نگاهی به آشفته بازار معماری شهر تهران؛
تهران مرد، از بس که جان ندارد
تهرانی را میشناختم که بزرگ نبود. جمعوجور بود و هنوز آنقدرها بیدر و پیکر نشده بود که نتوانید سر و تهش را ببینید. حیاطی بود و خانهای و حوضی. پنجرههای بزرگ و چند رنگ که نور خورشید را برایتان نقاشی میکردند. آجرهای نارنجی و تراسهای بزرگ. خانههایی که دیگر فقط نظیرش را میتوانید در فیلمهای علی حاتمی ببیند، همانجا که اکبر عبدی، کنار تخت لمیده و زیر لب میگوید: مادر مرد، از بس که جان ندارد.
تهران، مادری که چندین نسل از بچههایش را دیده و هنوز پابرجا است؛ اما با شکل و قیافهای جدید. معماری چکیدهای از هنر، تمدن، فرهنگ و اعتقادات یک کشور است.
تهران، مادری که چندین نسل از بچههایش را دیده و هنوز پابرجا است؛ اما با شکل و قیافهای جدید. معماری چکیدهای از هنر، تمدن، فرهنگ و اعتقادات یک کشور است.
تهرانی را میشناختم که بزرگ نبود. جمعوجور بود و هنوز آنقدرها بیدر و پیکر نشده بود که نتوانید سر و تهش را ببینید. حیاطی بود و خانهای و حوضی. پنجرههای بزرگ و چند رنگ که نور خورشید را برایتان نقاشی میکردند. آجرهای نارنجی و تراسهای بزرگ. خانههایی که دیگر فقط نظیرش را میتوانید در فیلمهای علی حاتمی ببیند، همانجا که اکبر عبدی، کنار تخت لمیده و زیر لب میگوید: مادر مرد، از بس که جان ندارد.
تهران، مادری که چندین نسل از بچههایش را دیده و هنوز پابرجا است؛ اما با شکل و قیافهای جدید. معماری چکیدهای از هنر، تمدن، فرهنگ و اعتقادات یک کشور است. با کمی مطالعه روی بناهای تاریخی میتوانید متر و معیار خوبی برای شناخت مردمان گذشته پیدا کنید. فرض کنید تهران، هم نسل ما را به خاک سپرده و هم فرزندان و فرزندان فرزندان ما را به خاک خواهد سپرد. آن موقع اگر بخواهند از روی بناهای به جا مانده از دوران ما، نسخهای برایمان بپیچند، به چیزی میرسند؟ اصلا امروز تهران اصالتی در معماری و شهرسازیاش دارد؟
شلختگی، ویرانکننده چهره شهر است. تهرانی را امروز میبینیم که آلودگیهای بصری را در کنار مجموعه کاملی از آلودگیهای صوتی و محیط و زیست و ... دارد. تهرانی که ذهن شهروندانش را خسته کرده، از بس بینظم و بیهارمونی است. معماری دیگر اصالتی در این شهر ندارد و زیباشناسی از یاد رفته است. سخت بتوان چهره خشنی که این روزها از تهران باقیمانده را اصلاح کرد؛ اما ناامید هم نمیتوان شد.
به سراغ چند تن از متخصصان حوزه عمران و معماری شهرسازی رفتیم و از آنها در مورد تهران امروز پرسیدیم، درمورد راهحل عبور از بحران زیبایی!
مازیار فکری ارشاد، مهندس عمران و روزنامهنگار به سوالهایمان در این حوزه پاسخ داده است.
روند معماری در شهر تهران را از گذشته تا امروز چطور ارزیابی میکنید؟ آیا الگوی درستی در این روند، طی شده؟
طبعا روند درستی طی نشده که امروز شاهد این معماری بیهویت و بیقواره شهری هستیم. الگوی درستی اگر در کار بود، بهعنوان کشوری با پیشینه روشن و درخشان در معماری ایرانی و اسلامی، وضعیت مطلوبی را شاهد بودیم. آیا امروز میتوان به صراحت درباره مفهومی تحتعنوان معماری ایرانی در شهر تهران سخن گفت؟ فکر نکنم.
برخی معتقدند تهران در دهههای گذشته، مخصوصا سه دهه گذشته در مسیر مدرنیته در بحث معماری قدم برداشته، آیا این حرف با ظاهری که ما امروز از شهر میبینیم، تطابق دارد؟
گام گذاشتن در مسیر مدرنیته با هضم و درک این مفهوم تفاوت دارد.اینکه ما ایدههای مختلف و گاه ناهمگونی از مدرنیته را در فضای شهر تهران کپی و پیست کنیم به معنای آن است که در این مسیر (مدرنیته) به درستی پیش رفتهایم؟ آنچه از فضای تنشزا و عصبیکننده نمادهای مدرنیته در چهره معماری و شهرسازی تهران شاهدیم پاسخ منفی به پرسش شما میدهد.
زیباشناسی چقدر در معماری خانههای تهران رعایت شده؟ بعضا دیدیم در یک کوچه هیچ تناسبی بین خانهها وجود ندارد. این ضعف برمیگردد به شهروندان یا مسوولان شهری؟
از یک سو مسوولان شهری مقصرند که طرح جامعی برای ساختوساز فراهم نکردهاند و از سوی دیگر شهروندان هم با کمترین دانش و حتی علاقه نسبت به موضوع یادشده و تنها بر مبنای مد روز(که متاسفانه زاده سلیقه ناقص ساختمانسازان است و نه لزوما معماران) به ساختوساز دست میزنند.
