چالهای برای دیدن - ۷ دی ۹۱
اندیشه فولادوندبازیگر
از شما دعوت میکنم تا در اولین تجربه حضور من بر روی صحنه تئاتر با من همراه شوید. نمایش «چاله» به کارگردانی سهیل بیرقی، مهمترین اتفاق این روزهای من است. داستان این اثر روایت سه انسانی است که در یک موقعیت عجیب گرفتار میشوند و درحقیقت این افراد نمادهایی برای افرادی هستند که در همین جامعه و در کنار خود ما زندگی میکنند. در تولید این اثر نیز سعی کردیم مخاطب در معناپذیری این نمایش تاثیر مستقیم داشته باشد. با اجرای عمومی و بازخوردهایی که گرفتم احساس میکنم تا حدود زیادی به این خواسته رسیدهایم.
از شما دعوت میکنم تا در اولین تجربه حضور من بر روی صحنه تئاتر با من همراه شوید. نمایش «چاله» به کارگردانی سهیل بیرقی، مهمترین اتفاق این روزهای من است. داستان این اثر روایت سه انسانی است که در یک موقعیت عجیب گرفتار میشوند و درحقیقت این افراد نمادهایی برای افرادی هستند که در همین جامعه و در کنار خود ما زندگی میکنند. در تولید این اثر نیز سعی کردیم مخاطب در معناپذیری این نمایش تاثیر مستقیم داشته باشد. با اجرای عمومی و بازخوردهایی که گرفتم احساس میکنم تا حدود زیادی به این خواسته رسیدهایم.
اندیشه فولادوندبازیگر
از شما دعوت میکنم تا در اولین تجربه حضور من بر روی صحنه تئاتر با من همراه شوید. نمایش «چاله» به کارگردانی سهیل بیرقی، مهمترین اتفاق این روزهای من است. داستان این اثر روایت سه انسانی است که در یک موقعیت عجیب گرفتار میشوند و درحقیقت این افراد نمادهایی برای افرادی هستند که در همین جامعه و در کنار خود ما زندگی میکنند. در تولید این اثر نیز سعی کردیم مخاطب در معناپذیری این نمایش تاثیر مستقیم داشته باشد. با اجرای عمومی و بازخوردهایی که گرفتم احساس میکنم تا حدود زیادی به این خواسته رسیدهایم. نمایش «چاله» از سبک ابزورد پیروی میکند. راستش فکر میکنم ساختار ابزورد یا گروتسک در یک متن نمایشی آنقدر در زبان و ادبیات ما پس از ترجمه دچار مخاطره و اختشاش مفهومی شدهاند که بهکارگیری آنها کمی از شفافیت بحث میکاهد. میدانیم که در این حوزه اختلاف نظرهای بسیاری موجود است، اما به نظر من قرابت احوال تاریخی و اجتماعی ابزورد با روزگار ما نیاز به کارهایی در این سبک را ایجاد میکند. سیاقی که بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا فراگیر شد و 1942 با مقاله آلبر کامو «افسانه سیسیفوس» و بعد از آن در 1952 با «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت شناسنامه تاریخی خود را یافت، گویا منطبق با سلیقه این روزگار هنرمند ما و مخاطب ماست، چرا که ما نیز ملتی جنگ از سر گذراندهایم که شاید هنر ابزورد مثل دهه 50 و 60 اروپا و بهخصوص فرانسه متشنج در انقلابهای دانشجویی، با ذائقهمان سازگاری داشته باشد. اگر این قراردادها را بپذیریم، به نظرم از نظر پرداخت موقعیتها در تناقض خودشان و تلخی خنده زای موقعیت، این متن به گروتسک پهلو میزند و در شیوه روایی و کلیشههای اغراقآمیز و بازی بیهودگی کلمات و موضوعات تکراری که پوچی را بسط میدهند و پایانی منطبق بر آغاز و آغازی شبیه پایان و یاوه بافیها و مهمتر از همه اینها ارتباطاتی که از هر جنسی با شکست مواجه میشوند با بسیاری از شاخصههای ابزورد یا به نقل از زبان فارسی همان تئاتر پوچی همخوانی دارد. اما به طور کلی این بحث، بحثی بسیار مخدوش و مفصل است و به نظرم نیاز به زمان و مناظره دارد. البته قبل از دیدن نمایش «چاله» یا بعد از آن، میتوانید از قسمتهای مختلف موزه زمان دیدن کنید. در موزه زمان گالری، کافه، موزه هم موجود است و این باعث میشود که یک پکیج تفریحی کامل به حساب بیاید. پیشنهاد دیگرم این است که در کنار این اماکن، از غرفه من نیز بازدید به عمل بیاورند، البته هدف من بیشتر از برپایی این غرقه با همکاری نشر ثالث و شرکت پنج برگ هنر، ایجاد فضایی برای دسترسی آسانتر علاقهمندان به سی دی «آخرین حرف معاصر» و کتاب «عطسههای نحس» بود که تقریبا نتیجه رضایت بخشی داشته است. خلاصه اینکه یک روز در چاله زمان افتادن میتواند یک آخر هفته خوب را برایتان رقم بزند.
