نیمه پنهان تغییر رشته مهندسان
سیامک خرمی
دانشجوی کارشناسی ارشد توسعه اقتصاد محلی (دانشگاه واترلو)
«دنیایاقتصاد» در اسفندماه پروندهای منتشر کرد تحت عنوان «عشق نافرجام مهندسی». در این پرونده، تعدادی از فارغالتحصیلان رشتههای فنی مهندسی، به شرح دلایل گوناگون خود برای تغییر رشته به علوم انسانی پرداختند. با نگاهی به این تجربیات میتوان دلایل «فرار» یا «فاصله گرفتن» از رشته مهندسی را به موارد زیر تقسیمبندی کرد:
۱- عدم شناخت مناسب از رشته مهندسی یا اصولا تمام رشتههای دانشگاهی
۲- تاثیرپذیری اولیه از فشار اجتماعی و خانواده برای انتخاب رشتههای مهندسی به دلیل پرستیژ اجتماعی یا افزایش احتمال اشتغال پس از فارغالتحصیلی
۳- تغییر سلایق و فلسفه زندگی دانشجویان در گذر زمان
۴- دلزدگی از مهندسی به دلیل ناکارآمدی شیوه آموزش در دانشگاهها و جستوجو برای گمشدهای دیگر
۵- بلوغ در حوزه کاری و نیاز به توسعه توانمندیهای فردی در حوزه مدیریت یا رشته ای دیگر جهت تسهیل ارتقای شغلی/حرفهای
اگرچه موارد فوق مانع و جامع نیستند، اما به نظر نگارنده دلایل تغییر رشته از مهندسی به علوم انسانی و به طور خاص مدیریتی، بیشتر سلبی هستند تا ایجابی.
دانشجوی کارشناسی ارشد توسعه اقتصاد محلی (دانشگاه واترلو)
«دنیایاقتصاد» در اسفندماه پروندهای منتشر کرد تحت عنوان «عشق نافرجام مهندسی». در این پرونده، تعدادی از فارغالتحصیلان رشتههای فنی مهندسی، به شرح دلایل گوناگون خود برای تغییر رشته به علوم انسانی پرداختند. با نگاهی به این تجربیات میتوان دلایل «فرار» یا «فاصله گرفتن» از رشته مهندسی را به موارد زیر تقسیمبندی کرد:
۱- عدم شناخت مناسب از رشته مهندسی یا اصولا تمام رشتههای دانشگاهی
۲- تاثیرپذیری اولیه از فشار اجتماعی و خانواده برای انتخاب رشتههای مهندسی به دلیل پرستیژ اجتماعی یا افزایش احتمال اشتغال پس از فارغالتحصیلی
۳- تغییر سلایق و فلسفه زندگی دانشجویان در گذر زمان
۴- دلزدگی از مهندسی به دلیل ناکارآمدی شیوه آموزش در دانشگاهها و جستوجو برای گمشدهای دیگر
۵- بلوغ در حوزه کاری و نیاز به توسعه توانمندیهای فردی در حوزه مدیریت یا رشته ای دیگر جهت تسهیل ارتقای شغلی/حرفهای
اگرچه موارد فوق مانع و جامع نیستند، اما به نظر نگارنده دلایل تغییر رشته از مهندسی به علوم انسانی و به طور خاص مدیریتی، بیشتر سلبی هستند تا ایجابی.
