دنیای اقتصاد منفی اندیشی جامعه ایرانی را بازخوانی می کند
دهلیز امید
سارا جنگروی
«برای ما تحقق آرزوهایمان یک غافلگیری است و نرسیدن بهخواستههایمان یک واقعیت تلخ اما پذیرفته» این جمله شما را یاد کدام فصل زندگیتان میاندازد؟ چندبار دور و اطراف خود آدمهایی را دیدهاید که از قبولی در کنکور، یافتن شغلی مطلوب، ارتقای جایگاه شغلی و. . . ذوقزده باشند و به شما شیرینی تعارف کنند؟ اما رفتار ما در برابر شکستها و نافرجامیهایمان چگونه بوده است؟ حتما شما هم زیاد شنیدهاید و گفتهاید که «این هم نشد»«معلوم بود که نمیشود»«تاحالا کی شانس با ما یار بوده است که این دومین بار باشد» اما چطور این «نه»ها اول فعلهای روزمره ما چسب میشود، اصلا وقتی میگوییم«ما» منظورمان چه کسانی است؟ آیا این دیالوگها را ما ایرانیها مکررا استفاده میکنیم یا ما «ناامیدان» یا با کمی اغماض «ما ایرانیهای ناامید»؟!
«رتبه شادکامی ایرانیها در میان ۱۵۷کشور، ۱۰۵ است.
سارا جنگروی
«برای ما تحقق آرزوهایمان یک غافلگیری است و نرسیدن بهخواستههایمان یک واقعیت تلخ اما پذیرفته» این جمله شما را یاد کدام فصل زندگیتان میاندازد؟ چندبار دور و اطراف خود آدمهایی را دیدهاید که از قبولی در کنکور، یافتن شغلی مطلوب، ارتقای جایگاه شغلی و... ذوقزده باشند و به شما شیرینی تعارف کنند؟ اما رفتار ما در برابر شکستها و نافرجامیهایمان چگونه بوده است؟ حتما شما هم زیاد شنیدهاید و گفتهاید که «این هم نشد»«معلوم بود که نمیشود»«تاحالا کی شانس با ما یار بوده است که این دومین بار باشد» اما چطور این «نه»ها اول فعلهای روزمره ما چسب میشود، اصلا وقتی میگوییم«ما» منظورمان چه کسانی است؟ آیا این دیالوگها را ما ایرانیها مکررا استفاده میکنیم یا ما «ناامیدان» یا با کمی اغماض «ما ایرانیهای ناامید»؟!
«رتبه شادکامی ایرانیها در میان ۱۵۷کشور، ۱۰۵ است.» این را آمار منتشر شده از اقتصاد شادکامی که توسط سازمان ملل از آوریل ۲۰۱۲ تا سال ۲۰۱۶ منتشر شده، نشان میدهد. در این گزارش برای شادی ۷ عنصر مختلف تعریف شده است: افرادی که در شادترین کشورها زندگی میکنند امید به زندگی طولانی تری دارند، از آنها حمایت اجتماعی بیشتری میشود، آزادی بیشتری برای انتخاب در زندگی خود دارند، شناخت پایینتری از فساد دارند، سخاوتمندتر هستند و به ازای هر نفر، تولید ناخالص ملی بیشتری دارند. طبق این تحقیق امید به زندگی یکی از شاخصهای مهم برای شاد بودن است. بیستمین روز شهریور به روز جهانی خودکشی اختصاص داشت بر این اساس بود که رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی بهزیستی، نا امیدی را مهمترین دلیل خودکشی در کشور نامید.
