من سوگلی نبودم - ۱۸ آبان ۹۱
لیلا رضایی
دنیای خاص خودش را دارد. برایش مهم نیست روی سن گریه میکند و اشک میریزد. میگوید لحظهای با این قضایا برخورد میکند و گریههای او محصول احساسات آنی او روی سن هستند. مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهرماه ۱۳۵۳ تهران است و با شناخت، موسیقی را آغاز کرده است. وی نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرده است و در سال ۱۳۷۱، در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد. همزمان در مرکز آموزشهای هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کرج دوره کارگردانی سینما را در سال ۱۳۷۴ با رتبه عالی به پایان رساند. در سال ۱۳۸۰، به عضویت گروه کر دانشگاه تربیت مدرس به رهبری «الیپس مسیحی» درآمد.
دنیای خاص خودش را دارد. برایش مهم نیست روی سن گریه میکند و اشک میریزد. میگوید لحظهای با این قضایا برخورد میکند و گریههای او محصول احساسات آنی او روی سن هستند. مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهرماه ۱۳۵۳ تهران است و با شناخت، موسیقی را آغاز کرده است. وی نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرده است و در سال ۱۳۷۱، در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد. همزمان در مرکز آموزشهای هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کرج دوره کارگردانی سینما را در سال ۱۳۷۴ با رتبه عالی به پایان رساند. در سال ۱۳۸۰، به عضویت گروه کر دانشگاه تربیت مدرس به رهبری «الیپس مسیحی» درآمد.
لیلا رضایی
دنیای خاص خودش را دارد. برایش مهم نیست روی سن گریه میکند و اشک میریزد. میگوید لحظهای با این قضایا برخورد میکند و گریههای او محصول احساسات آنی او روی سن هستند. مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهرماه ۱۳۵۳ تهران است و با شناخت، موسیقی را آغاز کرده است. وی نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرده است و در سال ۱۳۷۱، در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد. همزمان در مرکز آموزشهای هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کرج دوره کارگردانی سینما را در سال ۱۳۷۴ با رتبه عالی به پایان رساند. در سال ۱۳۸۰، به عضویت گروه کر دانشگاه تربیت مدرس به رهبری «الیپس مسیحی» درآمد. تئوری موسیقی، سلفژ، ارکستراسیون و موسیقی مکتوب را نزد استادش حمیدرضا دیبازر به مدت ۶ سال متوالی فرا گرفت. در همین حال به عضویت گروه کر بهمن به رهبری «مهدی قاسمی» درآمد. دروس آواز جمعی و تکنیکهای آواز را نزد «ناربه چولاکیان» و «شقایق الهیاری» گذراند. گیتار کلاسیک را نزد سرکار خانم «فرزانه رجایی» و خانم «آیلین ارجمند» و نوازندگی پیانو را نزد «علیرضا حشمتی افشار» ادامه داد. در اسفند ماه ۱۳۷۶، به دعوت «قاسم جعفری» آهنگها و ترانههای فیلم «مجنون لیلی» را نوشت که آغاز فعالیت خوانندگی رسمی وی در عرصه سینما و موسیقی است. از وی تاکنون ساخت موسیقی متن، ترانهها و خوانندگی فیلمهای دو راهحل برای یک مساله (به سفارش یونیسف)، مدرسهای برای دیگران، ققنوس (تلویزیون)، تیتراژ سریال لحظه دیدار (شبکه جام جم)، فیلمهای بهدنبال خوشبختی، دلواپسی، بیستاره، سرسپرده (هدایت فیلم)، تیتراژ فیلم سینمایی دختران و سریال قلب یخی را نام برد. از زبان خود او میخوانید:
شما از چه زمانی وارد عرصه موسیقی پاپ کشور شدید؟
من موسیقی را از سالها قبل دنبال میکردم و قبل از اینکه وارد عرصه خوانندگی شوم، موسیقی فیلم میساختم و به عنوان آهنگساز فعالیت میکردم. علاقه اصلی من به نوعی تلفیق سینما و موسیقی بود که آن را در ساخت موسیقی فیلم جست و جو میکردم.