سیامک خرمی
دانشجوی کارشناسی ارشد توسعه اقتصاد محلی (دانشگاه واترلو)
«دنیایاقتصاد» در اسفندماه پروندهای منتشر کرد تحت عنوان «عشق نافرجام مهندسی». در این پرونده، تعدادی از فارغالتحصیلان رشتههای فنی مهندسی، به شرح دلایل گوناگون خود برای تغییر رشته به علوم انسانی پرداختند. با نگاهی به این تجربیات میتوان دلایل «فرار» یا «فاصله گرفتن» از رشته مهندسی را به موارد زیر تقسیمبندی کرد:
۱- عدم شناخت مناسب از رشته مهندسی یا اصولا تمام رشتههای دانشگاهی
2- تاثیرپذیری اولیه از فشار اجتماعی و خانواده برای انتخاب رشتههای مهندسی به دلیل پرستیژ اجتماعی یا افزایش احتمال اشتغال پس از فارغالتحصیلی
۳- تغییر سلایق و فلسفه زندگی دانشجویان در گذر زمان
4- دلزدگی از مهندسی به دلیل ناکارآمدی شیوه آموزش در دانشگاهها و جستوجو برای گمشدهای دیگر
۵- بلوغ در حوزه کاری و نیاز به توسعه توانمندیهای فردی در حوزه مدیریت یا رشته ای دیگر جهت تسهیل ارتقای شغلی/حرفهای
اگرچه موارد فوق مانع و جامع نیستند، اما به نظر نگارنده دلایل تغییر رشته از مهندسی به علوم انسانی و به طور خاص مدیریتی، بیشتر سلبی هستند تا ایجابی. از این رو، معایب این نوع تغییر رشته، به ویژه در بلندمدت، برای فرد و اجتماع میتواند بیش از مزایای آن باشند. در کشور ما حوزه علوم انسانی، حتی با وجود رونق رشته MBA، هنوز از جایگاه مقبولی در بین خانوادهها، سیاستگذاران و فعالان اقتصادی برخوردار نیست و به علاوه برنامه مدونی برای بهرهگیری از فارغالتحصیلان دورههای کارشناسی جامعهشناسی، مدیریت و حتی اقتصاد وجود ندارد. در چنین شرایطی، ورود فارغالتحصیلان مهندسی به این رشتهها در مقطع تحصیلات تکمیلی، آن هم بیشتر با انگیزههای سلبی، میتواند به آشفتگی بازار کار فارغالتحصیلان رشتههای منزوی علوم انسانی دامن بزند. چهار سال فعالیت در یک فضای بین مهندسی و سیاستگذاری در ایران، سرانجام من را مجاب کرد تا تحصیل خود را در حوزه اقتصاد و به طور خاص توسعه پایدار ادامه بدهم. در 2 سالی که در کانادا سپری کردهام، از نزدیک شاهد تفاوتهای سیستم آموزش مهندسی در دوره کارشناسی بین آمریکای شمالی و ایران هستم. شاید نتیجه اصلی این مشاهدات «حسرت» باشد. حسرت بیهوده طی کردن گرانبهاترین دوران جوانی در سیستم صلب دانشگاهی. اگرچه هماکنون از انتخابی که کردهام بسیار راضی هستم و گویی با این انتخاب دوباره
متولد شدهام.
سوالی که این مدت بیشتر و بیشتر ذهن من را درگیر کرده، این است که اگر فرهنگ کارآفرینی از همان دوره کارشناسی مهندسی ترویج شود، اگر رفتار حرفهای و مهارتهای نرم چون «کار گروهی»، «مدیریت ارتباطات فردی»، «استراتژیهای تصمیمگیری و برنامهریزی» به دانشجویان مهندسی آموزش داده شود، اگر آموزش مهندسی به صورت کاربردیتر و نزدیکتر به نیازهای صنعت صورت گیرد و اگر نمرهگرایی و مدرکگرایی و مقالهگرایی در دوره کارشناسی مهندسی کمتر شود، باز هم شاهد ترافیک فارغالتحصیلان مهندسی خواهیم بود که بیصبرانه در انتظار قبولی در رشتههای علوم انسانی در مقطع کارشناسی ارشد هستند؟
صد البته، ترویج روحیه فعالیت در حوزههای بین رشتهای، استفاده از تواناییهای پرورشیافته در دوره مهندسی مانند قدرت تحلیل، درک ریاضی و ذهن ساختاریافته برای حل مسائل علوم دیگر، پرورش مدیرانی که هم تواناییهای مدیریتی دارند و هم درک از مسائل تکنولوژیک و موارد دیگر، همه و همه مسلما به توسعه علم، تکنولوژی و توسعه انسانی در کشور کمک خواهد کرد؛ اما به شرطی که «گذار از مهندسی به علوم انسانی» با دلایل ایجابی تحریک شود و نه با دلایل سلبی!
خلاصه آنکه نباید صرف افزایش قابل توجه اقبال دانشجویان مهندسی به رشتههایی مانند مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی و فلسفه را نشانه تقویت جایگاه علوم انسانی یا روحیه فعالیت بینرشتهای در جامعه دانست. همینطور، باید نگران اپیدمی ناامیدی افراطی از رشتههای مهندسی در بین
دانشجویان بود.
