گردشگری سیاه: بازدید از آشویتس حین جنگ غزه
سعید انورینژاد آشویتس کجاست؟ اردوگاه آشویتس در ۶۰ کیلومتری غرب کراکوف و تقریبا در همین فاصله با مرز آلمان قرار دارد. آنچه امروزه به نام آشویتس خوانده میشود شامل سه اردوگاه کار اجباری بوده است که به تدریج طی جنگ جهانی ساخته شده است. نام اولین اردوگاه آشویتس است و اردوگاههای دیگر مونویتز و بیرکانو نام دارند که این آخری بزرگترین بخش این مجموعه بوده است. نخستین اردوگاه -آشویتس- در سال ۱۹۴۰ ساخته شد و اردوگاه دوم که بیرکانو نامیده میشد در سال ۱۹۴۱. در ابتدا این کمپها، اردوگاههای کار بودهاند و زندانیان بهعنوان کارگر به کار گرفته میشدند.
سعید انورینژاد آشویتس کجاست؟ اردوگاه آشویتس در 60 کیلومتری غرب کراکوف و تقریبا در همین فاصله با مرز آلمان قرار دارد. آنچه امروزه به نام آشویتس خوانده میشود شامل سه اردوگاه کار اجباری بوده است که به تدریج طی جنگ جهانی ساخته شده است. نام اولین اردوگاه آشویتس است و اردوگاههای دیگر مونویتز و بیرکانو نام دارند که این آخری بزرگترین بخش این مجموعه بوده است. نخستین اردوگاه -آشویتس- در سال 1940 ساخته شد و اردوگاه دوم که بیرکانو نامیده میشد در سال 1941. در ابتدا این کمپها، اردوگاههای کار بودهاند و زندانیان بهعنوان کارگر به کار گرفته میشدند. اما پس از مدتی به اردوگاههای مرگ تغییرکاربری یافتهاند. این مجموعه بزرگترین اردوگاه کار در اروپا بوده است تا جایی که یک نفر از 6 نفر یهودی که در جریان جنگ کشته شدهاند در این اردوگاه بودهاست. در ژانویه 1945 نیروهای شوروی وارد اردوگاه شدند و آنجا را آزاد ساختند.
من و همسرم طی سفری ۴۰ روزه به اروپا از کشورهای ایتالیا، لهستان و مجارستان دیدار کردیم. در هفته چهارم از سفر، به شهر کراکوف رسیدیم و پس از دو روز گردش در آنجا، یک روز را به دیدار از اردوگاههای کار آشویتس و بیرکانو گذراندیم.
pic1
جنایت در غزه، اعلان بر دیوار
هنوز چند هفتهای از پایان جنگ اخیر غزه نگذشته بود که پای ما به اردوگاه آشویتس باز شد. در کشوری که پا به هر شهرش میگذاری یادگار و اثری از جنگ جهانی دوم میتوانی ببینی، آشویتس پرآوازهترین یادگار آن دوران است. در روزهایی که ایران را ترک میکردیم پیگیر اخبار حمله و کشتارها و تخریبهای آن بودیم. به نظر میآمد که با شروع سفر این امر به فراموشی سپرده خواهد شد و ما غرق دیدنیها و وقایع و خستگیهای سفر خواهیم شد. اما اینگونه نبود و از همان ابتدای سفر تا آخرین روزها بارقههایی از این مناقشه دیرپا، رویی به ما نشان میداد. در فرصت یک روزه میان رسیدن به استانبول تا پروازمان به سیسیل گردشی کوتاه در شهر داشتیم و اطراف مسجد ایاصوفیه را دیدیم. در ورودی مسجد کبود پیادهراهی بود که دو سویش پرچمهای فلسطین برافراشته و تعداد زیادی کاریکاتور درباره این جنگ به نمایش درآمده بود. بیشتر کاریکاتورها اشاره به جنایات اسرائیلیها داشت اما بخشی از آنها نیز حاوی انتقاد از سکوت و همدستی آمریکاییان و اعراب در این موضوع بود. بر در دو دیوار شهر هم جابهجا دیوارنوشتههایی با اسپری یا بیلبوردهایی حاوی درخواست آزادی غزه و جمعآوری کمک برای کودکان آن سرزمین به چشم میآمد.pic2
pic۳
هر چند دیدن چنین توجهاتی برایمان جالب بود اما چندان هم تعجببرانگیز نبود چرا که ترکیه کشوری مسلمان است و حزب حاکم هم در این سالها سیاست حمایت از فلسطینیان را در پیش گرفته است.
