تحلیلهای شخصی بدون آمار دقیق
مجید یوسفی
محقق علوم اجتماعی
با فرا رسیدن اردیبهشت و جنب و جوش ناشران و برگزارکنندگان برای عرضه بهتر کتابها به مخاطبان بازار تحلیل و نقد اوضاع کتابخوانی و پایین بودن شمارگان کتاب هم در بین فعالان این عرصه فرهنگی گرم است. بارها شبیه به این جمله را خواندهایم و شنیدهایم که «برای یک کشور با تقریبا۸۰ میلیون نفر جمعیت تیراژهای ۱۰۰۰ نسخهای برای کتاب ناامیدکننده است. » برای بررسی و نقد وضعیت کتاب و کتابخوانی از لحاظ آماری اطلاعات کافی وجود ندارد تا بتوانیم تحلیلی مبتنی بر واقعیت را بیان کنیم.
محقق علوم اجتماعی
با فرا رسیدن اردیبهشت و جنب و جوش ناشران و برگزارکنندگان برای عرضه بهتر کتابها به مخاطبان بازار تحلیل و نقد اوضاع کتابخوانی و پایین بودن شمارگان کتاب هم در بین فعالان این عرصه فرهنگی گرم است. بارها شبیه به این جمله را خواندهایم و شنیدهایم که «برای یک کشور با تقریبا۸۰ میلیون نفر جمعیت تیراژهای ۱۰۰۰ نسخهای برای کتاب ناامیدکننده است. » برای بررسی و نقد وضعیت کتاب و کتابخوانی از لحاظ آماری اطلاعات کافی وجود ندارد تا بتوانیم تحلیلی مبتنی بر واقعیت را بیان کنیم.
مجید یوسفی
محقق علوم اجتماعی
با فرا رسیدن اردیبهشت و جنب و جوش ناشران و برگزارکنندگان برای عرضه بهتر کتابها به مخاطبان بازار تحلیل و نقد اوضاع کتابخوانی و پایین بودن شمارگان کتاب هم در بین فعالان این عرصه فرهنگی گرم است. بارها شبیه به این جمله را خواندهایم و شنیدهایم که «برای یک کشور با تقریبا80 میلیون نفر جمعیت تیراژهای 1000 نسخهای برای کتاب ناامیدکننده است.» برای بررسی و نقد وضعیت کتاب و کتابخوانی از لحاظ آماری اطلاعات کافی وجود ندارد تا بتوانیم تحلیلی مبتنی بر واقعیت را بیان کنیم.
در حال حاضر خانه کتاب ایران وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اطلاعات و آمار مربوط به کتاب را جمعآوری و عرضه میکند. آمارهایی نظیر: تعداد عناوین چاپ اول، میزان شمارگان کتابها و تفکیک این آمار در دستهبندیهای متعارف کتابها. این آمار و بررسی روند آنها لازم است اما برای ارائه تحلیل اوضاع کتاب و کتابخوانی کافی نیستند.
پیش از جمعآوری و تولید اطلاعات هم لازم است اعتبار شاخصهایی که اکنون اندازهگیری میشوند مورد نقد قرار بگیرند که آیا میزان شمارگان کتاب یا تعداد کتابهای چاپ اول معیار مناسبی است برای تحلیل اوضاع نشر؟ و اگر شمارگان کتاب طی چند سال سیر نزولی داشت، آیا به معنای این است که میزان مطالعه کاهش یافته است؟ یا اینکه مثلا الگوی مطالعه از کتاب به سمت منابع دیگری سوق پیدا کرده است؟ همچنین این افت متوسط شمارگان در همه نوع کتابها اتفاق افتاده و مثلا در گروه کودک و نوجوان هم با کاهش شمارگان و تعداد عناوین روبهرو هستیم؟
برعکس فرض کنیم روند تولید کتاب در شمارگان و عناوین جدید روبه افزایش باشد، آیا این لزوما به معنای افزایش میزان کتابخوانی است. برای بررسی این موضوع کافی است هر کدام از افرادی که خودشان را اهل کتاب میدانند تعداد کتابهای کتابخانهشان را جمع بزنند و بعد تعدادی را که مطالعه کردند هم بشمارند و نسبت بگیرند. در بسیاری موارد فقط کتاب خریداری میشود ولی خوانده نمیشود.
با این توصیف میخواستم شاخصی را معرفی کنم که تاحدودی میتواند میزان مطالعه و کتابخوانی را اندازهگیری کند و خطای کمتری داشته باشد. این شاخص تعداد دفعات کتابهای امانت گرفته شده توسط اعضای کتابخانههای عمومی در یک بازه زمانی مشخص است. (کتابخانههای مدارس و دانشگاهها باید جداگانه اندازهگیری شود.) این شاخص در برخی از کشورها نظیر فرانسه اندازهگیری میشود و از این حیث جالب است که آمار کتابخوانی واقعی و اختیاری را نشان میدهد؛ یعنی کتابهای درسی و دانشگاهی را شامل نمیشود.
