عاشقی هرکی هرکی شد
رها ایزدی
ترانه «نفرینی»؛ خشم ابراز نشده جامعه است


نتیجه یک جست‌وجوی ساده در گوگل، 46 هزار و پانصد صفحه مطلب و لینک درباره ترانه‌های مبتنی بر «نفرین» و «انتقام» را بالا می‌آورد. ترانه‌هایی که دیگر پلی نیستند برای وصل تو و معشوق، پنجره‌ای نیستند رو به عاشقی یا دردنامه‌ای که روح را بخراشد از زجر دلتنگی و دوری. داغ یک عشق قدیمی را دوباره زنده نمی‌کنند و در رثای وطن سروده نمی‌شوند، بلکه متن‌هایی مازوخیستی‌اند که نیستی و نبود معشوق را طلب می‌کنند، هزار انگ بی‌وفایی به او می‌زنند و سر آخر مرگش را هم از خدا می‌خواهند آن هم خیلی غیر‌محترمانه.
این دسته از ترانه‌ها چند سالی است که بین گروهی از جوانان ایرانی طرفدار زیادی پیدا کرده است. از پخش هر ماشینی که سرنشینانش جوان باشند صدای «آدم‌فروش» و «برو بمیر» و «قید منو دیگه بزن» بلند است و عاشقانه‌های گذشته کمتر شنیده می‌شود. چرا به این نقطه رسیدیم؟ چرا جوانان ایرانی به جای ابراز احساسات معقول به سراغ این ترانه‌ها رفتند و چرا هنوز ترانه‌ای چون آدم‌فروش تعداد بیشترین دانلود این قسم از ترانه‌ها را در اینترنت دارد؟ برای یافتن پاسخ با دکتر افشین یداللهی، روانپزشکی که ترانه می‌سراید و از قضا ترانه‌های مشهوری چون ترانه تیتراژ سریال «مدار صفر درجه» از اوست به گفت‌وگو نشستیم.

شما هم روانپزشک هستید و هم ترانه‌سرا و به دلیل همین تلاقی بهترین گزینه برای پاسخ به سوال‌های ما در این زمینه‌اید. چرا در برهه خاصی طی دهه جاری، ناگهان ترانه‌های مبتنی بر نفرین و انتقام از معشوق در جامعه اوج گرفتند؟
به نظر من، الان تب ترانه‌های نفرینی فروکش کرده و این قابل پیش‌بینی بود که ممکن است بعضی از مضامین ترانه فراگیر شود و بعد فروکش کند، اما اینکه چرا از نفرین و انتقام نسبت به معشوق در ترانه اینقدر استقبال شد و اینکه چرا ما با نفرین و ناسزا با معشوق صحبت می‌کنیم، در حالی که به طور معمول معشوق باید مورد محبت و دوست داشته شدن قرار بگیرد، عوامل مختلفی دخیل بودند. به طور کلی ترانه بازتاب روحیات جامعه است. ما نمی‌توانیم ترانه را مقصر یا عامل این ماجرا بدانیم، گاهی جامعه‌ای به مرور به سمتی می‌رود که نیاز دارد یک سری از خشم‌ها را ابراز کند و بعضی از این خشم‌ها به سمت ترانه‌ها روانه می‌شود. یک عامل دیگر این است که ما در طی این سال‌ها قابلیت‌های عشق ورزیدن و محبت کردن را به طور معمول یاد نگرفتیم، به خاطر اینکه محدودیت‌های اجتماعی و شرایطی که وجود داشته باعث شده که آدم‌ها نتوانند تعامل‌های واضح و تعریف‌شده‌ای داشته باشند و مجموعه عواطف و احساساتی که باید در یک رابطه معمول دیده شود در این روابط ابراز نشده است. دیگر اینکه خیلی وقت‌ها خشمی نسبت به عوامل و شرایط مختلف وجود دارد که باید ابراز شود، اما نمی‌شود و با یک مکانیسم جابه‌جایی معطوف به شخص یا جای دیگری می‌شود، خشم از یک مدیر، از والدین از مسوول یا نهادهای اجتماعی که مجالی برای بروز پیدا نمی‌کند و در جای دیگری خود را نشان می‌دهد. در جامعه هم این را می‌بینیم که مثلا کارمندی امکان ابراز ناراحتی از مدیرش را پیدا نمی‌کند و بعد این خشم را در خانه بر سر همسرش خالی می‌کند، درست مثل اینکه طرز کار با یک وسیله الکترونیکی را بلد نباشیم و با اشتباه زدن دکمه‌ها به نتیجه دلخواه نرسیم و آن دستگاه هم نیاز ما را برطرف نکند و بعد ما خشممان را سر دستگاه خالی کنیم.