اما تعجبمان وقتی بیشتر شد که در سیسیل و ناپل در ایتالیا هم با چنین چیزهایی روبهرو شدیم. در آنجاها هم به پوسترهایی بر در و دیوار شهر برخوردیم که تصاویری از خرابیهای غزه بر خود داشت و مطالبی به زبان ایتالیایی بر آن نوشته شده بود. نخستین تراکتی که دیدیم در سیراکوزای سیسیل بود که همگان را به تجمعی در ساعت ۱۰:۳۰ صبح روز ۱۸ آگوست دعوت میکرد و عکس یکی از بمبارانهای اسرائیل را در وسط اعلامیه گذاشته بودند. این اعلامیه در بخش توریستی شهر و در جایی پر رفت و آمد نصب شده بود. در شهر پالرمو مرکز سیسیل هم اعلامیههایی بر در و دیوار شهر بود که در آن به انتقاد از جنگ غزه برخاسته و آمریکا را به همدستی با اسرائیل متهم ساخته بودند و تصاویری از اوباما و نتانیاهو را در کنار هم چاپ کرده بودند. در یکی از چندین اعلامیه چسبیده شده به دیوار متن اعلامیه حزب کمونیست و عکسهایی از بمبارانهای اسرائیل در کنار عکسهایی از نتانیاهو و اوباما و مسوول سیاست خارجی اروپا قرار گرفته بود تا نشاندهنده حمایت سردمداران سرمایهداری جهانی از کشتارهای اخیر باشد.
در همان زمان دوستان دیگری در برلین با تجمع در یکی از نقاط مرکزی شهر برلین روبهرو شده بودند. تابوتهایی روی زمین قرار گرفته بودند و پارچههایی سیاه بر آنها کشیده و عکسهای قربانیان با شاخههایی گل روی آن گذاشته بودند.
با خروجمان از ایتالیا اما ورق برگشت. با ورودمان به لهستان جنبهای دیگر از این نزاع را دیدیم که هرچند نه مستقیما اما بهصورت ریشهای به این نزاعها و کشتارها مرتبط است؛ جنگ دوم جهانی، یهودستیزی و هولوکاست. در ورشو و کراکوف آنچه بیش از هر چیز به یک توریست عرضه میشد یادآوریهای آن دوران بود. تورهایی با عناوینی چون تور یهودیها، تور هولوکاست، موزههای جنگ و در نهایت اردوگاه آشویتس-بیرکانو از پررنگترین برنامههایی بود که عرضه میشد. لهستان نقطه شروع جنگ جهانی دوم بوده است. حمله آلمان نازی به بندر گدانسک (یا دانتسیگ) به بهانه دستیابی به آنچه دالان دانتسیگ نامیده میشد و پیشروی در قلب خاک لهستان به فاصله چند هفته جرقه آغاز جنگ بود. لهستان بیشترین تعداد یهودیهای اروپا را در خود جای میداده است و از همین رو حل آنچه از نظر نازیها مساله یهود نامیده میشد، در این کشور باید به انجام میرسید.
