جنبش موسیقی ضد جنگ
سمانه نائینی اندیشمندان و صاحبنظران اهل هنر معتقدند که اگر نگوییم مهم‌ترین‌، اما با قاطعیت می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین عواملی که امان سیاستمداران جنگ پرست دهه 60 و 70 میلادی آمریکا را ربود، حضور پررنگ و تاثیر‌گذار موسیقی‌های ضد جنگ و همچنین عکس‌های منتشر شده از جنگ ویتنام بود. از یکسو عکس‌های تلخ و بیرحمی که از کشتار کودکان ویتنام منتشر می‌شد و از سوی دیگر نوازندگان و خوانندگانی که از رستوران‌های شهر تا خوابگاه‌های دانشجویی می‌چرخیدند و از مردم می‌خواستند تا در برابر کشتار بیگناهان و غیر‌نظامیان سکوت نکنند.کهنه سربازانی که از جنگ باز‌می‌گشتند، حقیقت تلخ جنگ را بازگو می‌کردند و شعر و موسیقی جنگ بر سر زبان‌ها بود و این جنبش اجتماعی کار را به جایی رساند که در ایالات متحده آمریکا، ساخت موزیک‌ها و ویدئوهایی با مضمون جنگ ویتنام ممنوع و غیرقانونی اعلام شد.ادامه این جنبش را حتی می‌توان در جنگ‌های عراق و افغانستان جست‌وجو کرد که در این میان می‌توان به ترانه «آنها را به خانه بازگردانید» پیتر سیگر اشاره کرد که در زمان جنگ ویتنام ساخته شد و برای سربازان حاضر در ویتنام اجرا شد و سپس، سال‌ها بعد با ایجاد تغییراتی آن را برای سربازان حاضر در جنگ افغانستان و عراق بازخوانی کرد.این روند به صورتی خود جوش و آرام در بسیاری از اتفاقات انسانی داخلی و بین‌المللی ادامه یافت و بسیاری از هنرمندان وطنی نیز، در موضوعاتی که پای جان انسان‌ها در میان بود به میدان آمدند و با ثبت عکس، تولید فیلم و ساخت موسیقی هم از انسان‌های دیگر برای همراهی با یک فرآیند انسان‌دوستانه دعوت کردند و هم پیام آگاهی و بیزاری از ظلم‌ها و بیرحمی‌ها را به گوش متولیان و عاملان این جنایت‌ها رساندند.«اینجا غزه است و من تو را دوست دارم» (Here is Ghaza and I Love you) ترانه‌ای است با مفهوم عشق به زندگی و بیزاری از جنگ که سروش کریمی در اوج موشکباران غزه خوانده است و بارها از رادیو وتلویزیون در روزهای گذشته پخش شده است. از رسالت هنرمند در اتفاقات اجتماعی و آنچه که پیشتر درباره تاثیر همین بسته‌های هنرمندانه بر جنگ‌های بزرگی چون ویتنام که بگذریم، «اینجا غزه است و من تو را دوست دارم» اثری است با متنی ارزنده و زیرمتنی ارزنده‌تر. اینکه در میان موشکباران و درست در لحظه‌ای که نمی‌دانی روشنی موشکی که از آسمان به سوی سرزمینت می‌آید، خانه تو را هدف گرفته است یا دیگری را و درست در همین لحظات زمزمه کنی
دوستت دارم
زیر موشک بارون
وقتی بوی باروت
میپیچه تو خیابون
علاوه بر فضای عاشقانه‌اش زمزمه‌ای است روزمره از تمام آنچه که یک روز عادی یک انسان عادی را به یک کشتار در سطح بین‌المللی تبدیل می‌کند و در این میان هنوز زندگی است که زیر پوست آتشباران شهر نفس می‌کشد و مردمی که لزوما دغدغه‌های بزرگی ندارند روزمرگی ساده و عاشقانه‌شان را می‌بازند؛ وقتی عشق همخانه و همشهری و هموطن به عشق «هم آوار» بدل می‌شود.
باز می‌نویسم
با خون روی دیوار
دوستت دارم
ای عشق هم آوار
در کل نگاهی کاملا اجتماعی به رویدادی با زوایای تند سیاسی در این اثر به دور از تمام سیاست‌زدگی‌های عاملان این جنگ را می‌توان مهم‌ترین‌ شاخص این اثر دانست که سعی دارد به زیر پوست جنگزده‌هایی رسوخ کند که علاوه بر وطنشان، به عشق، زندگی و حتی نفس کشیدن هم عشق می‌ورزند.