یک استثنا - ۲۶ بهمن ۹۱
فرزاد موتمن
کارگردان
امروز خبرنگار دنیای‌اقتصاد به من گفت که فیلم «پله آخر» اکران می‌شود. این فیلم جزو علاقه‌مندی‌های من بوده و چه بهتر اگر بخواهم دیدنش را به شما هم توصیه کنم. محور اصلی «پله آخر»، مرگ، عشق و زندگی است، جنس دیالوگ‌ها بسیار شبیه به زندگی واقعی است، تصویربرداری بسیار خوب صورت گرفته و دکوپاژها با کمترین اشتباه ممکن، چیده شده‌اند. بهترین و جذاب‌ترین شخصیت فیلم خود علی مصفا است که با توجه به خبر دروغی که به او داده‌اند، رفتار عجیبی را در پیش گرفته است که بسیار جذاب و حتی منطقی است. بهترین سکانس فیلم وقتی است که مصفا واقعه‌ای را پیشگویی می‌کند و به‌صورت غیرخطی (در اواخر فیلم) وقتی لیلا حاتمی با واقعیت روبه‌رو می‌شود، ناگزیر کافی‌شاپ را ترک کرده و به خیابان می‌زند و پشت رل گریه می‌کند. به این نوع سینما می‌شود «سینمای خاطره» لقب داد. سینمایی که به جای قصه «خاطره» می‌گوید. خاطره یک نوع روایت کاملا شخصی است که معمولا ساختار قاعده‌‌مندی ندارد و این گوینده خاطره است که بدون هیچ محدودیتی تصمیم می‌گیرد از کجا شروع کند، چه بگوید و کجا تمام کند.
یکی از بهترین دیالوگ‌های فیلم هم جایی است که مصفا می‌گوید: تا قبل از شنیدن خبر، همیشه افسرده بودم، اما حالا یهو ضدضربه شدم، انگار دوای من، شنیدن خبر مرگم بود خبر مرگم! سه بازیگر اصلی فیلم (لیلا حاتمی، علی مصفا و علیرضا آقاخانی) به نقش‌هایشان بسیار نزدیک هستند و انتخاب‌های مناسبی بوده‌اند، ضمن اینکه هر سه توانسته‌اند بازی خوبی داشته باشند، حضور کوتاه حامد بهداد نیز به جذابیت فیلم افزوده است. اردشیر سخایی نیز بازی خوبی در فیلم دارد. در کل به عقیده من، فیلم از آن دسته از فیلم‌های هنری است که عده‌ای بدشان می‌آید و در مقابل، عده‌ای به خوبی با فیلم ارتباط برقرار می‌کنند. من که در دسته دوم بودم!