کارکنید و هوای دلتان را داشته باشید
آرش نصیری نشستن پای صحبت‌های یکی از نامداران عرصه صنعت و اقتصاد شنیدنی است مخصوصا اگر این مرد شاعر و نویسنده هم باشد. پیشترها علی‌اکبر رفوگران یکی از فعالان حوزه صنعت کتابی منتشر کرده بود به نام «یادی از بودها» که داستان زندگی خودش بود و داستانی به نام «خداداد» و همچنین دیوان شعری به نام «گپی با بحر». اخیرا هم کتاب دیگری با عنوان «نمک کلام» منتشرکرده که مجموعه‌ای هشتصد صفحه‌ای از شعرای قرن سوم هجری تاکنون است. به بهانه انتشار این کتاب با او درباره این موضوع صحبت می‌کنیم که یک تاجر و کارآفرین و مدیر، آیا باید به شعر و ادبیات هم بپردازد یا نه. رفوگران معتقداست که در میان شلوغی‌های زندگی و کار، پرداختن به دل باعث رشد یک بیزنس‌من در کار و زندگی می‌شود. خود اوکه این کار را کرده‌ و هنوز هم در هشتاد و چهار سالگی همین روال را ادامه می‌دهد. داستان زندگی رفوگران جذاب است و لابد شنیده‌اید که چگونه با یک ایده کم‌خرج، پایه‌های تجارت آینده خود را بنا نهاد و با بیک و مداد سوسمارتبدیل به یکی از نام‌آوران شد. آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی «دنیای‌اقتصاد» با یک کارآفرین به بهانه پرداختن به ادبیات است.


شما در بالاترین سطوح تجارت و کارآفرینی حضور داشتید و در کنار آن به ادبیات هم پرداخته‌اید. این را مهندس کاتوزیان در مقدمه‌ای که بر کتابتان نوشته هم اشاره کرده‌اند. فکر می‌کنم در این مورد از نوادر روزگار هستید...
این نظر لطف شما است، اما باید بگویم بودند کسان دیگری که هم تاجر بودند و هم در ادبیات بودند و شعر هم می‌گفتند. مثلا یکی شان مرحوم مجتبی کاشانی است که حیف است آدم اسمش را نبرد. ایشان فوق‌العاده خیر بود و کارهای خوبی هم از خودش به یادگار گذاشت. ایشان انجمن یاوران را تاسیس کرد و خیلی مدرسه‌سازی کرد. وقتی آدم به این بزرگان نگاه می‌کند خودش را خیلی کوچک می‌بیند. اگر انسان بیافتد در کار کسب و تجارت و مادیات، یک دفعه می‌بیند روحیه‌اش روحیه سنگین و سیاهی شده است و فقط به همان مساله فکر می‌کند، مثل قماربازی که از همه زندگی‌اش می‌افتد و فقط عشقش این است که به همان یک کار بپردازد. تجارت و پول و کار زیاد این مشکل را دارد. من یک موقع متذکر این مساله شدم و تصمیم گرفتم که به زندگی کاری‌ام چاشنی معنویت بزنم. از آن موقع که این فکر به ذهنم آمد به انجمن‌های شعر می‌رفتم و گوش می‌کردم تا از فضای ادبیات برای تلطیف خودم استفاده کنم.
این مربوط به چه سال‌هایی بود؟
فرض کنید در همان سال‌های 1330 و آن حدود.
پس مربوط به همان جوانی‌تان است؟
بله. کمی استعداد شعری هم داشتم و یک چیزهایی می‌گفتم. البته شعری که ما می‌نویسیم همان انشانویسی قافیه‌دار است و نه آنچه شعرای واقعی می‌گویند. در هر صورت این برای ما یک سرگرمی لذت بخش است که آدم درد دل خودش را قافیه‌دار می‌کند.
و در واقع روح خودش را تلطیف می‌کند.
بله روح خودش را تسکین می‌دهد. اینکه آدم خودش را از دایره مادیات بیرون بیاورد و چیزهای دیگری را ببیند برای خودش خوب است. این می‌تواند به هر روشی باشد، یکی ممکن است به ورزش بیشتر بپردازد، یکی می‌رود مسجد که این هم خوب و قابل تقدیس است و من، ضمن اینکه هم ورزش را دوست داشتم و کوهنوردی می‌کردم و با دوستان و رفقا به مسجد هم می‌رفتم، انجمن‌های ادبی را هم پیگیری می‌کردم. از همان دوران جوانی هم دوستان شاعر خوبی داشتم مثل مرحوم مهدی سهیلی و مرحوم نادر نادرپور که آن موقع ایران بود و بعد رفت آمریکا و همان جا هم فوت کرد. خیلی دوستان دیگر هم بودند که من الان درست یادم نمی‌آید و این به خاطر بالارفتن سن است. من الان هشتاد و چهار سالم است. از دیگر دوستان من مرحوم ابوالحسن ورزی بود.