چرا سینما؟ مگر موسیقی خود به تنهایی راضیکننده نبود؟
چون من در این زمینه نیز فعالیت میکردم. از 73 تا 75 در دورههای کارگردانی شرکت کردم و با رتبه عالی فارغالتحصیل شدم. به همین دلیل فکر میکنم به نوعی اینها به هم مرتبط هستند و از هم قابل تفکیک نیستند. برای آموزش موسیقی، نیز دورهای را نزد آقای دیبازر گذراندم و موسیقی را به صورت علمی آموختم، همان جا بود که مسائل مربوط به موسیقی فیلم را یاد گرفتم.
و سپس ساخت موسیقی فیلم «مجنون لیلی» را ساختید؟
من قبل از اینکه ساخت موسیقی این فیلم را شروع کنم، ترانه میگفتم و آهنگسازی میکردم. در این میان آموزش موسیقی نیز میدیدم، اما در همه این سالها، هیچ وقت بهصورت جدی کار نمیکردم و ترانههایم را برای خودم یادداشت میکردم تا اینکه با پیشنهاد «مجنون لیلی» مواجه شدم و موسیقی آن را ساختم.
بعد از آن نیز موسیقی فیلمهای زیادی ساختید، اما شاید هیچ یک به اندازه مجنون لیلی شنیده نشد؟
من بعد از آن، حدود 15 موسیقی فیلم ساختم، اما پخش آنها به صورت خودجوش در بین مردم صورت گرفت. من خودم برای انتشار آهنگ فیلمهایی که میساختم کاری نمیکردم. این آهنگها، اما به دست مردم میرسید. بعد از «مجنون لیلی»، موسیقی یک فیلم را ساختم، بعد از آن هم یک فیلم برای یونیسف ساختم و... در واقع همانطور که گفتم علاقه اصلیام موسیقی فیلم بود و طبیعتا در همین مسیر هم قدم برمیداشتم.
به همین دلایل بود که میگفتند شما جزو سوگلیها به شمار میآیید که تیتراژخوانیها را به شما میسپردند؟
نه. من سوگلی نبودم. فقط روی ساخت موسیقی متن تسلط نسبی داشتم و چون ترانه هم میگفتم و دستی هم بر آتش خوانندگی داشتم، همه کارها را باهم انجام میدادم. کار من تیتراژخوانی نبود! من موسیقی متن را میساختم و بعد از آن به پیشنهاد دوستان تیتراژ را هم میخواندم.
برای موسیقی این فیلمها بیشتر چه چیز مد نظرتان بود؟ چه شاخصهای را برای ساخت آنها در نظر میگرفتید؟
من واقعا خودم همین شکلی بودم. چرا فکر میکنید حتما کار خاصی باید انجام داده باشم؟ با یک نگاه به کارنامه من و آهنگهایی که برای فیلمها ساختم، متوجه میشوید که اغلب این فیلمها کارهایی هستند که دقیقا چنین کاراکتری را نیاز داشتند. اصلا یکی از دلایلی که موسیقی آنها به من پیشنهاد میدادند همین بود! من واقعا کار خاصی نمیکردم. فقط تمام سعیام را میکردم موسیقیای بسازم که به فضای داستان نزدیک باشد.
با خواندن فیلمنامه موسیقی را میسازید؟
گاهی اوقات فیلمنامه را میخوانم، گاهی هم قسمتهایی از فیلم را میبینم. در ساخت موسیقی آن نیز با کارگردان، تهیهکننده و نویسنده مشورت میکنم و نظر آنها را میپرسم. در تدوین نیز حضور دارم و وقت و انرژی زیادی برای آن میگذارم.
تجربه بازیگری چگونه تجربهای است؟
همانطور که گفتید این یک تجربه است و من بازیگری را در کنار موسیقی و به عنوان یک تجربه دوست دارم. اما به این راحتیها حاضر نیستم موسیقی را رها کنم. در عین اینکه فضای سینما را میشناسم و اگر نقشی به من بدهند به خوبی بازی میکنم!