هم در ورشو و هم در کراکوف با آن تورها همراه شدیم و داستان یهودستیزیهای زمان جنگ را شنیدیم. امری که برایمان جالب بود تمرکز بیش از اندازه بر این جنبه از جنگ بود. آنچه در خلال تورها به مخاطبان ارائه میشد کمتر به دیگر جنبههای جنگ میپرداخت. در خلال این تورها نتوانستیم بفهمیم که یهودیها طی جنگ جهانی چگونه در گتوها زندگی میکردند و رابطهشان پیش از جنگ با جامعه مادر چگونه بوده است. نقش جامعه میزبان و ساکنان غیریهودی در یهودستیزی به چه میزان بوده است و پس از جنگ کشورهای پیروز چه رفتاری با آنها داشتهاند. همزمانی این بازدیدها با وقایع غزه ما را بیشتر کنجکاو و حساس کرده بود که چرا تا این حد بر این بخش خاص از آن همه وقایع دهشتناک تمرکز میشود.pic4
در راه آشویتس
در صبحی بارانی به ایستگاه مرکزی شهر کراکوف رفتیم تا با اتوبوس خود را به اردوگاه برسانیم. اتوبوسهای بسیاری با قیمت مناسب همه روزه به آنجا میروند و این فاصله حدود دو ساعت طول میکشد. هنگام پیادهشدن از اتوبوس شاهد تعداد بسیار زیادی ماشین و اتوبوس و ازدحام آدمها در ورودی مجموعه بودیم. خود را به ورودی رساندیم و با دو مرد درشت هیکل روبهرو شدیم که ما را به زیرزمین راهی کردند تا وسایلمان را به امانت بسپاریم. باید نفری دو یورو میپرداختیم. تعجب کرده بودیم که مگر یک کوله کوچک چه مشکلی دارد که اجازه ورود ندارد. دوباره به بالا برگشتیم. صفی تشکیل شده بود و مردان درشت هیکل و عبوس کیفهای دستی تازه واردان را نگاهی میکردند و سپس از درون دستگاه حفاظتی میگذراندند. بر تعجب و حیرتمان مدام افزوده میشد. در صف خرید بلیت ایستادیم. نوبتمان که رسید تازه متوجه شدیم اینجا هم با اجباری دیگر روبهرو هستیم. جز در زمانهایی بسیار کوتاه و آن هم در عصر، بازدید انفرادی از آشویتس غیرممکن بود. بازدیدکنندهها مجبور میشدند که به همراه عدهای دیگر در ساعتهایی مشخص و با هدایت یک راهنما از جاهایی مشخص بازدید کنند و به صحبتهای او گوش دهند. نه راهنما میخواستیم و نه علاقهای به بازدید گروهی داشتیم، اما هیچ امکانی برایمان وجود نداشت و مجبور بودیم تن به شرایط اجباری و نامانوس آنجا بدهیم. مسوول فروش بلیت برخوردی سرد و بیتفاوت به اظهار تعجب ما داشت. شلوغی فضا و وقت کم مانده تا شروع تور که هر ساعت انجام میشد ما را حسابی کلافه کرده بود و حتی یادمان رفت تخفیف دانشجویی بگیریم.pic5
تورها به زبانهای مختلفی برگزار میشد: انگلیسی و فرانسه و آلمانی و اسپانیولی با فواصل یک ساعته و ترکی و عربی و ژاپنی در بازههایی بیشتر. هر گروه یک راهنما داشت که از ابتدا تا انتها نقش مراقب، هدایتکننده و توضیحدهنده را بازی میکرد. به هر فرد یک گیرنده و یک گوشی داده میشد تا صحبتهای راهنما را به راحتی و حتی از فاصلهای دورتر بشنود.
هنوز پا به محوطه اردوگاه نگذاشته بودیم اما شرایط تحکمآمیز، امنیتی و سخت اردوگاه برایمان بازسازی شده بود. در همان ابتدا خانم راهنمای جوان گفت که اجازه خروج از مسیری را که او میرود، نداریم. در تمام مسیر چند نفری پشت سر جمع حرکت میکردند تا کسی نتواند از گروه جدا شود و جایی غیر از مسیر مشخصشده برود.