با هم رفت و آمد هم داشتید؟
بله این انجمن‌ها معمولا دوره‌ای بود و بنابر نوبت، به منزل ما هم می‌رسید. در کنار شعرا بعضی از خوانندگان خوب آن زمان هم شرکت می‌کردند مثل مرحوم بنان از نسل قدیمی‌تر و از نسل جدیدتر آن زمان هم شهرام ناظری بود که تازه داشت اوج می‌گرفت. با آقای ناظری از همان موقع در ارتباط بوده و هنوز هم هستیم و الان هم که بسیار مطرح است. از کسانی که خیلی به آنها احترام می‌گذاشتم مرحوم میرنقیبی بود که یک انسان واقعا پاک و سالم بود. در بین هنرمندان بعضی وقت‌ها می‌شد که بداخلاقی‌هایی دیده می‌شد، اما مرحوم میرنقیبی از کسانی بود که واقعا پاک و منزه بود. یکی از خوبان و منزهین هم مهندس همایون خرم بود که از قدیم به صورت خانوادگی رفت و آمد داشتیم و هنوز هم با خانواده‌شان در ارتباط هستیم. دختر مهندس خرم دکتر شده و پسر ایشان هم مهندس است. خدارحمتش کند. دوستان دیگر هم بودند که من الان به علت پیری یادم نیست. گاهی هم چیزهایی به اسم شعر می‌نوشتیم اگر خوب بود نگه می‌داشتیم و اگر بد بود پاره‌اش می‌کردیم.
آیا این حضور شما در دنیای شعر به تجارت شما هم کمک می‌کرد یا به آن لطمه می‌زد؟
بسیار کمک می‌کرد برای اینکه شما وقتی در خارج از محیط کاری تان روحیه می‌گیرید این روحیه به روند کارتان هم کمک می‌کند. گرچه آن کس که مستغرق در کارش هست هم به کارش بیشتروسعت می‌دهد، اما از خیلی از زیبایی‌های زندگی هم باز می‌ماند؛ معاشرت‌های خوب، دوستان خوب، حتی حرکت‌های گروهی برای دیدن شهرها با دوستانی که دوستشان دارید. آنجا دیگر همه صحبت از پول و دلار و کار نمی‌کنند.آنها از یک چیز تازه حرف می‌زنند و همین‌که آدم در یک محیط دیگر یک چیز تازه یاد می‌گیرد خودش لذت است. لازم نیست آدم در هر کاری استاد شود؛ همین‌که یاد می‌گیرید و لذت می‌برید قشنگ است. مثل گلی که شما بو می‌کنید و از بوی خوش آن لذت می‌برید. این را هم بگویم که من مخالف چیدن گل هستم. می‌خواستم این را بگویم که همچنان‌که از استشمام بوی خوش یک گل لذت می‌برید. احتیاجی نیست که من حتما شاعر باشم که در این جلسات شرکت کنم، همین شنیدن یک شعر به ما این لذت را می‌دهد. به این دلیل من یک مقدار از محیط دایره کار خارج شدم و بخشی از وقتم را صرف شعر و ادبیات می‌کردم.
و این روال را داشتید تا همیشه و امسال هم که این کتاب را نوشتید: «نمک کلام».
بله. اتفاقی پیش آمد و من رفتم آمریکا و باید یکسال آنجا می‌ماندم. آنجا خانه دخترم بودم. دخترم دکتر روانکاو است و در سه چهار دانشگاه درس می‌دهد و کار می‌کند. آنجا دیدم بهترین فرصت است که ایده‌ای را که از قبل به فکرش بودم عملی کنم. رفتم هر چه دیوان در دسترسم بود یا از دوستان می‌توانستم بگیرم و هر چه در کتابخانه‌های آنجا بود یا می‌شد ازکتابفروشی‌ها امانت گرفت یا خریدم و... کارم را شروع کردم. آنجا همه کتاب‌ها گیر می‌آید و به‌خصوص جاهایی در لس‌آنجلس هست که به تهرانجلس معروف است. در این بخش چند کتابفروشی هست که یکی شان معتبرتر است و من به آنجا می‌رفتم و یک صندلی یک گوشه می‌گذاشتم و کار می‌کردم. صاحب مغازه هم با ما دوست شده بود و کاری به‌کار ما نداشت و من نت‌برداری می‌کردم. این کتاب که شما به آن اشاره کردید در طول این یکسال گردآوری شد، البته من زمینه آن را از قبل آماده کرده بودم و در طول این یکسال آن را تکمیل کردم. فکرمی کنم این کار که من کردم را تاکنون هیچ‌کس در ادبیات شعری ما نکرده. من سی و شش مورد مثل عشق و فراق و امید و یأس و غیره را جداجدا گردهم آوردم. برای هر کدام یک دفتر درست کردم و هر شعری را که به این موضوعات مرتبط بود در دفتر مربوطه یادداشت می‌کردم. این شعرها لزوما دو بیتی یا رباعی نبود و من ممکن بود از یک قصیده فقط دو بیت را انتخاب کنم که به آن موضوع مرتبط بود. یا در یک غزل ممکن بود برای سه موضوع، سه دو بیتی انتخاب کنم. خدا را شکر در این یکسال کتابی جمع شد که دوستان من که در کار شعر و ادبیات هستند می‌گویند که این کار نشده است.
و فکر می‌کنم این کتاب بیشتر از هر کسی به درد همان افراد گرفتار در تجارت و کار می‌خورد که اگر می‌خواهند نامه‌ای بنویسند یا در جلسه و سخنرانی حضور داشته باشند از آن استفاده کنند تا کلامشان نمک داشته باشد.
بله. این کتاب خوشبختانه یک کتاب کاربردی است که به درد وعاظ و نویسندگان و سخنرانان یا حتی پدری که می‌خواهد فرزندش را نصیحت کند و به یک کلام موجز و شاعرانه احتیاج دارد می‌خورد. برای همین هم هست که اسم آن را «نمک کلام» گذاشتم چون شعرهای برگزیده این شاعران به سخنانشان ملاحت می‌دهد. این در ادبیات ما خیلی مرسوم است، نه فقط در ایران که در همه جا همین است.