از شما دعوت میکنم تا در اولین تجربه حضور من بر روی صحنه تئاتر با من همراه شوید. نمایش «چاله» به کارگردانی سهیل بیرقی، مهمترین اتفاق این روزهای من است. داستان این اثر روایت سه انسانی است که در یک موقعیت عجیب گرفتار میشوند و درحقیقت این افراد نمادهایی برای افرادی هستند که در همین جامعه و در کنار خود ما زندگی میکنند. در تولید این اثر نیز سعی کردیم مخاطب در معناپذیری این نمایش تاثیر مستقیم داشته باشد. با اجرای عمومی و بازخوردهایی که گرفتم احساس میکنم تا حدود زیادی به این خواسته رسیدهایم. نمایش «چاله» از سبک ابزورد پیروی میکند. راستش فکر میکنم ساختار ابزورد یا گروتسک در یک متن نمایشی آنقدر در زبان و ادبیات ما پس از ترجمه دچار مخاطره و اختشاش مفهومی شدهاند که بهکارگیری آنها کمی از شفافیت بحث میکاهد. میدانیم که در این حوزه اختلاف نظرهای بسیاری موجود است، اما به نظر من قرابت احوال تاریخی و اجتماعی ابزورد با روزگار ما نیاز به کارهایی در این سبک را ایجاد میکند. سیاقی که بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا فراگیر شد و 1942 با مقاله آلبر کامو «افسانه سیسیفوس» و بعد از آن در 1952 با «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت شناسنامه تاریخی خود را یافت، گویا منطبق با سلیقه این روزگار هنرمند ما و مخاطب ماست، چرا که ما نیز ملتی جنگ از سر گذراندهایم که شاید هنر ابزورد مثل دهه 50 و 60 اروپا و بهخصوص فرانسه متشنج در انقلابهای دانشجویی، با ذائقهمان سازگاری داشته باشد. اگر این قراردادها را بپذیریم، به نظرم از نظر پرداخت موقعیتها در تناقض خودشان و تلخی خنده زای موقعیت، این متن به گروتسک پهلو میزند و در شیوه روایی و کلیشههای اغراقآمیز و بازی بیهودگی کلمات و موضوعات تکراری که پوچی را بسط میدهند و پایانی منطبق بر آغاز و آغازی شبیه پایان و یاوه بافیها و مهمتر از همه اینها ارتباطاتی که از هر جنسی با شکست مواجه میشوند با بسیاری از شاخصههای ابزورد یا به نقل از زبان فارسی همان تئاتر پوچی همخوانی دارد. اما به طور کلی این بحث، بحثی بسیار مخدوش و مفصل است و به نظرم نیاز به زمان و مناظره دارد. البته قبل از دیدن نمایش «چاله» یا بعد از آن، میتوانید از قسمتهای مختلف موزه زمان دیدن کنید. در موزه زمان گالری، کافه، موزه هم موجود است و این باعث میشود که یک پکیج تفریحی کامل به حساب بیاید. پیشنهاد دیگرم این است که در کنار این اماکن، از غرفه من نیز بازدید به عمل بیاورند، البته هدف من بیشتر از برپایی این غرقه با همکاری نشر ثالث و شرکت پنج برگ هنر، ایجاد فضایی برای دسترسی آسانتر علاقهمندان به سی دی «آخرین حرف معاصر» و کتاب «عطسههای نحس» بود که تقریبا نتیجه رضایت بخشی داشته است. خلاصه اینکه یک روز در چاله زمان افتادن میتواند یک آخر هفته خوب را برایتان رقم بزند.
ارسال نظر