زمین شنریزیشده، سالنها آجری و قهوهای رنگ ردیف و منظم کنار هم قرار گرفته، دو طبقه با سقفهای شیروانی و پنجرههای فراوان و دودکشهایی روی سقف، راههای متقاطع و منظم محاط با سیم خاردارهای دولایه و دیوار بتونی با برجکهای نگهبانی فضای کلی اردوگاه آشویتس را میسازد. سیم خاردارها برقدار بوده و در دو ردیف به فاصله دو متر از هم نصب شده بودند. بیرکانو حدود یک کیلومتر با اینجا فاصله دارد. آنجا بسیار بزرگتر است و بیش از هفتاد درصد کسانی که در طول جنگ جهانی به این مجموعه آورده شده بودند به بیرکانو منتقل میشدند. کمی بعد از راهاندازی آن اردوگاه شاخهای از خط آهن به داخل اردوگاه کشیده میشود تا امر جابهجایی زندانیان با سرعت بیشتری انجام گیرد. ادعا میشود اتاقهای گاز در همین اردوگاه وجود داشته، با این همه اکنون اثری از آن وجود ندارد. محل زندگی اسرا در سالنهای بزرگی بوده که تختهایی دو یا سه طبقه به فاصلهای کم از یکدیگر محل استراحتشان محسوب میشده است.
دستشویی و حمام تعریف چندانی ندارد. تعداد آنها آن قدر کم بوده که بهصورت نوبتی و سهمیهبندی شده باید استفاده میشده است. در بیرکانو هر کس یک بار در صبح و یک بار در عصر فرصت استفاده از دستشویی را داشته که آن هم عبارت بوده از دایرههایی که با فاصلهای کم از یکدیگر روی سکوی سیمانی درست شده بودند. این مجموعه دستشویی در یکی از سالنها جدا از خوابگاهها قرار داشته و اسرا در ساعاتی مشخص دسته جمعی به آنجا میرفتهاند.
به دنبال راهنما و با سرعت از آشویتس دیدار کردیم. فرصتی برای ایستادن و تامل نمیگذاشتند. خانم راهنما بدون توقف و با صدایی که حزن و اندوهی مصنوعی به آن داده بود حس درد و ترحم را به بازدیدکنندگان القا میکرد. از جنایت نازیها، از دشمنی ذاتیشان با یهودیان و خوی ناآرامشان برای کشتن هر چه بیشتر و بیدلیل آنها میگفت. بعد از هر چند جمله تکرار میکرد: «خانمها و آقایان، تصور کنید، یک لحظه مجسم کنید...» و سپس با صدایی دردناک از کمی جا و نبود غذای کافی در آن جا میگفت.
بنا بر آماری که اکنون در آشویتس اعلام میشود نزدیک به یک میلیون و صدهزار یهودی، 150 هزار لهستانی، 23 هزار جیپسی (کولی) و 15 هزار اسیر روس در این اردوگاه جان خود را از دست دادهاند. همه این اسرا لهستانی نبودهاند بلکه نازیها در طول جنگ جهانی، آنها را از بیش از 40 نقطه اروپا به این اردوگاه منتقل کردند و از هر ملیتی میان آنها وجود داشته است.
اکنون در بخشی از اردوگاه بیرکانو یادمانی برای کشتهشدگان این اردوگاهها ساخته شده است. در آنجا به تعداد ملیتهایی که در این اردوگاه قربانی داشتهاند لوح یادبودی به خط همان ملیت وجود دارد که به همگان یادآوری کند نزدیک به یک و نیم میلیون انسان به دست انسانهایی دیگر در اینجا کشته شدهاند. در متن این الواح تا اواسط دهه ۹۰ عدد ۶ میلیون ذکر شده بود با این حال با تشکیل تیمهای تحقیق متعدد و بررسی مدارک اکنون آن اعداد عوض شده است.
