دیگر درختی باقی نمیماند - ۲۷ مهر ۹۱
مهدی اسحاقی / سارا مالکی
تا به حال شده است وقتی به قطعهای موسیقی گوش میدهید و از آن به اوج میرسید به این فکر کرده باشید که این نواهای دلنشین از کجا آمدهاند؟ یا به معنای دیگر آیا تا به حال شده است به این فکر کرده باشید آن ساز در دستان فلان نوازنده که شهره عالم است از کجا آمده است؟ در میان بسیاری از مردم، چه آنها که به صورت حرفهای موسیقی را دنبال میکنند و چه آنها که نه چندان حرفهای هستند، همیشه نام خواننده و بعد از آن نام نوازنده بسیار اهمیت داشته است اما کمتر کسی به دنبال این است که بداند سازی که به واسطه آن یک اثر زیبا خلق و ماندگار میشود از کجا آمده است؟ چه کسی آن را ساخته است و اصلا آن ساز چگونه به وجود آمده است؟ البته برخی از افراد بر این باورند که لزومی ندارد کسانی که ارتباط خیلی نزدیکی با نوازندگی ندارند از سازنده ساز اطلاعی داشته باشند، زیرا اصولا دانستن یا نداستن اینکه چه کسی فلان تار یا سهتار یا سنتور را ساخته است تاثیری در نوع ارتباط مخاطب با آن قطعه از موسیقی ندارد، اما واقعیت این است که اگر انسانی وجود نداشت که سازی را از تکه چوبی بیجان به وجود بیاورد و آنچنان به ساختن آن عشق بورزد که نواهایی گوشنواز را از دل آن بیرون بیاورد شاید ما هم حالا از لذت بزرگ گوش دادن به موسیقی و آرام یافتن از آن بینصیب بودیم، لذتی که همانند زمان و چگونگی ایجاد اولین ساز، هیچ تاریخی برای آن وجود ندارد و انسان تنها میداند که روزگاری این صداها و آواها را شنیده است، کی و کجایش را اما نمیداند.
تا به حال شده است وقتی به قطعهای موسیقی گوش میدهید و از آن به اوج میرسید به این فکر کرده باشید که این نواهای دلنشین از کجا آمدهاند؟ یا به معنای دیگر آیا تا به حال شده است به این فکر کرده باشید آن ساز در دستان فلان نوازنده که شهره عالم است از کجا آمده است؟ در میان بسیاری از مردم، چه آنها که به صورت حرفهای موسیقی را دنبال میکنند و چه آنها که نه چندان حرفهای هستند، همیشه نام خواننده و بعد از آن نام نوازنده بسیار اهمیت داشته است اما کمتر کسی به دنبال این است که بداند سازی که به واسطه آن یک اثر زیبا خلق و ماندگار میشود از کجا آمده است؟ چه کسی آن را ساخته است و اصلا آن ساز چگونه به وجود آمده است؟ البته برخی از افراد بر این باورند که لزومی ندارد کسانی که ارتباط خیلی نزدیکی با نوازندگی ندارند از سازنده ساز اطلاعی داشته باشند، زیرا اصولا دانستن یا نداستن اینکه چه کسی فلان تار یا سهتار یا سنتور را ساخته است تاثیری در نوع ارتباط مخاطب با آن قطعه از موسیقی ندارد، اما واقعیت این است که اگر انسانی وجود نداشت که سازی را از تکه چوبی بیجان به وجود بیاورد و آنچنان به ساختن آن عشق بورزد که نواهایی گوشنواز را از دل آن بیرون بیاورد شاید ما هم حالا از لذت بزرگ گوش دادن به موسیقی و آرام یافتن از آن بینصیب بودیم، لذتی که همانند زمان و چگونگی ایجاد اولین ساز، هیچ تاریخی برای آن وجود ندارد و انسان تنها میداند که روزگاری این صداها و آواها را شنیده است، کی و کجایش را اما نمیداند.