دانشجوی کارشناسی ارشد توسعه اقتصاد محلی (دانشگاه واترلو)
«دنیایاقتصاد» در اسفندماه پروندهای منتشر کرد تحت عنوان «عشق نافرجام مهندسی». در این پرونده، تعدادی از فارغالتحصیلان رشتههای فنی مهندسی، به شرح دلایل گوناگون خود برای تغییر رشته به علوم انسانی پرداختند. با نگاهی به این تجربیات میتوان دلایل «فرار» یا «فاصله گرفتن» از رشته مهندسی را به موارد زیر تقسیمبندی کرد:
۱- عدم شناخت مناسب از رشته مهندسی یا اصولا تمام رشتههای دانشگاهی
2- تاثیرپذیری اولیه از فشار اجتماعی و خانواده برای انتخاب رشتههای مهندسی به دلیل پرستیژ اجتماعی یا افزایش احتمال اشتغال پس از فارغالتحصیلی
۳- تغییر سلایق و فلسفه زندگی دانشجویان در گذر زمان
4- دلزدگی از مهندسی به دلیل ناکارآمدی شیوه آموزش در دانشگاهها و جستوجو برای گمشدهای دیگر
۵- بلوغ در حوزه کاری و نیاز به توسعه توانمندیهای فردی در حوزه مدیریت یا رشته ای دیگر جهت تسهیل ارتقای شغلی/حرفهای
اگرچه موارد فوق مانع و جامع نیستند، اما به نظر نگارنده دلایل تغییر رشته از مهندسی به علوم انسانی و به طور خاص مدیریتی، بیشتر سلبی هستند تا ایجابی. از این رو، معایب این نوع تغییر رشته، به ویژه در بلندمدت، برای فرد و اجتماع میتواند بیش از مزایای آن باشند. در کشور ما حوزه علوم انسانی، حتی با وجود رونق رشته MBA، هنوز از جایگاه مقبولی در بین خانوادهها، سیاستگذاران و فعالان اقتصادی برخوردار نیست و به علاوه برنامه مدونی برای بهرهگیری از فارغالتحصیلان دورههای کارشناسی جامعهشناسی، مدیریت و حتی اقتصاد وجود ندارد. در چنین شرایطی، ورود فارغالتحصیلان مهندسی به این رشتهها در مقطع تحصیلات تکمیلی، آن هم بیشتر با انگیزههای سلبی، میتواند به آشفتگی بازار کار فارغالتحصیلان رشتههای منزوی علوم انسانی دامن بزند. چهار سال فعالیت در یک فضای بین مهندسی و سیاستگذاری در ایران، سرانجام من را مجاب کرد تا تحصیل خود را در حوزه اقتصاد و به طور خاص توسعه پایدار ادامه بدهم. در 2 سالی که در کانادا سپری کردهام، از نزدیک شاهد تفاوتهای سیستم آموزش مهندسی در دوره کارشناسی بین آمریکای شمالی و ایران هستم. شاید نتیجه اصلی این مشاهدات «حسرت» باشد. حسرت بیهوده طی کردن گرانبهاترین دوران جوانی در سیستم صلب دانشگاهی. اگرچه هماکنون از انتخابی که کردهام بسیار راضی هستم و گویی با این انتخاب دوباره
متولد شدهام.
سوالی که این مدت بیشتر و بیشتر ذهن من را درگیر کرده، این است که اگر فرهنگ کارآفرینی از همان دوره کارشناسی مهندسی ترویج شود، اگر رفتار حرفهای و مهارتهای نرم چون «کار گروهی»، «مدیریت ارتباطات فردی»، «استراتژیهای تصمیمگیری و برنامهریزی» به دانشجویان مهندسی آموزش داده شود، اگر آموزش مهندسی به صورت کاربردیتر و نزدیکتر به نیازهای صنعت صورت گیرد و اگر نمرهگرایی و مدرکگرایی و مقالهگرایی در دوره کارشناسی مهندسی کمتر شود، باز هم شاهد ترافیک فارغالتحصیلان مهندسی خواهیم بود که بیصبرانه در انتظار قبولی در رشتههای علوم انسانی در مقطع کارشناسی ارشد هستند؟
صد البته، ترویج روحیه فعالیت در حوزههای بین رشتهای، استفاده از تواناییهای پرورشیافته در دوره مهندسی مانند قدرت تحلیل، درک ریاضی و ذهن ساختاریافته برای حل مسائل علوم دیگر، پرورش مدیرانی که هم تواناییهای مدیریتی دارند و هم درک از مسائل تکنولوژیک و موارد دیگر، همه و همه مسلما به توسعه علم، تکنولوژی و توسعه انسانی در کشور کمک خواهد کرد؛ اما به شرطی که «گذار از مهندسی به علوم انسانی» با دلایل ایجابی تحریک شود و نه با دلایل سلبی!
خلاصه آنکه نباید صرف افزایش قابل توجه اقبال دانشجویان مهندسی به رشتههایی مانند مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی و فلسفه را نشانه تقویت جایگاه علوم انسانی یا روحیه فعالیت بینرشتهای در جامعه دانست. همینطور، باید نگران اپیدمی ناامیدی افراطی از رشتههای مهندسی در بین
دانشجویان بود.
ارسال نظر