وضعیت آشفته کتابهای شعر در گفتوگو با علیرضا بهرامی
سنگی بزرگ برای نزدن
یاسین نمکچیان مجموع شعر «اصلا مهم که نیست» سروده علیرضا بهرامی چندی پیش به بازار آمد و در این مدت با استقبال خوبی هم روبهرو شد . اینکه کتابهای شعر در دوره کنونی وضعیت مبهمی دارند و شرایطی برای دیده شدن آنها وجود ندارد، بحث مهمی است که رسانهها کمتر به آن میپردازند. بهرامی علاوه بر دنیای شاعری در دنیای رسانه هم چهره شناخته شدهای است. سالها دبیری بخش فرهنگ وهنر یکی از مهمترین خبرگزاریهای کشور یعنی ایسنا را برعهده داشته و اوضاع و احوال جامعه فرهنگی را به خوبی میشناسد. با این شاعر درباره وضعیت آشفته بازار کتابهای شعر حرف زدهایم، آن هم به بهانه چاپ کتابی که توسط نشر آموت منتشر شده بود.
یاسین نمکچیان مجموع شعر «اصلا مهم که نیست» سروده علیرضا بهرامی چندی پیش به بازار آمد و در این مدت با استقبال خوبی هم روبهرو شد . اینکه کتابهای شعر در دوره کنونی وضعیت مبهمی دارند و شرایطی برای دیده شدن آنها وجود ندارد، بحث مهمی است که رسانهها کمتر به آن میپردازند. بهرامی علاوه بر دنیای شاعری در دنیای رسانه هم چهره شناخته شدهای است. سالها دبیری بخش فرهنگ وهنر یکی از مهمترین خبرگزاریهای کشور یعنی ایسنا را برعهده داشته و اوضاع و احوال جامعه فرهنگی را به خوبی میشناسد. با این شاعر درباره وضعیت آشفته بازار کتابهای شعر حرف زدهایم، آن هم به بهانه چاپ کتابی که توسط نشر آموت منتشر شده بود. بعد از انجام این مصاحبه مجموعه غزلهای این شاعر با عنوان «غم صدای تو یعنی» هم روانه بازار شد.
در جایی ازحذف برخی شعرهای مجموعه «اصلا مهم که نیست» گله کردهاید. ممیزی چقدر در شکلگیری این کتاب موثر بود؟
یادم میآید در آستانه تشکیل کابینه جدید که اصلا اسم آقای جنتی هم مطرح نبود، در مصاحبهای از آن سری مصاحبهها که مطالبات از دولت و وزیر جدید را جویا میشدند، گفتم انتظاری مبنی بر حذف ممیزی ندارم و اگر این دولت در دوره چهار ساله عمر خود در این حوزه فقط بتواند کار را از حالت غیرقانونی خارج کرده، شکلی مدون، غیرسلیقهای و با معیارهای مشخص به آن بدهد، کار بزرگی کرده است. واقعا معتقدم که ممیزی کتاب در این شکل مبنای قانونی ندارد و میتوانم این موضوع را اثبات کنم. قبلا هم نوشتهام و اتفاقا بابت یکی از نوشتههایم هم جایزه مطبوعاتی بردهام. از این که بگذریم، آنچه جامعه فرهنگی را آزار میدهد، بلبشویی است که در این عرصه با آن مواجهیم و نوعی حرکتهای غیر قابل پیشبینی و البته غیر قابل دفاع. فقط در یکی از شعرهای همین کتاب، یک عبارت واحد که در سطرهای اول و آخر حذف شده، در میانه شعر دقیقا با همان واژهها و در همان معنی، بلااشکال دیده شده است! اینها شعرها را بیرمق می کند، مؤلف را کلافه و ناشر را سردرگم. اینها مشخصا به نفع کیست؟ به هر حال ممیزی بیش از آنکه داغ برخی شعرها را به دل آدم میگذارد، بعضا مثل
این کتاب، موجب میشود که کار از نظر شکلی هم در این رفت و برگشتها و خستگیها به هم بریزد و درد را مضاعف سازد.
وزیر ارشاد در اولین روزهای کاریاش قول داد ممیزی را به دست ناشران بسپارد که به سرانجام نرسید. آیا شما با این ایده موافق بودید؟
به هر حال، این سنگ بزرگ یا برای نزدن بود یا به مرگ گرفتن برای راضی شدن به تب، هر کدام که بود، کاش در ادامه تنها کمی اوضاع ممیزی کتاب، سروشکل معیارمحورتری به خود بگیرد.
متاسفانه در سالهای اخیر انتشار و پخش مجموعههای شعر با وضعیت نا مطلوبی روبهرو بوده است. به عنوان یک شاعر و فعال عرصه رسانه فکر میکنید برای حل این مشکل چه باید کرد؟
قطعا نسخه قطعی نمیتوان پیچید. اما به هر حال، غیر قابل انکار است که برای تغییر این وضعیت، قطعا ارتقای کیفی عمومی کتابهای شعر لازم است. از طرفی، به نظرم شعر در وضعیت گیرپاچ گونهای گیر کرده، بهخاطر وجود برخی سختگیریها که سینما، موسیقی و تئاتر ما گرفتار آن نیست. شاید لازم باشد به روالی رایج، شکلهای چندرسانهای و مولتیمدیا در تعاملی دوسویه و البته رو به جلو، به کمک شعر بیاید. البته فکر میکنم تا وقتی که اینقدر در این مملکت شاعر شدن آسان فرض میشود، هر ایرانی در طول دوران دبیرستانش حتما یک دفتر شعر دارد و بعد هم خیال میکند شاعر است و شعر گفته و درنتیجه شاعری جایگاهی جدی تلقی نمیشود، در بر همین پاشنه میچرخد و همین آش است و همین کاسه.
