این عروسکهای دوست داشتنی
خودم هم نفهمیدم اصلا چه شد که از ابتدا وارد گروه «کلاه قرمزی» شدم. یک روز از دفتر آقای جبلی با من تماس گرفتند و از من برای همکاری دعوت کردند. اول فکر کردم پروژه، پروژه سینمایی است. اما در دفتر فهمیدم که قرار است یک عروسک جدید به اسم «پسر عمه زا» وارد دنیای کلاه قرمزی بشود. عروسکی که از کلاه قرمز آباد میآید و هیچکس زبانش را نمیفهمد و حرفهایش را «کلاه قرمزی» ترجمه میکند.
آنها گفتند برای پسر عمه زا به بداههگویی نیاز دارند و برای همین سراغ من آمدند.
من دیپلم فرهنگ و ادب دارم و از قبل از آن هم هرگز کار عروسکی نکرده بودم.
آنها گفتند برای پسر عمه زا به بداههگویی نیاز دارند و برای همین سراغ من آمدند.
من دیپلم فرهنگ و ادب دارم و از قبل از آن هم هرگز کار عروسکی نکرده بودم.
خودم هم نفهمیدم اصلا چه شد که از ابتدا وارد گروه «کلاه قرمزی» شدم. یک روز از دفتر آقای جبلی با من تماس گرفتند و از من برای همکاری دعوت کردند. اول فکر کردم پروژه، پروژه سینمایی است. اما در دفتر فهمیدم که قرار است یک عروسک جدید به اسم «پسر عمه زا» وارد دنیای کلاه قرمزی بشود. عروسکی که از کلاه قرمز آباد میآید و هیچکس زبانش را نمیفهمد و حرفهایش را «کلاه قرمزی» ترجمه میکند.
آنها گفتند برای پسر عمه زا به بداههگویی نیاز دارند و برای همین سراغ من آمدند.
من دیپلم فرهنگ و ادب دارم و از قبل از آن هم هرگز کار عروسکی نکرده بودم. اینجا هم عروسگ گردانی پسر عمهزا با آقای امیر سلطان محمدی بود و من فقط به جای او حرف میزدم. حدود 1 ماه تمرین کردیم و20 روز هم سر ضبط بودیم. در زمان تمرین عروسک پسر عمه زا حاضر نشده بود و من ذهنیت خاصی در موردش نداشتم. یک مدت با عروسک عموی سروناز تمرین میکردم که ناخودآگاه صدایم پیر میشد. در طول تمرین بارها شکل صدا عوض شد تا به اینجا رسید.
کمک حمید جبلی، ایرج طهماسب و حبیب رضایی برای درآمدن شخصیت پسر عمهزا بسیار قابل توجه بود. ما در طول کار منبع بزرگی داشتیم که شناخت کاملی از دنیای بچهها داشت. من فکر میکردم چون بچه دارم، به خوبی بچهها را میشناسم. در بعضی از صحنهها بعضی ایدههای آقای طهماسب به نظرم بیمزه میآمد، اما بعد از تمام شدن کار دیدم پسر کوچکم به همین حرفهایی که آقای طهماسب گفته بود میخندد. آنجا بود که فهمیدم آقای طهماسب ۳۰ سال است که بچهها را میشناسد.
با وجود آنهاست که کلاه قرمزی بعد از این همه مدت ماندگار میشود.
در تمام مدت پخش دوستان و اطرافیانم ارتباط خوبی با پسرعمهزا برقرار کردند. گرچه پسر خودم گیگیلی را بیشتر از همه دوست داشت....
عروسکگردانی کار بسیار سختی است. با اینکه خودم عروسکگردان نبودم اما سختیهای عجیب کار خانمها محبوب و فنیزاده را بهشدت درک میکردم. اینکه با هر نفس کشیدن حمید جبلی دنیا فنیزاده عروسک را تکان میداد برایم به شدت عجیب بود...
آنها گفتند برای پسر عمه زا به بداههگویی نیاز دارند و برای همین سراغ من آمدند.
من دیپلم فرهنگ و ادب دارم و از قبل از آن هم هرگز کار عروسکی نکرده بودم. اینجا هم عروسگ گردانی پسر عمهزا با آقای امیر سلطان محمدی بود و من فقط به جای او حرف میزدم. حدود 1 ماه تمرین کردیم و20 روز هم سر ضبط بودیم. در زمان تمرین عروسک پسر عمه زا حاضر نشده بود و من ذهنیت خاصی در موردش نداشتم. یک مدت با عروسک عموی سروناز تمرین میکردم که ناخودآگاه صدایم پیر میشد. در طول تمرین بارها شکل صدا عوض شد تا به اینجا رسید.
کمک حمید جبلی، ایرج طهماسب و حبیب رضایی برای درآمدن شخصیت پسر عمهزا بسیار قابل توجه بود. ما در طول کار منبع بزرگی داشتیم که شناخت کاملی از دنیای بچهها داشت. من فکر میکردم چون بچه دارم، به خوبی بچهها را میشناسم. در بعضی از صحنهها بعضی ایدههای آقای طهماسب به نظرم بیمزه میآمد، اما بعد از تمام شدن کار دیدم پسر کوچکم به همین حرفهایی که آقای طهماسب گفته بود میخندد. آنجا بود که فهمیدم آقای طهماسب ۳۰ سال است که بچهها را میشناسد.
با وجود آنهاست که کلاه قرمزی بعد از این همه مدت ماندگار میشود.
در تمام مدت پخش دوستان و اطرافیانم ارتباط خوبی با پسرعمهزا برقرار کردند. گرچه پسر خودم گیگیلی را بیشتر از همه دوست داشت....
عروسکگردانی کار بسیار سختی است. با اینکه خودم عروسکگردان نبودم اما سختیهای عجیب کار خانمها محبوب و فنیزاده را بهشدت درک میکردم. اینکه با هر نفس کشیدن حمید جبلی دنیا فنیزاده عروسک را تکان میداد برایم به شدت عجیب بود...
ارسال نظر