این اردوگاهها در منطقهای روستایی که نام آنها هم بر اردوگاهها نشسته، قرار گرفته است. چندین خانه روستایی به فاصلهای کم از دیوارهای اردوگاه آشویتس قرار داشته و در تمام سالهای جنگ به زندگی در آنجا مشغول بودهاند. تمام آنها خبری از آنچه در کنارشان میگذشته نداشتهاند و تصور میکردهاند آنجا چیزی بیشتر از اردوگاه اسرای جنگی نیست. نازیها در ابتدا اردوگاه آشویتس را برای جا دادن اسرای لهستانی انتخاب کرده بودند و نخستین زندانیان را در سال 1940 به آنجا منتقل کردند. پس از مدتی تصمیم به ساخت اردوگاه کار جدیدی در این محل گرفتند که ظرفیت بیشتری داشته باشد و بتوانند یهودیان را از سراسر اروپا به آنجا منتقل سازند.
اردوگاه بیرکانو به همین قصد ساخته شد. طرح نخستین، ظرفیت ۵۰ هزار نفر را داشت اما در نهایت تا ۲۰۰ هزار نفر افزایش پیدا کرد. در اساس، این کمپها اردوگاههای کار بودهاند و نیروهای آلمان نازی از زندانیان بهعنوان کارگر در کارخانههای مواد شیمیایی استفاده میکردهاند. شرایط کاری، مدت زمان کار در روز و غذای اندک باعث مرگ تعداد بسیاری از این زندانیان میشد.
در حالی که باران شدت بیشتری پیدا کرده بود اردوگاه را ترک کردیم و خود را به ایستگاه اتوبوس رساندیم. جمعیت بسیاری منتظر آخرین اتوبوسی بود که به شهر برمیگشت. به سختی خود را در اتوبوس جا دادیم و تا کراکوف را روی پلههای اتوبوس ایستاده و نشسته آمدیم.
من و همسرم طی سفری ۴۰ روزه به اروپا از کشورهای ایتالیا، لهستان و مجارستان دیدار کردیم. در هفته چهارم از سفر، به شهر کراکوف رسیدیم و پس از دو روز گردش در آنجا، یک روز را به دیدار از اردوگاههای کار آشویتس و بیرکانو گذراندیم.
pic1
جنایت در غزه، اعلان بر دیوار
هنوز چند هفتهای از پایان جنگ اخیر غزه نگذشته بود که پای ما به اردوگاه آشویتس باز شد. در کشوری که پا به هر شهرش میگذاری یادگار و اثری از جنگ جهانی دوم میتوانی ببینی، آشویتس پرآوازهترین یادگار آن دوران است. در روزهایی که ایران را ترک میکردیم پیگیر اخبار حمله و کشتارها و تخریبهای آن بودیم. به نظر میآمد که با شروع سفر این امر به فراموشی سپرده خواهد شد و ما غرق دیدنیها و وقایع و خستگیهای سفر خواهیم شد. اما اینگونه نبود و از همان ابتدای سفر تا آخرین روزها بارقههایی از این مناقشه دیرپا، رویی به ما نشان میداد. در فرصت یک روزه میان رسیدن به استانبول تا پروازمان به سیسیل گردشی کوتاه در شهر داشتیم و اطراف مسجد ایاصوفیه را دیدیم. در ورودی مسجد کبود پیادهراهی بود که دو سویش پرچمهای فلسطین برافراشته و تعداد زیادی کاریکاتور درباره این جنگ به نمایش درآمده بود. بیشتر کاریکاتورها اشاره به جنایات اسرائیلیها داشت اما بخشی از آنها نیز حاوی انتقاد از سکوت و همدستی آمریکاییان و اعراب در این موضوع بود. بر در دو دیوار شهر هم جابهجا دیوارنوشتههایی با اسپری یا بیلبوردهایی حاوی درخواست آزادی غزه و جمعآوری کمک برای کودکان آن سرزمین به چشم میآمد.pic2
pic۳
هر چند دیدن چنین توجهاتی برایمان جالب بود اما چندان هم تعجببرانگیز نبود چرا که ترکیه کشوری مسلمان است و حزب حاکم هم در این سالها سیاست حمایت از فلسطینیان را در پیش گرفته است.
