ریشههای «پوپولیسم»
نیما صبوری
در سالهای اخیر در ادبیات سیاسی و رسانهای کشورها واژه «پوپولیسم» به کرات مورد استفاده قرار گرفته است، استفادهای که در برخی موارد بجا و در بسیاری از موارد نابجا بوده است. این واژه که اکثرا در فضای انتخابات و در رابطه با نامزدهای انتخاباتی شنیده میشود به جریانی سیاسی اشاره دارد که در آن مردم محور همه امور قرار دارند و نخبگان سیاسی به چالش کشیده میشوند. افرادی که این جریان سیاسی را رهبری میکنند نیز «پوپولیست» نامیده میشود. بر این اساس، با توجه شیوع روزافزون موج «پوپولیسم» و تبدیل آن به کلیدواژه اصلی ادبیات سیاسی جهان و ظهور «پوپولیست»های جدید در فضای سیاسی کشورها، نگاهی به منشأ و تاریخچه این پدیده از اهمیت بسزایی برخوردار است.
نیما صبوری
در سالهای اخیر در ادبیات سیاسی و رسانهای کشورها واژه «پوپولیسم» به کرات مورد استفاده قرار گرفته است، استفادهای که در برخی موارد بجا و در بسیاری از موارد نابجا بوده است. این واژه که اکثرا در فضای انتخابات و در رابطه با نامزدهای انتخاباتی شنیده میشود به جریانی سیاسی اشاره دارد که در آن مردم محور همه امور قرار دارند و نخبگان سیاسی به چالش کشیده میشوند. افرادی که این جریان سیاسی را رهبری میکنند نیز «پوپولیست» نامیده میشود. بر این اساس، با توجه شیوع روزافزون موج «پوپولیسم» و تبدیل آن به کلیدواژه اصلی ادبیات سیاسی جهان و ظهور «پوپولیست»های جدید در فضای سیاسی کشورها، نگاهی به منشأ و تاریخچه این پدیده از اهمیت بسزایی برخوردار است.
تاریخچه «پوپولیسم» در آمریکا
ریشه اولین جریانات پوپولیستی به دهه ۱۸۴۰ در آمریکا برمیگردد. در این سالها با توجه به نفوذ کاتولیکهای ایرلندی و مهاجران آلمانی، جریانات سیاسی بیگانههراسی در این کشور شکل گرفت. در واقع آمریکاییها عقیده داشتند این افراد شغلهای آنها را میدزدند و هویت مذهبی و فرهنگی آنان را با خطر مواجه میسازند. این جریان اما سالها بعد بهدلیل شکاف میان مخالفان و حامیان بردهداری از میان رفت. با اینحال واژه «پوپولیسم (populism)» نخستین بار در فضای سیاسی این کشور در دهه ۱۸۹۰ میلادی مورد استفاده قرار گرفت. این واژه انگلیسی از ریشه «پوپولوس» که در ادبیات لاتین به معنی «مردم» است نشأت گرفته است. بر این اساس، در دهه ۱۸۸۰ میلادی جنبش سیاسی با نام «اتحاد کشاورزان» در ایالتهای غربی و جنوبی آمریکا ظهور کرد، گروهی که از اوضاع نامناسب محصولات، کاهش قیمتها، بازاریابی ضعیف و تسهیلات اعتباری ناراضی بودند.
گرچه این گروه در برخی مجادلات سیاسی توانستند موفقیتهایی کسب کنند اما در مقیاس تصمیمگیریهای ملی قدرتی نداشت. بنابراین در سال ۱۸۹۲ رهبران این جنبش آن را منحل و «پوپولیسم» یا «حزب مردم» را شکل دادند. بر این اساس این حزب تلاش زیادی کرد تا گروههای دیگر همچون کارگران را به خود ملحق کند اما در نهایت یک حزب کاملا کشاورزمحور باقی ماند. در واقع جریان «پوپولیسم» در این دوره جوامع کشاورزی و حزب دموکرات را در مقابل جمهوریخواهان شهرنشین قرار داده بود. از خواستههایی که این حزب دنبال میکرد میتوان به افزایش پول در جریان (که آن زمان سکه نقره بود)، ایجاد تغییرات در مالیات بر درآمد، برگزاری انتخابات مستقیم برای انتخاب سناتورها و اصلاحاتی که باعث تقویت بیشتر دموکراسی سیاسی و مشارکت اقتصادی بیشتر کشاورزان در کسبوکارها و صنعت میشد اشاره نمود. بعد چه اتفاقی افتاد؟ بسیاری از ایدئولوژیهای اصلی این جریان مبنای سیاستهای حزب دموکرات و بخصوص سیاستهای رئیسجمهور فرانکلین روزولت برای مقابله با بحران بزرگ دهه ۱۹۳۰ قرار گرفت. گرچه از این دوران به بعد جریانهای پوپولیستی در آمریکا دچار افول شدند، اما در سال ۲۰۰۸ و با وقوع بحران مالی بارقههایی از ظهور مجدد این جریان دیده شد. در این رابطه پوپولیستها که در تاریخ آمریکا هیچگاه نتوانسته بودند نقشاثرگذاری در عرصه سیاست داشته باشند و همواره در رقابتهای انتخاباتی مغلوب بودند، در سالهای اخیر توانستند جایگاه خود را در فضای سیاسی مستحکم کنند، تا جایی که در سال گذشته شاهد پیروزی یکی از رادیکالترین پوپولیستها در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بودیم.