یکی دیگر از مکانیسم‌هایی که شخص به سمت ترانه‌های نفرینی تمایل پیدا می‌کند مکانیسم واکنش‌سازی است که فرد وقتی چیزی را می‌خواهد و نمی‌تواند به دست بیاورد با بی‌ارزش کردن آن خودش را تسکین می‌دهد که ارزشی نداشت و این درواقع یک مکانیسم دفاعی غیربالغانه است. در ضرب‌المثل‌های عامیانه هم این مکانیسم را می‌بینیم (گربه دستش به گوشت نمی‌رسد ...)
ترانه انعکاس حال و هوای جامعه است. در برهه‌ای ترانه‌سرایان که بیانگر بخشی از ناخودآگاه جمعی جامعه می‌شوند و خودشان هم در معرض این خشم‌های ابراز نشده قرار گرفته‌اند به ناچار این خشم‌ها را در ترانه‌هایشان منعکس کردند. در ضمن به این دلیل که نیاموخته‌ایم احساساتمان را ابراز کنیم و این احساسات در وجود ما انبار می‌شوند دچار خشم می‌شویم. شما نمی‌توانید احساساتتان را به شیوه‌ای درست و مناسب بیان کنید و در نتیجه رابطه عاطفی‌تان دستخوش فراز و فرود می‌شود و تعادلش به هم می‌خورد. یک نکته دیگر هم این است که بعضی از واژه‌ها، تصاویر، مضامین یا حالات عاشقانه اجازه ورود به ترانه را پیدا نمی‌کنند و همین محدودیت هم باعث می‌شود که خشم ایجاد شود.
این محدودیت‌ها مسئله تازه‌ای نیست. چرا ناگهان در یک برهه زمانی خاص این مسائل خودش را در ترانه‌ها نشان می‌دهد؟
به هر حال روند مسائل اجتماعی اینگونه است که یک جریان آهسته شروع می‌شود و بعد فراگیر می‌شود و جوانان به خاطر تعامل غلط با والدین و دیگران هم تحت فشارهایی بوده‌اند. این خشم‌ها جمع می‌شود و به صورت عواطف ابراز نشده تلنبار می‌شود، مثلا آدم‌ها به هم علاقه‌مندند، اما در جامعه مجال چنین ابراز علاقه‌هایی فراهم نشده یا گاهی از سوی برخی خانواده برخورد غیرکارشناسی می‌شود و فردی که می‌خواسته عشقش را ابراز کند و نتوانسته و با او برخورد شده طی یک مکانیسم دفاعی می‌آید خشمش را به همان کسی که دوست دارد ابراز می‌کند. به نوعی در ضمیر ناآگاه خود حس می‌کند طرف مقابل من بود که باعث شد دچار این مساله شوم، چون از ابتدا یاد نمی‌گیریم چگونه روابط عاطفی داشته باشیم و به ما آموزش داده نشده و این مهارت‌ها را به دست نمی‌آوریم در نتیجه رفتارها و عکس‌العمل‌های غلط، پاسخ‌های ناسازگارانه می‌گیریم و این سیکل معیوب عوارض خود را تشدید می‌کند.
همان‌طور که گفتم ترانه‌سرایان زبان جامعه و برآیند عواطف و احساسات آن هستند. مسائل اجتماعی در زبان و آثار شاعر، ترانه‌سرا و دیگر هنرمندان جاری می‌شود و انعکاس پیدا می‌کند. این حالت‌های بخشی از جامعه است که در زبان بعضی ترانه‌سرایان جاری می‌شود. نمی‌گویم همه جامعه و نمی‌گویم همه ترانه‌سرایان. هر ترانه‌سرایی زبان بخشی از جامعه است که با آن سنخیت و تعامل بیشتری دارد. هر چند هیچ ترانه‌سرایی مختص قشری از جامعه نیست، اما به هر حال مجموعه آثاری که از خود به جا می‌گذارد نشان‌دهنده روحیات بخشی از جامعه است که سنخیت بیشتری با آن داشته است. گروهی از ترانه‌سرایان که خودشان هم جوان هستند نماینده همسالانی می‌شوند که خشم‌های فروخورده دارند و بنابراین ترانه‌های نفرین و انتقام بر زبانشان جاری می‌شود.
