فرصت از دسترفته؛ منطق مرتکبان جرائم خرد - ۱۲ بهمن ۹۱
شاید تاکنون کمتر کسی از این منظر به حوادث و لایههای رقم زننده آن پرداخته باشد که یک استاد مدیریت به تحلیل یک رفتار مجرمانه بپردازد، اما واقعیت این است که اگر میخواهیم بدانیم در شهر و کشورمان چه حوادثی دامنمان را گرفته، باید این مقوله را از زاویه نگاه متخصصانی از جمله اقتصاددانان و اساتید مدیریت بررسی کنیم. این مدرس کارآفرینی که خود مدتها در شرکتهای خودروسازی، نفت و گردشگری مدیر بوده، میگوید: «وقتی کسی برای کسب منفعتی ریسک بالا به جان میخرد، این رفتار عقلانی نیست. به نظر من اکثر مجرمان هم تخصص دارند، هم توانمندند، هم بسیار معمولی هستند، اصولا دو گونه افراد بزرگترین پتانسیلهای کارآفرینی را دارند، آنهایی که بسیار سختی کشیدهاند، آنهایی که از هوش بالا به جرم کشیده شدهاند.
شاید تاکنون کمتر کسی از این منظر به حوادث و لایههای رقم زننده آن پرداخته باشد که یک استاد مدیریت به تحلیل یک رفتار مجرمانه بپردازد، اما واقعیت این است که اگر میخواهیم بدانیم در شهر و کشورمان چه حوادثی دامنمان را گرفته، باید این مقوله را از زاویه نگاه متخصصانی از جمله اقتصاددانان و اساتید مدیریت بررسی کنیم. این مدرس کارآفرینی که خود مدتها در شرکتهای خودروسازی، نفت و گردشگری مدیر بوده، میگوید: «وقتی کسی برای کسب منفعتی ریسک بالا به جان میخرد، این رفتار عقلانی نیست. به نظر من اکثر مجرمان هم تخصص دارند، هم توانمندند، هم بسیار معمولی هستند، اصولا دو گونه افراد بزرگترین پتانسیلهای کارآفرینی را دارند، آنهایی که بسیار سختی کشیدهاند، آنهایی که از هوش بالا به جرم کشیده شدهاند.» حال در گفتوگویی مجتبی عندلیب آذر مدرس رشته مدیریت و کارآفرینی، این موضوع را بررسی کردهایم که چرا نتوانستهایم از چنین افرادی کارآفرین خلق کنیم و مشتی زورگیر دور و بر خود جمع کردهایم!
فرمانده پلیس کشور (سردار اسماعیل احمدیمقدم) در چند ماه اخیر به دفعات تکرار و تاکید کرده است که جرائم خرد در حال افزایش است. جرائم خرد و به ویژه دلهدزدی از منطق اقتصادی تبعیت نمیکند، مثلا یک فردی که چاقو زیر گلوی کسی میگذارد تا اموال او را بدزدد و بعد نهایتا یک گوشی تلفن همراه، یک کیف پول نهایتا با امکان برداشت از عابربانک با ۲۰۰ هزارتومان و نظایر آن نصیبش شود، میزان فعالیت و ریسک کارش با آنچه به دست میآورد همخوانی ندارد. فعلی را که یک «زورگیر» مرتکب میشود در زمره چه نوعی از فعل میتوان تحلیل کرد، یعنی کار است؟ یا رفتار؟ حرفهای است یا غیرحرفهای؟
