دولت ـ ملت و تعلق سرزمینی از نگاه روابط بینالملل
آرش بهبهانینیا
کارشناس ارشد روابط بینالملل
در سالهای اخیر موضوع دولت - ملت و تعلق سرزمینی در مطالعات روابط بینالملل و علوم سیاسی از درجه اهمیت بالایی برخوردار شده است. در جهان در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، بسیاری از واحدهای سیاسی که نام دولت را یدک میکشند، حتی با گذشت چند دهه از استقلالشان نتوانستهاند روند دولت - ملتسازی را بهطور مطلوبی طی کنند و از جنبههای مختلف از جمله همگرایی ملی و دستیابی به هویت منسجم و. . . با مشکلات زیادی روبهرو بودهاند.
در چنین فضایی موضوع دولت - ملتسازی در مطالعات روابط بینالملل از اهمیت محوری برخوردار شده است.
کارشناس ارشد روابط بینالملل
در سالهای اخیر موضوع دولت - ملت و تعلق سرزمینی در مطالعات روابط بینالملل و علوم سیاسی از درجه اهمیت بالایی برخوردار شده است. در جهان در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، بسیاری از واحدهای سیاسی که نام دولت را یدک میکشند، حتی با گذشت چند دهه از استقلالشان نتوانستهاند روند دولت - ملتسازی را بهطور مطلوبی طی کنند و از جنبههای مختلف از جمله همگرایی ملی و دستیابی به هویت منسجم و. . . با مشکلات زیادی روبهرو بودهاند.
در چنین فضایی موضوع دولت - ملتسازی در مطالعات روابط بینالملل از اهمیت محوری برخوردار شده است.
آرش بهبهانینیا
کارشناس ارشد روابط بینالملل
در سالهای اخیر موضوع دولت - ملت و تعلق سرزمینی در مطالعات روابط بینالملل و علوم سیاسی از درجه اهمیت بالایی برخوردار شده است. در جهان در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، بسیاری از واحدهای سیاسی که نام دولت را یدک میکشند، حتی با گذشت چند دهه از استقلالشان نتوانستهاند روند دولت - ملتسازی را بهطور مطلوبی طی کنند و از جنبههای مختلف از جمله همگرایی ملی و دستیابی به هویت منسجم و... با مشکلات زیادی روبهرو بودهاند.
در چنین فضایی موضوع دولت - ملتسازی در مطالعات روابط بینالملل از اهمیت محوری برخوردار شده است. این در حالی است که موضوع دولت ملتسازی در ایران از طرف پژوهشگران و اندیشمندان و علاقهمندان به سیاست خارجی این کشور مورد غفلت قرار گرفته است. از این رو نوشته پیش رو در راستای رفع خلأ علمی، به بررسی و تحلیل دولت - ملتسازی در ایران معاصر پرداخته است.
نظریه سازهانگاری برای بررسی موضوع مناسب است. سازهگرایان در یک بعد هستی شناسی دولت محور را میپذیرند، یعنی کنشگران اصلی را دولتها یا به بیان دقیقتر، افراد نماینده دولتها میدانند، از سوی دیگر آنها بر خلاف واقعگرایان به ابعاد مادی بسنده نمیکنند و به بعد ساختاری و زبانی نیز تاکید دارند. سازهگرایان معتقدند که تحول و رشد روابط بینالملل نیازمند تعامل میان سیاستهای داخلی و بینالمللی است. آنها همچنین معتقدند که فهم دولتها از دنیای پیرامون خود مبنای رفتار آنها است و این فهم متاثر از هویت و منافع است. هویت دولت هم چهار شکل اساسی دارد: هویت حقوقی، هویت نوعی، هویتنقشی، هویت جمعی.
هر بازیگر ممکن است چند هویت اجتماعی داشته باشد، اما تنها یک هویت حقوقی دارد که نظم حقوقی - نهادی ادعای به کارگیری مشروع زور و حاکمیت بر یک جامعه و سرزمین را در بر میگیرد.
از سوی دیگر، در حوزه مطالعات روابط بینالملل، چهار مولفه اصلی برای دولت ملتها در نظر گرفته میشود که عبارتند از: جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت.
مابین روند دولت-ملتسازی و نظم و امنیت بینالمللی ارتباط مستقیم و روشنی وجود دارد. این واقعیتی آشکار است که در عرصه بینالملل، واحدهای کشوری از نظر روند دولت- ملتسازی در موقعیتهای مختلفی قرار دارند. نمونههای موفق این روند را میتوان بهطور بارز در اروپای غربی و آن کشورهایی که اکنون در زمره دنیای صنعتی و پیشرفته قرار دارند مشاهده کرد. تصویر دولت ملی در این بخش از جهان توسعه بسیار چشمگیری از خود نشان میدهد و مابین سازه اجتماعی ملت و دولت پیوند و ارتباط بسیار تنگاتنگی بهوجود آمده است.
