ستیز با دیس لاوهاعزم رسانهها را میطلبد
عبدالجبار کاکایی از شاعران و ترانهسرایان بهنام این روزها به شدت با ترانههای دیس لاو مخالف است. او بدون کمک رسانهها و جامعهشناسان و روانشناسان مبارزه با این سبک از ترانهسرایی را بیفایده میپندارد. با او کمی درباره این ترانهها گفتوگو کردهایم. آقای کاکایی کمی در مورد نحوه سرایش ترانههایی که به ترانه دیس لاو معروف شدهاند توضیح دهید، آیا این ترانهها برگرفته از صنعت واسوخت هستند؟
مکتب وقوع، مکتبی ادبی است که تا حدودی مفاهیم تغزلی و عاشقانه واقعی دارد. در این مکتب معشوق از حالت سمبلیک خود خارج میشود و بیشتر حالت زمینی را پیدا میکند.
مکتب وقوع، مکتبی ادبی است که تا حدودی مفاهیم تغزلی و عاشقانه واقعی دارد. در این مکتب معشوق از حالت سمبلیک خود خارج میشود و بیشتر حالت زمینی را پیدا میکند.
عبدالجبار کاکایی از شاعران و ترانهسرایان بهنام این روزها به شدت با ترانههای دیس لاو مخالف است. او بدون کمک رسانهها و جامعهشناسان و روانشناسان مبارزه با این سبک از ترانهسرایی را بیفایده میپندارد. با او کمی درباره این ترانهها گفتوگو کردهایم. آقای کاکایی کمی در مورد نحوه سرایش ترانههایی که به ترانه دیس لاو معروف شدهاند توضیح دهید، آیا این ترانهها برگرفته از صنعت واسوخت هستند؟
مکتب وقوع، مکتبی ادبی است که تا حدودی مفاهیم تغزلی و عاشقانه واقعی دارد. در این مکتب معشوق از حالت سمبلیک خود خارج میشود و بیشتر حالت زمینی را پیدا میکند. پیش از این مکتب وقوع (که واسوخت هم بخشی از آن است) در سبک خراسانی و آثار قرن ۴و ۵ هجری دیده میشود که واقعنمایی در آن معنای بسیاری دارد. نمونههایی از مکتب وقوع به واسوخت معروف شد که خوانندگان پاپ و سرایندگانی که درون مایه شعری برایشان خیلی اهمیت نداشت گفتند که ترانههایشان وام گرفته از آن است، اما به نظر میرسد شاید این نوع ترانهسرایی بیشتری مطالبه اجتماعی باشد. در شرایطی که جامعه ما در حال گذار بود و مردم به سمت کلان شهرها هجوم میبردند و در شرایطی که ریزشهای اخلاقی شکل میگیرد و وضعیتی شکل میگیرد و رفتار محدودیت شعر عاشقانه شکل میگیرد و همین باعث میشود که شاعران به سمت مقابله با اخلاق رسمی و معشوقستیزی بروند، اما گاهی این مساله به نظر میرسد که این معشوق شاید معشوق واقعی نباشد و ممکن است حتی یک نماد اجتماعی باشد و شاعر برای خلق موضوعات اجتماعی آن را در قالب معشوق زمینی خرد میکند. همه اینها سبب شد گونهای از ترانه در ترانههای پاپ باب شود که واسوخت یا همان دیس لاو شکل بگیرد.
شدت و ضعف آن را در ترانههای ایرانی چقدر تحلیل میکنید؟
این نوع ترانهسرایی در اشعار عربی و ترکی هم وجود داشت، اما شدت آن در ترانههای ایرانی بسیار بیشتر بود. اگر در اشعار ترکی و عربی ۱۰ درصد بود، در ایران حدود ۶۰ درصد ترانهها به این سبک از ترانهسرایی تعلق گرفت. به این نوع ترانهها در ایران به طرز افراطی توجه شد و کم کم هم تب و تاب آن فروکش کرد و این شاید نگاه غالب فمنیستها به ادبیات بود، اما الان گرایش به اشعار واسوخت و بسامد آن کم شده است.
دلیل این کم شدن علاقه به این نوع اشعار را چه میدانید؟
من فکر میکنم همه دوباره به سمت مفاهیم تغزلی و سمبلیک روی آوردهاند و این مساله البته عوامل بسیار متعددی دارد، مثلا این اشعار و ترانهها مانند ترانههایی که مثل تب میآیند خیلی زود همهگیر میشوند. درست است که نفرت در مغز افراد شکل میگیرد، اما اوج نفرت در لحظه اتفاق میافتد و بعد از فروکش کردن این نفرت دیگر جاذبهای برای شنونده ندارد که این سطح از ناله و نفرین را در قالب موسیقی گوش کند.