از ویژگیهای خانههای قدیمی تهران، پنجرههای بزرگ، حیاط و تراس و ... بود. جدا از بحث اسکان جمعیتی بالغ بر ۱۵ میلیون نفر در تهران، آیا راهکاری برای نزدیک شدن به این شیوه از معماری وجود ندارد؟ اصلا بازگشت به آن سبک برای امروز تهران مناسب هست؟ چون عدهای میگویند با این سبک معماری دیگر خاطرهای از تهران باقی نمیماند.
بهنظر نمیرسد با توجه به تراکم بالای جمعیتی و پرشدن هر نقطهای از زمینهای شهر از آپارتمانهای قوطی کبریتی و بیقواره، فضایی برای اجرای این ایدهآل موجود باشد؛ ضمن آنکه برای طراحیهای معماری سنتی ایران طبعا کلانشهرها گزینه مناسبی نیستند.
چرا انقدر در خانههای امروزی دیوار و حائل زیاد شده. انگار ترس از روبهرو شدن با دیگران در معماری ما هم نفوذ کرده. تراسها کم شده اند و دیدی به بیرون وجود ندارد. آیا این احتیاط برمیگردد به معماران ما یا صاحبان خانه؟
بخشی از ماجرا به فرهنگ ما برمیگردد که مشرف بودن ساختمان را فاجعه میدانیم.بخش دیگر عدم امنیت ذهنی یک شهروند در خانهای است که امکان دارد همسایهای گوشهای از آن را ببیند. صاحبان خانهها بنا به مشکلات فرهنگی موجود تمایلی به معماری اصطلاحا اکسپوز ندارند و معماران نیز ناخواسته و البته با دلایل منطقی به سمت طراحیهای محدود و بسته میروند.
به غیر از خانهها، مکانهای عمومی، تجاری یا حتی خیابانها و پلها و ... را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا شایسته پایتخت یک کشور هست؟
نه تنها شایسته یک پایتخت که شایسته یک مکان کوچک هم نیست.در کدام گوشه از فضاسازی شهر تهران اثری از همگونی و سلیقه و کاربردهای فضای شهری را میبینید؟ معدود تلاشهای صورت گرفته در برخی گوشههای شهر هم در دامن این همه آشفتگی و عدمرعایت ضوابط شهرسازی گم میشوند.
اگر از شما درخواست شود ساختمانی طراحی کنید، چطور رابطه را بین سرمایه، خواست سرمایهگذار و زیبایی طراز میکنید؟
برخی معتقدند بهدلیل هزینههای سرسامآور ساختوساز زیباشناسی دیگر از اولویتهای معماری نیست. معماری همواره تابعی از سلیقه و خواست سرمایهگذار بوده است. درست مثل هنر گرافیک که آن هم تابعی از خواسته مشتری است. رابطه عرضه و تقاضا بهویژه در حوزه معماری یک رابطه کاملا مستقیم است و گاه احساس میشود که گریزی از آن نیست. بخشی از ماجرا هم بازمیگردد به همان هزینههای سنگین که نفس زیباییشناسی را از معماری تهران بازستانده است.
جدا از بحث ظاهر خانهها، داخل آنها چقدر مناسب کیفیت زندگی این روزهای مردم تهران است؟
مفهوم طراحی داخلی بیش از طراحی پوسته و نما دستمایه سهلانگاری قرار گرفته است. در دهه اخیر عدهای که خیال میکنند خیلی خوش سلیقهاند خود را طراح یا معمار داخلی میخوانند که همین نکته راه را برای فعالیت علمی در این زمینه بر کارشناسان معماری داخلی هم مسدود کرده است. معماری و طراحی داخلی فضاها، چینش مثلا سفره عقد نیست که به صرف اینکه خیال میکنیم در این حوزه سلیقهای داریم به آن ورود کنیم.
این روزها بحثی با عنوان معماری ایرانی اسلامی در شورای شهر تهران مطرح شده و انگار میخواهد تبدیل به لایحهای شود برای ارائه به شرکتهای ساختمانی و زیرمجموعههای شهرداری. آیا با بخشنامه و به صرف آن میتوانند تغییری در روند معماری این روزهای تهران ایجاد کنند؟ اگر نه، راهکار شما برای سر و سامان دادن به این موضوع چیست؟
هرگز در هیچ زمینهای بخشنامه باعث تحول نشده است. مهم اراده حقیقی برای اجرایی کردن این بخشنامهها و پذیرش و باور عمومی نسبت به این پدیده است که امروزه هر دوی این مولفهها در محاق فرورفتهاند.
به سراغ مهندس مرتضی جابر انصاری از قدیمیهای حوزه عمران و شهرسازی رفتیم، کسی که هم خودش و هم پدرش در بحث معماری شهری دستی بر آتش دارند. از او در مورد روند طی شده در معماری ایرانی، اسلامی پرسیدیم، در جوابمان گفت:
تاریخ معماری کشورمان یک تاریخ مشخصی است، معماری دوران باستان از زمان شروع ساختوساز تا دوران هخامنشیان. اوج تبلورش زمان هخامنشیان و ساسانیان بوده. ما به ساخت قطعات پیش ساخته در بناهای شهری رسیده بودیم. قطعات پیشساخته نشان میدهد معماری در این کشور ریشههای مستحکمی داشته است. بعد از حوادث مربوط به حمله اسکندر و باقی قضایا. اوج هنر معماری ما تخریب شد و ما را برگرداند به المانهای قبلی. مثلا مهرماه سال گذشته تیم میراث فرهنگی ما و یک تیم ایتالیایی ظرف سه تا چهارماه به نتایج جالبی رسیدند. یکسری بنا زیر تخت جمشید پیدا کردند. معلوم شد تخت جمشید فقط 18 هکتار فعلی نیست، 80 هکتار زیر آن قرار دارد که باز هم المانهای پیش ساخته در آن وجود دارد. یک آثاری مانند دروازه بابل.حالا چنین تمدن پیشرفتهای که باعث مباهات جهانیان است چرا به فراموشی سپرده شد؟ چرا ما برگشتیم به کاهگل و آجر. ما تا استفاده از سنگ و قطعات پیش ساخته رسیده بودیم.