مهدی اسحاقی / سارا مالکی
تا به حال شده است وقتی به قطعهای موسیقی گوش میدهید و از آن به اوج میرسید به این فکر کرده باشید که این نواهای دلنشین از کجا آمدهاند؟ یا به معنای دیگر آیا تا به حال شده است به این فکر کرده باشید آن ساز در دستان فلان نوازنده که شهره عالم است از کجا آمده است؟ در میان بسیاری از مردم، چه آنها که به صورت حرفهای موسیقی را دنبال میکنند و چه آنها که نه چندان حرفهای هستند، همیشه نام خواننده و بعد از آن نام نوازنده بسیار اهمیت داشته است اما کمتر کسی به دنبال این است که بداند سازی که به واسطه آن یک اثر زیبا خلق و ماندگار میشود از کجا آمده است؟ چه کسی آن را ساخته است و اصلا آن ساز چگونه به وجود آمده است؟ البته برخی از افراد بر این باورند که لزومی ندارد کسانی که ارتباط خیلی نزدیکی با نوازندگی ندارند از سازنده ساز اطلاعی داشته باشند، زیرا اصولا دانستن یا نداستن اینکه چه کسی فلان تار یا سهتار یا سنتور را ساخته است تاثیری در نوع ارتباط مخاطب با آن قطعه از موسیقی ندارد، اما واقعیت این است که اگر انسانی وجود نداشت که سازی را از تکه چوبی بیجان به وجود بیاورد و آنچنان به ساختن آن عشق بورزد که نواهایی گوشنواز را از دل آن بیرون بیاورد شاید ما هم حالا از لذت بزرگ گوش دادن به موسیقی و آرام یافتن از آن بینصیب بودیم، لذتی که همانند زمان و چگونگی ایجاد اولین ساز، هیچ تاریخی برای آن وجود ندارد و انسان تنها میداند که روزگاری این صداها و آواها را شنیده است، کی و کجایش را اما نمیداند. این مقدمه بهانهای بود برای معرفی یکی از همین عاشقان موسیقی که در واقع تلاش او و امثال او از قرنها قبل باعث تداوم و اعتلای موسیقی، آن هم از نوع ایرانی آن شده است. جلیل صالحی ابرقویی نمونهای از انسانهایی است که به ندای دل خود گوش فرا داده است و سالها است که به سازندگی ساز مشغول است. او از جمله کسانی است که به سازندگی ساز نه به عنوان یک شغل، بلکه به عنوان عشقی نگاه میکند که از آن امرار معاش هم میکند. در ادامه داستان مردی از دل کویر را میخوانید که روزهای زیادی از زندگیاش را وقف نوایی کرده است که از دوران کودکی به خاطر سپرده است، مردی که سالها است در خلوت خود به ساختن تار مشغول است و البته این گفتوگو تنها گوشهای از زندگی یک سازنده ساز است.
http://www.tarekavir.com
از خودتان بگویید و چه شد که وارد حرفه سازسازی شدید؟
جلیل صالحی ابرقویی هستم با نام اختصاری هنری «جلیل»، متولد 1324 از میرزا حسین آقا صالحی و اختر خانم نفیسی در ابرکوه. تا پیش از دوره متوسطه، تحصیلات را در ابرقو گذراندم و برای ادامه تحصیلات با برادرم، راهی آباده و شیراز شدم، پس از پایان این دوره سربازی را در اصفهان گذراندم و با گرفتن کارت پایان خدمت، در اداره تعاون روستایی مشغول به کار شدم.
علاقه به هنر در خانواده ما جایگاه خاصی داشت به طوری که در فضای باز خانه ما هر کدام از ما ۹ بچه به کار خلاقی مشغول بود و زیر صدای تمام این خلاقیتهای کودکی آوازهای زیبای مرحوم پدرم بود که در کارهای زیبای مادرم مانند گلدوزی و قلاب بافی نقش میبست.
تنها سازی که در کودکی دیدم کمانچه یک نوازنده کولی بود با کاسهای فلزی، انگار از حلبی ساخته بودش (بعدها تصویر چنین سازی را در دایرهالمعارف سازهای استاد درویشی دیدم) و البته بیشترین صدایی که تاثیر زیادی بر من گذاشته بود تار بود که تصویرش را ندیده بودم و صدایش از رادیو مهمان خانه ما میشد. حالا که خاطرات آن روزها را مرور میکنم ایمان دارم که بی شک این فضای آزاد خلاقانه سبب سوق دادن من و سه برادر دیگرم به سوی هنر سازسازی شد. به طوری که همه ما استاد ندیده و به دور از ارتباط با پایتختهای هنری ایران این هنر را فرا گرفتیم و ادامه دادیم. شیدایی من برای داشتن تاری از آن خود به جایی رسید که در سال 1347 با اولین حقوق دریافتیام تاری به مبلغ 700تومان از آباده خریداری کردم، تار را به خلوت محل سکونتم لار بردم، آن روزها محل خدمتم شهرستان لار بود که در کنار چندین نوازنده این ساز شبنشینیهای زیادی را با تار و آواز گذراندیم. همان روزها آغاز نوازندگی و جذب جدی من به سمت این ساز بود، سالها بعد فهمیدم این تار ساخته استاد ذوالفنون بوده است...
پیوند من با این خشک سیم و خشک چوب و خشک پوست تا بدانجا بود که روزی در محل کار حس کردم برای تارم اتفاقی افتاده است، تا شب شد و به خانه بازگشتم، بر درگاه خانه از همسرم پرسیدم تار شکست؟ و او حیرت زده از اطلاع من، بار سنگین چگونگی بیان این خبر بد را بر زمین گذاشت. گفت از کجا فهمیدی؟ و این نقطه غم انگیز خود آغازی شد بر تلاش من برای تعمیر تار و ذره ذره اندیشه ساختن تاری جدید شروع جدی سازندگی از سال ۵۹ بود.
