باز هم یک حبه قندمحروم شده - ۷ دی ۹۱
مهران احمدی
بازیگر
چند هفته‌ای می‌شود که «یه حبه قند» راهی شبکه سینمای خانگی شده است، فیلمی خوب با بازیگران خوب و دوست داشتنی. فکرش را بکنید حضور بازیگرانی مثل نگار جواهریان، ریما رامین‌فر، رضا کیانیان، سعید پورصمیمی، فرهاد اصلانی، اصغر همت، پریوش نظریه می‌تواند چه ترکیب بی‌نظیری برای یک فیلم سینمایی باشد. میرکریمی همیشه قصه‌گوی خوبی بوده و این را به‌خوبی می‌توان در فیلم‌هایی که ساخته دید. اما اصلی‌ترین تفاوت «یه حبه قند» با دیگر ساخته‌های میرکریمی در همین ساختار فیلمنامه نمود پیدا می‌کند. در «یه حبه قند» میرکریمی به‌جای تعریف یک قصه واحد و پرداخت آن، تصمیم گرفته تا یک محیط پربازیگر را پدید آورد و از لابلای صحبت شخصیت‌های فیلم، داستانش را تعریف کند. این شیوه روایت داستان که تا پیش از این در کارهای میرکریمی بی‌سابقه بوده، باعث شده تا حواس تماشاگر شش دانگ به اتفاقات فیلم باشد و هیچ شخصیتی را به حال خود رها نکند. در «یک حبه قند» همه بازیگران فیلم که کم‌شمار هم نیستند، حرف‌های مهمی برای گفتن دارند. نکته اصلی یه حبه قند، مهم‌ترین امتیازش، ساختمان فیلمنامه‌اش است. این شاید یکی از دو سه فیلم امسال سینمای ایران باشد که ماکت داستانی‌اش برای تماشاگری با هوش زیر متوسط، به‌سادگی قابل شناسایی و رمزگشایی نیست. طرح داستانی یه حبه قند، از یک نقطه مشخص شروع شده و گسترش یافته است. این درست که داستان در سطح اولش، از مجموعه‌ای نماد و نشانه تشکیل شده، اما شکل ارتباط یافتن این نشانه‌ها و مسیری که برای کنار هم گذاشتن این نشانه‌ها طی شده، پیچیده و در مواردی جذاب است. سیر داستان، همان چیزی نیست که انتظارش را داریم و پیچ و خم ماجراها، نظم یافته و در عین حالا کمتر قابل پیش‌بینی است. نویسندگان فیلمنامه کار سختی انجام داده‌اند که این نشانه‌های گوناگون را چنین در هم بافته‌اند، به آنها سیر تقریبا مشخصی داده‌اند و در عین حال، از مسیر خارج نشده‌اند. ساختار دقیق داستان فیلم را اگر می‌خواهید بشناسید، خوب است به یاد بیاورید سکانس‌های اسلوموشن موزیکالش را، که فیلم را به پرده‌های گوناگون تبدیل می‌کند و یک جور جمع‌بندی از هر قسمت است. این سکانس‌ها به‌موقع سر می‌رسند و برای هماهنگ ساختن این محصول پر از جزئیات، ایده خوب و مناسبی به نظر می‌رسند. کارگردانی میرکریمی، به عنوان صاحب دکوپاژ روان و بی‌نقص، و طراح میزانسن‌های چند لایه یه حبه قند، در سینمای ایران کم مانند است. کمتر فیلمسازی داریم که صاحب چنین احاطه‌ای بر تصویری باشد که قرار است از لنز بگذرد و روی پرده بیفتد، خلاقانه و دست اول، آگاه به زاویه دوربین و نور و رنگ و ریتم درونی تصاویر. هزینه و زمانی که صرف طراحی این نماها در تمرین‌های پیش از آغاز فیلمبرداری شده، حاصل درخوری داده است. پیش از این و سر فیلم به همین سادگی، از تفاوت میان ایده و اجرا در آن فیلم، گفته بودم. این که چطور همین نماهای مربوط به زندگی روزمره، مثلا در سینمای مهرجویی اجرا می‌شوند، اما اینجا فقط یک ایده قابل درک و احتمالا تحسین‌‌برانگیز باقی می‌مانند. در یه حبه قند، این فاصله میان ایده و اجرا، میان نشانه داستانی و شخصیتی که قرار است آن نشانه را «واقعی» کند و به دل زندگی بیاورد، کم شده است. همین است که تماشای یه حبه قند را به تجربه‌ای دلچسب تبدیل می‌کند.