این دولتهای ملی بیشترین سهم را در مدیریت مسائل جهانی داشتهاند و به این گونه در حفظ و تداوم نظم بینالمللی سهم مهمی ایفا میکنند. در بخشی از جهان، مدل دولت ملی چنان پیشرفتهای گستردهای داشته است که حتی برخی امروزه از آنها بهنام دولتهای پسامدرن یاد میکنند. دولتهایی که با حل بیشتر مسائل و چالشهای داخلی و خارجی خود و توان غلبه بر آنها وارد عصر جدیدی از تکامل خود شدهاند. در مجموع روند دولت-ملتسازی در این کشورها وضعیت بسیار مطلوبی داشته و این کشورها بسیاری از بحرانهای داخلی خود را در جهت بالا بردن ظرفیت و توانشان به نحو مطلوبی حل و فصل کردهاند. در مقابل در بخش دیگر جهان یا آنچه که به دنیای در حال توسعه، توسعه نیافته و جهان سوم شناخته میشود،واحدهای کشوری از نظر روند دولت-ملتسازی در وضعیت چندان مطلوبی قرار ندارند، البته این دولتها را میتوان در طیف متنوعی از نظر دوری و نزدیکی به تصویر واقعی دولت-ملت قرار داد، به این صورت در بدترین وضعیت ما شاهد دولتهای ناکام هستیم همچون افغانستان و در بهترین وضعیت دولتهای تازه صنعتی شدهای را میبینیم که البته هنوز درگیر برخی چالشهای روند دولت - ملتسازی هستند، همچون برخی ازکشورهای جنوب شرق آسیا، البته پیشرفت آنها بهویژه از نظر دو شاخص اول روند دولت - ملتسازی مطلوبتر بهنظر میرسد.
در مجموع میتوان بر واحدها یا کنشگران دولتی در این بخش از جهان، نام «شبهدولتها» یا« دولتهای پسااستعماری» داد.
بنابراین در تعریف روند دولت-ملتسازی باید به این نکته توجه شود که در معنای کلی، صرفا آن را نمیتوان به وضعیت دولتهای ناکام یا بیرون آمده از جنگها یا تاسیس دولتهای جدید تقلیل داد. به این معنا روند دولت- ملتسازی حتی در بسیاری از کشورهای غربی نیز هنوز به مرحله عالی خود دست نیافته است و اگرچه پیشرفتهای محسوسی در آنها دیده میشود ولی هنوز گهگاه برخی نمونهها، با مسائلی نرم، همبستگی و یکپارچگی ملی و حل مسائل هویتی به شدت درگیر هستند، مانند اسپانیا. شاید به همین دلیل است که ویل کیملیکا به تعریف مفهوم ملتسازی در ارتباط با دولتهای لیبرال میپردازد. وی معتقد است که ملتسازی فرآیندی است در دست یک دولت لیبرال برای تقویت برتری یک فرهنگ اجتماعی خاص. او مینویسد «تقریبا همه دموکراسیهای لیبرال در تلاشند تا یک فرهنگ اجتماعی واحد را در سرتاسر سرزمینشان تسری دهند. آنها همه در فرآیند ملتسازی درگیر هستند که فرآیند ارتقای یک زبان مشترک و یک حس عضویت مشترک در دسترسی برابر به نهادهای اجتماعی فعال در آن زبان رسمی یا دولتی است».
دولت- ملتسازی یک موضوع بسیار مهم و حیاتی روابط بینالملل است که متاسفانه بهرغم این اهمیت چندان به آن توجه نشده است. با آگاهی به اهمیت فراوان و تعیینکننده روند دولت-ملتسازی در بهبود نظم و ثبات بینالمللی، منطقهای و داخلی کشورها، مطالعات مبسوط در این حوزه از ضرورت حیاتی برخوردار است، اگرچه نظریههای روابط بینالملل در کل دولت-ملت را بهعنوان بازیگر اصلی و محوری در کانون توجه خود قرار دادهاند، ولی در مجموع تصویر بسیار ساده، ابتدایی و ناقصی از دولت- ملت ارائه می دهند، تصویر ساده و ابتدایی که خود بر فهم ناقص روابط بینالملل نیز منجر میشود.