شیوه کار شما بر پایه چه اصول و سبکی است؟
شاید بهتر باشد این سوال مقداری شکافته شود. این سوال بیشتر میتواند در مورد هنری با شیوه آموزش مدون کارکرد داشته باشد و متاسفانه یکی از معضلات این هنر روند همچنان سینه به سینه سنتی آن است، زیرا هر استادی با مرارت برای خودش تجربیاتی میآموزد و پس از خودش تنها در سازهایش تجلی مییابد که سالها عمر یک جوان جویا را میطلبد تا به کشف رموزش بپردازد و دوباره همین روند تکرار شود، من نیز از این دور خارج نبودهام. چنان که همه علاقهمندان به تار میدانند بهترین سازهای باقی مانده از اوایل این قرن ساخته مرحوم یحیی است که برای من شهرستانی به دور از چهرههای نوازندگی سالها به طول انجامید تا حتی خودش را ببینم. بعد هنرمند فرزانهای مثل استاد فرخ مظهری پیدا شد که حاضر شد تار یحیی خود را چند روز به من امانت دهد تا بتوانم از آن الگوبرداری کنم، البته ناگفته نماند که تارهای باقی مانده از این سازنده گرانقدر همگی در یک سطح کیفیت نیست و این جزء لاینفک هنر دستساز است که هر یک ویژگیهای خاص خود را داشته باشد و در روند زندگی هنرمند سیر رشد خود را طی کند، چنانکه میتوان کارهای یحیی را به چندین دوره تقسیم کرد و البته خود همین قضیه میتواند ما را از اسطوره ساختن این مرد بزرگ دور سازد. اسطورهای که میگویند سازهای بد خود را میسوزانده است، من به عنوان یک سازنده در این حد از تجربه، میدانم هر تاری چه ظرفیتی از صدا را خواهد داشت و تلاش میکنم هر کدام از سازهایم را با آخرین دستاوردهای فیزیکیام منطبق کنم و بیشک حاضر به نابود کردن هیچ یک از آنها نیستم. اگر ایرادی داشته باشد رفع میکنم پس از چنان استادی این عمل بعید است.
چه هنرمندانی ساز شما را دیدهاند یا بعضا از شما سازی دارند؟
در این سالها که من در خلوت خود مشغول آزمون و خطا بودهام، اولین استادی که خودش به کارگاه من آمد و سازهای اولیه ام را خرید استاد طلوعی بود. بعد از آن بیشتر تبادل اندیشهها با تلاشهای پسر بزرگم بود که شرایط را فراهم میکرد تا از استاد حجازی گرفته تا ارشد طهماسبی را ببینم و از نظراتشان استفاده کنم. دیدار با استاد مظهری هم یک نقطه تحول بود که بعد از آن استاد طلایی یک ساز از من گرفتند. همچنین از نوازندگان نسل جدید آقایان صمدپور و عطایی هم مدام با من در حال تبادلنظر بودهاند و ساز من را خریدهاند و بی شک تمام نوازندگانی که تار من را دارند و حالا از دوستان صمیمی من هستند هرکدام جایگاه خود را در حفظ و اشاعه هنر و فرهنگ این مرز و بوم دارند.
شیوه نوازندگی کدام استاد را دوست دارید؟
مضرابهای تاملبرانگیز استاد همیشه جاوید، شهناز، چنان من را تا فراسوی خیال برده است که دیگر صدای تاری نتوانسته بیش از آن آستانه زیباییشناسیام را تحریک کند. بیشک خدایش آمرزیده است که نغمههای آسمانی را برایمان آفرید.
تاریخچه ساخت تار در ایران به چه زمانی میرسد؟
با توجه به اینکه پیشینه خود تار هم به نیمههای قاجار میرسد، تا آنجا که من اطلاع دارم (که البته پژوهشگری در این زمینه نیستم) باید قدیمیترین تارهای باکیفیت را در سازهای باقی مانده از مرحوم یحیی جست، شاید ساختمان آسیبپذیر این ساز و تحولات دیدگاهها نسبت به موسیقی در دورانهای مختلف تاریخی دلیلی بر نیافتن پیشینه قطعی آن باشد، البته باز هم تاکید میکنم من که خود به طور حرفهای به کار ساخت ساز مشغولم معتقدم نباید در حوزههای پژوهش تاریخی اظهار نظری کنم چرا که چشمهای من با رگههای چوب پیوند دارد نه با نسخ خطی و تصاویر مینیاتورها و هر آنچه که دستمایه یک تاریخ نگار است.
