و نه اهل فلسفه و معقول بودند و نه حتی اهل منبر و اینجور چیزها. اهل «دل» بود و اهل «آگاهی» و «دانایی»، ما به یکدیگر میگفتیم این پیر صاحب نفس «نخوانده ملّاست». و همینطور بود... که گفته شده: «علم و حکمت نوری است که خداوند در قلب هر که بخواهد میتاباند.» میرزا، اینگونه بود. سرشار از معرفت و کشف دقایق و رموز زندگی. کافی بود ساعتی در کنارش بنشینی تا با جهانی از روشنشدگی و دریافت و آگاهی روبهرو شوی. آنچه را ادیب و عالم و فیلسوف و واعظ و... از انتقالش ناتوان بودند و به دامان «حرف» و «کلمه» و «اصطلاح» میآویختند، به روشنی و با سادهزیستی و عمل و باور خود و با کلمات و تعابیری ساده بیان میکرد. شده بود که بارها آیه و حدیث و شعری را خوانده باشی اما روح و نور آن کلام را درنیافته باشی و کافی بود که میرزا اسماعیل دولابی با زبان سادهاش و کلمات بیپیرایهاش بدانها اشارتی کند، تازه میفهمیدی به «کشف المحجوب» رسیدهای...
الان، من میگویم و تو میشنوی. من مینویسم و تو میخوانی. اما میرزا و نَفَس میرزا و کلام میرزا و نگاه میرزا و سکوت و نَفَس کشیدن میرزا، را باید درک میکردی تا دریابی مثلا با حکمت سقراط- بدون اغراق میگویم- روبهرویی. با شوریدگی شمس تبریزی همدمی. با روشن شدگی، راه میروی. با پیوستگی طبیعتِ «زوربای یونانی» غافلگیر شدهایم. با شیدایی شیخ ابوالحسن خرقانی اُمّی و عامی هم دورهای و با آزادگی نلسون ماندلا سر میکنی.
نه جوّ گیرم و نه از کشف و کرامات و اینجور چیزها چیزی سرم میشود. نه به دنبال علوم غریبه و شبّه معجزاتی از این دست هستم. به دنبال «انسان» بودم و هستم... و یکی از دنیا را که خود متخلق بود و انسان بود و برخوردار از سلوکی معنوی و «انسان» همین میرزا اسماعیل بود که باید چراغ به دست بگیری و به دنبالش بروی و تازه بیابی و نیابی. میرزا اسماعیل که شمهای از دریافتهای معنوی و معرفتی او را که بر زبان آورده، میتوانی در مجموعههای «طوبای محبت» بشنوی و بخوانی، که به همت فرزند شایسته و برومندش محمد آقای عزیز به نحوی شایسته منتشر شده و در اختیار همگان است.
ارسال نظر