تاریخچه «پوپولیسم» در اروپا
گرچه تصور میشود شکلگیری واژه «پوپولیسم» در ابتدا در فضای سیاسی آمریکا بوده، اما روایتهایی نیز وجود دارد که نشان میدهد که این واژه در اروپا و بخصوص در کشور روسیه قدمتی دیرینه دارد. به گزارش «اکونومیست»، در دهه ۱۸۶۰ میلادی در روسیه جریانی تحت عنوان «نارودنیچستوو» که معادل روسی واژه «پوپولیسم» است شکل گرفت. این جریان معتقد بود تبلیغات سیاسی در میان قشرهای ضعیف و روستایی جامعه میتواند به بیداری تودهای بینجامد که اثرگذاری آنها باعث آزادی از سلطه رژیم تزاری میشود. در آن دوران اقتصاد روسیه غالبا کشاورزیمحور بود و روستائیان اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل میدادند. به همین خاطر بود که نام این جریان «نارودنیچستوو یا پوپولیسم» نام گرفت (در زبان روسی «نارود » به معنی «مردم » است). در حقیقت این جریان به دنبال رهایی روستائیان از نظام ارباب-رعیتی و ترغیب مالکان به سهیم نمودن روستائیان در مالکیت زمینهایشان بود. گرچه این جریان سیاسی کوچک نتوانست در تصمیمگیریهای سیاسی روسها چندان اثرگذار باشد اما اثرات گستردهای بر روند سیاسی کشورهای اروپای شرقی گذاشت و در اوایل قرن بیستم میلادی باعث شکلگیری چندین حزب پوپولیستی در این کشورها شد. با اینحال در آن دوران این جریانات پوپولیستی چندان در تصمیمگیریهای سیاسی کشورهایشان نقشی نداشتند. همچنین پس از جنگ جهانی و تا دهه ۱۹۹۰ نیز کم و بیش جریانهای پوپولیستی در اروپا دیده میشد.
گرچه در اروپا نیز همانند آمریکا «پوپولیسم» در دورهای دچار افول شد، اما این جریان سیاسی در سالهای اخیر با روند روبه رشد مواجه شده است. بر اساس مطالعات صورت گرفته، سهم حزبهای پوپولیستی در انتخابات کشورهای اروپایی از دهه ۱۹۶۰ تا سال ۲۰۱۲ بیش از دوبرابر شده است (این سهم از ۱/ ۵ درصد از دهه ۱۹۶۰ به ۲/ ۱۳ درصد در سال ۲۰۱۲ رسیده است). همچنین سهم پوپولیستها از صندلی نهادهای سیاسی در این دوران بیش از سه برابر شده است و از ۸/ ۳ درصد به ۸/ ۱۲ درصد افزایش یافته است. در سالهای اخیر جریانهای پوپولیستی در کشورهای اروپایی (چه کشورهای عضو اتحادیه اروپا و چه کشورهای خارج از آن) همانند آنچه در آمریکا اتفاق افتاد توانستهاند با سرزنش اوضاع نامساعد اقتصادی و بحرانهایی همچون بحران پناهندگان نفوذ خود را در میان مردم افزایش دهند. بر این اساس رأی مردم انگلیس به جدایی این کشور از اتحادیه اروپا (برگزیت) را میتوان به عنوان یکی از بارزترین شواهد نفوذ پوپولیسم در اروپا دانست.