با توجه به اینکه شما از فعالان شناخته شده عرصه رسانه بودهاید، طبیعتا برای معرفی کتابتان درخبرگزاریها و مطبوعات با مشکل زیادی روبهرو نبودهاید. رسانهها چقدر برای دیده شده کتاب نقش داشتهاند؟
به نظرم نقش قابل دفاعی ندارند. البته خیلی جاها توانش را ندارند و خیلی جاها هم بینشش را. تکلیف صداوسیما که مشخص است. آنقدر در محدودیت توام با شرایط غیررقابتی گرفتار آمده که چندان امکانی برای کار در این عرصه ندارد. دو سه هفته پیش آقای احسان کرمی در برنامه رادیو هفت که تازه برنامهای فرهنگی است و از شبکه آموزش هم پخش میشود، ترجمه شعرهایی از شاعران غیرمشهور خارجی می خواند با ذکر نام کامل شاعر آنها که اگر مثلا یک اسم من درآوردی هم به جای آن میگفت، ما متوجه نمیشدیم. در ادامه گفت، میخواهم یک «دوبیتی» بخوانم که نام شاعرش را نمیدانم؛ و در کمال تاسف، «قطعه» «حسرت نبرم به خواب آن مرداب» شفیعی کدکنی را خواند. یادم میآید این قطعه را که در دو بیت سروده شده، بیستوچند سال پیش هم در نوجوانی، از زبان یکی از مجریهای همین تلویزیون شنیدم که یادم نیست با ذکر نام شاعر بود یا خیر. اگر بوده که پس باید به تلویزیون بابت این عقبگرد تبریک و تسلیت گفت، اگر هم با ذکر نام شاعر نبوده، باید این ایراد را گرفت که تلویزیون در طول بیست و چند سال، پیشرفتی نکرده و حرکت رو به جلویی نداشته است. البته من تقصیر را از
کارگردان این برنامه میدانم که با انتخاب شعرهایی که بعضی وقتها از میان پیامهای رسیده مخاطبان میخواند، نشان داده سطح سلیقه شعریاش در وضعیت نامناسبی است. بعد هم حتما فکر میکند اگر با جناب محمدعلی بهمنی مصاحبهای داشته باشد و یکی از مجریهای برنامهاش بزرگواری باشد که در دانشگاه آزاد زبان فارسی درس میدهد، بار شعری برنامهاش تامین و کاستیهایش جبران شده است. یا همین چند روز پیش آقای محمود شهریاری که ایشان هم از مجریان موفق و مورد علاقه هستند، در کمال تعجب، در حضور دهها نفر بچههای حاضر در استودیو و نیز میلیونها نفری که این برنامهی پرمخاطب را تماشا میکنند، گفت که «بچهها میخواهم امروز شعری برایتان بخوانم از یک شاعر ایرانی به نام «ناظمِ حکمت» که شعرهایش به زبانهای مختلف دنیاترجمه شده است. آخر این درد را کجای دلمان بگذاریم؟ میخواستم بگویم آقای کرمی میتوانست با یک جستوجو در گوگل بفهمد که آن قالب شعری دوبیتی نیست و شاعرش هم کیست، اما آقای شهریاری نشان داد که ما حتا در روخوانی هم نمیتوانیم به سواد شعریمان بیافزاییم. البته این نکته را نباید فراموش کرد که این واقعیتها محصول ایرادهایی بنیادین است
که به این اوضاع انجامیده، آنهم در کشوری که هنر ملیاش شعر است. رسانههای مکتوب و خبرگزاریهایمان هم هرچند از وضعیت مطلوبتری از نظر توجه به ادبیات برخوردارند، اما از نظر رقابتی وضعیت مطلوبی ندارند، مضافا بر اینکه خود کتاب هم در برابر دیگر محصولات فرهنگی و تفریحی توان رقابتی مطلوبی ندارد. از سوی دیگر، این رسانهها بیشتر در ایجاد فضاهای تبلیغاتی کاذب نقشآفرینی میکنند تا اصالتمدارانه، یا تحت تاثیر و انفعال این فضاها هستند. مطمئنا بسیاری از کسانی که به تماشای فیلم «جدایی نادر از سیمین» میروند بهخاطر ارزشهای هنری آن است، اما بخشی از آن یا از یک جایی به بعد، بهدلیل این تصور است که دوستان ما القا کردهاند آدمهای باکلاس یا روشنفکر «جدایی نادر از سیمین» میبینند. حال این فضا معلول چیست، فضاسازیهایی که برخی رسانههای خاص میتوانند انجام دهند. این میشود که بعضا کتاب شعری پرفروش میشود که شما به عنوان کسی که پس از بیست، سی، چهل سال شعر خواندن و سرودن دیگر کارشناس شعر شدهای، نمیتوانی درک کنی که چرا به چاپ چندم و چندم میرسد، مخصوصا اینکه یک چاشنی زندان یا دادگاه و توقیف هم ضمیمهاش
شده باشد.
ارسال نظر