اما تعجبمان وقتی بیشتر شد که در سیسیل و ناپل در ایتالیا هم با چنین چیزهایی روبهرو شدیم. در آنجاها هم به پوسترهایی بر در و دیوار شهر برخوردیم که تصاویری از خرابیهای غزه بر خود داشت و مطالبی به زبان ایتالیایی بر آن نوشته شده بود. نخستین تراکتی که دیدیم در سیراکوزای سیسیل بود که همگان را به تجمعی در ساعت ۱۰:۳۰ صبح روز ۱۸ آگوست دعوت میکرد و عکس یکی از بمبارانهای اسرائیل را در وسط اعلامیه گذاشته بودند. این اعلامیه در بخش توریستی شهر و در جایی پر رفت و آمد نصب شده بود. در شهر پالرمو مرکز سیسیل هم اعلامیههایی بر در و دیوار شهر بود که در آن به انتقاد از جنگ غزه برخاسته و آمریکا را به همدستی با اسرائیل متهم ساخته بودند و تصاویری از اوباما و نتانیاهو را در کنار هم چاپ کرده بودند. در یکی از چندین اعلامیه چسبیده شده به دیوار متن اعلامیه حزب کمونیست و عکسهایی از بمبارانهای اسرائیل در کنار عکسهایی از نتانیاهو و اوباما و مسوول سیاست خارجی اروپا قرار گرفته بود تا نشاندهنده حمایت سردمداران سرمایهداری جهانی از کشتارهای اخیر باشد.
در همان زمان دوستان دیگری در برلین با تجمع در یکی از نقاط مرکزی شهر برلین روبهرو شده بودند. تابوتهایی روی زمین قرار گرفته بودند و پارچههایی سیاه بر آنها کشیده و عکسهای قربانیان با شاخههایی گل روی آن گذاشته بودند.
با خروجمان از ایتالیا اما ورق برگشت. با ورودمان به لهستان جنبهای دیگر از این نزاع را دیدیم که هرچند نه مستقیما اما بهصورت ریشهای به این نزاعها و کشتارها مرتبط است؛ جنگ دوم جهانی، یهودستیزی و هولوکاست. در ورشو و کراکوف آنچه بیش از هر چیز به یک توریست عرضه میشد یادآوریهای آن دوران بود. تورهایی با عناوینی چون تور یهودیها، تور هولوکاست، موزههای جنگ و در نهایت اردوگاه آشویتس-بیرکانو از پررنگترین برنامههایی بود که عرضه میشد. لهستان نقطه شروع جنگ جهانی دوم بوده است. حمله آلمان نازی به بندر گدانسک (یا دانتسیگ) به بهانه دستیابی به آنچه دالان دانتسیگ نامیده میشد و پیشروی در قلب خاک لهستان به فاصله چند هفته جرقه آغاز جنگ بود. لهستان بیشترین تعداد یهودیهای اروپا را در خود جای میداده است و از همین رو حل آنچه از نظر نازیها مساله یهود نامیده میشد، در این کشور باید به انجام میرسید.