پس به این عرصه امیدوارید!
به نظر من هنرها با هم مرتبط هستند. من تاکنون دو فیلمنامه نوشتهام که در خصوص موسیقی هستند. این فیلمنامهها طوری جلو میرود که ترانهها و موسیقی به درستی در آن اتفاق میافتد. مطمئن باشید اگر بخواهم در حوزه سینما فعالیت کنم، با این فیلمنامهها ادامه میدهم. من طرح و فیلمنامه را طوری نوشتهام که کل قصه راجع به موسیقی است. اگر ترانهای را در این دو فیلمنامه میشنوید، قطعا دلیلی دارد و اینطور نیست که برای پرکردن فضای خالی از موسیقی استفاده شود. معمولا در سینما رایج است که یک فیلم ساخته میشود و بعد روی آن ترانه میگذارند که خیلی وقتها ترانه در دل فیلم جا نمیگیرد. دوست دارم با این کارها سینما را ادامه بدهم.
یعنی تعصبی روی این ندارید که یک روز موزیسین باشید و یک روز بازیگر یا کارگردان؟
نه، چرا که مهم این است که چه بازتابی داشته و چقدر موفقیت آمیز بوده است.
به نظرتان در موسیقی پاپ، چه چیزهایی را باید رعایت کرد تا بتوان ارتباط خوبی برقرار کرد؟
تعریف موسیقی پاپ مشخص است. موسیقی پاپ یک نوع از موسیقی است که باید همه طیفهای سنی را در بر بگیرد و همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و... این معنای واقعی موسیقی پاپ است که طیف بزرگی را در بر میگیرد.
موسیقی شما چقدر به این تعریف نزدیک است؟
من سعی کردهام موسیقیام طوری تاثیرگذار باشد، که هم موزیسینها آن را بپسندند و هم آنهایی که اهل موسیقی نیستند و فقط شنوندهاند.
ترانه چه نقشی میتواند داشته باشد؟
در مورد موسیقی پاپ، ارزش ترانه و جایگاه آن بسیار پررنگ و حایز اهمیت است، این مساله آنقدر تاثیرگذار است که گاهی ترانه نقش محوری را ایفا میکند.
فکر میکنید موسیقی پاپ این روزها با این معیارها همخوانی دارد؟
موسیقی پاپ مانند همیشه روند همیشگی خود را دارد و هیچ تغییری در آن به وجود نیامده است. اگر شما دقت کرده باشید، میبینید که در موسیقی پاپ این روزها از آلبومهای نو و بدیع خبری نیست و کمتر کاری را میتوانید بشنوید که بویی از تازگی و بدعت برده باشد.
راهحلی پیشنهاد میکنید؟
به نظر من اگر شرکتهای عرضهکننده آثار موسیقی از کارهای تازه و متفاوت حمایت و استقبال کنند و هنرمندان نیز در این عرصه فعالیت بیشتری داشته باشند، خیلی از مشکلات حل میشود. اگر ملاک انتخاب آثار، صرفا الگوبرداری از آثار موفق گذشته و تکرار آنها باشد، طبیعتا روند یکنواخت موسیقی تغییر نخواهد کرد. به همین دلیل راهحل اصلی این است که کارهای نو را مورد حمایت خود قرار دهیم. موسیقی پاپ نیازمند یک تحول یا اتفاق خاص و یک جرقه است تا بتواند از این یکنواختی و رکود خارج شود.
پس دلیل استقبال از کارهای مجاز به همین دلیل است؟
دلایل جذب مخاطبان به موسیقی مجاز داخلی بیش از موسیقی غیر مجاز این است که این روزها موسیقی در ایران محصول درک و فهم نیازهای مخاطب توسط هنرمندان به مراتب بیش از خارج از مرزهاست، درک نیازهای مخاطب تبدیل به احترام متقابل مخاطب و هنرمند شده است. چنین چیزی باعث جذب مخاطب بیشتر نسبت به آثاری که با نیازهای مخاطب بیگانه است میشود. من که سعی میکنم همه چیز را مد نظر داشته باشم.
