مروری بر کتاب «چرا کشورها شکست میخورند»
همه برای یکی
سارا مالکی توزیع عادلانه ثروت و امکان رشد اقتصادی برای تمام اقشار جامعه، آرمانی است که در کشور ما نیز همانند بسیاری از کشورها و دورانهای تاریخی وجود داشته و البته دارد. هرچند چنین آرمانی برای سالیان سال بهعنوان الگویی برای عملکرد دولتها وجود داشته، اما اخیرا شبکههای اجتماعی تبدیل به دریچهای برای نشان دادن واقعیتهایی شدهاند که امروزبیشازپیش خودنمایی میکنند.
راه افتادن صفحههایی در شبکههای اجتماعی موسوم به «بچه پولدارهای تهران» و نامهایی از این دست، در کنار اینکه فاصله موجود میان «ثروتمندان» و «کمتر ثروتمندان» را به خوبی نشان میدهد، سوالهایی را نیز در ذهن بینندگان این صفحهها ایجاد میکند؛ سوالاتی از این دست که چرا فاصله میان فقرا و اغنیا نه تنها هر روز بیشتر میشود بلکه ثروتمندان ترجیح میدهند به جای واژه «فقیر» از واژهای مانند «کمتر ثروتمند» استفاده کنند؟ سوال دیگر این است که چطور بخش کوچکی از افراد یک جامعه آنچنان ثروتمند میشوند که سبک زندگی آنها که درعکسها و تصاویر نمود دارد برای بخش عمده ای از مردم غیرقابل تصور خواهد بود؟ و آیا ثروتمندتر شدن این قشر از جامعه به فقیرتر شدن دیگر اقشار منتج میشود؟ سوالاتی از این دست در رابطه با جنجال اخیر «بچه پولدارهای تهران» در حالی برای افراد بسیاری مطرح شده است که ریشه اختلاف میان فقرا و اغنیا تنها به کشور ما محدود نمیشود و این موضوع ابعادی جهانی دارد.
راه افتادن صفحههایی در شبکههای اجتماعی موسوم به «بچه پولدارهای تهران» و نامهایی از این دست، در کنار اینکه فاصله موجود میان «ثروتمندان» و «کمتر ثروتمندان» را به خوبی نشان میدهد، سوالهایی را نیز در ذهن بینندگان این صفحهها ایجاد میکند؛ سوالاتی از این دست که چرا فاصله میان فقرا و اغنیا نه تنها هر روز بیشتر میشود بلکه ثروتمندان ترجیح میدهند به جای واژه «فقیر» از واژهای مانند «کمتر ثروتمند» استفاده کنند؟ سوال دیگر این است که چطور بخش کوچکی از افراد یک جامعه آنچنان ثروتمند میشوند که سبک زندگی آنها که درعکسها و تصاویر نمود دارد برای بخش عمده ای از مردم غیرقابل تصور خواهد بود؟ و آیا ثروتمندتر شدن این قشر از جامعه به فقیرتر شدن دیگر اقشار منتج میشود؟ سوالاتی از این دست در رابطه با جنجال اخیر «بچه پولدارهای تهران» در حالی برای افراد بسیاری مطرح شده است که ریشه اختلاف میان فقرا و اغنیا تنها به کشور ما محدود نمیشود و این موضوع ابعادی جهانی دارد.
سارا مالکی توزیع عادلانه ثروت و امکان رشد اقتصادی برای تمام اقشار جامعه، آرمانی است که در کشور ما نیز همانند بسیاری از کشورها و دورانهای تاریخی وجود داشته و البته دارد. هرچند چنین آرمانی برای سالیان سال بهعنوان الگویی برای عملکرد دولتها وجود داشته، اما اخیرا شبکههای اجتماعی تبدیل به دریچهای برای نشان دادن واقعیتهایی شدهاند که امروزبیشازپیش خودنمایی میکنند.
