تاریخ به روایت کارگردانان - ۲ آذر ۹۱
ضیاءالدین دری از آن دست کارگردان‌هایی است که سینما و تلویزیون را در کنار هم تجربه کرده است، اما بعد از ساخت سریال محبوبی مثل «کیف انگلیسی» دیگر به‌عنوان یک کارگردان تلویزیونی شناخته می‌شود. او این روزها سریال کلاه پهلوی را هم بر روی آنتن دارد. با او در مورد ساخت سریال‌های تاریخی و به‌طور مشخص سریال مختار گفت‌وگوی کوتاهی داشتیم، گفت‌وگویی که دری در آن از علایقش به سریال‌سازی در موضوعات مذهبی و تاریخ غیرمعاصر سخن گفت. با توجه به اینکه شما هم در زمینه‌های تاریخی سریال‌سازی کرده‌اید. نظرتان در مورد سریال مختارنامه چیست؟ از لحاظ داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی این سریال را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
من این سریال را نه به طور کامل بلکه تقریبی دیده‌ام. سوژه این سریال و خواسته‌ای که از کارگردان وجود داشت یک خواسته وسیعی بود. داستان اصلی مربوط می‌شود به شخصیتی به نام مختار که برمی‌خیزد تا انتقام خون امام حسین و یارانش را بگیرد. میرباقری در این سریال سعی می‌کند، ابتدا موضوع کربلا را برای مخاطب بشکافد و سپس به داستان مختار بپردازد؛ اینکه مختار کیست و انگیزه انتقام‌جویی‌اش چیست سوالاتی است که باید به آنها پاسخ داده شود. اسم «مختارنامه» یعنی تعزیه مختار که البته اسم بسیار خوبی هم برای این سریال است. بنابر این زمانی که سوژه اینقدر وسیع است، هر فیلم‌نامه‌نویس و کارگردانی مجبور می‌شود به قصه‌های فرعی در دل قصه اصلی بپردازد. این نکته را فراموش نکنیم هنگامی که فیلم تاریخی می‌سازیم، نباید اتکایمان به دانسته‌های تماشاچی باشد. مثلا اگر قرار باشد فیلمی راجع به امام (ره) بسازیم که شخصیت معاصر ماست و حدود نیمی از جمعیت ما زمان ایشان حضور داشتند باز باید تصور کنیم که مخاطب ما هیچ چیزی از ایشان نمی‌داند، این قانون فیلم‌سازی تاریخی است. در درام‌نویسی تاریخی باید فرض کنیم که مخاطب هیچ چیزی در مورد موضوع نمی‌داند و قرار است از طریق فیلم به تمام رئوس اصلی در آن موضوع به خصوص در تاریخ دست یابد. در مدت زمانی که برای فیلم یا سریال در نظر گرفته شده است، باید اتفاقی بیافتد که مخاطب پس از پایان داستان، دیگر سوال اصلی در آن سوژه به‌خصوص نداشته باشد. بنابراین امروز برای اندازه‌گیری میزان موفقیت این سریال باید بپرسیم که مخاطب پس از تماشای ۴۰ قسمت سریال مختارنامه، چه میزان در مورد مختار و دوره تاریخی‌اش مطلع است. آیا مخاطب اطلاعات لازمه را در مورد این سوژه دارد یا خیر.
شما بیشتر روایتگر تاریخ معاصر هستید، به نظرتان روایت یک داستان تاریخی معاصر دشوارتر است یا یک سوژه غیرمعاصر مثل مختار؟
هرکدام از این موارد سختی‌های خاص خود را دارد. در مورد تاریخ معاصر تفاوت این است که میزان اطلاعات مردم بالاتر است و هر کسی به نسبت تجربه، خانواده ، سواد و تحصیلاتش اطلاعاتی در مورد سوژه دارد، مردم نیز دوست دارند آنچه را که در فیلم یا سریال می‌بینند با دانسته‌های خود مقایسه کنند، مثلا مخاطب ارزیابی می‌کند که این دکور یا اشیایی که در صحنه هستند با این دوره تاریخی تناسب دارد یا نه. از آنجایی‌که مخاطب در سوژه‌های تاریخ معاصر حساسیت بیشتری دارد، وسواس کارگردان هم در سر صحنه بیشتر می‌شود، اما داستان‌های تاریخ صدر اسلام یا باستان دشواری‌های خاص خودش را دارد و نیاز به کارشناسی در موارد گوناگون مثل لباس و دکور در این فیلم‌ها بیشتر می‌شود. در واقع نمی‌توان گفت که کدام یک سخت‌تر است. اما از آنجایی‌که مردم دانش تخصصی لازم از تاریخ غیرمعاصر ندارند، فیلم‌ساز دست بازتری برای برخورد با سوژه دارد. از سوی دیگر رسالت فیلم‌ساز برای شناسایی آن دوره تاریخی به مردم افزایش می‌یابد و این هم به همت آن فیلم‌ساز و میزان بودجه‌ای که برای کار در نظر گرفته شده برمی‌گردد.