قضیه شما به واسطه دورههای سلفژ و تئوری که گذراندهاید شاید کمی متفاوت باشد. فکر میکنید چقدر این دورهها به کمک خوانندگی پاپ آمده است؟
من فکر میکنم همچنان باید یاد بگیرم. چون معتقدم که موسیقی دریایی بیکران است. آقای دیبازر در موسیقی و زندگی به من خیلی کمک کرد. همیشه به من میگفت کاری را منتشر نکن که بعدها از انتشار آن پشیمان شوی! من هم ترجیح دادم بیشتر کار کنم. ۶ سال صبر کردم تا توانستم آلبومم را آن طور که میخواهم به دست مخاطبانم برسانم. میتوانستم طی این سالها آلبوم منتشر کنم، اما این کار را نکردم. ترجیح دادم اول موسیقی مکتوب را بیاموزم.
کار جمعی برای شما جا افتاده است؟
ببینید یک خواننده پاپ باید آواز جمعی را بداند و معنای واقعیهارمونی را بلد باشد. چهارصدایی را بفهمد و به آن اشراف داشته باشد. در گروه دیگر کلمه «من» بیمعناست و این «ما» است که مطرح است. نمیتوانی به تنهایی در گروه شاخص شوی.
این ما شدن برای شما در برخی مواقع به قدری زیاد میشود که با تماشاچیان کنسرت ما میشوید و گریه هم میکنید. چرا؟
من در همه کنسرتهایم گریه نمیکنم. گریهکردنهای من بستگی به حال آن لحظهام دارد. یکباره در کنسرت برای من اتفاقی میافتد و آن لحظه به قول شما لحظهای است که با دیگران تقسیمش کردهام. وقتی در سالن چهره آدمهای مختلف را میبینم، برایم لحظه بزرگ و دوستداشتنی است. وقتی میبینم که کسی دارد اشک میریزد، میتوانم سختیها و دردهای او را تصور کنم. چرا که شاید خودم نیز آنها را تجربه کرده باشم. چنین چیزی به نظرم اصلا بد نیست. یکی از آهنگهایم را برای پدر مرحومم خواندهام که هر بار آن را در کنسرت اجرا میکنم حس میکنم پدرم در کنارم است.
از آلبوم بعدی چه خبر؟
کار آهنگسازی آلبوم به پایان رسیده است و مشغول تنظیم قطعات هستیم. تنظیمها را خودم به همراه امیر توسلی انجام خواهیم داد. ترانهها و آهنگها هم متعلق به خودم است، چون فضای خودم را خوب میشناسم، البته در این آلبوم یکی - دو ترانه از یاحا کاشانی کار کردم. فضای این آلبوم تفاوت چندانی با آلبوم قبلی نخواهد داشت، چون این امضای کاری من است و دلیلی ندارد که بخواهم به صورت ناگهانی تغییری در کارم ایجاد کنم. همانطور که اشاره کردم کارهایم را خیلی دلی انجام میدهم و به مسائل دیگر زیاد توجه نمیکنم.
پس تغییرات عمدهای شاهد نخواهیم بود؟
تغییرات اصولا در جهت احترام به مخاطب است. اگر احساس کنم در جایی نیازمند تغییراتی در راستای احترام به مخاطب هستیم حتما به اجرای آنها اقدام خواهم کرد.