در کل میتوان گفت که بسیاری از مسائل و مشکلات جهان سوم و کل امنیت جهانی، ناشی از عدم طی روند دولت-ملتسازی به شکل مطلوب در اکثر کشورهای جهان سوم است. اکثر کشورهای درحال توسعه از نظر طی روند دولت-ملتسازی در مراحل
پایینی قرار داشته و بنابر علل مختلف، طی این روند شدیدا به تاخیر افتاده است و به همین دلیل به منشأ نآرامیهای داخلی و منطقهای مختلف تبدیل شدهاند. بنابر این فهم بهتر روند دولت-ملتسازی میتواند به فهم بهتر نظم و امنیت جهانی که در کانون توجه حوزه مطالعاتی روابط بینالملل است، کمک فراوانی کند. روند دولت-ملتسازی اگرچه شدیدا بر تحلیلهای مبتنی بر نظم استوار است، ولی در عین حال پیشرفت آن میتواند به تامین عدالت در سطح داخلی و نیز بینالمللی نیز کمک شایانی کند.
کارشناس ارشد روابط بینالملل
در سالهای اخیر موضوع دولت - ملت و تعلق سرزمینی در مطالعات روابط بینالملل و علوم سیاسی از درجه اهمیت بالایی برخوردار شده است. در جهان در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، بسیاری از واحدهای سیاسی که نام دولت را یدک میکشند، حتی با گذشت چند دهه از استقلالشان نتوانستهاند روند دولت - ملتسازی را بهطور مطلوبی طی کنند و از جنبههای مختلف از جمله همگرایی ملی و دستیابی به هویت منسجم و... با مشکلات زیادی روبهرو بودهاند.
در چنین فضایی موضوع دولت - ملتسازی در مطالعات روابط بینالملل از اهمیت محوری برخوردار شده است. این در حالی است که موضوع دولت ملتسازی در ایران از طرف پژوهشگران و اندیشمندان و علاقهمندان به سیاست خارجی این کشور مورد غفلت قرار گرفته است. از این رو نوشته پیش رو در راستای رفع خلأ علمی، به بررسی و تحلیل دولت - ملتسازی در ایران معاصر پرداخته است.
نظریه سازهانگاری برای بررسی موضوع مناسب است. سازهگرایان در یک بعد هستی شناسی دولت محور را میپذیرند، یعنی کنشگران اصلی را دولتها یا به بیان دقیقتر، افراد نماینده دولتها میدانند، از سوی دیگر آنها بر خلاف واقعگرایان به ابعاد مادی بسنده نمیکنند و به بعد ساختاری و زبانی نیز تاکید دارند. سازهگرایان معتقدند که تحول و رشد روابط بینالملل نیازمند تعامل میان سیاستهای داخلی و بینالمللی است. آنها همچنین معتقدند که فهم دولتها از دنیای پیرامون خود مبنای رفتار آنها است و این فهم متاثر از هویت و منافع است. هویت دولت هم چهار شکل اساسی دارد: هویت حقوقی، هویت نوعی، هویتنقشی، هویت جمعی.
هر بازیگر ممکن است چند هویت اجتماعی داشته باشد، اما تنها یک هویت حقوقی دارد که نظم حقوقی - نهادی ادعای به کارگیری مشروع زور و حاکمیت بر یک جامعه و سرزمین را در بر میگیرد.
از سوی دیگر، در حوزه مطالعات روابط بینالملل، چهار مولفه اصلی برای دولت ملتها در نظر گرفته میشود که عبارتند از: جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت.
مابین روند دولت-ملتسازی و نظم و امنیت بینالمللی ارتباط مستقیم و روشنی وجود دارد. این واقعیتی آشکار است که در عرصه بینالملل، واحدهای کشوری از نظر روند دولت- ملتسازی در موقعیتهای مختلفی قرار دارند. نمونههای موفق این روند را میتوان بهطور بارز در اروپای غربی و آن کشورهایی که اکنون در زمره دنیای صنعتی و پیشرفته قرار دارند مشاهده کرد. تصویر دولت ملی در این بخش از جهان توسعه بسیار چشمگیری از خود نشان میدهد و مابین سازه اجتماعی ملت و دولت پیوند و ارتباط بسیار تنگاتنگی بهوجود آمده است.