هم در ورشو و هم در کراکوف با آن تورها همراه شدیم و داستان یهودستیزیهای زمان جنگ را شنیدیم. امری که برایمان جالب بود تمرکز بیش از اندازه بر این جنبه از جنگ بود. آنچه در خلال تورها به مخاطبان ارائه میشد کمتر به دیگر جنبههای جنگ میپرداخت. در خلال این تورها نتوانستیم بفهمیم که یهودیها طی جنگ جهانی چگونه در گتوها زندگی میکردند و رابطهشان پیش از جنگ با جامعه مادر چگونه بوده است. نقش جامعه میزبان و ساکنان غیریهودی در یهودستیزی به چه میزان بوده است و پس از جنگ کشورهای پیروز چه رفتاری با آنها داشتهاند. همزمانی این بازدیدها با وقایع غزه ما را بیشتر کنجکاو و حساس کرده بود که چرا تا این حد بر این بخش خاص از آن همه وقایع دهشتناک تمرکز میشود.pic4
در راه آشویتس
در صبحی بارانی به ایستگاه مرکزی شهر کراکوف رفتیم تا با اتوبوس خود را به اردوگاه برسانیم. اتوبوسهای بسیاری با قیمت مناسب همه روزه به آنجا میروند و این فاصله حدود دو ساعت طول میکشد. هنگام پیادهشدن از اتوبوس شاهد تعداد بسیار زیادی ماشین و اتوبوس و ازدحام آدمها در ورودی مجموعه بودیم. خود را به ورودی رساندیم و با دو مرد درشت هیکل روبهرو شدیم که ما را به زیرزمین راهی کردند تا وسایلمان را به امانت بسپاریم. باید نفری دو یورو میپرداختیم. تعجب کرده بودیم که مگر یک کوله کوچک چه مشکلی دارد که اجازه ورود ندارد. دوباره به بالا برگشتیم. صفی تشکیل شده بود و مردان درشت هیکل و عبوس کیفهای دستی تازه واردان را نگاهی میکردند و سپس از درون دستگاه حفاظتی میگذراندند. بر تعجب و حیرتمان مدام افزوده میشد. در صف خرید بلیت ایستادیم. نوبتمان که رسید تازه متوجه شدیم اینجا هم با اجباری دیگر روبهرو هستیم. جز در زمانهایی بسیار کوتاه و آن هم در عصر، بازدید انفرادی از آشویتس غیرممکن بود. بازدیدکنندهها مجبور میشدند که به همراه عدهای دیگر در ساعتهایی مشخص و با هدایت یک راهنما از جاهایی مشخص بازدید کنند و به صحبتهای او گوش دهند. نه راهنما میخواستیم و نه علاقهای به بازدید گروهی داشتیم، اما هیچ امکانی برایمان وجود نداشت و مجبور بودیم تن به شرایط اجباری و نامانوس آنجا بدهیم. مسوول فروش بلیت برخوردی سرد و بیتفاوت به اظهار تعجب ما داشت. شلوغی فضا و وقت کم مانده تا شروع تور که هر ساعت انجام میشد ما را حسابی کلافه کرده بود و حتی یادمان رفت تخفیف دانشجویی بگیریم.pic5
تورها به زبانهای مختلفی برگزار میشد: انگلیسی و فرانسه و آلمانی و اسپانیولی با فواصل یک ساعته و ترکی و عربی و ژاپنی در بازههایی بیشتر. هر گروه یک راهنما داشت که از ابتدا تا انتها نقش مراقب، هدایتکننده و توضیحدهنده را بازی میکرد. به هر فرد یک گیرنده و یک گوشی داده میشد تا صحبتهای راهنما را به راحتی و حتی از فاصلهای دورتر بشنود.
هنوز پا به محوطه اردوگاه نگذاشته بودیم اما شرایط تحکمآمیز، امنیتی و سخت اردوگاه برایمان بازسازی شده بود. در همان ابتدا خانم راهنمای جوان گفت که اجازه خروج از مسیری را که او میرود، نداریم. در تمام مسیر چند نفری پشت سر جمع حرکت میکردند تا کسی نتواند از گروه جدا شود و جایی غیر از مسیر مشخصشده برود.