وضعیت ساخت ساز را در حال حاضر چگونه میبینید؟
این سوال شما نیز بیشتر به حوزه جامعه شناسی هنر پهلو میزند و من تلاش میکنم در بضاعت خود به عنوان عضوی از جامعه سازندگان ساز سخن بگویم. ساخت تار تولید اثر هنری برای مخاطبی است که خود نیز واسطهای است برای تولید اثر هنری و در جامعه ما که هنوز تصویر آلات موسیقی خیلی پسندیده نیست، حتی ساختار بیرونی ساز نیز چندان به چشم مخاطب عام نمیآید، پس باید دریافت کنندگان من صرفا از جامعه نوازندگان باشند که آنها نیز معلوم نیست هر یک با چه مرارتی توانستهاند به خود و اطرافیان ثابت کنند که میخواهند این شیوه بیان را برای زیستن انتخاب کنند. نقطه غمانگیز دیگر در کنار همه این اماها و اگرها بازار کاذب ساخت ساز است. در کشور کم بنیه ما از نظر منابع طبیعی، ذخیره چوب دارد به پایان میرسد و نگاه من بر درختان خشکیده و بریدهای است که نه بری دارند و نه صدایی. عدهای با استفاده از دستگاه کپی زن دسته دسته ساز میسازند و مانند موریانه به جان درختان افتادهاند و اگر فکری برای جایگزین شدن این منابع نشود در سالهای نه چندان دوری نه درخت توتی خواهد ماند، نه گردو و بادام و زرد آلویی. نام این درختها را به عمد آوردهام که به تجربهام در سالهای سازندگی ساز اشاره کنم. در سالهای ساز سازیام برای بررسی این تصور که بهترین صدای تار را میتوان از چوب توت گرفت با چوبهای یاد شده نیز تار ساختهام و کیفیت خوب آنها نیز دلیلی برای رد یکی دیگر از افسانههای مربوط به یحیی است. میگویند این استاد کنده چوب را بر زمین میزده و از همانجا متوجه میشده که آیا این چوب توان تبدیل شدن به سازی خوب را دارد یا نه؟!! اگر معدود عکسهای باقی مانده از مرحوم یحیی را دیده باشید و وزن کنده چوب را هم بدانید، حتما به کیفیت افسانهای این جمله پی میبرید علاوه بر اینکه مشخص است این روایت برای صحه گذاشتن بر قطعیت ساخت تار با چوب توت است.
البته باید اینجا اشاره کنم که تلاشهای خانه موسیقی برای سرپا نگه داشتن کمیتههای مختلف موسیقی از جمله سازسازان نیز قابل توجه است.
در مورد واردات تار از چین چه نظری دارید؟
این موضوع را دارم از شما میشنوم هرچند که با هجوم بی کیفیت صنعت این کشور در بازار مصرفی ما میشد این قضیه را نیز پیشبینی کرد. بیشک اگر فکری به حال سلیقه هنری قشر جوان نشود، با مشکلات اقتصادی فزاینده افراد زیادی به سمت تجربه چنین خریدی میروند، البته این جریان نمیتواند تهدیدی باشد برای بازار محدود من، زیرا من سالانه دوازده ساز هم نمیتوانم بسازم و اغلب خریداران سازم از پیش مشخص شدهاند، ولی حتما تاثیر مخرب خود را بر سلیقه شنیداری و هنری که در قبل اشاره کردم خواهد گذاشت.
ویژگیهای تار خوب را برای ما تشریح کنید.
پاسخ به این سوال در حیطه موسیقیایی ما که با دارا بودن میکروتونها، سیالیت شنیداری خود را حفظ کرده است بیشک پاسخی قطعی نخواهد داشت البته دارا بودن حد قابل قبولی از فیزیک سالم تولید صدا و صنعت ساز باید برای ساز مورد بحث ما وجود داشته باشد و حالا از استادی به استاد دیگر و از نوازنده ای به نوازنده دیگر، این شیوه نوازندگی و خواست او برای تولید صدا تعیینکننده است. ولی این مسلم است که سازنده توانا میداند که هر لحن صدایی با چه روشی به دست میآید.
در چند جمله پیش اشاره کردید که سالانه دوازده تار هم نمیتوانید بسازید مگر چه مدت زمان برای ساخت یک ساز لازم است؟
مانند تولید هر اثر هنری دیگر نمیتوان برای ساخت تار زمان مشخص تعیین کرد، چون علاوه بر عوامل محیطی اعم از مصالح و تکنیکهای تولید، به حس و حال تولیدگر نیز خیلی وابسته است، حالا اگر این بخش را هم کنار بگذاریم، باتوجه به اینکه من تلاش میکنم تمام مواد ساز با دستان خودم تهیه شده باشد، از مراحل تهیه چوب تا مراحل خشک کردن آن تا به دست آوردن استخوان روی دسته ساز را خودم شخصا انجام میدهم، به تمام این وقتها تلاشهایم برای مبارزه با عوارض دیابت، نداشتن کارگاه استاندارد و مشکلات روزمره زندگی را هم اضافه کنید.
اصول قیمتگذاری سازهای ساخته شده بر چه اساس است؟
در ایران تداخل امور مختلف با یکدیگر همیشه مشکلساز است، مثلا اینکه خود هنرمند در هر شاخهای که کار میکند خودش باید درگیر امور بازار مربوط به آن باشد و حتی در مقام چانه زنی مدام از استفادهکنندگان هنری میشنویم که کار شما را که نمیشود با پول خرید!! در عصر حاضر زمان این حرفهای عرفانی گذشته است وقتی باید هنرمندی با فروش اثرش گذران زندگی کند، مصالح اولیه کارش را بخرد، خودش ارتباط با خریداران را ترتیب دهد و مشکلات عدیدهای را از سر بگذراند، چرا نباید او هم مانند یک مهندس فنی یا یک دکترای علوم تجربی بتواند روی دریافتیاش حساب کند. از این حرفها که بگذریم بر اساس همان فلسفه ناتوانی در قیمتگذاری اثر هنری، بازار خرید و فروش آثار در ایران خیلی به هم ریخته است و بیشتر وابسته است به اینکه کدام هنرمند بزرگی از آن تعریف کرده باشد.