قرار نیست که در این آلبوم به تنهایی کار کنید. درست است؟
من از هر ایده و سلیقه جدیدی استقبال میکنم. در صورتی یک کار به تکرار میرسد که مثلا من به عنوان یک خواننده همیشه آهنگهایم را به یک آهنگساز برای ساخت بدهم و یک ترانه سرا همیشه ترانههایم را بسراید و همین طور تنظیمکننده فقط یک نفر باشد. آن وقت است که کار یکنواخت خواهد شد. من چون خودم آهنگ میسازم و اصولا خرید نمیکنم، سعی میکنم اول از همه خودم کار را دوست داشته باشم. وقتی آدم خودش کاری را دوست دارد میتواند توقع داشته باشد که مردم نیز از آن استقبال کنند و آن را دوست داشته باشند. در غیر این صورت چه توقعی میتواند داشته باشد؟
نظرتان درباره تکثر خواننده در این عرصه چیست؟
من برای کسانی که موسیقی را علمی میدانند و برای آنهایی هم که حسی دارند و سالیان سال کار میکنند ارزش قائلم. بعضیها هم ذاتا موزیسیناند و همچنین زمان زیادی صرف کردهاند تا به آن بلوغ لازم برسند.. موسیقی هم علم دارد، استاد دارد، باید شاگردی کرد تا به استادی رسید. با یک قطعه نمیتوان وارد این دریای بیکران شد.
دنیای خاص خودش را دارد. برایش مهم نیست روی سن گریه میکند و اشک میریزد. میگوید لحظهای با این قضایا برخورد میکند و گریههای او محصول احساسات آنی او روی سن هستند. مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهرماه ۱۳۵۳ تهران است و با شناخت، موسیقی را آغاز کرده است. وی نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرده است و در سال ۱۳۷۱، در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد. همزمان در مرکز آموزشهای هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کرج دوره کارگردانی سینما را در سال ۱۳۷۴ با رتبه عالی به پایان رساند. در سال ۱۳۸۰، به عضویت گروه کر دانشگاه تربیت مدرس به رهبری «الیپس مسیحی» درآمد. تئوری موسیقی، سلفژ، ارکستراسیون و موسیقی مکتوب را نزد استادش حمیدرضا دیبازر به مدت ۶ سال متوالی فرا گرفت. در همین حال به عضویت گروه کر بهمن به رهبری «مهدی قاسمی» درآمد. دروس آواز جمعی و تکنیکهای آواز را نزد «ناربه چولاکیان» و «شقایق الهیاری» گذراند. گیتار کلاسیک را نزد سرکار خانم «فرزانه رجایی» و خانم «آیلین ارجمند» و نوازندگی پیانو را نزد «علیرضا حشمتی افشار» ادامه داد. در اسفند ماه ۱۳۷۶، به دعوت «قاسم جعفری» آهنگها و ترانههای فیلم «مجنون لیلی» را نوشت که آغاز فعالیت خوانندگی رسمی وی در عرصه سینما و موسیقی است. از وی تاکنون ساخت موسیقی متن، ترانهها و خوانندگی فیلمهای دو راهحل برای یک مساله (به سفارش یونیسف)، مدرسهای برای دیگران، ققنوس (تلویزیون)، تیتراژ سریال لحظه دیدار (شبکه جام جم)، فیلمهای بهدنبال خوشبختی، دلواپسی، بیستاره، سرسپرده (هدایت فیلم)، تیتراژ فیلم سینمایی دختران و سریال قلب یخی را نام برد. از زبان خود او میخوانید:
شما از چه زمانی وارد عرصه موسیقی پاپ کشور شدید؟
من موسیقی را از سالها قبل دنبال میکردم و قبل از اینکه وارد عرصه خوانندگی شوم، موسیقی فیلم میساختم و به عنوان آهنگساز فعالیت میکردم. علاقه اصلی من به نوعی تلفیق سینما و موسیقی بود که آن را در ساخت موسیقی فیلم جست و جو میکردم.
چرا سینما؟ مگر موسیقی خود به تنهایی راضیکننده نبود؟
چون من در این زمینه نیز فعالیت میکردم. از 73 تا 75 در دورههای کارگردانی شرکت کردم و با رتبه عالی فارغالتحصیل شدم. به همین دلیل فکر میکنم به نوعی اینها به هم مرتبط هستند و از هم قابل تفکیک نیستند. برای آموزش موسیقی، نیز دورهای را نزد آقای دیبازر گذراندم و موسیقی را به صورت علمی آموختم، همان جا بود که مسائل مربوط به موسیقی فیلم را یاد گرفتم.
