سفرنامه کرهجنوبی (قسمت دوم)
سئول؛ تجربه تکنولوژی و سنت
سعید انورینژاد
saeidanvari@yahoo. com
در پاییز سال ۱۳۹۰ برای سفری کاری به کرهجنوبی رفتم. سفری که در نهایت سه هفته طول کشید و به جز دو آخر هفته که یک بار به شهر بندری بوسان و بار دیگر به شهر کوچک گهئونگجو (Gyeongju) رفتم، در باقی روزها در سئول بودم. از آنجا که در تمام این مدت روزها سر کار حاضر میشدم، دیدارم از سئول اغلب شبانه بود. داستان دیدار از بوسان و گهئونگجو را در قسمتهایی جدا خواهم نوشت و در این شماره که بخش دوم دیدههایم در سئول است به جوانبی از زندگی در سئول خواهم پرداخت.
سعید انورینژاد
saeidanvari@yahoo.com
در پاییز سال 1390 برای سفری کاری به کرهجنوبی رفتم. سفری که در نهایت سه هفته طول کشید و به جز دو آخر هفته که یک بار به شهر بندری بوسان و بار دیگر به شهر کوچک گهئونگجو (Gyeongju) رفتم، در باقی روزها در سئول بودم. از آنجا که در تمام این مدت روزها سر کار حاضر میشدم، دیدارم از سئول اغلب شبانه بود. داستان دیدار از بوسان و گهئونگجو را در قسمتهایی جدا خواهم نوشت و در این شماره که بخش دوم دیدههایم در سئول است به جوانبی از زندگی در سئول خواهم پرداخت.
در سال هایی نه چندان دور در دهههای چهل و پنجاه شمسی، ایران و کره در سطحی مشابه هم قرار داشتند و شاید به تعبیر بسیاری از ما ایرانیها، در وضعیتی حسرتبرانگیز برای کرهایها بودیم. در همان سالها در دو شهر تهران و سئول نام یک خیابان را به نام آن شهر دیگر تغییر میدهند. خیابان سئول در تهران را میشناسیم؛ در آنسو هم خیابانی به نام تهران وجود دارد. در اینجا که من چیزی ندیدهام، اما در آن خیابان سنگنوشتهای گرانیتی وجود دارد با فونت فارسی مخصوص آن دوران که نام تهران و متنی هم به یادبود آن مراوده، رویش حک شده است. از آن روزگار دههها میگذرد و خیابان سئول در تهران هر چند به قول ما در بالای شهر تهران است اما هویت ویژهای ندارد، اما خیابان تهران در سئول که کره ای ها «تهرانو» مینامندش، در منطقهای مرفه، پرتحرک و پراهمیت از سئول واقع شده است؛ جایی که چندین مرکز بینالمللی اقتصادی، دهکده بازیهای المپیک 1988، دفتر اصلی شرکت هیوندای، سامسونگ و دهها کمپانی ریز و درشت و ساختمانهای عظیم در آن واقع شده است و جالب آنکه بیمارستانی به نام تهران نیز در آنجا وجود دارد.انتهای خیابان تهران به دهکده المپیک میرسد. در اینجا مجموعهای از ورزشگاههای مختلف که در فضای بزرگی پراکندهاند و یک سرش هم در شمال به رود هان میرسد، وجود دارد. ورودی مجموعه، دروازهای قرار داشت به شکل دو بال بزرگ که با نقوش شرقی تزئین شده و پنج دایره المپیک در میان آن قرار گرفته بود. کمی آن طرفتر تندیس قهرمان کرهای دوی 100 متر جهان قرار داشت. موزه هنرهای مدرن سئول هم در همین مجموعه ساخته شده و در تمام دهکده نیز مجسمههای زیادی از هنرمندان سراسر جهان نصب کرده اند.