از سوی دیگر طی روزهای گذشته رئیس اورژانس اجتماعی کشور با اشاره به اینکه براساس آمار سازمان بهداشت جهانی تعداد خودکشی منجر به مرگ در ایران در سال ۹۴، بالغ بر۴۰۲۰ مورد بوده است، گفت: سنین ۱۵ تا ۲۵ سال بیشترین آمار خودکشی منجر به فوت را در کشور به خود اختصاص دادهاند.حسین اسدبیگی در گفتوگو با «ایلنا» درباره گزارش سازمان بهداشت جهانی در خصوص خودکشی با بیان اینکه براساس این گزارش رتبه ایران در زمینه خودکشی ۱۰۸ است، گفت: براساس این گزارش تعداد خودکشیهای منجر به مرگ در ایران طی سالهای ۹۲ و ۹۳،حدود ۴ هزار و ۶۹ نفر و در سال ۹۴، بالغ بر۴ هزار و ۲۰ بوده است.او گفته است: در سال ۲۰۱۲، نسبت خودکشی منجر به فوت در مردان ۷ به ۱۰۰ هزار نفر بوده که در مجموع ۲ هزار و ۷۰۰ مرد خودکشی منجر به مرگ داشتهاند که این میزان در میان زنان ۳.۶ به ۱۰۰ هزار نفر یعنی هزار و ۳۶۹ نفر بوده است.
وی ناامیدی را یکی از مهمترین دلایل خودکشی جوانان خواند و گفت: معمولا سالمندان سختیهای زندگی را از سرگذرانده و مقاومتر شدهاند، اما نوجوانان و جوانان بهدلیل نیاموختن مهارتهای مختلف زندگی و تکانشی بودن رفتارهایشان و همچنین بهدلیل تابآوری کمتر و دلایل مختلف روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی بیشتر دست به خودکشی میزنند که این موضوع نیاز به پژوهش علمی بیشتری دارد. صحبت در رابطه با منفیاندیشی، در منظر اول بیش از هر چیز اضطرار آگاهیرسانی در این زمینه را روشن میکند؛ بنابراین فرضیه که «آیا ایرانیان عمدتا مردمانی منفیاندیش، ناامید و بدبین هستند؟» به سراغ کاویدن این فرضیه خواهیم رفت. آموزش در این زمینه برای دستیابی به آگاهی درباره چند و چون مثبتاندیشی و چرایی میل جامعه به سمت منفیاندیشی نیاز به تبیین رویکردهای اقتصادی، روانشناسانه و جامعه شناسانه را بیش از پیش میکند، به زبان سادهتر رویکرد تقلیل گرایانه نسبت به پدیده منفیاندیشی موجب میشود ابعاد زیادی در زمینه این مفهوم، مسکوت بماند و آنچنان که باید ریشههای این مفهوم شناسایی نشود؛ موضوعی که این نوشتار سعی دارد تا به ابعاد آن از منظر این سه حوزه بپردازد.
نکتههای تاریخی-اقتصادی منفیاندیشی
از منظر تاریخی میتوان گفت جامعه ایرانی ۲۵۰۰ سال درگیر استبداد سلطنتی بوده و در این میان همیشه فردی نقش حکمرانی در این جامعه را به عهده داشته است، فردی که بهنوعی قرار بوده ظل الله یا سایه خداروی زمین نیز باشد و از طریق این تعریف، مشروعیت الهیاتی نیز کسب میکرده است و بهنوعی برپاکننده عدل و عدالت نیز در جامعه قلمداد می شده است.این حکمران در واقع از این طریق قرار بوده است که هر خیر و شری را برای مردم ایجاد کند، در این راستا و براساس این تصور بوده که چشم همگان برای کیفیت زندگی که نسبت مستقیم با غم و شادی دارد معطوف به آن شخص بوده است.اما بعد از استبداد سلطنتی نیز اقتصاد ایران اقتصادی دولتی بوده است و باز هم دولت، بهنوعی نقش اصلی اقتصادی را در زندگی افراد بازی میکرده است، در واقع مردم با کوچکترین تکانه در زندگی شان چشم انتظار عملکرد دولت بودند، گویا حالت قبلی که در آن یک فرد به عنوان حکمران وجود داشته ، بهنوعی دیگر در این روش ادامه پیدا کرده است، با این تفاوت که در این شرایط و در این شکل از اقتصاد دولتی، حالت تهاجمی و بهنوعی طلبکارانه از سوی مردم، نیز مزید بر علت شده است. (در این ارتباط بحث یارانهها را میتوان مثال بارز این موضوع قلمداد کرد) بهنوعی و بهطور کل کارکرد دولتها بوده که شادبودن یا غمگین بودن را از منظر اقتصادی برای افراد تعیین میکند، برآورده نشدن و محقق نشدن خواستهها و مطالبهها افراد را به سمت نگاهی منفی سوق میداده است.