بعد از هخامنشیان یک انقطاعی پیش آمد. اما دوباره در دوران صفویه معماری ما با ریشههای ایرانی اسلامی متبلور شد. بناهایی که هویت داشتند. همه یک حرف میزنند. اگر توجه بکنید، معماریهایی هست که توجه میکنند به نعمتهای الهی. اصولا ما در معماری سه بخش داریم؛ معماری ذکر، معماری غفلت و معماری گناه. من در ادامه توضیح میدهم. المانهای اینها را میشود در تخت جمشید هم دید؛ مثل خوشه گندم، خورشید، یا سر گاو بهعنوان سر ستون و باقی المانها. در معماریها و در نماهایشان همیشه به برکتهایی که از سوی خداوند نازل شده، ارجاع میدهند.
ما در دوران صفویه متاسفانه میرسیم به چیزی که در زمان هخامنشیان بودیم؛ یعنی در این بین ما یک پسرفت بسیار زیاد در حوزه معماری داشتیم، ما از استفاده از قطعات پیش ساخته و سنگهای با نقش و نگار تخت جمشید، دوباره رسیده بودیم به خشت و گل و کاهگل. در زمان صفویه دوباره برگشتیم به استفاده از سنگ و کاشیهای لعابدار. نقطه اوج تبلور معماری صفوی را در میدان نقش جهان میبینیم. بعد از صفویه دوران زندیه میرسد و بهدلیل کوتاهی حکومت زندیه، معماری زندیه معماری شاخصی نیست. بیثباتی حکومتها هم در بحث معماری تاثیر میگذارد.
در دوران قاجاریه معماری ما منبعث بوده از سفرهایی که شاهان قاجار به خارج میرفتند و بعد از آن هم دوران معماری ایران معاصر که بیشتر به معماری مدرن توجه کرده است؛ ولی باز هم هویتی دارد و میشود اینها را از هم جدا کرد.
معماری این روزهای ما، آیا هویتی برای ما میسازد؟
متاسفانه خیر. ساختمانهای ما هویت معماریشان را از دست دادهاند. شما میروید در فضای شهری، ساختمانی را میبینید که ملغمهای از معماریهای مختلف است. هیچ هویتی در فضای شهری امروزی ما نیست. مختص کشور ما هم نیست. مثلا دبی هم همین جور است، هیچ هویت شهری آنجا وجود ندارد. شاید ساختمانها تکتک زیبا باشند؛ ولی در کنار هم شلختگی و بینظمی را میسازند. بینظمی هم آرامش انسان را به هم میزند.
چطور میشود نظم را در بحث معماری به شهران تهران برگردانیم؟
برگردیم به معماری گناه و غفلت و ذکر. شهر تهران را ما باید نمونه کاملی از معماری غفلت بدانیم. ساختمانها هیچ هویتی ندارند، هر کسی از چیزی خوشش آمده در طرح ساختمانش استفاده کرده.
در تهران هیچ ساختمانی تقارن ندارد، معماری ذکر،ساختمانهایی است که بر اساس نظم ساخته شده اند. ریاضیات و نظم هندسی در آنها نقش مهمی دارد. همه چیز دارای هدف است. از جزء به کل میرسد. اتحاد و تقارن ویژگی مهم این معماری است. معیارهایی که ما در معماری اسلامی زیاد از آنها دیدیم.
شما یک گنبد را ببینید، از یک المانهایی شروع شده و به یک مرکز میرسد و در معماری ذکر اینها وجود دارد. ما اگر در معماری شهریمان برسیم به این موضوع، از اینها الگو بگیریم و در معماری امروزمان نوع مدرنش را احیا بکنیم. چهره شهرمان را میتوانیم عوض کنیم.
راهکار عملی این جریان چیست؟
ما برای شهر تهران پیشنهادهایی دادیم که پذیرفته نشد. بهخاطر همین هم کار را در شهر هشتگرد به ثمر رساندیم. ساختن بناهایی در شکل و معیار بناهای قدیمی. مثل نمونهای از میدان نقش جهان و ...
مثلا ما در سال 1384 برای شهر تهران، همین اتوبان امام علی را که الان دچار مشکل شده است، طراحی کردیم و به آقای قالیباف ارائه دادیم. گفتیم اتوبان امام علی را ببرید، به زیر، روی آن را مراکز گردشگری درست کنید. برگردید به اصالت معماری ایرانی و اسلامی. ولی متاسفانه یک قسمتش را الگو گرفتند و این بود که اتوبان را بردند زیر. وقتی دیدیم، در شهر تهران به ما توجه نکردند، همین طرحها را بردیم در شهر هشتگرد اجرا کردیم.
بحث در مورد خانههای ساخته شده در تهران است. نمیشود که همه اینها را خراب کنیم و دوباره بسازیم؟ با این محدودیت چه باید کرد؟
ما باز هم به شهرداری پیشنهاد دادیم. گفتیم ما بیاییم پوسته این شهر شلخته و شلوغ را تغییر بدهیم. حالا که ساختمانها و خیابانها ساخته شده، حداقل نماها را تغییر بدهیم. مثلا گفتیم برای سهروردی و شریعتی که خیابانهای با هویت تهران هستند، پیاده روها را مسقف بکنیم، یک جدارهای بین خیابان و پیاده رو ایجاد کنیم. بعد نظم بدهیم به اینها. این نظم و زیبایی باعث آرامش میشود و هم میتواند مزایایی برای شهروندان و کسبه آن خیابانها داشته باشد.