آدرس نامعلوم «تهران»
نام تهران و خیابان تهران آنقدر معروف نیست که بهعنوان جاذبهای توریستی معرفی شود و هنگام پرسهزنی در آنجا هم به راحتی چشم رهگذر به نام خیابان نخواهد افتاد که متوجه بشود در خیابانی به این نام قرار دارد؛ چنانکه برای من هم همینگونه بود. بار نخست که به این منطقه آمدم در همان هفته اول حضور در سئول بود و اصلا متوجه آن نشدم. اسامی خیابانها در سراسر شهر چندان گسترده نیست و آنهایی هم که هست بیشتر به کرهای است؛ بماند که پرسیدن از رهگذران و عابران در بسیاری موارد به نتیجه مطلوب ختم نمیشد یا آنقدر سرشان به کارشان گرم بود و در موبایلها و تبلتهایشان فرورفته بودند که مجال سوالی نمیماند یا نمیدانستند و گیج و حیران اینسو و آنسو را نگاه میکردند که تابلویی پیدا کنند و دست آخر هم به موبایلهایشان پناه میبردند. برای یادآوری میگویم که این سفر در سال 90 انجام شده و آن زمان هنوز موبایلهای هوشمند لااقل در ایران چنین گسترده نبود؛ با این همه در سئول بخش زیادی از کسانی که در خیابان و مترو میدیدم موبایلهای هوشمند داشتند و به یمن سرعت بالای اینترنت حتی در مترو هم برنامههای تلویزیونی نگاه میکردند.
به هر رو بار نخست متوجه «خیابان تهران بودن» این خیابان نشدم؛ تا اینکه در هفته دوم حضورم در سئول با چند جوان کرهای آشنا شدم؛ سوهی و کوآن که هر دو، سالهای گذشته به ایران آمده بودند. پاتوقشان کافهای بود در کوچه پسکوچههای مرکز شهر و نزدیک کاخ ریاستجمهوری که برای حمایت از تبتیها ایجاد شده بود. عکسی از دالاییلاما و مقداری دستساختههای تبتیهای چینی فراری شده به هند، برای فروش در آنجا پیدا میشد. همین دو نفر بودند که مرا متوجه این خیابان کردند و البته بسیاری حرفهای دیگر و سوالاتی را که در مدت حضورم در کره در ذهنم شکل گرفته بود با آنها در میان گذاشتم.
مناسبات قدرت از زبان دو دوست کرهای
کرهای که در آن مدت در ذهن من شکل گرفته بود چندان جذبم نکرده بود. تمام روز در محیطی کاری بودم و همکاران کرهای جوابی برای پرسوجوهای من نداشتند و گشتوگذارهای عصرانه و شبانهام هم به مردمانی سر در خود، پر عجله و شهری پرشتاب و مدرن شده و به نظر من هویت از دستداده، ختم میشد که برجهای شیشهای، ماشینهای جیپیاسدار و موبایلهای هوشمند آن را میساختند و کمتر کسی حواسش به اطراف بود. آنچه حواسش به آدم بود و هر سو سر میگرداندی میدیدی علامت SICOM یا CCTV بود که یعنی همه چیز تحت کنترل است؛ علامتهایی که به اندازه پلاک خانهها عادی و فراوان بود. کنجکاوی برانگیزتر از همه اینها برایم تعداد زیاد کلیسا و صلیبهایی بود که در آسمان سئول برافراشته شده و چنان حضور خودشان را به رخ میکشیدند که گویی مدرن شدن با مسیحی شدن برایشان همعرض بوده است؛ و شاید که میراث جدایی دو کره و غلتیدن کرهجنوبی به سرمایهداری و آمریکا بوده است. اما سوهی و کوآن چیزهای دیگری برای گفتن داشتند. از جنبش دانشجویی کره که در دهه 60 و 70 میلادی سرکوب شده بود، از رئیسجمهور مسیحی فعلی که سیاستهایش اعتراضات بسیاری برانگیخته و از جمله در همان روزها اعتراض و تحصن شبانهروزی دانشجویان را باعث شده بود، برای اعتراض به قرارداد تجارت آزاد مواد غذایی با آمریکا که رفتم و دیدم.