خود من با توجه به اینکه میخواهم عموم علاقهمندان توان خرید کارهایم را داشته باشند، در حال حاضر که با پسر کوچکم پوریا مشغول ساخت ساز هستم، در زمینه صداگیری و کیفیت نهایی نیز با پسر بزرگم کاوه همکاری دارم و بر اساس ساختار ساز، کیفیت چوب و صدادهی تارها، در سه درجه با سه قیمت متفاوت عرضه میکنم.
رویکرد جوانان و نسل جدید به سازسازی چگونه است؟
در بخش دیگری از صحبتهایم گفتهام که اگر منابع طبیعی بازتولید نشوند، در سالهای نهچندان دوری مصالح اولیه برای این کار نخواهد بود و همچنین برای رشد سلیقه شنیداری باید کاری کرد تا جوانان به سمت تولید سازهای بیکیفیت نروند. در حال حاضر فکر میکنم استاد قنبری با نگاه آموزشی و پژوهشی خود در طی این سالها توانستهاند تعدادی شاگرد تربیت کنند که برای آینده این حرفه مفید خواهند بود.
خودتان بیشتر چه نوع موسیقی را گوش میدهید؟
انواع موسیقی را دوست دارم به غیر از گونههای جدید که با آنها ارتباطی برقرار نمیکنم، موسیقی کلاسیک اروپایی و مناطق مختلف دنیا را هم گوش میدهم. به نظرم هنر زبان بیمرز انسانها است که از درک آن لذت میبرم.
به چه سازهای دیگری علاقه دارید؟
صدای سازهای ایرانی را اغلب دوست دارم به غیر از آنهایی که حجم صدایی زیادی دارند.
چه سازهای دیگری ساختهاید؟
برای ساخت سه تار هم تجربیاتی داشتهام و خاطرات کودکی هم برای تولید صدا زیاد است، مثلا یک بار با سیمهای برق که تازه به شهر ما آمده بود روی چند تا میخ که دو طرف چوب زده بودم سیم کشیده بودم و مثلا سنتور ساخته بودم.
استاد محمود فرهمند و جلیل صالحی ابرقویی
تا به حال شده است وقتی به قطعهای موسیقی گوش میدهید و از آن به اوج میرسید به این فکر کرده باشید که این نواهای دلنشین از کجا آمدهاند؟ یا به معنای دیگر آیا تا به حال شده است به این فکر کرده باشید آن ساز در دستان فلان نوازنده که شهره عالم است از کجا آمده است؟ در میان بسیاری از مردم، چه آنها که به صورت حرفهای موسیقی را دنبال میکنند و چه آنها که نه چندان حرفهای هستند، همیشه نام خواننده و بعد از آن نام نوازنده بسیار اهمیت داشته است اما کمتر کسی به دنبال این است که بداند سازی که به واسطه آن یک اثر زیبا خلق و ماندگار میشود از کجا آمده است؟ چه کسی آن را ساخته است و اصلا آن ساز چگونه به وجود آمده است؟ البته برخی از افراد بر این باورند که لزومی ندارد کسانی که ارتباط خیلی نزدیکی با نوازندگی ندارند از سازنده ساز اطلاعی داشته باشند، زیرا اصولا دانستن یا نداستن اینکه چه کسی فلان تار یا سهتار یا سنتور را ساخته است تاثیری در نوع ارتباط مخاطب با آن قطعه از موسیقی ندارد، اما واقعیت این است که اگر انسانی وجود نداشت که سازی را از تکه چوبی بیجان به وجود بیاورد و آنچنان به ساختن آن عشق بورزد که نواهایی گوشنواز را از دل آن بیرون بیاورد شاید ما هم حالا از لذت بزرگ گوش دادن به موسیقی و آرام یافتن از آن بینصیب بودیم، لذتی که همانند زمان و چگونگی ایجاد اولین ساز، هیچ تاریخی برای آن وجود ندارد و انسان تنها میداند که روزگاری این صداها و آواها را شنیده است، کی و کجایش را اما نمیداند. این مقدمه بهانهای بود برای معرفی یکی از همین عاشقان موسیقی که در واقع تلاش او و امثال او از قرنها قبل باعث تداوم و اعتلای موسیقی، آن هم از نوع ایرانی آن شده است. جلیل صالحی ابرقویی نمونهای از انسانهایی است که به ندای دل خود گوش فرا داده است و سالها است که به سازندگی ساز مشغول است. او از جمله کسانی است که به سازندگی ساز نه به عنوان یک شغل، بلکه به عنوان عشقی نگاه میکند که از آن امرار معاش هم میکند. در ادامه داستان مردی از دل کویر را میخوانید که روزهای زیادی از زندگیاش را وقف نوایی کرده است که از دوران کودکی به خاطر سپرده است، مردی که سالها است در خلوت خود به ساختن تار مشغول است و البته این گفتوگو تنها گوشهای از زندگی یک سازنده ساز است.
http://www.tarekavir.com
از خودتان بگویید و چه شد که وارد حرفه سازسازی شدید؟
جلیل صالحی ابرقویی هستم با نام اختصاری هنری «جلیل»، متولد 1324 از میرزا حسین آقا صالحی و اختر خانم نفیسی در ابرکوه. تا پیش از دوره متوسطه، تحصیلات را در ابرقو گذراندم و برای ادامه تحصیلات با برادرم، راهی آباده و شیراز شدم، پس از پایان این دوره سربازی را در اصفهان گذراندم و با گرفتن کارت پایان خدمت، در اداره تعاون روستایی مشغول به کار شدم.