راه افتادن صفحههایی در شبکههای اجتماعی موسوم به «بچه پولدارهای تهران» و نامهایی از این دست، در کنار اینکه فاصله موجود میان «ثروتمندان» و «کمتر ثروتمندان» را به خوبی نشان میدهد، سوالهایی را نیز در ذهن بینندگان این صفحهها ایجاد میکند؛ سوالاتی از این دست که چرا فاصله میان فقرا و اغنیا نه تنها هر روز بیشتر میشود بلکه ثروتمندان ترجیح میدهند به جای واژه «فقیر» از واژهای مانند «کمتر ثروتمند» استفاده کنند؟ سوال دیگر این است که چطور بخش کوچکی از افراد یک جامعه آنچنان ثروتمند میشوند که سبک زندگی آنها که درعکسها و تصاویر نمود دارد برای بخش عمده ای از مردم غیرقابل تصور خواهد بود؟ و آیا ثروتمندتر شدن این قشر از جامعه به فقیرتر شدن دیگر اقشار منتج میشود؟ سوالاتی از این دست در رابطه با جنجال اخیر «بچه پولدارهای تهران» در حالی برای افراد بسیاری مطرح شده است که ریشه اختلاف میان فقرا و اغنیا تنها به کشور ما محدود نمیشود و این موضوع ابعادی جهانی دارد.
برای بررسی بهتر ابعاد این ماجرا، کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» بهعنوان اثری در حوزه اقتصاد سیاسی، چرایی ثروتمند شدن یا فقیر ماندن کشورها را به خوبی با ذکر مثالهایی عینی تفسیر میکند.
«دارون عجم اوغلو» و «جیمز ایورابینسون» در جایگاه نویسندگان این کتاب فصلی را تحت عنوان «ثروتزایی و فقرآفرینی» نگاشتهاند که اگرچه به مقایسه شرایط کشورها در زمینه فقر و ثروت میپردازد، اما به راحتی قابل تعمیم به شرایط داخلی کشورها نیز هست.
در این فصل چرایی فقیر ماندن و یا رشد اقتصادی کشورها با مفاهیمی نظیر «نهادهای اقتصادی بهرهکش و نهادهای اقتصادی فراگیر» و همچنین «نهادهای سیاسی بهرهکش و نهادهای سیاسی فراگیر» به خوبی توضیح داده شده است. یکی از مثالهایی که در این فصل به آن اشاره شده است کشورهای کره جنوبی و کره شمالی هستند. در حالی که این دو کشور تا پیش از جنگ جهانی دوم یکی بودند، پس از جنگ و با جدا شدن از یکدیگر، به لحاظ موقعیت اقتصادی فرجامهایی بسیار متفاوت از یکدیگر یافتند. در حالی که در کره جنوبی دولت نهادهای سرمایهگذاری و تجارت را ترویج میکرد، حکومت کمونیست شمال اقتصادی دستوری را در پیش گرفت که نه تنها به شکست تولید صنعتی در این کشور منجر شد بلکه از جنبه بهره کشاورزی نیز به ورطه فروپاشی غلتید. مثال دو کشور کره جنوبی و شمالی به خوبی نشاندهنده تاثیر سیاستهای کلان دولتها در شرایط اقتصادی مردمان آن کشورهاست. مقایسه این دو کشور به خوبی نشان میدهد در حالیکه مردم در کره جنوبی در نتیجه آزاد بودن دستیابی به آموزش و فرصتهای سرمایهگذاری در شرایط بهتری به سر میبرند، اقوام و هموطنان سابق آنها در کره شمالی در شرایطی اسفناک با قحطیهای پیدرپی و بازارهای سیاه روبهرو هستند.