همین رئیسجمهور، دور جدیدی از سیاستهای کاپیتالیستی را با شدتی زیاد آغاز کرده بود؛ دوستان جدید کرهایام از تفاوت بسیار سئول با دیگر شهرها که سرمایهگذاری کمتری در آنها میشود و نقش پررنگ ارتش در پشت صحنه، گفتند. نمای ظاهری آن نیز در همان روزها دیده میشد که در همه جای شهر از خیابان و مترو تا ورودی موزهها با سپرهای تلقی و ماشینهای زرهی حاضر بودند و در همین روزها که اعتراضات دانشجویی مرکز شهر را فراگرفته بود اتوبوسهای آبیرنگ پلیس شهر را پر کرده بودند. این دو در NGOای نیز فعالیت میکردند که برای بازگرداندن دانشآموزان فراری از تحصیل رسمی، مدارسی با فضایی متفاوت نسبت به مراکز دولتی راه انداخته بودند و روزی دیگر در اواخر سفر در جمع آنها فیلمی دیدم از کارگردانی فلسطینی که در سفرش به کوبا توجهش به گروهی به نام پلستینو در آنجا جلب میشود؛ موضوعی جالب که در این مقال نمیگنجد.
منطقهای که NGO دوستان کرهای در آن قرار داشت، بخش قدیمی شهر سئول بود که در بخش شمالی سئول واقع شده است. منطقهای بزرگ که در منتهاالیه شمالیاش به کاخهای سلطنتی سابق کره و در نهایت کوه بوخانسان میرسد. در اطراف کاخها نیز معماری قدیمی شهر و کوچه پسکوچههای تودرتو و شیبدار حفظ شده است. خبری از آپارتمان و برج نیست و گل و گیاه و خانههایی با سقف شیروانی و حیاطهایی پرچیندار شاکله اصلی آن را میساخت. در آن گشتوگذارها به فکر شمال شهر تهران افتادم که میتوانست شباهت بسیاری به اینجا داشته باشد و حال به چه روزی افتاده است. رستوران و کافه فراوان و خیابانها و کوچهها که تمیز بودند. تابلوهایی برای اعلام حفظ سکوت و بوق نزدن وجود داشت به این معنا که که منطقه مسکونی است. در ورودی بسیاری از خانه ها، زنگولههای فلزی سبزرنگی وجود داشت با آویزی به شکل ماهی که با وزش باد تکان میخورد و صدای زنگش فراوان به گوش میرسید.
در آن روز آخر هفته که در منطقه قدیمی شهر مشغول گشتوگذار بودم، کارناوالی در خیابانهای اطراف کاخ برقرار بود که به نظر میآمد به آیینی مذهبی مربوط باشد. زنان با دامنهای بلند قرمز یا آبی و پیراهنهای سفید و مردان هم با لباسهایی گشاد با رنگهای و طرحهای مختلف و کلاههایی بر سر روی زمین نشسته بودند و طبل و سنج مینواختند و آوازهایی که گاه به فریاد نزدیک میشد، میخواندند. چند نفر دیگر نیز رقصی آیینی اجرا میکردند. همه جا ریسه های رنگارنگ آویزان بود و سبدهای بزرگ میوه نیز کنارشان قرار داشت. همچنین پاتیلهایی از برنج و کله خوکی در آن میان که لابد نذری بود برای خدایشان. خوک برای کرهایها چیزی شبیه گوسفند برای ماست. کله پاچه خوک میخورند و در بازارهای قدیمی شهر به راحتی و فراوانی میتوان مغازهها و حتی گاریهایی را یافت که آن را میپزند و میفروشند؛ البته که خوراکهایی از گوشت آن هم درست میکنند و میخورند.