علاقه به هنر در خانواده ما جایگاه خاصی داشت به طوری که در فضای باز خانه ما هر کدام از ما ۹ بچه به کار خلاقی مشغول بود و زیر صدای تمام این خلاقیتهای کودکی آوازهای زیبای مرحوم پدرم بود که در کارهای زیبای مادرم مانند گلدوزی و قلاب بافی نقش میبست.
تنها سازی که در کودکی دیدم کمانچه یک نوازنده کولی بود با کاسهای فلزی، انگار از حلبی ساخته بودش (بعدها تصویر چنین سازی را در دایرهالمعارف سازهای استاد درویشی دیدم) و البته بیشترین صدایی که تاثیر زیادی بر من گذاشته بود تار بود که تصویرش را ندیده بودم و صدایش از رادیو مهمان خانه ما میشد. حالا که خاطرات آن روزها را مرور میکنم ایمان دارم که بی شک این فضای آزاد خلاقانه سبب سوق دادن من و سه برادر دیگرم به سوی هنر سازسازی شد. به طوری که همه ما استاد ندیده و به دور از ارتباط با پایتختهای هنری ایران این هنر را فرا گرفتیم و ادامه دادیم. شیدایی من برای داشتن تاری از آن خود به جایی رسید که در سال 1347 با اولین حقوق دریافتیام تاری به مبلغ 700تومان از آباده خریداری کردم، تار را به خلوت محل سکونتم لار بردم، آن روزها محل خدمتم شهرستان لار بود که در کنار چندین نوازنده این ساز شبنشینیهای زیادی را با تار و آواز گذراندیم. همان روزها آغاز نوازندگی و جذب جدی من به سمت این ساز بود، سالها بعد فهمیدم این تار ساخته استاد ذوالفنون بوده است...
پیوند من با این خشک سیم و خشک چوب و خشک پوست تا بدانجا بود که روزی در محل کار حس کردم برای تارم اتفاقی افتاده است، تا شب شد و به خانه بازگشتم، بر درگاه خانه از همسرم پرسیدم تار شکست؟ و او حیرت زده از اطلاع من، بار سنگین چگونگی بیان این خبر بد را بر زمین گذاشت. گفت از کجا فهمیدی؟ و این نقطه غم انگیز خود آغازی شد بر تلاش من برای تعمیر تار و ذره ذره اندیشه ساختن تاری جدید شروع جدی سازندگی از سال ۵۹ بود.
شیوه کار شما بر پایه چه اصول و سبکی است؟
شاید بهتر باشد این سوال مقداری شکافته شود. این سوال بیشتر میتواند در مورد هنری با شیوه آموزش مدون کارکرد داشته باشد و متاسفانه یکی از معضلات این هنر روند همچنان سینه به سینه سنتی آن است، زیرا هر استادی با مرارت برای خودش تجربیاتی میآموزد و پس از خودش تنها در سازهایش تجلی مییابد که سالها عمر یک جوان جویا را میطلبد تا به کشف رموزش بپردازد و دوباره همین روند تکرار شود، من نیز از این دور خارج نبودهام. چنان که همه علاقهمندان به تار میدانند بهترین سازهای باقی مانده از اوایل این قرن ساخته مرحوم یحیی است که برای من شهرستانی به دور از چهرههای نوازندگی سالها به طول انجامید تا حتی خودش را ببینم. بعد هنرمند فرزانهای مثل استاد فرخ مظهری پیدا شد که حاضر شد تار یحیی خود را چند روز به من امانت دهد تا بتوانم از آن الگوبرداری کنم، البته ناگفته نماند که تارهای باقی مانده از این سازنده گرانقدر همگی در یک سطح کیفیت نیست و این جزء لاینفک هنر دستساز است که هر یک ویژگیهای خاص خود را داشته باشد و در روند زندگی هنرمند سیر رشد خود را طی کند، چنانکه میتوان کارهای یحیی را به چندین دوره تقسیم کرد و البته خود همین قضیه میتواند ما را از اسطوره ساختن این مرد بزرگ دور سازد. اسطورهای که میگویند سازهای بد خود را میسوزانده است، من به عنوان یک سازنده در این حد از تجربه، میدانم هر تاری چه ظرفیتی از صدا را خواهد داشت و تلاش میکنم هر کدام از سازهایم را با آخرین دستاوردهای فیزیکیام منطبق کنم و بیشک حاضر به نابود کردن هیچ یک از آنها نیستم. اگر ایرادی داشته باشد رفع میکنم پس از چنان استادی این عمل بعید است.