در عمل که تغییری بهوجود نیامد، سهلانگاری از طرف کیست؟
ضعف ما در بحث شورای شهر و شهرداری است. شورای شهری که در آن متخصص نباشد، چه کاری میتوان انجام داد؟ در شورای شهر ما باید مهندس معمار باشد، مهندس عمران باشد. وقتی میآییم از کسانی استفاده میکنیم که خب در جایگاه خودشان محترم هستند، ولی یک کشتیگیر در شورای شهر؛ یک تکواندوکار، وزنهبردار و خواننده و ... ولی جایگاهشان در شورای شهر مشخص نیست، کسانی که هیچ تخصصی در شهرسازی ندارند.
در مقابلش باز وزارت مسکن دارای شورای تخصصی شهرسازی است، ولی باز هم کار از دستشان در رفته. بهعنوان مثال خیابان فرشته را نگاه کنید. در خیابانهای ۱۰ متری برجهای آنچنانی ساختند، خب نتیجهاش میشود تراکم زیاد و ترافیک. نتیجهاش میشود شلوغی و شلختگی و باز هم تقصیر خود مردم است که من تهرانی هرکسی را که در تلویزیون میبینم به آن رای میدهم ... نتیجهاش میشود معماری نامنظم شهر تهران. شهرداری هم همین است. با احترام به آقای قالیباف؛ ولی شهردار هم تخصص عمرانی ندارد.
ما در اصل مشکل قانونی داریم. وقتی در مجلس مصوب کردند، باید میگفتند اعضای شورای شهر ما تخصص داشته باشند. وقتی وارد رایگیری میشوید میفهمید چه فاجعهای است. یک دفعه 10 هزار نفر در انتخابات شرکت میکنند. اینطور که نمیشود شورای شهر کارآمد تشکیل داد.
پس نباید امید به اصلاح داشته باشیم؟
ما الان هم میتوانیم این فاجعه را کنترل کنیم. ما مشاورهای خیلی خوبی در بحث شهرسازی داریم. ما باید از جوانها استفاده کنیم. جوانهایی که ممکن است فکرهای بزگی داشته باشند. ببینید، ما دیگر در ساختوساز دستمان بسته است، باید چهره شهر را عوض کنید. برای ساختن پوسته شهر تهران. بر این اسکلت زشت یک لباس زیبا بپوشانیم. ما در تهران بیش از 300، 400 کیلومتر خیابان داریم. میتوانیم از این پتانسیل استفاده کنیم. شهرداری هم میتواند از خود شهروندان عوارضش را بگیرد. وقتی مردم ببینند خیابان محل زندگیشان دارد تغییر میکند، به نظم میرسد، المانهای معماری ایرانی و اسلامی در آن وارد میشود و ... مطمئنا راضی به پرداخت بخشی از هزینههای آن میشوند.
ما میتونیم با المانهای پیش ساخته نمای شهرمان را عوض کنیم؛ حداقلش این است. معماری که مبتنیبر معماری ذکر است که ریشه در تاریخ کشور ما دارد. ما همین کار را شروع کردیم. همان مقرنس کاریها و مشبکها. با لوازم و مواد صنعتی ارزان قیمت. ظاهر ساختمان را که میتوانید عوض کنیم. حتی در داخل فضاهای خانه هم میشود از این طرحها استفاده کرد. طرحهایی که تفکر پشتش است، تاریخ پشتش است و مبتنیبر نظم طراحی شده است.
در همین زمینه گفتوگوی کوتاهی هم با نشاطی داشتیم، فوق لیسانس عمران از دانشگاه شهید بهشتی. این گفت و گو در مورد فضاهای عمومی شهر تهران و روحیهای که این فضاها به مردم القا میکند. همچنین نمادهای شهر و ساختوسازهای مربوط به شهرداری. وی با انتقاد از فضای شهر تهران، پاسخ داده:
ما یک بحثی داریم بهعنوان پیام مستتر در فضاهای شهری. ما الان در معماری تهران یک سری پوستههای مغشوش ناهمگون با اغتشاشات بصری میبینیم که اولین پیامی که برای مردم دارد تکثرگرایی و مادیگرایی است. جدارههای شهری ما را مراکز تجاری و مغازها پوشاندند، اینها مصرف گرایی را تبلیغ میکنند. در فضاهای مسکونی هم عملا بعد از دورانی که یک گسستگی بین معماری سنتی و مدرن باعث شد یکسری فضاهایی داشته باشیم که تاکیدشان بر جنبههای مادیگرایانه زندگی است.بیشتر مشکلات ما، مدیریتی است. مثلا در شورای شهر یک آدم نخبه جامعهشناس میخواهیم، یک اقتصاددان که اقتصاد شهری را درک کند. یک معمار با تجربه و مهندس عمران خوش فکر؛ اما عملا اینچنین نیست. همین میشود که ما در شهر تهران که اصلا اقلیم چمن کاری ندارد، هزینه میکنیم و شهر را با موکتی از چمن میپوشانیم که نتیجه هم ندارد یا وقتی کوههای به آن بلندی نزدیک شهر هست و میتواند رویش دکلهای مخابراتی نصب شود، اینها را نادیده میگیریم، برجی میسازیم که طبقه آخرش رستوران گردان دارد و بستنی ۱۰۰ هزار تومنی میفروشد. خب اینها با شعارهایی که میدهیم در تضاد است. المان شهری ما نماد تجملگرایی است. مثلا پروژه صدر. بهخاطر پزهای انتخاباتیمان هزینهای را که میشد صرف مترو، حملونقل عمومی و دیگر مسائل کنیم، خرج پروژهای میکنیم که عملا باری از روی دوش مردم برنمیدارد. توی این شهر در هر حال مدیران ناکارآمد همانقدر مقصرند و که شهروندان؛ چون ما هیچوقت عزمی برای اصلاح این امر نداشتیم؛ چون شورای شهر را نادیده میگیریم و به آن اهمیتی نمیدهیم.