خوردنی در بازار نامدهمون
بخش قدیمی، هسته اولیه سئول بوده است و از همین رو هم کاخهای سلطنتی در اینجا هستند. در جهات مختلف این منطقه، دروازههایی بوده برای ورود و خروج و نگهبانی از شهر و اکنون فقط دروازه جنوبی باقی مانده است. بازار نامدهمون در نزدیکی این دروازه جذاب و دیدنی است؛ بازاری سرپوشیده که علاوه بر مغازههای کنار هم در دو سوی راسته بازار، راهگذری پهن دارد که در تسخیر غذافروشان است. هرکدام اجاق خوراکپزیشان به راه است و صندلی و پیشخوان هم درست کردهاند و تنگ هم مشغول کارند. اغلب جای نشستن بهصورت نیمکت است و در این بازار جمعیت در دو سوی میز و نیمکتها چون خطی طویل مشغول خوردن هستند. انواع ماهی، هشتپا در اندازههای مختلف، مارماهی، صدف و میگو به انتخاب مشتری پخته و همراه با سوپهای مختلف خورده میشود. فروشندهها تقریبا همه زن هستند؛ میانسال، کوتاه قد، با موهایی کمپشت و تنک و کمتر خنده به لب دارند. رفتوروب خیابانها را هم زنها انجام میدهند؛ نه اینکه مردان نباشند اما در رستورانها و هتلها که تقریبا همه خدماتچیها زن هستند و فروشندههای فروشگاههای خرد و ریز نیز. سوهی میگفت به خاطر بیسوادی و نداشتن مهارتی دیگر چارهای جز مشغول شدن به چنین کارهایی با حقوق پایین ندارند.
در این منطقههای قدیمی کوچه پسکوچههای تنگ و باریک بسیار است و در برخی حتی ماشینها امکان رفتوآمد نداشتند و به تمیزی محلههای اطراف کاخ سلطنتی یا مناطق تازه مدرن شده نبودند. زباله روی زمین پخش و پلا بود؛ هر چند در همینجا هم خیابان اصلی ظاهری زیبا و ساختمانهایی مرتب داشت. بازار نامدهمون فضایی زنده و پر جنبوجوش دارد با مغازههایی رنگارنگ و متنوع. با این همه بیشتر بازاری محلی است و کمتر مغازهای سوغات کرهای برای توریستها دارد. برای دیدن و خرید صنایعدستی، دو منطقه دیگر در بخش قدیمی شهر بهتر هستند؛ یکی خیابان اینسادونگ است که کمی پایینتر از کاخهای سلطنتی قرار دارد و میشود حدس زد اجناسی لوکس و باکیفیت دارد. در اینجا مغازههایی هستند که سفال و سرامیک کرهای عرضه میکنند. یکی از مراکز تولید این سفالها و سرامیکها جایی به نام ایچه وون در صد کیلومتری جنوب سئول است. سفالها بیشتر به رنگ سبز هستند اما سفالهای سفید، کرم و قهوهای نیز وجود دارند. گلدان، کوزه، ظروف آیینی و سرویس چایخوری فرمهای فراوانتر را تشکیل میدهند، با نقوشی از پرندگان و گیاهان و گلها. علاوه بر سفال در آنجا دستساختههایی از سنگ یشم و نقره و برنز نیز عرضه میشد که قیمتهای بالایی داشتند.
منطقه دیگر دانگدمون در شرق بخش قدیمی شهر است؛ بازار مکارهای جذاب برای توریستها با فروشگاههایی که در آنها میتوان انواع و اقسام سوغاتی و دستساختههای کرهای را با قیمتهای مناسب یافت؛ شلوغ و پرغوغا با ساختمانها و مغازههایی قدیمی. آنچه سوغات رایج و ارزانقیمت کره را تشکیل میدهد، چوبهای غذاخوری با نقوش مختلف است که البته فقط چوبی نیستند و فلزی هم ساخته میشود. همچنین آویزهایی از رشتههای نخ که با استفاده از گرههای مختلف شکل و فرمهای متنوعی گرفتهاند، مصنوعات بامبو از بادبزن دستی تا پاراوان و سبد نیز بخش دیگری از سوغات کره را تشکیل میدهند. گیاه جینسینگ که آن هم بهصورتهای مختلف شامل شربت و ریشه و آب نبات، فروخته میشود، نیز میتوان در آنجا یافت. هفته آینده درباره غذاهای کرهای و دیدارم از گهئونگجو خواهم نوشت.
ارسال نظر