اصولا این فعل مورد نظر شما ناشی از یک رفتار است و از نوع رفتار اجتماعی با ماهیت مجرمانه. برای روشنتر شدن بحث، بهتر است به این نکته ظریف بپردازیم که به نظر بنده این فعالیتها زورگیری نیستند، بلکه نوعی تکدیگری هستند که با اسلحه سرد یا گرم صورت میگیرد. برای من هیچ فرقی ندارد که کسی یک مرتبه در جلویمان ظاهر شود و تقاضای پول کند یا اینکه این کار را با بهکارگیری یک اسلحه سرد انجام دهد. از آنجا که اینگونه فعالیتها یک آسیب و رفتار ناهنجار اجتماعی است که به سرعت تبدیل به یک معضل اجتماعی شده است، فاکتورهای ثابت و متغیر بسیاری در این موضوع دخیل هستند، فاکتورهایی نظیر«اقتصاد»، «آموزش و پرورش»، «نحوه تعلیم و آموزش آموزههای دینی و اخلاقی»، «رسانههای فرهنگساز»، «بافت و فرهنگ شهری»، «برنامههای مکملی مانند اوقات فراغت، ورزش» و موارد بسیار دیگری که یک بحث جامعهشناسی مفصل میطلبد. با توجه به سیل درخواست تغییر علوم انسانی در ایران، شاید این فرصت خوبی باشد که مدعیان این امر با انجام فعالیتهای پژوهشی بر روی نمونههای این نوع رفتار، (البته قبل از اعدام) بتوانند الگوهای رفتاری و آسیبشناسی مدنظر خود را به سرمنزل مقصود برسانند. به این تعریف دقت داشته باشید؛ «رفتار ماهرانه، رفتاری است که براساس تمرکز بر روی یک خلق، تکرار آن و کسب تجربه از پیرامون و بالاخص افراد ماهرتر کسب میشود.»پس ما با یک رفتار روبهرو هستیم که همه ما (مدرسه، خانواده، جامعه، سازمانها و...) بهخصوص متولیان امر آموزش بزرگترین مسوول این بخش هستند.
تنها زمانی میتوان در امری مهارت پیدا کرد که بر روی آن و نحوه پیشرفت آن تمرکز کرد و این مستلزم صرف وقت است و سازمانها و نهادهایی که مسوول برنامهریزی، ایجاد، مدیریت و نظارت بر اوقات فراغت جوانان هستند، این حوزه را به خود اختصاص دادهاند. تمرکز بر روی یک امر جدید سبب ایجاد یک خلق یا اخلاق جدید میشود، که خوشبختانه متولی اخلاق کم نداریم. کسب تجربه از پیرامون به این معنی است که جامعه این رفتار اجتماعی را ساخته است و فرد تنها الگوبرداری، کپیبرداری و کپیگزینی میکند، نکته دیگر اینکه در بسیاری از ناهنجاریهای اعلامشده (درز کرده) توسط رسانهها، مساله تکرار مطرح شده است، «سارقین، زورگیران، قاتلین، مجرمین» سابقهدار کلید واژه توضیح بسیاری از رفتارهای ناهنجار و آسیبهای اجتماعی جامعه امروز ماست و شاید به این معنی باشد نهادها و سازمانهای مسوول بهخوبی نتوانستهاند نقش بازدارنده و نادم کننده خود را در بخش جرائم ایفا کنند. کسب تجربه از افراد ماهرتر نیز همانند مورد فوق است و تمام اینها اکتسابی است. به این معنی که بستر مناسب جهت بروز اینگونه آسیبهای اجتماعی فراهم شده است.
و اینکه چنین رفتاری با اصول حاکم بر امور اقتصادی و تعاریف مربوط به کار و شغل چقدر همخوانی دارد؟
مشخصا در خصوص سوال جنابعالی، میتوان گفت که آنچه این افراد انجام میدهند اصلا در حوزههای امور اقتصادی و تعاریف رایج شغل و کار جای نمیگیرد، عمل دزدی در هر اندازهای شغل یا کار محسوب نمیشود. بلکه یک رفتار و ناهنجاری اجتماعی است که بهواسطه تکرار (موثر نبودن نظامهای تنبیهی، پیشگیرانه، بازداشتی، نادمکننده) و کسب مهارت در آن تبدیل به یک رفتار ماهرانه شده است و نه یک کار حرفهای، همین نامگذاریهای اشتباه سازمانها و نهادهای مسوول این شائبه را به ذهن متبادر میسازد که این رفتار یک شغل است و حتی میتوان در آن به صورت حرفهای شاغل شد.