چه هنرمندانی ساز شما را دیدهاند یا بعضا از شما سازی دارند؟
در این سالها که من در خلوت خود مشغول آزمون و خطا بودهام، اولین استادی که خودش به کارگاه من آمد و سازهای اولیه ام را خرید استاد طلوعی بود. بعد از آن بیشتر تبادل اندیشهها با تلاشهای پسر بزرگم بود که شرایط را فراهم میکرد تا از استاد حجازی گرفته تا ارشد طهماسبی را ببینم و از نظراتشان استفاده کنم. دیدار با استاد مظهری هم یک نقطه تحول بود که بعد از آن استاد طلایی یک ساز از من گرفتند. همچنین از نوازندگان نسل جدید آقایان صمدپور و عطایی هم مدام با من در حال تبادلنظر بودهاند و ساز من را خریدهاند و بی شک تمام نوازندگانی که تار من را دارند و حالا از دوستان صمیمی من هستند هرکدام جایگاه خود را در حفظ و اشاعه هنر و فرهنگ این مرز و بوم دارند.
شیوه نوازندگی کدام استاد را دوست دارید؟
مضرابهای تاملبرانگیز استاد همیشه جاوید، شهناز، چنان من را تا فراسوی خیال برده است که دیگر صدای تاری نتوانسته بیش از آن آستانه زیباییشناسیام را تحریک کند. بیشک خدایش آمرزیده است که نغمههای آسمانی را برایمان آفرید.
تاریخچه ساخت تار در ایران به چه زمانی میرسد؟
با توجه به اینکه پیشینه خود تار هم به نیمههای قاجار میرسد، تا آنجا که من اطلاع دارم (که البته پژوهشگری در این زمینه نیستم) باید قدیمیترین تارهای باکیفیت را در سازهای باقی مانده از مرحوم یحیی جست، شاید ساختمان آسیبپذیر این ساز و تحولات دیدگاهها نسبت به موسیقی در دورانهای مختلف تاریخی دلیلی بر نیافتن پیشینه قطعی آن باشد، البته باز هم تاکید میکنم من که خود به طور حرفهای به کار ساخت ساز مشغولم معتقدم نباید در حوزههای پژوهش تاریخی اظهار نظری کنم چرا که چشمهای من با رگههای چوب پیوند دارد نه با نسخ خطی و تصاویر مینیاتورها و هر آنچه که دستمایه یک تاریخ نگار است.
وضعیت ساخت ساز را در حال حاضر چگونه میبینید؟
این سوال شما نیز بیشتر به حوزه جامعه شناسی هنر پهلو میزند و من تلاش میکنم در بضاعت خود به عنوان عضوی از جامعه سازندگان ساز سخن بگویم. ساخت تار تولید اثر هنری برای مخاطبی است که خود نیز واسطهای است برای تولید اثر هنری و در جامعه ما که هنوز تصویر آلات موسیقی خیلی پسندیده نیست، حتی ساختار بیرونی ساز نیز چندان به چشم مخاطب عام نمیآید، پس باید دریافت کنندگان من صرفا از جامعه نوازندگان باشند که آنها نیز معلوم نیست هر یک با چه مرارتی توانستهاند به خود و اطرافیان ثابت کنند که میخواهند این شیوه بیان را برای زیستن انتخاب کنند. نقطه غمانگیز دیگر در کنار همه این اماها و اگرها بازار کاذب ساخت ساز است. در کشور کم بنیه ما از نظر منابع طبیعی، ذخیره چوب دارد به پایان میرسد و نگاه من بر درختان خشکیده و بریدهای است که نه بری دارند و نه صدایی. عدهای با استفاده از دستگاه کپی زن دسته دسته ساز میسازند و مانند موریانه به جان درختان افتادهاند و اگر فکری برای جایگزین شدن این منابع نشود در سالهای نه چندان دوری نه درخت توتی خواهد ماند، نه گردو و بادام و زرد آلویی. نام این درختها را به عمد آوردهام که به تجربهام در سالهای سازندگی ساز اشاره کنم. در سالهای ساز سازیام برای بررسی این تصور که بهترین صدای تار را میتوان از چوب توت گرفت با چوبهای یاد شده نیز تار ساختهام و کیفیت خوب آنها نیز دلیلی برای رد یکی دیگر از افسانههای مربوط به یحیی است. میگویند این استاد کنده چوب را بر زمین میزده و از همانجا متوجه میشده که آیا این چوب توان تبدیل شدن به سازی خوب را دارد یا نه؟!! اگر معدود عکسهای باقی مانده از مرحوم یحیی را دیده باشید و وزن کنده چوب را هم بدانید، حتما به کیفیت افسانهای این جمله پی میبرید علاوه بر اینکه مشخص است این روایت برای صحه گذاشتن بر قطعیت ساخت تار با چوب توت است.
البته باید اینجا اشاره کنم که تلاشهای خانه موسیقی برای سرپا نگه داشتن کمیتههای مختلف موسیقی از جمله سازسازان نیز قابل توجه است.
در مورد واردات تار از چین چه نظری دارید؟
این موضوع را دارم از شما میشنوم هرچند که با هجوم بی کیفیت صنعت این کشور در بازار مصرفی ما میشد این قضیه را نیز پیشبینی کرد. بیشک اگر فکری به حال سلیقه هنری قشر جوان نشود، با مشکلات اقتصادی فزاینده افراد زیادی به سمت تجربه چنین خریدی میروند، البته این جریان نمیتواند تهدیدی باشد برای بازار محدود من، زیرا من سالانه دوازده ساز هم نمیتوانم بسازم و اغلب خریداران سازم از پیش مشخص شدهاند، ولی حتما تاثیر مخرب خود را بر سلیقه شنیداری و هنری که در قبل اشاره کردم خواهد گذاشت.