شما معتقدید این تب کمی فروکش کرده، اما گاهی می‌شنویم برخی از مجرمان یا کسانی که اقدام به انتقام‌گیری کرده‌اند از این ترانه‌ها به کرات استفاده کرده‌اند. این را چطور می‌شود تحلیل کرد؟
من گفتم فروکش کرده، نگفتم از بین رفته است. به هر حال این ترانه‌ها سروده شده و همچنان جوان‌ها آنها را گوش می‌ کنند و طبیعتا تاثیر خود را بر مخاطب می‌گذارند؛ بنابراین این سیکل ادامه پیدا می‌کند، البته لزوما نمی‌شود گفت مثلا کسی که اسیدپاشی می‌کند به خاطر گوش کردن به این ترانه‌ها چنین کاری انجام داده است. زمان‌های قدیم می‌گفتند جوان‌ها ترانه‌های یک خواننده خاص را گوش می‌کنند و خودکشی می‌کنند. شخص اگر زمینه‌اش را نداشته باشد با شنیدن یک ترانه دست به این کار نمی‌زند. زمینه‌هایش حتما وجود دارد و ممکن است ترانه هم انگیزه بیشتری ایجاد کند. الان به نظر من ترانه به سمت تغییر چارچوب‌های عرفی و اخلاقی رفته است، این هم یک جور خشم است. حتی ممکن است این خشمی که الان در این ترانه‌ها هست شدیدتر از خشم ترانه‌های نفرینی باشد، به این صورت که در ترانه‌های نفرینی می‌گوید: «تو اصلا آدم مهمی نیستی، (ولی به هر حال آدمی) اگر هم رفتی من به دنبال کس دیگری می‌روم، اما بعضی از این ترانه‌هایی که خارج از چارچوب اخلاقی هستند با معشوق به صورت یک شی برخورد می‌کنند. این هم یک جور خشم است و بی‌ارزش کردن طرف مقابل. ما می‌توانیم از زیبایی‌های معشوق صحبت کنیم شاید بعضی مواقع هم تم دیگری داشته باشد، اما وجه رمانتیکش بر تم‌های دیگر می‌چربد و شاعرانه است، مثلا اگر از زیبایی معشوق صحبت می‌کنیم چنان‌که قرن‌ها در اشعار شعرای ما هم بوده است، امروز رسیده‌ایم به جایی که فقط صحبت از زیبایی فیزیکی معشوق است و در یکسری از این ترانه‌ها به معشوق فقط به شکل وسیله‌ای برای ارضای نیازهای غریزی و نه بیشتر نگاه می‌شود و کاملا انگار کالایی است که می‌تواند صرفا نیازی را برطرف کند. این خشم خیلی شدیدتر از این یکی است. در ترانه‌های نفرینی هنوز دارد به معشوق کمی برابر نگاه می‌کند، اما در این ترانه‌ها اصلا برای معشوق فردیتی قائل نیست و به نظرم این خشم عمیق‌تری است، به خاطر اینکه باز هم آن محدودیت‌ها برطرف نشده و شدیدتر شده است و این ترانه یک جور اعتراض هم در درون خودش دارد. نه‌تنها از یک طرف خشمی را به طرف مخالفش ابراز می‌کند، بلکه محدودیت‌هایی را که برای ترانه وضع شده بود که این واژه نیاید و آن واژه ممنوع است همه را هم زیر پا می‌گذارد و تمام آن کلمات را خیلی بی‌پرواتر وارد زبان ترانه می‌کند. وقتی امکان اجرای ترانه‌های اجتماعی که کاستی‌های جامعه را نقد می‌کند فراهم نشود، ترانه به سمت شکستن چارچوب‌های عرفی و اخلاقی متمایل می‌شود. این هم یک برخورد واکنشی است که مسوولان را متوجه کند که با این روش‌ها نمی‌توان نیازهای جامعه و به تبع آن ترانه را محدود کرد.
این موج تازه ترانه‌ها به کجا می‌رسد؟
در عمل تجربه کردیم خیلی از مسائل اجتماعی را با برخوردهای ضربتی نمی‌توان حل کرد. ملتی که زنده است حرف‌هایی برای زمزمه کردن لازم دارد. زبان زنده باید تولیدات ادبی داشته باشد و ترانه یکی از فراگیرترین این تولیدات است. شما هیچ ملتی را نمی‌توانید تصور کنید که ترانه زمزمه نکنند و از آنجایی‌که ترانه مجرای بروز افکار مردم و دیدگاه و احساسات آنها است، می‌تواند به ما کمک کند بفهمیم در ذهن مردم و زیر پوست جامعه چه می‌گذرد. رواج این ترانه‌ها نشان می‌دهد قشری که مخاطب آنها هستند چه دیدگاهی نسبت به عشق و رابطه عاطفی دارند. هر چه هم سن پایین‌تر می‌رود، می‌بینیم که نگاه به عشق سطحی‌تر می‌شود و خشم‌ها هم صریح‌تر ابراز می‌شود. اگر این نوع فضاها مخاطب پیدا کرده؛ یعنی قشری از جوانان ما به این نوع نگاه علاقه دارند و با آن همذات‌پنداری می‌کنند، ترانه علامت این مساله است.
و این خیلی خطرناک به نظر می‌رسد.
بله. ما در حال گذار هستیم و یک سری عدم تعادل‌هایی هم در جامعه‌مان وجود دارد که در تخصص جامعه‌شناس‌ها است که بیشتر باید به آن بپردازند.