با توجه به آنچه گفته شد، از منظر مدیریتی، فعالیتی که این عده انجام میدهند حرفهای هست یا نه؟
همانطور که گفتم از لحاظ مدیریتی این رفتار در تقسیمبندیهای رایج موجود حرفهای نیست و یک رفتار اجتماعی ناهنجار ماهرانه است. وقتی کسی برای کسب منفعتی ریسک بالا به جان میخرد، این رفتار عقلانی نیست پس چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ این یک سوال کلی و بیشتر فلسفی است که باید در جواب گفت که اصولا عقل چیست و کدام یک از رفتارهای فردی و اجتماعی ما عقلانی هست، این سوالی است که باید رفتارشناسان پاسخ آن را بدهند، اما تنها چیزی که در این مجال میتوان گفت این است که اینگونه رفتارها در ابتدا (دفعات اول و دوم) کاملا احساسی هستند تا عقلانی، اما به محض اینکه شروع به کسب مهارت، به کارگیری تمرکز و.... آغاز میشود، یک رفتار کاملا عقلانی است که بر اساس تئوری نیازها (که متاسفانه یا خوشبختانه هنوز در دانشگاههای ما تدریس میشود.) این افراد به دنبال رفع نیازهای اولیه (غذا، پوشاک و....) در دفعات اولیه جرم هستند و در تکرار تبدیل به یک راهکار میانبر برای رفع همین نیازها میشوند. ریسک مورد نظر شما هم ریسکی است که به چشم ما میآید، مثل اینکه کسی به شما بگوید شما چه ریسکی میکنید که رانندگی میکنید، اما شما با اعتماد به مهارتهای خود و یافتن راههای بهینه گذر از مشکلات ترافیکی این ریسک بزرگتر را هر روز به جان میخرید، میتوان گفت این ریسک فقط در دفعات اول و دوم وجود دارد و در دفعات بعدی موضوع به یک مساله عادی تبدیل میشود که نیاز به کمی مهارت دارد.
در جرائم اینترنتی که این روزها مطرح است، وقتی به بررسی جرائم اینترنتی میپردازیم، میبینیم «هتک حیثیت در فضای مجازی» بیشترین جرم تحت تعقیب است تا هک کردن و دستبرد رایانهای به حساب اینترنتی افراد. پس ما در این عرصه هم افرادی داریم که صرفا یک نیاز خود را برطرف میکنند تا منفعتی بجویند.
ما در مدیریت از دو مدل و تعریف برای رفتارهای سازمانی یا رفتارهای افراد در سازمانها استفاده میکنیم: اول؛ «مدل هزینه و فایده » که در این مدل گویا انجام جرم و رفع نیاز فایدهاش بیش از هزینهای است که فرد در صورت دستگیری میپردازد (در صورتیکه دوربین مخفی در کار نباشد.)، اصولا گویا در جامعه ما (برخی جوانان) هزینه بعد از آن بیشتر تبدیل به یک برتری اجتماعی شده است.
دوم؛ «مدل هزینه فرصت از دست رفته»، شاید به گمان برخی مجرمان و به قول شما دله دزدها، «کیف امروز به از گنج فردا»، اینکه نیازی فورا باید برآورده شود و نمیتوان باید برای آن رنج کشید و منتظر ماند خود نگاهی است که امروز گویا نگاه غالب جامعه ماست.
بیایید از زاویهای دیگر به این مقوله بپردازیم. از منظر کارآفرینی و مدیریت و مفهوم آن این عده در چه بخشی از تعاریف میگنجند. به هر حال این عده با سن بسیار کم نیروی کار محسوب میشوند، ولی هیچ تخصص و توانی ندارند. بازار کار نتوانسته برای آنها فرصتی ایجاد کند و خود آنها هم نتوانستهاند برای خود بازاری ایجاد کنند.
100 درصد تمامی افرادی که دارای سلامت جسمانی هستند و طبق قوانین بینالمللی و داخلی، توانایی انجام کار را دارند، نیروی کار محسوب میشوند. باز هم این نگاه ما است که میگوییم آنها تخصص و توانی ندارند، اکثر آنها تا دوره متوسطه هم رفتهاند، دارای گواهینامه هستند، بدن سالمی دارند، و.... اما حکایت همان نهادها و سیستم آموزشی به علاوه فرهنگ ماست. فرض کنیم که نهادها، سازمانها و موسسات مالی یکی از متولیان کارآفرینی هستند، به نظر شما یک جوان چگونه میتواند از هزارتوی بوروکراسی و بعضا غیرشفاف جهت ایدههای خود وامی اخذ کند آن هم بدون بهره؟ فرض کنیم نظام آموزشی کشور متولی پرورش روحیه کارآفرینی است، کدام درس، کدام استراتژی، کدام رویکرد نشاندهنده حرکت به سمت کارآفرینی در مدارس کشور است، مثالها از این دست فراواناند.