و سپس ساخت موسیقی فیلم «مجنون لیلی» را ساختید؟
من قبل از اینکه ساخت موسیقی این فیلم را شروع کنم، ترانه میگفتم و آهنگسازی میکردم. در این میان آموزش موسیقی نیز میدیدم، اما در همه این سالها، هیچ وقت بهصورت جدی کار نمیکردم و ترانههایم را برای خودم یادداشت میکردم تا اینکه با پیشنهاد «مجنون لیلی» مواجه شدم و موسیقی آن را ساختم.
بعد از آن نیز موسیقی فیلمهای زیادی ساختید، اما شاید هیچ یک به اندازه مجنون لیلی شنیده نشد؟
من بعد از آن، حدود 15 موسیقی فیلم ساختم، اما پخش آنها به صورت خودجوش در بین مردم صورت گرفت. من خودم برای انتشار آهنگ فیلمهایی که میساختم کاری نمیکردم. این آهنگها، اما به دست مردم میرسید. بعد از «مجنون لیلی»، موسیقی یک فیلم را ساختم، بعد از آن هم یک فیلم برای یونیسف ساختم و... در واقع همانطور که گفتم علاقه اصلیام موسیقی فیلم بود و طبیعتا در همین مسیر هم قدم برمیداشتم.
به همین دلایل بود که میگفتند شما جزو سوگلیها به شمار میآیید که تیتراژخوانیها را به شما میسپردند؟
نه. من سوگلی نبودم. فقط روی ساخت موسیقی متن تسلط نسبی داشتم و چون ترانه هم میگفتم و دستی هم بر آتش خوانندگی داشتم، همه کارها را باهم انجام میدادم. کار من تیتراژخوانی نبود! من موسیقی متن را میساختم و بعد از آن به پیشنهاد دوستان تیتراژ را هم میخواندم.
برای موسیقی این فیلمها بیشتر چه چیز مد نظرتان بود؟ چه شاخصهای را برای ساخت آنها در نظر میگرفتید؟
من واقعا خودم همین شکلی بودم. چرا فکر میکنید حتما کار خاصی باید انجام داده باشم؟ با یک نگاه به کارنامه من و آهنگهایی که برای فیلمها ساختم، متوجه میشوید که اغلب این فیلمها کارهایی هستند که دقیقا چنین کاراکتری را نیاز داشتند. اصلا یکی از دلایلی که موسیقی آنها به من پیشنهاد میدادند همین بود! من واقعا کار خاصی نمیکردم. فقط تمام سعیام را میکردم موسیقیای بسازم که به فضای داستان نزدیک باشد.
با خواندن فیلمنامه موسیقی را میسازید؟
گاهی اوقات فیلمنامه را میخوانم، گاهی هم قسمتهایی از فیلم را میبینم. در ساخت موسیقی آن نیز با کارگردان، تهیهکننده و نویسنده مشورت میکنم و نظر آنها را میپرسم. در تدوین نیز حضور دارم و وقت و انرژی زیادی برای آن میگذارم.
تجربه بازیگری چگونه تجربهای است؟
همانطور که گفتید این یک تجربه است و من بازیگری را در کنار موسیقی و به عنوان یک تجربه دوست دارم. اما به این راحتیها حاضر نیستم موسیقی را رها کنم. در عین اینکه فضای سینما را میشناسم و اگر نقشی به من بدهند به خوبی بازی میکنم!
پس به این عرصه امیدوارید!
به نظر من هنرها با هم مرتبط هستند. من تاکنون دو فیلمنامه نوشتهام که در خصوص موسیقی هستند. این فیلمنامهها طوری جلو میرود که ترانهها و موسیقی به درستی در آن اتفاق میافتد. مطمئن باشید اگر بخواهم در حوزه سینما فعالیت کنم، با این فیلمنامهها ادامه میدهم. من طرح و فیلمنامه را طوری نوشتهام که کل قصه راجع به موسیقی است. اگر ترانهای را در این دو فیلمنامه میشنوید، قطعا دلیلی دارد و اینطور نیست که برای پرکردن فضای خالی از موسیقی استفاده شود. معمولا در سینما رایج است که یک فیلم ساخته میشود و بعد روی آن ترانه میگذارند که خیلی وقتها ترانه در دل فیلم جا نمیگیرد. دوست دارم با این کارها سینما را ادامه بدهم.