در ادامه این فصل به چگونگی کارکرد نهادهای سیاسی بهرهکش نیز اشاره میشود. در فصل سوم این کتاب اشاره میشود که سیاست بنا به انگیزهای روشن مهار نهادها را در دست میگیرد: در حالی که نهادهای فراگیر برای رونق اقتصادی کشور مفیدند، بعضی افراد یا گروهها، مانند نخبگان حزب کمونیست کره شمالی یا صاحبان مزارع نیشکر در باربادوس استعماری، با ایجاد نهادهای بهرهکش وضع بهتری خواهند یافت. این نهادها از طریق اعمال قدرت سیاسی به هزینه جامعه، به قدرت و ثروت خود میافزایند؛ اتفاقی که نه تنها در کشورهای یاد شده رخ میدهد بلکه در بسیاری از کشورها به نفع عدهای خاص در جریان است. در مقابل نهادهای سیاسی تکثرگرا که قدرت را در سطح جامعه توزیع و آن را مشروط به قیودی میکنند، به جای واگذاری قدرت به یک فرد یا یک گروه معدود، قدرت سیاسی به ائتلافی گسترده یا طیفی از گروهها واگذار میشود. بر این اساس این فصل از کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» تلاش دارد این موضوع را روشن کند که سیاست و اقتصاد فراگیر در هر کشوری و توسط هر دولتی که به اجرا درآید، میتواند به معنای بهرهمند شدن سطح وسیعی از جامعه از ثروت و آموزش باشد، در حالی در نظامهای تکثرگرا، خواه ناخواه اقتصاد تکثرگرا نیز به واسطه نخبهها یا افراد نزدیک به حکومتها شکل میگیرد. اقتصاد تکثرگرا، اقتصادی است که در آن بخش وسیعی از جامعه به نفع بخش اندکی دچار فقر میشوند. در این مدل از اقتصاد نهادهای اقتصادی اغلب توسط نخبگان و نزدیکان به حکومتها به گونهای سامان مییابد که راه بیرون آوردن منابع را از کف دیگران برایشان هموار کند. بنابراین طبیعی است که چنین نهادهای اقتصادی بهرهکشی با نهادهای سیاسی بهرهکش همراه شوند. در حقیقت آنها برای
بقای خودشان ذاتا به نهادهای سیاسی بهرهکش وابستهاند این در حالی است که نهادهای سیاسی فراگیر با توزیع گسترده قدرت، به ریشهکن کردن آن نوع نهادهای اقتصادی میپردازند که منابع را ازافراد بسیاری سلب مالکیت میکنند. در واقع نهادهای سیاسی تکثرگرا، موانعی را برای شکلگیری نهادهای اقتصادی بهرهکش ایجاد میکنند و مانع کارکردهای بازارهای اختصاصی آنها میشوند.
راه افتادن صفحههایی در شبکههای اجتماعی موسوم به «بچه پولدارهای تهران» و نامهایی از این دست، در کنار اینکه فاصله موجود میان «ثروتمندان» و «کمتر ثروتمندان» را به خوبی نشان میدهد، سوالهایی را نیز در ذهن بینندگان این صفحهها ایجاد میکند؛ سوالاتی از این دست که چرا فاصله میان فقرا و اغنیا نه تنها هر روز بیشتر میشود بلکه ثروتمندان ترجیح میدهند به جای واژه «فقیر» از واژهای مانند «کمتر ثروتمند» استفاده کنند؟ سوال دیگر این است که چطور بخش کوچکی از افراد یک جامعه آنچنان ثروتمند میشوند که سبک زندگی آنها که درعکسها و تصاویر نمود دارد برای بخش عمده ای از مردم غیرقابل تصور خواهد بود؟ و آیا ثروتمندتر شدن این قشر از جامعه به فقیرتر شدن دیگر اقشار منتج میشود؟ سوالاتی از این دست در رابطه با جنجال اخیر «بچه پولدارهای تهران» در حالی برای افراد بسیاری مطرح شده است که ریشه اختلاف میان فقرا و اغنیا تنها به کشور ما محدود نمیشود و این موضوع ابعادی جهانی دارد.
برای بررسی بهتر ابعاد این ماجرا، کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» بهعنوان اثری در حوزه اقتصاد سیاسی، چرایی ثروتمند شدن یا فقیر ماندن کشورها را به خوبی با ذکر مثالهایی عینی تفسیر میکند.
«دارون عجم اوغلو» و «جیمز ایورابینسون» در جایگاه نویسندگان این کتاب فصلی را تحت عنوان «ثروتزایی و فقرآفرینی» نگاشتهاند که اگرچه به مقایسه شرایط کشورها در زمینه فقر و ثروت میپردازد، اما به راحتی قابل تعمیم به شرایط داخلی کشورها نیز هست.