از منظر دیگر این عده فعالیت و رفتاری از خود بروز میدهند که هم برای تامین معاش آنهاست و هم برای تامین نیازهای آنها این بخش را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
بهتر است اول تعریفی از «معاش» داشته باشیم؛ معاش به معنی زیستن و زندگی کردن است. پس احتمالا منظور شما تامین نیازهای زندگی است، نیازهایی که منجر به معاش میگردند. یعنی اینکه در پایان قصه ما (نهادهای متولی) نتوانستهاند به بخشی از جامعه (مجرمان) بیاموزند که میزان برآوردهشدن نیازهای زندگی و راههای درست آن چیست.
اینکه فردی سوار موتور میشود و بعد به ناگاه به سراغ فردی برای زورگیری از او میرود، او برنامه و نقشهای نداشته، ولی مرتکب عملی مجرمانه میشود. پس این فرد را نمیتوان مجرم حرفهای نامید. او برای برطرف کردن چه نیازی از خود وارد این عرصه و این ریسک کردن شده است؟
در صورتی که موضوع عدم رفع نیاز اولیه باشد، به نظر بنده دو دلیل اصلی آن عبارتاند از: تکرار یک لذت هیجانآور و سپس غرور ناشی از بیان این عمل برای دیگران و دیگر احساس امنیت کردن که لذت آزادی پس از آن کم از خود عمل مجرمانه نیست، تصور کنید که اگر دوربینی نبود، چه میشد، در حالت خوشبینانه در دفعات مکرر آتی و صرفا بر اساس اشتباه محاسباتی خود به دام میافتادند.
بهعنوان یک مدرس مدیریت و کارآفرینی چنین کارهایی ولو مجرمانه را چگونه میتوان تعبیر کرد. کاری که نه برنامه دارد، نه تخصص و توانمندی، نه منعفعت مناسب و نه ریسک پایین، نه امنیت و نه آتیه نظیر بازنشستگی و نظایر آن.
پیش از پاسخ به این سوال باید شما را به خواندن کتابی که هنوز در ایران نیامده است توصیه میکنم. نام کتاب این است «چگونه افراد خوب تبدیل به یک دیو میشوند» « Understanding How Good People Turn Evil » خواندن این کتاب برای تمام کسانی که میخواهند مسائل مرتبط با ناهنجاریهای فردی و اجتماعی را مطالعه کنند، مفید است. البته یک مشکل بزرگ هم دارد و آن هم این است که نویسندهاش بزرگترین روانشناس زنده دنیاست. نظر بنده عکس نظر شماست، به نظر من اکثر مجرمان و مثالهایی را که شما فرمودید میتوان در این حوزه قرار داد، اکثر آنها هم تخصص دارند، هم توانمندند، هم بسیار معمولی هستند، اصولا دو گونه افراد بزرگترین پتانسیلهای کارآفرینی را دارند، آنهایی که بسیار سختی کشیدهاند، آنهایی که از هوش بالا به جرم کشیده شدهاند.
