شیوه آموزشی معلمان در نظام آموزش اشتباه است
«ما درعمل به آموزش و پرورش زیاد بها نداده‌ایم، بعضی از سیاستمداران به آموزش و پرورش به‌عنوان ابزاری برای سیاست‌هایشان نگاه می‌کنند، مثل قطاری که ایستگاه به ایستگاه حرکت می‌کند تا برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود به هدف برسد. در این راه دیگر کسی به فکر فناوری و ارتقای آموزش نیست. طبیعی است که در این کشمکش‌ها سیاست‌های نظام آموزش کشور درست تدوین و اجرا نمی‌شود.» این مهم‌ترین گفته شهروز افخمی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس است، درخصوص اینکه برنامه‌های سند چشم‌انداز بر پایه سیاستگذاری‌های وزارت آموزش و پرورش در سطح کلان تعریف و اجرا می‌شود، آیا عوامل دیگری بر این روند تاثیرگذار است. افخمی نماینده ملکان، مدیریت دولتی و برنامه‌ریزی علوم تربیتی خوانده و در تجارب شغلی‌اش در آموزش و پروش فعالیت کرده است.


آیا چالش‌هایی که بین مدرسه و والدین است بر سر دادن تکلیف یا ندادن آن مربوط به تغییرات در نظام آموزشی است؟ آیا مطالعه شده که این دو مولفه با هم مرتبط هستند؟
اگر بخواهیم به طور کلی به مساله نگاه کنیم باید بگویم که نظام آموزشی ما در چارچوب مطلوب خود قرار نگرفته است. قبل از انقلاب دو، سه دوره تغییرات در نظام آموزشی رخ داد که به آن نظام تحول می‌گفتند اما الان به اصطلاح سند تحول بنیادین که آماده شده و براساس آن نظام جدید شکل می‌گیرد و همان دوره اول دبستان و دوره دوم دبستان تا دانشگاه اختصاص دارد. این سوال پیش می‌آید که سندی که برای اجرایی شدن تنظیم شده است به طور کلی چقدر دست‌اندرکاران متولی و حاکمیت دولت آن را محقق می‌کنند. ارزیابی در مورد سند تحول بنیادین تازه شروع شده است و باید مطالعات در مورد سند صورت گیرد تا موجب تحول جدی شود. چون در حال حاضر محصولی که از لحاظ تربیتی، اعتباری، فنی و شغلی سند تحول بنیادین می‌دهد، پاسخگو نیست. در واقع ما باید برای مربیان هر بخشی آموزش و دوره ویژه بگذاریم و به آنها انگیزه بدهیم. آنچه که امروز شاهدیم، اینکه ما از لحاظ کمی در سطح کشور در تحصیلات تکمیلی و دانشگاهی ظرفیت‌هایمان پر شده است و امروز برای محقق شدن این سند باید به آموزش و پرورش بهای جدی بدهیم و این کار تنها با سند چشم‌انداز صورت نمی‌گیرد. در این راه باید معلمان را گزینش کرده و آموزش‌های لازم را به آنها بدهیم تا نتیجه ببینیم.
باید عزم ملی و دولتی برای این کار داشته باشیم، چون سرمایه گذاری برای تحقق اهداف در سند چشم‌انداز خیلی سنگین است. در این سند برای قانونگذار در بخش خصوصی هم نقش و وظیفه‌هایی قائل شده اند. منظور از بخش خصوصی همان مدارس خصوصی و غیرانتفاعی و یا موسسات آموزشی است. الان ما می‌بینیم که برخی متولیان مدارس غیرانتفاعی و خصوصی با تابلو واسم خدمت به آموزش و پرورش تاسیس و شروع به کار کرده و وانمود می‌کنند که به‌دنبال منفعت خود نیستند، اما در عمل بسیاری از این مجموعه‌ها مانند بنگاه اقتصادی عمل می‌کنند.