اندازهگیری این شاخص همراه با دیگر آمارها میتواند تصویری نزدیکتر به واقعیت را عرضه کند. اگر این شاخص طی بازه مشخصی روند نزولی داشت آنگاه باید سهم هر یک از عواملی را که در عرضه و تولید کتاب نقش دارند نظیر: سیاستهای کلان فرهنگی آموزشی، رسانههای جمعی، ممیزی و ناشران، به تفکیک بررسی کرد. اما در حال حاضر یک واقعیت انکارناپذیر وجود دارد که همه آنهایی که میگویند شمارگان 1000 نسخه برای جمعیت ایران مناسب نیست لازم است از آن آگاهی داشته باشند. جمعیت ایران در حال حاضر 78 میلیون نفر است که از این تعداد حدود 68 میلیون نفر بالای 6 سال سن دارند و به اصطلاح لازمالتعلیم هستند. از این تعداد حدود 10 میلیون نفر بیسواد مطلق هستند و هیچگونه سواد خواندن و نوشتن ندارند؛ یعنی جامعه مورد بحث به 58 میلیون نفر میرسد که در نهایت حدود 11 میلیون نفر از آنها مدرک بالای کارشناسی دارند. ( تفصیل و تفکیک این آمار که مربوط به سرشماری سال 1390 است در سایت مرکز آمار ایران قابل دسترسی است.)
محقق علوم اجتماعی
با فرا رسیدن اردیبهشت و جنب و جوش ناشران و برگزارکنندگان برای عرضه بهتر کتابها به مخاطبان بازار تحلیل و نقد اوضاع کتابخوانی و پایین بودن شمارگان کتاب هم در بین فعالان این عرصه فرهنگی گرم است. بارها شبیه به این جمله را خواندهایم و شنیدهایم که «برای یک کشور با تقریبا80 میلیون نفر جمعیت تیراژهای 1000 نسخهای برای کتاب ناامیدکننده است.» برای بررسی و نقد وضعیت کتاب و کتابخوانی از لحاظ آماری اطلاعات کافی وجود ندارد تا بتوانیم تحلیلی مبتنی بر واقعیت را بیان کنیم.
در حال حاضر خانه کتاب ایران وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اطلاعات و آمار مربوط به کتاب را جمعآوری و عرضه میکند. آمارهایی نظیر: تعداد عناوین چاپ اول، میزان شمارگان کتابها و تفکیک این آمار در دستهبندیهای متعارف کتابها. این آمار و بررسی روند آنها لازم است اما برای ارائه تحلیل اوضاع کتاب و کتابخوانی کافی نیستند.
پیش از جمعآوری و تولید اطلاعات هم لازم است اعتبار شاخصهایی که اکنون اندازهگیری میشوند مورد نقد قرار بگیرند که آیا میزان شمارگان کتاب یا تعداد کتابهای چاپ اول معیار مناسبی است برای تحلیل اوضاع نشر؟ و اگر شمارگان کتاب طی چند سال سیر نزولی داشت، آیا به معنای این است که میزان مطالعه کاهش یافته است؟ یا اینکه مثلا الگوی مطالعه از کتاب به سمت منابع دیگری سوق پیدا کرده است؟ همچنین این افت متوسط شمارگان در همه نوع کتابها اتفاق افتاده و مثلا در گروه کودک و نوجوان هم با کاهش شمارگان و تعداد عناوین روبهرو هستیم؟
برعکس فرض کنیم روند تولید کتاب در شمارگان و عناوین جدید روبه افزایش باشد، آیا این لزوما به معنای افزایش میزان کتابخوانی است. برای بررسی این موضوع کافی است هر کدام از افرادی که خودشان را اهل کتاب میدانند تعداد کتابهای کتابخانهشان را جمع بزنند و بعد تعدادی را که مطالعه کردند هم بشمارند و نسبت بگیرند. در بسیاری موارد فقط کتاب خریداری میشود ولی خوانده نمیشود.
با این توصیف میخواستم شاخصی را معرفی کنم که تاحدودی میتواند میزان مطالعه و کتابخوانی را اندازهگیری کند و خطای کمتری داشته باشد. این شاخص تعداد دفعات کتابهای امانت گرفته شده توسط اعضای کتابخانههای عمومی در یک بازه زمانی مشخص است. (کتابخانههای مدارس و دانشگاهها باید جداگانه اندازهگیری شود.) این شاخص در برخی از کشورها نظیر فرانسه اندازهگیری میشود و از این حیث جالب است که آمار کتابخوانی واقعی و اختیاری را نشان میدهد؛ یعنی کتابهای درسی و دانشگاهی را شامل نمیشود.
اندازهگیری این شاخص همراه با دیگر آمارها میتواند تصویری نزدیکتر به واقعیت را عرضه کند. اگر این شاخص طی بازه مشخصی روند نزولی داشت آنگاه باید سهم هر یک از عواملی را که در عرضه و تولید کتاب نقش دارند نظیر: سیاستهای کلان فرهنگی آموزشی، رسانههای جمعی، ممیزی و ناشران، به تفکیک بررسی کرد. اما در حال حاضر یک واقعیت انکارناپذیر وجود دارد که همه آنهایی که میگویند شمارگان 1000 نسخه برای جمعیت ایران مناسب نیست لازم است از آن آگاهی داشته باشند. جمعیت ایران در حال حاضر 78 میلیون نفر است که از این تعداد حدود 68 میلیون نفر بالای 6 سال سن دارند و به اصطلاح لازمالتعلیم هستند. از این تعداد حدود 10 میلیون نفر بیسواد مطلق هستند و هیچگونه سواد خواندن و نوشتن ندارند؛ یعنی جامعه مورد بحث به 58 میلیون نفر میرسد که در نهایت حدود 11 میلیون نفر از آنها مدرک بالای کارشناسی دارند. ( تفصیل و تفکیک این آمار که مربوط به سرشماری سال 1390 است در سایت مرکز آمار ایران قابل دسترسی است.)
ارسال نظر