این دولتهای ملی بیشترین سهم را در مدیریت مسائل جهانی داشتهاند و به این گونه در حفظ و تداوم نظم بینالمللی سهم مهمی ایفا میکنند. در بخشی از جهان، مدل دولت ملی چنان پیشرفتهای گستردهای داشته است که حتی برخی امروزه از آنها بهنام دولتهای پسامدرن یاد میکنند. دولتهایی که با حل بیشتر مسائل و چالشهای داخلی و خارجی خود و توان غلبه بر آنها وارد عصر جدیدی از تکامل خود شدهاند. در مجموع روند دولت-ملتسازی در این کشورها وضعیت بسیار مطلوبی داشته و این کشورها بسیاری از بحرانهای داخلی خود را در جهت بالا بردن ظرفیت و توانشان به نحو مطلوبی حل و فصل کردهاند. در مقابل در بخش دیگر جهان یا آنچه که به دنیای در حال توسعه، توسعه نیافته و جهان سوم شناخته میشود،واحدهای کشوری از نظر روند دولت-ملتسازی در وضعیت چندان مطلوبی قرار ندارند، البته این دولتها را میتوان در طیف متنوعی از نظر دوری و نزدیکی به تصویر واقعی دولت-ملت قرار داد، به این صورت در بدترین وضعیت ما شاهد دولتهای ناکام هستیم همچون افغانستان و در بهترین وضعیت دولتهای تازه صنعتی شدهای را میبینیم که البته هنوز درگیر برخی چالشهای روند دولت - ملتسازی هستند، همچون برخی ازکشورهای جنوب شرق آسیا، البته پیشرفت آنها بهویژه از نظر دو شاخص اول روند دولت - ملتسازی مطلوبتر بهنظر میرسد.
در مجموع میتوان بر واحدها یا کنشگران دولتی در این بخش از جهان، نام «شبهدولتها» یا« دولتهای پسااستعماری» داد.
بنابراین در تعریف روند دولت-ملتسازی باید به این نکته توجه شود که در معنای کلی، صرفا آن را نمیتوان به وضعیت دولتهای ناکام یا بیرون آمده از جنگها یا تاسیس دولتهای جدید تقلیل داد. به این معنا روند دولت- ملتسازی حتی در بسیاری از کشورهای غربی نیز هنوز به مرحله عالی خود دست نیافته است و اگرچه پیشرفتهای محسوسی در آنها دیده میشود ولی هنوز گهگاه برخی نمونهها، با مسائلی نرم، همبستگی و یکپارچگی ملی و حل مسائل هویتی به شدت درگیر هستند، مانند اسپانیا. شاید به همین دلیل است که ویل کیملیکا به تعریف مفهوم ملتسازی در ارتباط با دولتهای لیبرال میپردازد. وی معتقد است که ملتسازی فرآیندی است در دست یک دولت لیبرال برای تقویت برتری یک فرهنگ اجتماعی خاص. او مینویسد «تقریبا همه دموکراسیهای لیبرال در تلاشند تا یک فرهنگ اجتماعی واحد را در سرتاسر سرزمینشان تسری دهند. آنها همه در فرآیند ملتسازی درگیر هستند که فرآیند ارتقای یک زبان مشترک و یک حس عضویت مشترک در دسترسی برابر به نهادهای اجتماعی فعال در آن زبان رسمی یا دولتی است».
دولت- ملتسازی یک موضوع بسیار مهم و حیاتی روابط بینالملل است که متاسفانه بهرغم این اهمیت چندان به آن توجه نشده است. با آگاهی به اهمیت فراوان و تعیینکننده روند دولت-ملتسازی در بهبود نظم و ثبات بینالمللی، منطقهای و داخلی کشورها، مطالعات مبسوط در این حوزه از ضرورت حیاتی برخوردار است، اگرچه نظریههای روابط بینالملل در کل دولت-ملت را بهعنوان بازیگر اصلی و محوری در کانون توجه خود قرار دادهاند، ولی در مجموع تصویر بسیار ساده، ابتدایی و ناقصی از دولت- ملت ارائه می دهند، تصویر ساده و ابتدایی که خود بر فهم ناقص روابط بینالملل نیز منجر میشود.
در کل میتوان گفت که بسیاری از مسائل و مشکلات جهان سوم و کل امنیت جهانی، ناشی از عدم طی روند دولت-ملتسازی به شکل مطلوب در اکثر کشورهای جهان سوم است. اکثر کشورهای درحال توسعه از نظر طی روند دولت-ملتسازی در مراحل
پایینی قرار داشته و بنابر علل مختلف، طی این روند شدیدا به تاخیر افتاده است و به همین دلیل به منشأ نآرامیهای داخلی و منطقهای مختلف تبدیل شدهاند. بنابر این فهم بهتر روند دولت-ملتسازی میتواند به فهم بهتر نظم و امنیت جهانی که در کانون توجه حوزه مطالعاتی روابط بینالملل است، کمک فراوانی کند. روند دولت-ملتسازی اگرچه شدیدا بر تحلیلهای مبتنی بر نظم استوار است، ولی در عین حال پیشرفت آن میتواند به تامین عدالت در سطح داخلی و نیز بینالمللی نیز کمک شایانی کند.
ارسال نظر