یعنی تعصبی روی این ندارید که یک روز موزیسین باشید و یک روز بازیگر یا کارگردان؟
نه، چرا که مهم این است که چه بازتابی داشته و چقدر موفقیت آمیز بوده است.
به نظرتان در موسیقی پاپ، چه چیزهایی را باید رعایت کرد تا بتوان ارتباط خوبی برقرار کرد؟
تعریف موسیقی پاپ مشخص است. موسیقی پاپ یک نوع از موسیقی است که باید همه طیفهای سنی را در بر بگیرد و همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و... این معنای واقعی موسیقی پاپ است که طیف بزرگی را در بر میگیرد.
موسیقی شما چقدر به این تعریف نزدیک است؟
من سعی کردهام موسیقیام طوری تاثیرگذار باشد، که هم موزیسینها آن را بپسندند و هم آنهایی که اهل موسیقی نیستند و فقط شنوندهاند.
ترانه چه نقشی میتواند داشته باشد؟
در مورد موسیقی پاپ، ارزش ترانه و جایگاه آن بسیار پررنگ و حایز اهمیت است، این مساله آنقدر تاثیرگذار است که گاهی ترانه نقش محوری را ایفا میکند.
فکر میکنید موسیقی پاپ این روزها با این معیارها همخوانی دارد؟
موسیقی پاپ مانند همیشه روند همیشگی خود را دارد و هیچ تغییری در آن به وجود نیامده است. اگر شما دقت کرده باشید، میبینید که در موسیقی پاپ این روزها از آلبومهای نو و بدیع خبری نیست و کمتر کاری را میتوانید بشنوید که بویی از تازگی و بدعت برده باشد.
راهحلی پیشنهاد میکنید؟
به نظر من اگر شرکتهای عرضهکننده آثار موسیقی از کارهای تازه و متفاوت حمایت و استقبال کنند و هنرمندان نیز در این عرصه فعالیت بیشتری داشته باشند، خیلی از مشکلات حل میشود. اگر ملاک انتخاب آثار، صرفا الگوبرداری از آثار موفق گذشته و تکرار آنها باشد، طبیعتا روند یکنواخت موسیقی تغییر نخواهد کرد. به همین دلیل راهحل اصلی این است که کارهای نو را مورد حمایت خود قرار دهیم. موسیقی پاپ نیازمند یک تحول یا اتفاق خاص و یک جرقه است تا بتواند از این یکنواختی و رکود خارج شود.
پس دلیل استقبال از کارهای مجاز به همین دلیل است؟
دلایل جذب مخاطبان به موسیقی مجاز داخلی بیش از موسیقی غیر مجاز این است که این روزها موسیقی در ایران محصول درک و فهم نیازهای مخاطب توسط هنرمندان به مراتب بیش از خارج از مرزهاست، درک نیازهای مخاطب تبدیل به احترام متقابل مخاطب و هنرمند شده است. چنین چیزی باعث جذب مخاطب بیشتر نسبت به آثاری که با نیازهای مخاطب بیگانه است میشود. من که سعی میکنم همه چیز را مد نظر داشته باشم.
قضیه شما به واسطه دورههای سلفژ و تئوری که گذراندهاید شاید کمی متفاوت باشد. فکر میکنید چقدر این دورهها به کمک خوانندگی پاپ آمده است؟
من فکر میکنم همچنان باید یاد بگیرم. چون معتقدم که موسیقی دریایی بیکران است. آقای دیبازر در موسیقی و زندگی به من خیلی کمک کرد. همیشه به من میگفت کاری را منتشر نکن که بعدها از انتشار آن پشیمان شوی! من هم ترجیح دادم بیشتر کار کنم. ۶ سال صبر کردم تا توانستم آلبومم را آن طور که میخواهم به دست مخاطبانم برسانم. میتوانستم طی این سالها آلبوم منتشر کنم، اما این کار را نکردم. ترجیح دادم اول موسیقی مکتوب را بیاموزم.