منفیاندیشی از منظر اجتماعی
از منظر اجتماعی اگر بخواهیم به رویکرد منفیاندیشی و یا مثبتاندیشی در جامعه نگاه کنیم، میتوانیم از مفهوم اقتصاد سیاسی منفیاندیشی یا اقتصاد سیاسی مثبتاندیشی صحبت کنیم به این معنا که این پدیده بهنوعی به فضای سیاسی و اقتصادی وابسته است و بهطور خاص، تحولات سیاسی و اقتصادی است که اندیشه ما را هم دچار جنبههای مثبت گرایانه یا منفیگرایانه میکند.در واقع این روند، روندی دورهای میتواند باشد. آدمها در شرایط خاصی بر مبنای تجربیات روزمرهای که دارند در تعامل با یکدیگر و از یکدیگر یاد میگیرند که مثبت یا منفیاندیش باشند، در واقع تصمیم نمیگیرند که از فردا منفیاندیش باشند یا مثبتاندیش، بلکه شرایط اجتماعی است که به افراد این روند را یاد میدهد.
در این راستا سید محمد امین قانعی راد (از جامعهشناسان ایرانی، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور) بر این باور است که به این دلیل که ما بهطور تاریخی در یک ساختار اجتماعی «عدم مشارکت» زندگی میکرده ایم و شهروندان ایرانی از یک نوع از خود بیگانگی رنج میبردند واز طرفی بهطور تاریخی هم انسان ایرانی معمولا غیر سیاسی بود، به این معنا که در خودش این تصور را نداشت و نمیتوانست با خود فکر کند که میتواند در سیاست چیزی را تغییر دهد، از این رو سیاست عرصه فعالیت او تعریف نمیشد. در واقع سیاست عرصه جدال قدرتها و فرمانروایان با یکدیگر بوده و بنابراین انسان ایرانی، غیرسیاسی بوده و حتی از یک نوع از خود بیگانگی سیاسی رنج میبرده بهنوعی تجربه مشارکت نداشته است؛ در واقع آنچه که انسان ایرانی را منفیاندیش میکند، یعنی فرد ایرانی فکر میکند که نمیتواند جهان را تغییر دهد، ناشی از این است که در تغییر جهان مشارکت و تجربهای نداشته است.یا شاید تجربه مشارکت او در جهان اندک بوده است؛ بنابراین در فقدان چنین تجربهای است که فرد احساس میکند نمیتواند چیزی را تغییر دهد و هرچه هم وجود دارد موانع است، از طرف دیگر اما انسان ایرانی گاه به گاهی ممکن بوده که در جریانهایی مشارکت پیدا کند، مثلا در برهههای تحولات اجتماعی، انقلابها، قیامها و شورشها.
مثبت اندیشی منفک از واقعیات جامعه نیست
از منظر روانشناسی اما به گفته سامان توکلی روانشناس اساسا تصور این مفاهیم در خارج از بافت بینفردی و اجتماعی آن شدنی نیست و بنابراین مثبتاندیشی منفک از واقعیات جامعه نمیتواند وجود داشته باشد، مگر آن که تبدیل به خودفریبی و انکار واقعیات بشود که طبیعتا دیدگاه روانشناسانه به چنین موضوعاتی هم به معنای نفی واقعیات اجتماعی و تبدیل این مفاهیم به برساختهایی فردی و درونروانی نیست. البته ممکن است در جاهایی این ویژگیها در نتیجه بیماری یا اختلالی مانند افسردگی یا اختلال هذیانی شکل بگیرد که موضوع آن جدا از این سازههای روانشناختی است. «دنیای اقتصاد» در ارتباط با مفهوم منفیاندیشی و ناامیدی در جامعه ایرانی پرونده پیش رو را با نگاه سه چهره اقتصادی، اجتماعی و روانشناسی بررسی کرده است.
ارسال نظر