ویژگیهای تار خوب را برای ما تشریح کنید.
پاسخ به این سوال در حیطه موسیقیایی ما که با دارا بودن میکروتونها، سیالیت شنیداری خود را حفظ کرده است بیشک پاسخی قطعی نخواهد داشت البته دارا بودن حد قابل قبولی از فیزیک سالم تولید صدا و صنعت ساز باید برای ساز مورد بحث ما وجود داشته باشد و حالا از استادی به استاد دیگر و از نوازنده ای به نوازنده دیگر، این شیوه نوازندگی و خواست او برای تولید صدا تعیینکننده است. ولی این مسلم است که سازنده توانا میداند که هر لحن صدایی با چه روشی به دست میآید.
در چند جمله پیش اشاره کردید که سالانه دوازده تار هم نمیتوانید بسازید مگر چه مدت زمان برای ساخت یک ساز لازم است؟
مانند تولید هر اثر هنری دیگر نمیتوان برای ساخت تار زمان مشخص تعیین کرد، چون علاوه بر عوامل محیطی اعم از مصالح و تکنیکهای تولید، به حس و حال تولیدگر نیز خیلی وابسته است، حالا اگر این بخش را هم کنار بگذاریم، باتوجه به اینکه من تلاش میکنم تمام مواد ساز با دستان خودم تهیه شده باشد، از مراحل تهیه چوب تا مراحل خشک کردن آن تا به دست آوردن استخوان روی دسته ساز را خودم شخصا انجام میدهم، به تمام این وقتها تلاشهایم برای مبارزه با عوارض دیابت، نداشتن کارگاه استاندارد و مشکلات روزمره زندگی را هم اضافه کنید.
اصول قیمتگذاری سازهای ساخته شده بر چه اساس است؟
در ایران تداخل امور مختلف با یکدیگر همیشه مشکلساز است، مثلا اینکه خود هنرمند در هر شاخهای که کار میکند خودش باید درگیر امور بازار مربوط به آن باشد و حتی در مقام چانه زنی مدام از استفادهکنندگان هنری میشنویم که کار شما را که نمیشود با پول خرید!! در عصر حاضر زمان این حرفهای عرفانی گذشته است وقتی باید هنرمندی با فروش اثرش گذران زندگی کند، مصالح اولیه کارش را بخرد، خودش ارتباط با خریداران را ترتیب دهد و مشکلات عدیدهای را از سر بگذراند، چرا نباید او هم مانند یک مهندس فنی یا یک دکترای علوم تجربی بتواند روی دریافتیاش حساب کند. از این حرفها که بگذریم بر اساس همان فلسفه ناتوانی در قیمتگذاری اثر هنری، بازار خرید و فروش آثار در ایران خیلی به هم ریخته است و بیشتر وابسته است به اینکه کدام هنرمند بزرگی از آن تعریف کرده باشد.
خود من با توجه به اینکه میخواهم عموم علاقهمندان توان خرید کارهایم را داشته باشند، در حال حاضر که با پسر کوچکم پوریا مشغول ساخت ساز هستم، در زمینه صداگیری و کیفیت نهایی نیز با پسر بزرگم کاوه همکاری دارم و بر اساس ساختار ساز، کیفیت چوب و صدادهی تارها، در سه درجه با سه قیمت متفاوت عرضه میکنم.
رویکرد جوانان و نسل جدید به سازسازی چگونه است؟
در بخش دیگری از صحبتهایم گفتهام که اگر منابع طبیعی بازتولید نشوند، در سالهای نهچندان دوری مصالح اولیه برای این کار نخواهد بود و همچنین برای رشد سلیقه شنیداری باید کاری کرد تا جوانان به سمت تولید سازهای بیکیفیت نروند. در حال حاضر فکر میکنم استاد قنبری با نگاه آموزشی و پژوهشی خود در طی این سالها توانستهاند تعدادی شاگرد تربیت کنند که برای آینده این حرفه مفید خواهند بود.
خودتان بیشتر چه نوع موسیقی را گوش میدهید؟
انواع موسیقی را دوست دارم به غیر از گونههای جدید که با آنها ارتباطی برقرار نمیکنم، موسیقی کلاسیک اروپایی و مناطق مختلف دنیا را هم گوش میدهم. به نظرم هنر زبان بیمرز انسانها است که از درک آن لذت میبرم.
به چه سازهای دیگری علاقه دارید؟
صدای سازهای ایرانی را اغلب دوست دارم به غیر از آنهایی که حجم صدایی زیادی دارند.
چه سازهای دیگری ساختهاید؟
برای ساخت سه تار هم تجربیاتی داشتهام و خاطرات کودکی هم برای تولید صدا زیاد است، مثلا یک بار با سیمهای برق که تازه به شهر ما آمده بود روی چند تا میخ که دو طرف چوب زده بودم سیم کشیده بودم و مثلا سنتور ساخته بودم.
استاد محمود فرهمند و جلیل صالحی ابرقویی
ارسال نظر