برگشت به المانهای ایرانی-اسلامی که هویت اصلی معماری کشور ما است در این زمینه میتواند راهگشا باشد. معماری که تفکر پشتش است، معماری که نماد تحجر نیست، بسیار شده وقتی صحبت از معماری ایرانی-اسلامی میشود، عدهای این مسائل را مطرح میکنند. اصلا اینطور نیست. این نوع معماری اصالت تمدن ما است. اصالتی که مبتنیبر نظم وهارمونی است.
تهران، مادری که چندین نسل از بچههایش را دیده و هنوز پابرجا است؛ اما با شکل و قیافهای جدید. معماری چکیدهای از هنر، تمدن، فرهنگ و اعتقادات یک کشور است. با کمی مطالعه روی بناهای تاریخی میتوانید متر و معیار خوبی برای شناخت مردمان گذشته پیدا کنید. فرض کنید تهران، هم نسل ما را به خاک سپرده و هم فرزندان و فرزندان فرزندان ما را به خاک خواهد سپرد. آن موقع اگر بخواهند از روی بناهای به جا مانده از دوران ما، نسخهای برایمان بپیچند، به چیزی میرسند؟ اصلا امروز تهران اصالتی در معماری و شهرسازیاش دارد؟
شلختگی، ویرانکننده چهره شهر است. تهرانی را امروز میبینیم که آلودگیهای بصری را در کنار مجموعه کاملی از آلودگیهای صوتی و محیط و زیست و ... دارد. تهرانی که ذهن شهروندانش را خسته کرده، از بس بینظم و بیهارمونی است. معماری دیگر اصالتی در این شهر ندارد و زیباشناسی از یاد رفته است. سخت بتوان چهره خشنی که این روزها از تهران باقیمانده را اصلاح کرد؛ اما ناامید هم نمیتوان شد.
به سراغ چند تن از متخصصان حوزه عمران و معماری شهرسازی رفتیم و از آنها در مورد تهران امروز پرسیدیم، درمورد راهحل عبور از بحران زیبایی!
مازیار فکری ارشاد، مهندس عمران و روزنامهنگار به سوالهایمان در این حوزه پاسخ داده است.
روند معماری در شهر تهران را از گذشته تا امروز چطور ارزیابی میکنید؟ آیا الگوی درستی در این روند، طی شده؟
طبعا روند درستی طی نشده که امروز شاهد این معماری بیهویت و بیقواره شهری هستیم. الگوی درستی اگر در کار بود، بهعنوان کشوری با پیشینه روشن و درخشان در معماری ایرانی و اسلامی، وضعیت مطلوبی را شاهد بودیم. آیا امروز میتوان به صراحت درباره مفهومی تحتعنوان معماری ایرانی در شهر تهران سخن گفت؟ فکر نکنم.
برخی معتقدند تهران در دهههای گذشته، مخصوصا سه دهه گذشته در مسیر مدرنیته در بحث معماری قدم برداشته، آیا این حرف با ظاهری که ما امروز از شهر میبینیم، تطابق دارد؟
گام گذاشتن در مسیر مدرنیته با هضم و درک این مفهوم تفاوت دارد.اینکه ما ایدههای مختلف و گاه ناهمگونی از مدرنیته را در فضای شهر تهران کپی و پیست کنیم به معنای آن است که در این مسیر (مدرنیته) به درستی پیش رفتهایم؟ آنچه از فضای تنشزا و عصبیکننده نمادهای مدرنیته در چهره معماری و شهرسازی تهران شاهدیم پاسخ منفی به پرسش شما میدهد.
زیباشناسی چقدر در معماری خانههای تهران رعایت شده؟ بعضا دیدیم در یک کوچه هیچ تناسبی بین خانهها وجود ندارد. این ضعف برمیگردد به شهروندان یا مسوولان شهری؟
از یک سو مسوولان شهری مقصرند که طرح جامعی برای ساختوساز فراهم نکردهاند و از سوی دیگر شهروندان هم با کمترین دانش و حتی علاقه نسبت به موضوع یادشده و تنها بر مبنای مد روز(که متاسفانه زاده سلیقه ناقص ساختمانسازان است و نه لزوما معماران) به ساختوساز دست میزنند.
از ویژگیهای خانههای قدیمی تهران، پنجرههای بزرگ، حیاط و تراس و ... بود. جدا از بحث اسکان جمعیتی بالغ بر ۱۵ میلیون نفر در تهران، آیا راهکاری برای نزدیک شدن به این شیوه از معماری وجود ندارد؟ اصلا بازگشت به آن سبک برای امروز تهران مناسب هست؟ چون عدهای میگویند با این سبک معماری دیگر خاطرهای از تهران باقی نمیماند.
بهنظر نمیرسد با توجه به تراکم بالای جمعیتی و پرشدن هر نقطهای از زمینهای شهر از آپارتمانهای قوطی کبریتی و بیقواره، فضایی برای اجرای این ایدهآل موجود باشد؛ ضمن آنکه برای طراحیهای معماری سنتی ایران طبعا کلانشهرها گزینه مناسبی نیستند.