فرمانده پلیس کشور (سردار اسماعیل احمدیمقدم) در چند ماه اخیر به دفعات تکرار و تاکید کرده است که جرائم خرد در حال افزایش است. جرائم خرد و به ویژه دلهدزدی از منطق اقتصادی تبعیت نمیکند، مثلا یک فردی که چاقو زیر گلوی کسی میگذارد تا اموال او را بدزدد و بعد نهایتا یک گوشی تلفن همراه، یک کیف پول نهایتا با امکان برداشت از عابربانک با ۲۰۰ هزارتومان و نظایر آن نصیبش شود، میزان فعالیت و ریسک کارش با آنچه به دست میآورد همخوانی ندارد. فعلی را که یک «زورگیر» مرتکب میشود در زمره چه نوعی از فعل میتوان تحلیل کرد، یعنی کار است؟ یا رفتار؟ حرفهای است یا غیرحرفهای؟
اصولا این فعل مورد نظر شما ناشی از یک رفتار است و از نوع رفتار اجتماعی با ماهیت مجرمانه. برای روشنتر شدن بحث، بهتر است به این نکته ظریف بپردازیم که به نظر بنده این فعالیتها زورگیری نیستند، بلکه نوعی تکدیگری هستند که با اسلحه سرد یا گرم صورت میگیرد. برای من هیچ فرقی ندارد که کسی یک مرتبه در جلویمان ظاهر شود و تقاضای پول کند یا اینکه این کار را با بهکارگیری یک اسلحه سرد انجام دهد. از آنجا که اینگونه فعالیتها یک آسیب و رفتار ناهنجار اجتماعی است که به سرعت تبدیل به یک معضل اجتماعی شده است، فاکتورهای ثابت و متغیر بسیاری در این موضوع دخیل هستند، فاکتورهایی نظیر«اقتصاد»، «آموزش و پرورش»، «نحوه تعلیم و آموزش آموزههای دینی و اخلاقی»، «رسانههای فرهنگساز»، «بافت و فرهنگ شهری»، «برنامههای مکملی مانند اوقات فراغت، ورزش» و موارد بسیار دیگری که یک بحث جامعهشناسی مفصل میطلبد. با توجه به سیل درخواست تغییر علوم انسانی در ایران، شاید این فرصت خوبی باشد که مدعیان این امر با انجام فعالیتهای پژوهشی بر روی نمونههای این نوع رفتار، (البته قبل از اعدام) بتوانند الگوهای رفتاری و آسیبشناسی مدنظر خود را به سرمنزل مقصود برسانند. به این تعریف دقت داشته باشید؛ «رفتار ماهرانه، رفتاری است که براساس تمرکز بر روی یک خلق، تکرار آن و کسب تجربه از پیرامون و بالاخص افراد ماهرتر کسب میشود.»پس ما با یک رفتار روبهرو هستیم که همه ما (مدرسه، خانواده، جامعه، سازمانها و...) بهخصوص متولیان امر آموزش بزرگترین مسوول این بخش هستند.
تنها زمانی میتوان در امری مهارت پیدا کرد که بر روی آن و نحوه پیشرفت آن تمرکز کرد و این مستلزم صرف وقت است و سازمانها و نهادهایی که مسوول برنامهریزی، ایجاد، مدیریت و نظارت بر اوقات فراغت جوانان هستند، این حوزه را به خود اختصاص دادهاند. تمرکز بر روی یک امر جدید سبب ایجاد یک خلق یا اخلاق جدید میشود، که خوشبختانه متولی اخلاق کم نداریم. کسب تجربه از پیرامون به این معنی است که جامعه این رفتار اجتماعی را ساخته است و فرد تنها الگوبرداری، کپیبرداری و کپیگزینی میکند، نکته دیگر اینکه در بسیاری از ناهنجاریهای اعلامشده (درز کرده) توسط رسانهها، مساله تکرار مطرح شده است، «سارقین، زورگیران، قاتلین، مجرمین» سابقهدار کلید واژه توضیح بسیاری از رفتارهای ناهنجار و آسیبهای اجتماعی جامعه امروز ماست و شاید به این معنی باشد نهادها و سازمانهای مسوول بهخوبی نتوانستهاند نقش بازدارنده و نادم کننده خود را در بخش جرائم ایفا کنند. کسب تجربه از افراد ماهرتر نیز همانند مورد فوق است و تمام اینها اکتسابی است. به این معنی که بستر مناسب جهت بروز اینگونه آسیبهای اجتماعی فراهم شده است.
و اینکه چنین رفتاری با اصول حاکم بر امور اقتصادی و تعاریف مربوط به کار و شغل چقدر همخوانی دارد؟
مشخصا در خصوص سوال جنابعالی، میتوان گفت که آنچه این افراد انجام میدهند اصلا در حوزههای امور اقتصادی و تعاریف رایج شغل و کار جای نمیگیرد، عمل دزدی در هر اندازهای شغل یا کار محسوب نمیشود. بلکه یک رفتار و ناهنجاری اجتماعی است که بهواسطه تکرار (موثر نبودن نظامهای تنبیهی، پیشگیرانه، بازداشتی، نادمکننده) و کسب مهارت در آن تبدیل به یک رفتار ماهرانه شده است و نه یک کار حرفهای، همین نامگذاریهای اشتباه سازمانها و نهادهای مسوول این شائبه را به ذهن متبادر میسازد که این رفتار یک شغل است و حتی میتوان در آن به صورت حرفهای شاغل شد.