کار جمعی برای شما جا افتاده است؟
ببینید یک خواننده پاپ باید آواز جمعی را بداند و معنای واقعیهارمونی را بلد باشد. چهارصدایی را بفهمد و به آن اشراف داشته باشد. در گروه دیگر کلمه «من» بیمعناست و این «ما» است که مطرح است. نمیتوانی به تنهایی در گروه شاخص شوی.
این ما شدن برای شما در برخی مواقع به قدری زیاد میشود که با تماشاچیان کنسرت ما میشوید و گریه هم میکنید. چرا؟
من در همه کنسرتهایم گریه نمیکنم. گریهکردنهای من بستگی به حال آن لحظهام دارد. یکباره در کنسرت برای من اتفاقی میافتد و آن لحظه به قول شما لحظهای است که با دیگران تقسیمش کردهام. وقتی در سالن چهره آدمهای مختلف را میبینم، برایم لحظه بزرگ و دوستداشتنی است. وقتی میبینم که کسی دارد اشک میریزد، میتوانم سختیها و دردهای او را تصور کنم. چرا که شاید خودم نیز آنها را تجربه کرده باشم. چنین چیزی به نظرم اصلا بد نیست. یکی از آهنگهایم را برای پدر مرحومم خواندهام که هر بار آن را در کنسرت اجرا میکنم حس میکنم پدرم در کنارم است.
از آلبوم بعدی چه خبر؟
کار آهنگسازی آلبوم به پایان رسیده است و مشغول تنظیم قطعات هستیم. تنظیمها را خودم به همراه امیر توسلی انجام خواهیم داد. ترانهها و آهنگها هم متعلق به خودم است، چون فضای خودم را خوب میشناسم، البته در این آلبوم یکی - دو ترانه از یاحا کاشانی کار کردم. فضای این آلبوم تفاوت چندانی با آلبوم قبلی نخواهد داشت، چون این امضای کاری من است و دلیلی ندارد که بخواهم به صورت ناگهانی تغییری در کارم ایجاد کنم. همانطور که اشاره کردم کارهایم را خیلی دلی انجام میدهم و به مسائل دیگر زیاد توجه نمیکنم.
پس تغییرات عمدهای شاهد نخواهیم بود؟
تغییرات اصولا در جهت احترام به مخاطب است. اگر احساس کنم در جایی نیازمند تغییراتی در راستای احترام به مخاطب هستیم حتما به اجرای آنها اقدام خواهم کرد.
قرار نیست که در این آلبوم به تنهایی کار کنید. درست است؟
من از هر ایده و سلیقه جدیدی استقبال میکنم. در صورتی یک کار به تکرار میرسد که مثلا من به عنوان یک خواننده همیشه آهنگهایم را به یک آهنگساز برای ساخت بدهم و یک ترانه سرا همیشه ترانههایم را بسراید و همین طور تنظیمکننده فقط یک نفر باشد. آن وقت است که کار یکنواخت خواهد شد. من چون خودم آهنگ میسازم و اصولا خرید نمیکنم، سعی میکنم اول از همه خودم کار را دوست داشته باشم. وقتی آدم خودش کاری را دوست دارد میتواند توقع داشته باشد که مردم نیز از آن استقبال کنند و آن را دوست داشته باشند. در غیر این صورت چه توقعی میتواند داشته باشد؟
نظرتان درباره تکثر خواننده در این عرصه چیست؟
من برای کسانی که موسیقی را علمی میدانند و برای آنهایی هم که حسی دارند و سالیان سال کار میکنند ارزش قائلم. بعضیها هم ذاتا موزیسیناند و همچنین زمان زیادی صرف کردهاند تا به آن بلوغ لازم برسند.. موسیقی هم علم دارد، استاد دارد، باید شاگردی کرد تا به استادی رسید. با یک قطعه نمیتوان وارد این دریای بیکران شد.
ارسال نظر