چرا انقدر در خانههای امروزی دیوار و حائل زیاد شده. انگار ترس از روبهرو شدن با دیگران در معماری ما هم نفوذ کرده. تراسها کم شده اند و دیدی به بیرون وجود ندارد. آیا این احتیاط برمیگردد به معماران ما یا صاحبان خانه؟
بخشی از ماجرا به فرهنگ ما برمیگردد که مشرف بودن ساختمان را فاجعه میدانیم.بخش دیگر عدم امنیت ذهنی یک شهروند در خانهای است که امکان دارد همسایهای گوشهای از آن را ببیند. صاحبان خانهها بنا به مشکلات فرهنگی موجود تمایلی به معماری اصطلاحا اکسپوز ندارند و معماران نیز ناخواسته و البته با دلایل منطقی به سمت طراحیهای محدود و بسته میروند.
به غیر از خانهها، مکانهای عمومی، تجاری یا حتی خیابانها و پلها و ... را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا شایسته پایتخت یک کشور هست؟
نه تنها شایسته یک پایتخت که شایسته یک مکان کوچک هم نیست.در کدام گوشه از فضاسازی شهر تهران اثری از همگونی و سلیقه و کاربردهای فضای شهری را میبینید؟ معدود تلاشهای صورت گرفته در برخی گوشههای شهر هم در دامن این همه آشفتگی و عدمرعایت ضوابط شهرسازی گم میشوند.
اگر از شما درخواست شود ساختمانی طراحی کنید، چطور رابطه را بین سرمایه، خواست سرمایهگذار و زیبایی طراز میکنید؟
برخی معتقدند بهدلیل هزینههای سرسامآور ساختوساز زیباشناسی دیگر از اولویتهای معماری نیست. معماری همواره تابعی از سلیقه و خواست سرمایهگذار بوده است. درست مثل هنر گرافیک که آن هم تابعی از خواسته مشتری است. رابطه عرضه و تقاضا بهویژه در حوزه معماری یک رابطه کاملا مستقیم است و گاه احساس میشود که گریزی از آن نیست. بخشی از ماجرا هم بازمیگردد به همان هزینههای سنگین که نفس زیباییشناسی را از معماری تهران بازستانده است.
جدا از بحث ظاهر خانهها، داخل آنها چقدر مناسب کیفیت زندگی این روزهای مردم تهران است؟
مفهوم طراحی داخلی بیش از طراحی پوسته و نما دستمایه سهلانگاری قرار گرفته است. در دهه اخیر عدهای که خیال میکنند خیلی خوش سلیقهاند خود را طراح یا معمار داخلی میخوانند که همین نکته راه را برای فعالیت علمی در این زمینه بر کارشناسان معماری داخلی هم مسدود کرده است. معماری و طراحی داخلی فضاها، چینش مثلا سفره عقد نیست که به صرف اینکه خیال میکنیم در این حوزه سلیقهای داریم به آن ورود کنیم.
این روزها بحثی با عنوان معماری ایرانی اسلامی در شورای شهر تهران مطرح شده و انگار میخواهد تبدیل به لایحهای شود برای ارائه به شرکتهای ساختمانی و زیرمجموعههای شهرداری. آیا با بخشنامه و به صرف آن میتوانند تغییری در روند معماری این روزهای تهران ایجاد کنند؟ اگر نه، راهکار شما برای سر و سامان دادن به این موضوع چیست؟
هرگز در هیچ زمینهای بخشنامه باعث تحول نشده است. مهم اراده حقیقی برای اجرایی کردن این بخشنامهها و پذیرش و باور عمومی نسبت به این پدیده است که امروزه هر دوی این مولفهها در محاق فرورفتهاند.
به سراغ مهندس مرتضی جابر انصاری از قدیمیهای حوزه عمران و شهرسازی رفتیم، کسی که هم خودش و هم پدرش در بحث معماری شهری دستی بر آتش دارند. از او در مورد روند طی شده در معماری ایرانی، اسلامی پرسیدیم، در جوابمان گفت:
تاریخ معماری کشورمان یک تاریخ مشخصی است، معماری دوران باستان از زمان شروع ساختوساز تا دوران هخامنشیان. اوج تبلورش زمان هخامنشیان و ساسانیان بوده. ما به ساخت قطعات پیش ساخته در بناهای شهری رسیده بودیم. قطعات پیشساخته نشان میدهد معماری در این کشور ریشههای مستحکمی داشته است. بعد از حوادث مربوط به حمله اسکندر و باقی قضایا. اوج هنر معماری ما تخریب شد و ما را برگرداند به المانهای قبلی. مثلا مهرماه سال گذشته تیم میراث فرهنگی ما و یک تیم ایتالیایی ظرف سه تا چهارماه به نتایج جالبی رسیدند. یکسری بنا زیر تخت جمشید پیدا کردند. معلوم شد تخت جمشید فقط 18 هکتار فعلی نیست، 80 هکتار زیر آن قرار دارد که باز هم المانهای پیش ساخته در آن وجود دارد. یک آثاری مانند دروازه بابل.حالا چنین تمدن پیشرفتهای که باعث مباهات جهانیان است چرا به فراموشی سپرده شد؟ چرا ما برگشتیم به کاهگل و آجر. ما تا استفاده از سنگ و قطعات پیش ساخته رسیده بودیم.
بعد از هخامنشیان یک انقطاعی پیش آمد. اما دوباره در دوران صفویه معماری ما با ریشههای ایرانی اسلامی متبلور شد. بناهایی که هویت داشتند. همه یک حرف میزنند. اگر توجه بکنید، معماریهایی هست که توجه میکنند به نعمتهای الهی. اصولا ما در معماری سه بخش داریم؛ معماری ذکر، معماری غفلت و معماری گناه. من در ادامه توضیح میدهم. المانهای اینها را میشود در تخت جمشید هم دید؛ مثل خوشه گندم، خورشید، یا سر گاو بهعنوان سر ستون و باقی المانها. در معماریها و در نماهایشان همیشه به برکتهایی که از سوی خداوند نازل شده، ارجاع میدهند.