اگر بخواهید دو نقطه مثبت را در سریال مختارنامه یاد کنید، چه مواردی را برمی‌شمرید؟
در مختارنامه، تلاش جدی برای استفاده از تکنولوژی‌های بصری صورت گرفت. ممکن است این تلاش به نسبت سینمای دنیا با یک ربع قرن فاصله صورت گرفته باشد، اما باز هم قابل تقدیر است. مثلا در این سریال مخاطب می‌تواند مسیر حرکت یک نیزه را با چشمانش دنبال کند، همانند چیزی که در رابین هود اتفاق افتاد. تماشاچی ما بدین وسیله باور می‌کند که ما به این تکنولوژی‌ها دست یافتیم و مردم باور کنند که آنچه را ما در سینمای جهان می‌بینیم می‌توانیم در سینمای خودمان نیز شاهد باشیم. اما سوال این است که با توجه به گذشت یک ربع قرن، مخاطب ما امروز با این تکنولوژی‌های بصری ارضا می‌شود؟ پاسخ به این سوالات نیاز به کار کارشناسی دارد. با این حال کارهایی در زمینه جلوه‌های ویژه در این فیلم رخ داد که اگرچه با تاخیر بود، اما بازهم قابل تقدیر است. این جلوه‌های بصری نباید منحصر به سریال‌هایی مثل «مختارنامه» یا «در چشم باد» باشد و باید در روند کلی سینمای کشور دیده شود. مورد دوم این است که در مختارنامه ما شاهد دگرگونی و تغییر اساسی در چگونگی به تصویر کشیدن این داستان توسط میر باقری به نسبت کارهای قبلی‌اش هستیم. در «امام علی» و در صحنه‌های بیابان، میرباقری به تئاتر نزدیک بود و در واقع یک نوع سکون در دوربینش مشهود است، گویی یک نوع ترس از به حرکت درآوردن دوربین احساس می‌شود، اما در «مختارنامه» دوربین وارد اکت می‌شود و صحنه‌ها را به خوبی به تصویر می‌کشد و این نشان‌دهنده تغییر و دگرگونی ایشان است. وقتی کارنامه میرباقری را نگاه می‌کنیم، یک روند رو به رشد را شاهدیم و فیلم‌ساز بعد از او دیگر حق ندارد به تجربیات گذشته او رجعت کند.
این دو نکته در کارهای میرباقری نسبت به دیگران که در این زمینه‌ها کار کردند، قابل ذکر و باارزش است، ضمن اینکه کلام ایشان شیواتر است و خروجی کار ایشان مورد پسند توده‌های مردم قرار گرفته است.
شما هم مثل میرباقری کارگردانی برای دو رسانه سینما و تلویزیون در کارنامه هنری خود دارید. به نظر شما کدام‌یک از این دو رسانه برای بیان داستان‌های تاریخی مناسب‌تر است؟
مهم این است که مردم را عادت دهیم که فیلم تاریخی را چگونه ببینند. از سویی در سینما از لحاظ زمانی دست کارگردان بسته‌تر است و به طبع در سینما فشرده‌تر صحبت می‌شود. در سینما می‌توان داستان تاریخی را هنرمندانه‌تر بیان کرد و نگاه خاص‌تری به موضوعات تاریخی داشت. از سوی دیگر تلویزیون بسیار با ارزش است و می‌تواند نحوه فهم و نگاه مردم به سوژه‌های تاریخی را به سطح استاندارد برساند.
اگر قرار باشد ضیاءالدین دری قسمتی از عاشورا یا تاریخ مذهبی را به تصویر بکشد، سراغ چه موضوعی خواهد رفت؟
زمانی دوست داشتم وهب را بسازم، ولی الان 30 سال از آن زمان می‌گذرد. آقای میرباقری در کارشان این موضوع را به تصویر کشید و تئاترهایی هم در این زمینه ساخته شد و به نظرم این موضوع امروز دیگر خیلی اولویت ندارد. دوست دارم دو داستان مذهبی را روایت کنم؛ یکی از ظهر عاشورا به بعد تا بارگاه یزید و حرکت حضرت زینب و کاروان اسرا تا شام و دیگری داستان حبیب ابن مظاهر؛ این فرد برای من یک شخصیت خاص است و دوست دارم در این مورد فیلم بسازم.