با توجه به آنچه گفته شد، از منظر مدیریتی، فعالیتی که این عده انجام میدهند حرفهای هست یا نه؟
همانطور که گفتم از لحاظ مدیریتی این رفتار در تقسیمبندیهای رایج موجود حرفهای نیست و یک رفتار اجتماعی ناهنجار ماهرانه است. وقتی کسی برای کسب منفعتی ریسک بالا به جان میخرد، این رفتار عقلانی نیست پس چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ این یک سوال کلی و بیشتر فلسفی است که باید در جواب گفت که اصولا عقل چیست و کدام یک از رفتارهای فردی و اجتماعی ما عقلانی هست، این سوالی است که باید رفتارشناسان پاسخ آن را بدهند، اما تنها چیزی که در این مجال میتوان گفت این است که اینگونه رفتارها در ابتدا (دفعات اول و دوم) کاملا احساسی هستند تا عقلانی، اما به محض اینکه شروع به کسب مهارت، به کارگیری تمرکز و.... آغاز میشود، یک رفتار کاملا عقلانی است که بر اساس تئوری نیازها (که متاسفانه یا خوشبختانه هنوز در دانشگاههای ما تدریس میشود.) این افراد به دنبال رفع نیازهای اولیه (غذا، پوشاک و....) در دفعات اولیه جرم هستند و در تکرار تبدیل به یک راهکار میانبر برای رفع همین نیازها میشوند. ریسک مورد نظر شما هم ریسکی است که به چشم ما میآید، مثل اینکه کسی به شما بگوید شما چه ریسکی میکنید که رانندگی میکنید، اما شما با اعتماد به مهارتهای خود و یافتن راههای بهینه گذر از مشکلات ترافیکی این ریسک بزرگتر را هر روز به جان میخرید، میتوان گفت این ریسک فقط در دفعات اول و دوم وجود دارد و در دفعات بعدی موضوع به یک مساله عادی تبدیل میشود که نیاز به کمی مهارت دارد.
در جرائم اینترنتی که این روزها مطرح است، وقتی به بررسی جرائم اینترنتی میپردازیم، میبینیم «هتک حیثیت در فضای مجازی» بیشترین جرم تحت تعقیب است تا هک کردن و دستبرد رایانهای به حساب اینترنتی افراد. پس ما در این عرصه هم افرادی داریم که صرفا یک نیاز خود را برطرف میکنند تا منفعتی بجویند.
ما در مدیریت از دو مدل و تعریف برای رفتارهای سازمانی یا رفتارهای افراد در سازمانها استفاده میکنیم: اول؛ «مدل هزینه و فایده » که در این مدل گویا انجام جرم و رفع نیاز فایدهاش بیش از هزینهای است که فرد در صورت دستگیری میپردازد (در صورتیکه دوربین مخفی در کار نباشد.)، اصولا گویا در جامعه ما (برخی جوانان) هزینه بعد از آن بیشتر تبدیل به یک برتری اجتماعی شده است.
دوم؛ «مدل هزینه فرصت از دست رفته»، شاید به گمان برخی مجرمان و به قول شما دله دزدها، «کیف امروز به از گنج فردا»، اینکه نیازی فورا باید برآورده شود و نمیتوان باید برای آن رنج کشید و منتظر ماند خود نگاهی است که امروز گویا نگاه غالب جامعه ماست.
بیایید از زاویهای دیگر به این مقوله بپردازیم. از منظر کارآفرینی و مدیریت و مفهوم آن این عده در چه بخشی از تعاریف میگنجند. به هر حال این عده با سن بسیار کم نیروی کار محسوب میشوند، ولی هیچ تخصص و توانی ندارند. بازار کار نتوانسته برای آنها فرصتی ایجاد کند و خود آنها هم نتوانستهاند برای خود بازاری ایجاد کنند.