در این فصل چرایی فقیر ماندن و یا رشد اقتصادی کشورها با مفاهیمی نظیر «نهادهای اقتصادی بهرهکش و نهادهای اقتصادی فراگیر» و همچنین «نهادهای سیاسی بهرهکش و نهادهای سیاسی فراگیر» به خوبی توضیح داده شده است. یکی از مثالهایی که در این فصل به آن اشاره شده است کشورهای کره جنوبی و کره شمالی هستند. در حالی که این دو کشور تا پیش از جنگ جهانی دوم یکی بودند، پس از جنگ و با جدا شدن از یکدیگر، به لحاظ موقعیت اقتصادی فرجامهایی بسیار متفاوت از یکدیگر یافتند. در حالی که در کره جنوبی دولت نهادهای سرمایهگذاری و تجارت را ترویج میکرد، حکومت کمونیست شمال اقتصادی دستوری را در پیش گرفت که نه تنها به شکست تولید صنعتی در این کشور منجر شد بلکه از جنبه بهره کشاورزی نیز به ورطه فروپاشی غلتید. مثال دو کشور کره جنوبی و شمالی به خوبی نشاندهنده تاثیر سیاستهای کلان دولتها در شرایط اقتصادی مردمان آن کشورهاست. مقایسه این دو کشور به خوبی نشان میدهد در حالیکه مردم در کره جنوبی در نتیجه آزاد بودن دستیابی به آموزش و فرصتهای سرمایهگذاری در شرایط بهتری به سر میبرند، اقوام و هموطنان سابق آنها در کره شمالی در شرایطی اسفناک با قحطیهای پیدرپی و بازارهای سیاه روبهرو هستند.
در ادامه این فصل به چگونگی کارکرد نهادهای سیاسی بهرهکش نیز اشاره میشود. در فصل سوم این کتاب اشاره میشود که سیاست بنا به انگیزهای روشن مهار نهادها را در دست میگیرد: در حالی که نهادهای فراگیر برای رونق اقتصادی کشور مفیدند، بعضی افراد یا گروهها، مانند نخبگان حزب کمونیست کره شمالی یا صاحبان مزارع نیشکر در باربادوس استعماری، با ایجاد نهادهای بهرهکش وضع بهتری خواهند یافت. این نهادها از طریق اعمال قدرت سیاسی به هزینه جامعه، به قدرت و ثروت خود میافزایند؛ اتفاقی که نه تنها در کشورهای یاد شده رخ میدهد بلکه در بسیاری از کشورها به نفع عدهای خاص در جریان است. در مقابل نهادهای سیاسی تکثرگرا که قدرت را در سطح جامعه توزیع و آن را مشروط به قیودی میکنند، به جای واگذاری قدرت به یک فرد یا یک گروه معدود، قدرت سیاسی به ائتلافی گسترده یا طیفی از گروهها واگذار میشود. بر این اساس این فصل از کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» تلاش دارد این موضوع را روشن کند که سیاست و اقتصاد فراگیر در هر کشوری و توسط هر دولتی که به اجرا درآید، میتواند به معنای بهرهمند شدن سطح وسیعی از جامعه از ثروت و آموزش باشد، در حالی در نظامهای تکثرگرا، خواه ناخواه اقتصاد تکثرگرا نیز به واسطه نخبهها یا افراد نزدیک به حکومتها شکل میگیرد. اقتصاد تکثرگرا، اقتصادی است که در آن بخش وسیعی از جامعه به نفع بخش اندکی دچار فقر میشوند. در این مدل از اقتصاد نهادهای اقتصادی اغلب توسط نخبگان و نزدیکان به حکومتها به گونهای سامان مییابد که راه بیرون آوردن منابع را از کف دیگران برایشان هموار کند. بنابراین طبیعی است که چنین نهادهای اقتصادی بهرهکشی با نهادهای سیاسی بهرهکش همراه شوند. در حقیقت آنها برای
بقای خودشان ذاتا به نهادهای سیاسی بهرهکش وابستهاند این در حالی است که نهادهای سیاسی فراگیر با توزیع گسترده قدرت، به ریشهکن کردن آن نوع نهادهای اقتصادی میپردازند که منابع را ازافراد بسیاری سلب مالکیت میکنند. در واقع نهادهای سیاسی تکثرگرا، موانعی را برای شکلگیری نهادهای اقتصادی بهرهکش ایجاد میکنند و مانع کارکردهای بازارهای اختصاصی آنها میشوند.
ارسال نظر