فکر میکنید یک شاعر و ترانهسرا چقدر در قبال اینگونه از سرودهها مسوول است؟
خیلی زیاد. مثل این است که پزشکی بخواهد با چاقو آدمکشی کند. من همیشه مثالی برای خودم دارم. میگویم وقتی کسی بر لبه پرتگاه ایستاده، پرت کردن او از نگه داشتنش کاری بسیار سادهتر است، چون تو برای منصرف کردن او نیازمند صرف وقت و زمان بسیار زیادی هستی و حتی ممکن است با او پرت شوی، ولی فقط کافی است با اشاره انگشت او را به سمت سقوط هدایت کنی. من میگویم شعرایی که عموما ضعف دارند و در بیان احساسات خود عاجز هستند، به اینگونه اشعار روی میآورند. به طور کلی جریحهدار کردن احساسات کار بسیار راحتی است و به پوشانیدن مشکلات ما کمک شایانی میکند. طرح موضوعات غیراخلاقی کار راحتی است و از طرفی برای شنوندگان ایجاد هیجان میکند و شاعری هم که توانایی بیان موضوعات اخلاقی ندارد، ترجیح میدهد به مسائلی بپردازد که کمتر به آن توجه حقوقی شده است.
برای مبارزه با این نوع ترانهسرایی چه باید کرد؟ اصلا نیازی به مبارزه با این نوع ترانهسرایی وجود دارد؟
قطعا وجود دارد، اما هنوز ستیزه با این ادبیات شکل نگرفته است. اینگونه آثار خشونت را ترویج میدهند. اگر به شکل رسمی و خصوصا با حمایت رسانهها و پیگیری قضایی شکل نگیرد، نمیتوان به درستی جلوی این ماجرا را گرفت. شاعری که هفتاد درصد آثارش ترویج خشونت است برای من نوشتههای او فرقی با شب نامه ندارد. سوال من این است که چطور و بهراحتی جلوی وبلاگنویسان گرفته میشود، اما سر موضوعات اخلاقی که با زندگی مردم سر و کار دارد نه روشنفکر ما حساس میشود نه سیاستمدار ما و نه جامعهشناس ما.
چرا از منظر قانونی جلوی این ترانهها گرفته نمیشود؟
شما اگر روی ترانههایی که مجوز انتشار میگیرند کمی دقت کنید، میبینید ترانههای بیاخلاق به راحتی از فیلتر رد میشوند، اما در موضوعات اجتماعی ریشه اصلی موضوع خشکانده میشود، ولی در مقابله با این نوع ترانهسرایی جدی نیستند. شاید چون ابتذال مزاحم آنها نیست. شاید برای مبارزه با این مساله باید جامعهشناسها هم وارد ماجرا شوند، چون به نظر میرسد همه چیز از تحتکنترل خارج شده است. از طرفی نباید نقش شرکتهای توزیعکننده این نوع ترانهها را هم نادیده گرفت. آنها فقط دنبال پول هستند و قشری هم که دنبال این چیزها هستند ردههای سنی پایینی دارند و قدرت تشخیص انحراف را هم ندارند و این شرکتها هم متاسفانه توانایی چرخاندن چرخه اقتصاد موسیقی را دارند.
مکتب وقوع، مکتبی ادبی است که تا حدودی مفاهیم تغزلی و عاشقانه واقعی دارد. در این مکتب معشوق از حالت سمبلیک خود خارج میشود و بیشتر حالت زمینی را پیدا میکند. پیش از این مکتب وقوع (که واسوخت هم بخشی از آن است) در سبک خراسانی و آثار قرن ۴و ۵ هجری دیده میشود که واقعنمایی در آن معنای بسیاری دارد. نمونههایی از مکتب وقوع به واسوخت معروف شد که خوانندگان پاپ و سرایندگانی که درون مایه شعری برایشان خیلی اهمیت نداشت گفتند که ترانههایشان وام گرفته از آن است، اما به نظر میرسد شاید این نوع ترانهسرایی بیشتری مطالبه اجتماعی باشد. در شرایطی که جامعه ما در حال گذار بود و مردم به سمت کلان شهرها هجوم میبردند و در شرایطی که ریزشهای اخلاقی شکل میگیرد و وضعیتی شکل میگیرد و رفتار محدودیت شعر عاشقانه شکل میگیرد و همین باعث میشود که شاعران به سمت مقابله با اخلاق رسمی و معشوقستیزی بروند، اما گاهی این مساله به نظر میرسد که این معشوق شاید معشوق واقعی نباشد و ممکن است حتی یک نماد اجتماعی باشد و شاعر برای خلق موضوعات اجتماعی آن را در قالب معشوق زمینی خرد میکند. همه اینها سبب شد گونهای از ترانه در ترانههای پاپ باب شود که واسوخت یا همان دیس لاو شکل بگیرد.