الان بسیاری از والدین از این گله‌مندند که مدرسه هزینه قابل توجهی از آن‌ها می‌گیرد و تحت عنوان مدرسه غیرانتفاعی ساعت بیشتری را هم دانش‌آموز را نگه می‌دارد، اما باز وقتی دانش‌آموز به خانه می‌آید، تکلیف دارد یا اینکه عملا تکلیفی دارد که باید والدین نقش معلم را در انجام آن ایفا کنند. والدین می‌گویند خب ما پول می‌دهیم که دیگر نخواهیم نقشی که برای آن تخصص نداریم را ایفا کنیم. آیا این بحث درست نیست؟
اینکه خانواده‌ها در بحث آموزش به فرزندانشان کمک کنند، کار خوبی است. به نظرم والدین باید از نظر رسیدگی و نظارت به درس فرزندانشان فعال باشند و به مدرسه کمک کنند. معلم نمی‌تواند در مدرسه وقت برای تک تک دانش آموزان بگذارد، اما می‌تواند روش تدریسش را خوب و جذاب کند. در این میان اگر قرار باشد والدین پا به پای معلمان به دانش‌آموزان درس بدهند، به‌دلیل اینکه مسلط به مبحث درس نیستند، دوگانگی در تدریس به وجود می‌آید و ناخواسته در روند یادگیری گره ایجاد می‌کنند. چون کارشان معلمی نیست. این در حالی است که اگر خروجی کار باعث شادابی و یادگیری ساده، راحت و عمیق در دانش آموزان شود، کار درست انجام شده است. همه این حرف‌ها را برای این گفتم که دخالت و حساسیت والدین در بحث آموزش دانش‌آموزان خوب است اما اینکه مسوولیت آموزش را برعهده بگیرند، قابل قبول نیست.
به عقیده من، شیوه آموزشی اشتباه است که معلمان فکر می‌کنند با تکلیف زیاد می‌توانند، سطح یادگیری دانش آموزان را بالا ببرند. وقتی مرکز پژوهش‌های آموزش و پرورش فعال شود، می‌توانیم معلمان فعال تربیت کنیم و روش‌ها و شیوه‌های آموزشی را تغییر دهیم. با این کار قطعا معلمان بااستعداد و زبده و همین طور دانش آموزان با استعداد پرورش می‌دهیم که این برای نظام آموزشی کشور بسیار خوب و ضروری است.
خیلی‌ها چه ناظران معمولی و چه کارشناسان مسائل آموزشی وقتی به آموزش و پرورش و مدرسه‌ها نگاه می‌کنند این سیستم را کور‌کننده خلاقیت می‌دانند. در ‌واقع می‌گویند با مشق شب نوشتن چه کسی را می‌توان نخبه کرد یا خلاقیت چه کسی با این همه تکلیف به حرکت در می‌آید؟
به عقیده من درعمل به آموزش و پرورش زیاد بها نداده‌ایم، بعضی از سیاستمداران به آموزش و پرورش به‌عنوان ابزاری برای سیاست‌هایشان نگاه می‌کنند، مثل قطاری که ایستگاه به ایستگاه حرکت می‌کند تا برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود به هدف برسد. در این راه دیگر کسی به فکر فناوری و ارتقای آموزش نیست.
طبیعی است که در این کشمکش‌ها سیاست‌های نظام آموزش کشور درست تدوین و اجرا نمی‌شود.
زمانی مشق شب را روی لوح می‌نوشتند بعد شد کاغذ و بعد کاغذ شد دفتر مشق. حالا هم تبلت و لپ‌تاپ جای کاغذ را گرفته است. آیا می توان امیدوار بود در آینده در سیستم آموزش و پرورش کشور همه دانش آموزان از این تکنولوژی استفاده کنند؟
در سازمان رسمی آموزش و پرورش کشور، به‌دلیل اینکه روش‌ها نیاز به ابزارها، امکانات و بسته‌های آموزشی دارد و چون این بسته‌ها هزینه دارند دیگر در توزیع سراسری آموزش و پرورش اجرا نمی‌شود و نمی‌توانند مدارس را هوشمند کنند؛ یعنی از تکنولوژی‌های روز و جدید برای آموزش استفاده کنند. این تکنولوژی در برنامه پنجم توسعه تدوین شده است، اما از محقق شدن به هدف‌های برنامه خیلی فاصله داریم. اطلاع دقیقی ندارم، اما فکر می‌کنم که در سطح میانگین کشوری حدود ۴۰ درصد این برنامه‌ها محقق شده، اما ۲۰ درصد آن کاربردی است. مثلا نرم‌افزارها و سیستم‌های هوشمند فقط در آموزش نوین فعال هستند، اما کاربرانشان به‌خوبی نمی‌توانند بهره‌برداری کنند.