100 درصد تمامی افرادی که دارای سلامت جسمانی هستند و طبق قوانین بینالمللی و داخلی، توانایی انجام کار را دارند، نیروی کار محسوب میشوند. باز هم این نگاه ما است که میگوییم آنها تخصص و توانی ندارند، اکثر آنها تا دوره متوسطه هم رفتهاند، دارای گواهینامه هستند، بدن سالمی دارند، و.... اما حکایت همان نهادها و سیستم آموزشی به علاوه فرهنگ ماست. فرض کنیم که نهادها، سازمانها و موسسات مالی یکی از متولیان کارآفرینی هستند، به نظر شما یک جوان چگونه میتواند از هزارتوی بوروکراسی و بعضا غیرشفاف جهت ایدههای خود وامی اخذ کند آن هم بدون بهره؟ فرض کنیم نظام آموزشی کشور متولی پرورش روحیه کارآفرینی است، کدام درس، کدام استراتژی، کدام رویکرد نشاندهنده حرکت به سمت کارآفرینی در مدارس کشور است، مثالها از این دست فراواناند.
از منظر دیگر این عده فعالیت و رفتاری از خود بروز میدهند که هم برای تامین معاش آنهاست و هم برای تامین نیازهای آنها این بخش را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
بهتر است اول تعریفی از «معاش» داشته باشیم؛ معاش به معنی زیستن و زندگی کردن است. پس احتمالا منظور شما تامین نیازهای زندگی است، نیازهایی که منجر به معاش میگردند. یعنی اینکه در پایان قصه ما (نهادهای متولی) نتوانستهاند به بخشی از جامعه (مجرمان) بیاموزند که میزان برآوردهشدن نیازهای زندگی و راههای درست آن چیست.
اینکه فردی سوار موتور میشود و بعد به ناگاه به سراغ فردی برای زورگیری از او میرود، او برنامه و نقشهای نداشته، ولی مرتکب عملی مجرمانه میشود. پس این فرد را نمیتوان مجرم حرفهای نامید. او برای برطرف کردن چه نیازی از خود وارد این عرصه و این ریسک کردن شده است؟
در صورتی که موضوع عدم رفع نیاز اولیه باشد، به نظر بنده دو دلیل اصلی آن عبارتاند از: تکرار یک لذت هیجانآور و سپس غرور ناشی از بیان این عمل برای دیگران و دیگر احساس امنیت کردن که لذت آزادی پس از آن کم از خود عمل مجرمانه نیست، تصور کنید که اگر دوربینی نبود، چه میشد، در حالت خوشبینانه در دفعات مکرر آتی و صرفا بر اساس اشتباه محاسباتی خود به دام میافتادند.
بهعنوان یک مدرس مدیریت و کارآفرینی چنین کارهایی ولو مجرمانه را چگونه میتوان تعبیر کرد. کاری که نه برنامه دارد، نه تخصص و توانمندی، نه منعفعت مناسب و نه ریسک پایین، نه امنیت و نه آتیه نظیر بازنشستگی و نظایر آن.
پیش از پاسخ به این سوال باید شما را به خواندن کتابی که هنوز در ایران نیامده است توصیه میکنم. نام کتاب این است «چگونه افراد خوب تبدیل به یک دیو میشوند» « Understanding How Good People Turn Evil » خواندن این کتاب برای تمام کسانی که میخواهند مسائل مرتبط با ناهنجاریهای فردی و اجتماعی را مطالعه کنند، مفید است. البته یک مشکل بزرگ هم دارد و آن هم این است که نویسندهاش بزرگترین روانشناس زنده دنیاست. نظر بنده عکس نظر شماست، به نظر من اکثر مجرمان و مثالهایی را که شما فرمودید میتوان در این حوزه قرار داد، اکثر آنها هم تخصص دارند، هم توانمندند، هم بسیار معمولی هستند، اصولا دو گونه افراد بزرگترین پتانسیلهای کارآفرینی را دارند، آنهایی که بسیار سختی کشیدهاند، آنهایی که از هوش بالا به جرم کشیده شدهاند.
ارسال نظر