شدت و ضعف آن را در ترانههای ایرانی چقدر تحلیل میکنید؟
این نوع ترانهسرایی در اشعار عربی و ترکی هم وجود داشت، اما شدت آن در ترانههای ایرانی بسیار بیشتر بود. اگر در اشعار ترکی و عربی ۱۰ درصد بود، در ایران حدود ۶۰ درصد ترانهها به این سبک از ترانهسرایی تعلق گرفت. به این نوع ترانهها در ایران به طرز افراطی توجه شد و کم کم هم تب و تاب آن فروکش کرد و این شاید نگاه غالب فمنیستها به ادبیات بود، اما الان گرایش به اشعار واسوخت و بسامد آن کم شده است.
دلیل این کم شدن علاقه به این نوع اشعار را چه میدانید؟
من فکر میکنم همه دوباره به سمت مفاهیم تغزلی و سمبلیک روی آوردهاند و این مساله البته عوامل بسیار متعددی دارد، مثلا این اشعار و ترانهها مانند ترانههایی که مثل تب میآیند خیلی زود همهگیر میشوند. درست است که نفرت در مغز افراد شکل میگیرد، اما اوج نفرت در لحظه اتفاق میافتد و بعد از فروکش کردن این نفرت دیگر جاذبهای برای شنونده ندارد که این سطح از ناله و نفرین را در قالب موسیقی گوش کند.
فکر میکنید یک شاعر و ترانهسرا چقدر در قبال اینگونه از سرودهها مسوول است؟
خیلی زیاد. مثل این است که پزشکی بخواهد با چاقو آدمکشی کند. من همیشه مثالی برای خودم دارم. میگویم وقتی کسی بر لبه پرتگاه ایستاده، پرت کردن او از نگه داشتنش کاری بسیار سادهتر است، چون تو برای منصرف کردن او نیازمند صرف وقت و زمان بسیار زیادی هستی و حتی ممکن است با او پرت شوی، ولی فقط کافی است با اشاره انگشت او را به سمت سقوط هدایت کنی. من میگویم شعرایی که عموما ضعف دارند و در بیان احساسات خود عاجز هستند، به اینگونه اشعار روی میآورند. به طور کلی جریحهدار کردن احساسات کار بسیار راحتی است و به پوشانیدن مشکلات ما کمک شایانی میکند. طرح موضوعات غیراخلاقی کار راحتی است و از طرفی برای شنوندگان ایجاد هیجان میکند و شاعری هم که توانایی بیان موضوعات اخلاقی ندارد، ترجیح میدهد به مسائلی بپردازد که کمتر به آن توجه حقوقی شده است.
برای مبارزه با این نوع ترانهسرایی چه باید کرد؟ اصلا نیازی به مبارزه با این نوع ترانهسرایی وجود دارد؟
قطعا وجود دارد، اما هنوز ستیزه با این ادبیات شکل نگرفته است. اینگونه آثار خشونت را ترویج میدهند. اگر به شکل رسمی و خصوصا با حمایت رسانهها و پیگیری قضایی شکل نگیرد، نمیتوان به درستی جلوی این ماجرا را گرفت. شاعری که هفتاد درصد آثارش ترویج خشونت است برای من نوشتههای او فرقی با شب نامه ندارد. سوال من این است که چطور و بهراحتی جلوی وبلاگنویسان گرفته میشود، اما سر موضوعات اخلاقی که با زندگی مردم سر و کار دارد نه روشنفکر ما حساس میشود نه سیاستمدار ما و نه جامعهشناس ما.
چرا از منظر قانونی جلوی این ترانهها گرفته نمیشود؟
شما اگر روی ترانههایی که مجوز انتشار میگیرند کمی دقت کنید، میبینید ترانههای بیاخلاق به راحتی از فیلتر رد میشوند، اما در موضوعات اجتماعی ریشه اصلی موضوع خشکانده میشود، ولی در مقابله با این نوع ترانهسرایی جدی نیستند. شاید چون ابتذال مزاحم آنها نیست. شاید برای مبارزه با این مساله باید جامعهشناسها هم وارد ماجرا شوند، چون به نظر میرسد همه چیز از تحتکنترل خارج شده است. از طرفی نباید نقش شرکتهای توزیعکننده این نوع ترانهها را هم نادیده گرفت. آنها فقط دنبال پول هستند و قشری هم که دنبال این چیزها هستند ردههای سنی پایینی دارند و قدرت تشخیص انحراف را هم ندارند و این شرکتها هم متاسفانه توانایی چرخاندن چرخه اقتصاد موسیقی را دارند.
ارسال نظر