ما در دوران صفویه متاسفانه میرسیم به چیزی که در زمان هخامنشیان بودیم؛ یعنی در این بین ما یک پسرفت بسیار زیاد در حوزه معماری داشتیم، ما از استفاده از قطعات پیش ساخته و سنگهای با نقش و نگار تخت جمشید، دوباره رسیده بودیم به خشت و گل و کاهگل. در زمان صفویه دوباره برگشتیم به استفاده از سنگ و کاشیهای لعابدار. نقطه اوج تبلور معماری صفوی را در میدان نقش جهان میبینیم. بعد از صفویه دوران زندیه میرسد و بهدلیل کوتاهی حکومت زندیه، معماری زندیه معماری شاخصی نیست. بیثباتی حکومتها هم در بحث معماری تاثیر میگذارد.
در دوران قاجاریه معماری ما منبعث بوده از سفرهایی که شاهان قاجار به خارج میرفتند و بعد از آن هم دوران معماری ایران معاصر که بیشتر به معماری مدرن توجه کرده است؛ ولی باز هم هویتی دارد و میشود اینها را از هم جدا کرد.
معماری این روزهای ما، آیا هویتی برای ما میسازد؟
متاسفانه خیر. ساختمانهای ما هویت معماریشان را از دست دادهاند. شما میروید در فضای شهری، ساختمانی را میبینید که ملغمهای از معماریهای مختلف است. هیچ هویتی در فضای شهری امروزی ما نیست. مختص کشور ما هم نیست. مثلا دبی هم همین جور است، هیچ هویت شهری آنجا وجود ندارد. شاید ساختمانها تکتک زیبا باشند؛ ولی در کنار هم شلختگی و بینظمی را میسازند. بینظمی هم آرامش انسان را به هم میزند.
چطور میشود نظم را در بحث معماری به شهران تهران برگردانیم؟
برگردیم به معماری گناه و غفلت و ذکر. شهر تهران را ما باید نمونه کاملی از معماری غفلت بدانیم. ساختمانها هیچ هویتی ندارند، هر کسی از چیزی خوشش آمده در طرح ساختمانش استفاده کرده.
در تهران هیچ ساختمانی تقارن ندارد، معماری ذکر،ساختمانهایی است که بر اساس نظم ساخته شده اند. ریاضیات و نظم هندسی در آنها نقش مهمی دارد. همه چیز دارای هدف است. از جزء به کل میرسد. اتحاد و تقارن ویژگی مهم این معماری است. معیارهایی که ما در معماری اسلامی زیاد از آنها دیدیم.
شما یک گنبد را ببینید، از یک المانهایی شروع شده و به یک مرکز میرسد و در معماری ذکر اینها وجود دارد. ما اگر در معماری شهریمان برسیم به این موضوع، از اینها الگو بگیریم و در معماری امروزمان نوع مدرنش را احیا بکنیم. چهره شهرمان را میتوانیم عوض کنیم.
راهکار عملی این جریان چیست؟
ما برای شهر تهران پیشنهادهایی دادیم که پذیرفته نشد. بهخاطر همین هم کار را در شهر هشتگرد به ثمر رساندیم. ساختن بناهایی در شکل و معیار بناهای قدیمی. مثل نمونهای از میدان نقش جهان و ...
مثلا ما در سال 1384 برای شهر تهران، همین اتوبان امام علی را که الان دچار مشکل شده است، طراحی کردیم و به آقای قالیباف ارائه دادیم. گفتیم اتوبان امام علی را ببرید، به زیر، روی آن را مراکز گردشگری درست کنید. برگردید به اصالت معماری ایرانی و اسلامی. ولی متاسفانه یک قسمتش را الگو گرفتند و این بود که اتوبان را بردند زیر. وقتی دیدیم، در شهر تهران به ما توجه نکردند، همین طرحها را بردیم در شهر هشتگرد اجرا کردیم.
بحث در مورد خانههای ساخته شده در تهران است. نمیشود که همه اینها را خراب کنیم و دوباره بسازیم؟ با این محدودیت چه باید کرد؟
ما باز هم به شهرداری پیشنهاد دادیم. گفتیم ما بیاییم پوسته این شهر شلخته و شلوغ را تغییر بدهیم. حالا که ساختمانها و خیابانها ساخته شده، حداقل نماها را تغییر بدهیم. مثلا گفتیم برای سهروردی و شریعتی که خیابانهای با هویت تهران هستند، پیاده روها را مسقف بکنیم، یک جدارهای بین خیابان و پیاده رو ایجاد کنیم. بعد نظم بدهیم به اینها. این نظم و زیبایی باعث آرامش میشود و هم میتواند مزایایی برای شهروندان و کسبه آن خیابانها داشته باشد.
در عمل که تغییری بهوجود نیامد، سهلانگاری از طرف کیست؟
ضعف ما در بحث شورای شهر و شهرداری است. شورای شهری که در آن متخصص نباشد، چه کاری میتوان انجام داد؟ در شورای شهر ما باید مهندس معمار باشد، مهندس عمران باشد. وقتی میآییم از کسانی استفاده میکنیم که خب در جایگاه خودشان محترم هستند، ولی یک کشتیگیر در شورای شهر؛ یک تکواندوکار، وزنهبردار و خواننده و ... ولی جایگاهشان در شورای شهر مشخص نیست، کسانی که هیچ تخصصی در شهرسازی ندارند.