رواج پوپولیسم در شرق
در سراسر قاره آسیا از حوالی قرن بیستویکم بطور بیسابقهای رهبران پوپولیسم قدرت گرفتهاند. در واقع به نوعی آغاز این جریان به بحران مالی ۱۹۹۷ بر میگردد، بحرانی که موجی از نارضایتی مردم را به همراه داشت و موقعیت رهبران سیاسی را با چالش روبهرو ساخت. در این سالها در شرق آسیا مردم به نامزدهای مستقلی که شعار ریشهکنی فساد و ارائه برنامههای جدید اقتصادی را سر میدادند رأی دادند. از رهبرانی که در این دوران بر مسند قدرت قرار گرفتند میتوان به تاکسین شیناواترا در تایلند، جوزف استرادا در فیلیپین، رو موهیون در کرهجنوبی، چن شویبیان در تایوان و جونیچیرو کویزومی در ژاپن اشاره کرد.
در سالهای اخیر اما کشورهای شرقی از موج فراگیر «پوپولیسم» که در کشورهای غربی ایجاد شد هم بینصیب نماندند. جهان پر است از رهبرانی که در ابتدا وعدههای مردمپسند میدهند و شاید در حوزههایی موفق به عوامفریبی شوند اما در اصل، اقتصاد کشور و سرنوشت مردم را به بازی میگیرند. در این رابطه یکی از بارزترین نمونههای مکتب «پوپولیسم» را میتوان در ترکیه دید. پس از کودتای نافرجامی که در سال ۲۰۱۶ در ترکیه به وقوع پیوست، شرایط به گونهای رقم خورد تا رجب طیب اردوغان بتواند قدرت بلامنازع این کشور شود. او که حالا از رضایت نسبی مردم کشورش به خود میبالد، در ماههای اخیر توانست با برگزاری رفراندوم، قانون اساسی را برای تبدیل شدن به قدرت مطلق به نفع خود تغییر دهد. اما موضوع تعجبآور آن است که پس از دو دهه حضور در رأس قدرت کشور ترکیه و ایجاد اوضاع نابسامان اقتصادی و سیاسی در سالهای اخیر، چرا اردوغان هنوز در این کشور از محبوبیت نسبی برخوردار است؟
شهردار سابق استانبول توانست با ایجاد همزمان وجاهت دولتی (برای مثال او توانست عرضه آب پاک و سالم را احیا کند) و برقراری قوانین محافظهکارانه عامهپسند (قوانینی همچون ممنوعیت الکل در کافیشاپهای شهر) محبوبیت خود را در میان مردم عادی که صداقت و اصالت او را تحسین میکردند و همچنین نخبگان اقتصادی که او را فردی باکفایت و بصیر میدیدند افزایش دهد. اردوغان در دهه اول حضورش در رأس قدرت ترکیه موفق شد رفاه اقتصادی و ثبات سیاسی بیسابقهای را در این کشور برقرار سازد. تمرکز تدریجی قدرت در دستان اردوغان و شکست کودتای اخیر در براندازی دولت او نیز موجب شد تا اکثریت مردم تصور کنند که او پاسدار نظم و صلح، و آخرین محافظ دولت ترکیه در مقابل دسیسهجویان داخلی و خارجی است. بنابراین بهرغم شرایط نابسامان فعلی اقتصاد ترکیه، بخش زیادی از مردم این کشور بهخاطر ایجاد یک دهه رشد اقتصادی باثبات که باعث ذوق و قدرت ملیگرایان ترک شد، هنوز قدردان او هستند.
مشابه شرایط اردوغان و حزب عدالت و توسعه ترکیه را نیز میتوان در هند دید. با وجود اینکه نخستوزیر نارندرا مودی و حزب بهاراتیا جاناتا نتوانستند به وعدههای اقتصادی خود همچون رشد اقتصادی، ایجاد شغل و کاهش فقر عمل کنند، اما توانستند در انتخابات منطقهای در ایالت اوتار پرادش (پرجمعیتترین ایالت هند) پیروزی بیسابقهای را کسب کنند، پیروزی که تحلیلگران معتقدند یک رفراندوم مثبت برای دولت او بوده است. در ماههای اخیر انتقادات شدیدی علیه سیاستهای بحث برانگیز نخستوزیر در خصوص بیارزش سازی پول ملی هند (کشوری که تمام اقتصادش بر مبنای پول نقد است) وجود داشته است، اقدامی که اثرات ناگواری بر دهها میلیون خانوار فقیر هندی که در تلاش برای تامین اسکناسهای جدید بودند گذاشت. با اینحال این ملیگرای هندو در حال حاضر از وجاهت سیاسی و عمومی بالایی برخوردار است چرا که خود را وفادار و خادم مردم معرفی کرده است. در واقع مردم او را بهعنوان فردی از طبقه ضعیف جامعه که توانست با تلاش، رهبری و درایت به چنین جایگاهی برسد عمیقا تحسین میکنند.
ارسال نظر