مولانا همواره چون سازی فاخر، در جستجوی ایجاد مضرابی شمس مانند، دائم‌الکوک بود و به‌عنوان شخصیتی برجسته در تاریخ فرهنگ و ادب، خویش را جاودانه ساخت. او علاوه بر به کمال رساندن شعر فارسی در قرن هفتم، بر آتش عرفان و فلسفه و هنر و دین و تاریخ... هم دست داشت. امروز هشتم مهرماه سال‌روز بزرگداشت این بزرگ‌مرد ایرانی است، برآن شدیم تا به این مناسبت با دو تن از فرهیختگان وادی فرهنگ و ادب گفت‌و‌گویی داشته باشیم:
دکتر رضا افضلی، مدرس بازنشسته دانشگاه فردوسی و عضو سابق هیئت علمی دانشگاه آزاد مشهد، در پاسخ چرایی اینکه مولانا علاوه بر شعر، با دف و سماع و عرفان هم شناخته شده است و آیا در وهله اول باید او را شاعر دانست یا عارف؟ می‌گوید: دردیدگاه اهل تصوف، آواز خوش و موسیقی نشان از عالمی دارد که آدمی پیش از پا نهادن به جهان مادی در آن عالم زندگی می کرده است، به همین علّت صوفیان موسیقی را طنین کلام الهی و پیامی ازعالم روح می‌دانستند و آن ‌را وسیله‌ای برای برطرف کردن اندوه درون و رسیدن به حالات جذبه و شوق وعوالم ناگفتنی تلقی می‌کردند.وی ادامه می دهد: هیچ‌کس در کار سماع طاقت مولانا را نداشته، زیرا که او چندین شبانه روز پی در پی به سماع می‌پرداخته است و بسیاری از غزل‌های پرشور و طرب‌انگیز خود را در مجلس سماع یاران و در حال بی خودی‌ می‌سروده است. مولانا عارف بزرگ و سر سلسله مولویه است. در آغاز در مسند تدریس و«اِفتا» تکیه می‌زده و از شعر گفتن عار داشته ولی بعد از دیدار شگفت‌انگیز با شمس و از جهت موافقت با طبع شنوندگانش به سرودن پرداخته است.
صوفیان چرخان
دکتر مهدخت پورخالقی چترودی، استادیار زبان و ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و مولف کتاب «فرهنگ قصه‌های پیامبران و تجلی شاعرانه اشارات داستانی در مثنوی» هم در پاسخ به سوال ما در رابطه با چیستی رقص سماع، پیوند و ارتباط آن با مولانا و نقش شمس تبریزی،می‌گوید:مولوی عارفِ شاعر و شاعرِعارف است. او را اوّل با اندیشه‌های بلند عرفانی‌اش می‌شناسیم و بعد با سماع و حلقه مریدان چرخانش. مولانا قبل از آشنایی با شمس تبریزی زاهد بوده و اهل شعر و سماع نبوده است و شاگردانش در حلقه وعظش فقه حنفی و رموز دینی می‌آموخته‌اند، امّا شعر وسماع دو ارمغان ارزنده‌ای بود که شمس تبریزی برای او آورد. او پس از آشنایی با شمس تبریزی شاعر و عارفی چرخان می‌شود که مریدانش در حلقه سماع بر گرد او به شور و وجد می‌آمده اند و چرخ چرخان آن‌چه ماسوای حق است رها می‌کرده‌اند. پیروانِ او را صوفیان چرخان می‌گویند. نقل است شعار شعوری زیر نقش دیوار خانه مولوی بوده است:
سماع آرام جان زندگان است
کسی داند که او را جان جان است
خصوصا حلقه ای کاندر سماعند
همی گردند و کعبه در میان است
پورخالقی ادامه می دهد: سماع در نزد مولوی و پس از او در میان مریدانش از اهمیت خاص برخوردار بوده است. می‌گویند مولوی در بازار زرکوب‌ها سماع می‌کرد و شعر می‌سرود و بسیاری از سخنان عارفانه و شطح‌گونه او در حالت سماع و از خود بی خودی عارفانه بر زبان آمده است. توجه مولانا به سماع این آیین را در میان درویشان فرقه مولویه جاودانه کرده است. مولوی خود برای سماع ارزشی تعلیمی-تربیتی قائل بود و آن‌را ورد قلبی و وسیله برانگیختن دل و حرص بر طلب و دست‌یابی به کمال می‌دانست.پورخالقی در ادامه می افزاید: او وپیروانش سماع را دایره‌ای از هستی مطلق تصور می‌کردند؛ دایره‌ای از خدا تا انسان و ازانسان تا خدا. هریک از حرکات و حتی لباس آن‌ها نمادی از معرفت و عشق بود. بالا بردن دست، نماد دریافت فیض و کرم الهی از مبدا هستی و پایین آوردن دست نماد تقسیم لطف الهی و بخشش به کل موجودات است. لباس سیاه آنها نمودی از تعلقات و وابستگی‌های دنیایی و لباس سفید نمادی از روح و جهان روحانی است که با جدا کردن آن از تن همراه با ذکر لاالله الا الله دل از ما سوای حق بر می‌کنند. به نقل از فرهنگ اصطلاحات عرفانی اثر شادروان عبدالحسن زرین کوب:« از نظر مولانا، سماع شنیدن آهنگ‌های بهشتی است؛ غذا روح عاشقان است که عارف را از تفرقه، به جمع می‌آورد و خاطرات ازلی را که روزگاری روح با آن مانوس بوده زنده می‌کند و همین باعث وجد عارف می‌شود و رابطه معنوی میان گوهر دل آدمی با عالم علوی که روح و حسن و جمال و کمال الهی است برقرار می‌کند؛آگاهی پدید می‌آورد و خاطرات شنیدن آواز الست بربّکم را برای او زنده وعهد الست را محکم می‌کند.»
در سال‌های اخیر برخی رسانه‌های خارجی سعی بر تُرک یا افغان معرفی کردن مولانا داشته‌اند، دکتر افضلی در این باره می‌گوید: اگر ما از بزرگداشت آن‌چه داریم بیشتراز این غفلت نماییم و به موقع سرمایه‌گذاری مادی و معنوی نکنیم، بیگانگان سعی خواهند کرد همه برترین‌های میهن ما را از دریا و خلیج و رودخانه گرفته تا دانشمندان و شاعران بزرگ، به خود منسوب کنند. بنابراین باید هوشیار باشیم وبا تبلیغات واطلاع رسانی به مقابله با آنان بپردازیم.