در مقابلش باز وزارت مسکن دارای شورای تخصصی شهرسازی است، ولی باز هم کار از دستشان در رفته. بهعنوان مثال خیابان فرشته را نگاه کنید. در خیابانهای ۱۰ متری برجهای آنچنانی ساختند، خب نتیجهاش میشود تراکم زیاد و ترافیک. نتیجهاش میشود شلوغی و شلختگی و باز هم تقصیر خود مردم است که من تهرانی هرکسی را که در تلویزیون میبینم به آن رای میدهم ... نتیجهاش میشود معماری نامنظم شهر تهران. شهرداری هم همین است. با احترام به آقای قالیباف؛ ولی شهردار هم تخصص عمرانی ندارد.
ما در اصل مشکل قانونی داریم. وقتی در مجلس مصوب کردند، باید میگفتند اعضای شورای شهر ما تخصص داشته باشند. وقتی وارد رایگیری میشوید میفهمید چه فاجعهای است. یک دفعه 10 هزار نفر در انتخابات شرکت میکنند. اینطور که نمیشود شورای شهر کارآمد تشکیل داد.
پس نباید امید به اصلاح داشته باشیم؟
ما الان هم میتوانیم این فاجعه را کنترل کنیم. ما مشاورهای خیلی خوبی در بحث شهرسازی داریم. ما باید از جوانها استفاده کنیم. جوانهایی که ممکن است فکرهای بزگی داشته باشند. ببینید، ما دیگر در ساختوساز دستمان بسته است، باید چهره شهر را عوض کنید. برای ساختن پوسته شهر تهران. بر این اسکلت زشت یک لباس زیبا بپوشانیم. ما در تهران بیش از 300، 400 کیلومتر خیابان داریم. میتوانیم از این پتانسیل استفاده کنیم. شهرداری هم میتواند از خود شهروندان عوارضش را بگیرد. وقتی مردم ببینند خیابان محل زندگیشان دارد تغییر میکند، به نظم میرسد، المانهای معماری ایرانی و اسلامی در آن وارد میشود و ... مطمئنا راضی به پرداخت بخشی از هزینههای آن میشوند.
ما میتونیم با المانهای پیش ساخته نمای شهرمان را عوض کنیم؛ حداقلش این است. معماری که مبتنیبر معماری ذکر است که ریشه در تاریخ کشور ما دارد. ما همین کار را شروع کردیم. همان مقرنس کاریها و مشبکها. با لوازم و مواد صنعتی ارزان قیمت. ظاهر ساختمان را که میتوانید عوض کنیم. حتی در داخل فضاهای خانه هم میشود از این طرحها استفاده کرد. طرحهایی که تفکر پشتش است، تاریخ پشتش است و مبتنیبر نظم طراحی شده است.
در همین زمینه گفتوگوی کوتاهی هم با نشاطی داشتیم، فوق لیسانس عمران از دانشگاه شهید بهشتی. این گفت و گو در مورد فضاهای عمومی شهر تهران و روحیهای که این فضاها به مردم القا میکند. همچنین نمادهای شهر و ساختوسازهای مربوط به شهرداری. وی با انتقاد از فضای شهر تهران، پاسخ داده:
ما یک بحثی داریم بهعنوان پیام مستتر در فضاهای شهری. ما الان در معماری تهران یک سری پوستههای مغشوش ناهمگون با اغتشاشات بصری میبینیم که اولین پیامی که برای مردم دارد تکثرگرایی و مادیگرایی است. جدارههای شهری ما را مراکز تجاری و مغازها پوشاندند، اینها مصرف گرایی را تبلیغ میکنند. در فضاهای مسکونی هم عملا بعد از دورانی که یک گسستگی بین معماری سنتی و مدرن باعث شد یکسری فضاهایی داشته باشیم که تاکیدشان بر جنبههای مادیگرایانه زندگی است.بیشتر مشکلات ما، مدیریتی است. مثلا در شورای شهر یک آدم نخبه جامعهشناس میخواهیم، یک اقتصاددان که اقتصاد شهری را درک کند. یک معمار با تجربه و مهندس عمران خوش فکر؛ اما عملا اینچنین نیست. همین میشود که ما در شهر تهران که اصلا اقلیم چمن کاری ندارد، هزینه میکنیم و شهر را با موکتی از چمن میپوشانیم که نتیجه هم ندارد یا وقتی کوههای به آن بلندی نزدیک شهر هست و میتواند رویش دکلهای مخابراتی نصب شود، اینها را نادیده میگیریم، برجی میسازیم که طبقه آخرش رستوران گردان دارد و بستنی ۱۰۰ هزار تومنی میفروشد. خب اینها با شعارهایی که میدهیم در تضاد است. المان شهری ما نماد تجملگرایی است. مثلا پروژه صدر. بهخاطر پزهای انتخاباتیمان هزینهای را که میشد صرف مترو، حملونقل عمومی و دیگر مسائل کنیم، خرج پروژهای میکنیم که عملا باری از روی دوش مردم برنمیدارد. توی این شهر در هر حال مدیران ناکارآمد همانقدر مقصرند و که شهروندان؛ چون ما هیچوقت عزمی برای اصلاح این امر نداشتیم؛ چون شورای شهر را نادیده میگیریم و به آن اهمیتی نمیدهیم.
برگشت به المانهای ایرانی-اسلامی که هویت اصلی معماری کشور ما است در این زمینه میتواند راهگشا باشد. معماری که تفکر پشتش است، معماری که نماد تحجر نیست، بسیار شده وقتی صحبت از معماری ایرانی-اسلامی میشود، عدهای این مسائل را مطرح میکنند. اصلا اینطور نیست. این نوع معماری اصالت تمدن ما است. اصالتی که مبتنیبر نظم وهارمونی است.
ارسال نظر