زمین شنریزیشده، سالنها آجری و قهوهای رنگ ردیف و منظم کنار هم قرار گرفته، دو طبقه با سقفهای شیروانی و پنجرههای فراوان و دودکشهایی روی سقف، راههای متقاطع و منظم محاط با سیم خاردارهای دولایه و دیوار بتونی با برجکهای نگهبانی فضای کلی اردوگاه آشویتس را میسازد. سیم خاردارها برقدار بوده و در دو ردیف به فاصله دو متر از هم نصب شده بودند. بیرکانو حدود یک کیلومتر با اینجا فاصله دارد. آنجا بسیار بزرگتر است و بیش از هفتاد درصد کسانی که در طول جنگ جهانی به این مجموعه آورده شده بودند به بیرکانو منتقل میشدند. کمی بعد از راهاندازی آن اردوگاه شاخهای از خط آهن به داخل اردوگاه کشیده میشود تا امر جابهجایی زندانیان با سرعت بیشتری انجام گیرد. ادعا میشود اتاقهای گاز در همین اردوگاه وجود داشته، با این همه اکنون اثری از آن وجود ندارد. محل زندگی اسرا در سالنهای بزرگی بوده که تختهایی دو یا سه طبقه به فاصلهای کم از یکدیگر محل استراحتشان محسوب میشده است.
دستشویی و حمام تعریف چندانی ندارد. تعداد آنها آن قدر کم بوده که بهصورت نوبتی و سهمیهبندی شده باید استفاده میشده است. در بیرکانو هر کس یک بار در صبح و یک بار در عصر فرصت استفاده از دستشویی را داشته که آن هم عبارت بوده از دایرههایی که با فاصلهای کم از یکدیگر روی سکوی سیمانی درست شده بودند. این مجموعه دستشویی در یکی از سالنها جدا از خوابگاهها قرار داشته و اسرا در ساعاتی مشخص دسته جمعی به آنجا میرفتهاند.
به دنبال راهنما و با سرعت از آشویتس دیدار کردیم. فرصتی برای ایستادن و تامل نمیگذاشتند. خانم راهنما بدون توقف و با صدایی که حزن و اندوهی مصنوعی به آن داده بود حس درد و ترحم را به بازدیدکنندگان القا میکرد. از جنایت نازیها، از دشمنی ذاتیشان با یهودیان و خوی ناآرامشان برای کشتن هر چه بیشتر و بیدلیل آنها میگفت. بعد از هر چند جمله تکرار میکرد: «خانمها و آقایان، تصور کنید، یک لحظه مجسم کنید...» و سپس با صدایی دردناک از کمی جا و نبود غذای کافی در آن جا میگفت.
بنا بر آماری که اکنون در آشویتس اعلام میشود نزدیک به یک میلیون و صدهزار یهودی، 150 هزار لهستانی، 23 هزار جیپسی (کولی) و 15 هزار اسیر روس در این اردوگاه جان خود را از دست دادهاند. همه این اسرا لهستانی نبودهاند بلکه نازیها در طول جنگ جهانی، آنها را از بیش از 40 نقطه اروپا به این اردوگاه منتقل کردند و از هر ملیتی میان آنها وجود داشته است.
اکنون در بخشی از اردوگاه بیرکانو یادمانی برای کشتهشدگان این اردوگاهها ساخته شده است. در آنجا به تعداد ملیتهایی که در این اردوگاه قربانی داشتهاند لوح یادبودی به خط همان ملیت وجود دارد که به همگان یادآوری کند نزدیک به یک و نیم میلیون انسان به دست انسانهایی دیگر در اینجا کشته شدهاند. در متن این الواح تا اواسط دهه ۹۰ عدد ۶ میلیون ذکر شده بود با این حال با تشکیل تیمهای تحقیق متعدد و بررسی مدارک اکنون آن اعداد عوض شده است.
این اردوگاهها در منطقهای روستایی که نام آنها هم بر اردوگاهها نشسته، قرار گرفته است. چندین خانه روستایی به فاصلهای کم از دیوارهای اردوگاه آشویتس قرار داشته و در تمام سالهای جنگ به زندگی در آنجا مشغول بودهاند. تمام آنها خبری از آنچه در کنارشان میگذشته نداشتهاند و تصور میکردهاند آنجا چیزی بیشتر از اردوگاه اسرای جنگی نیست. نازیها در ابتدا اردوگاه آشویتس را برای جا دادن اسرای لهستانی انتخاب کرده بودند و نخستین زندانیان را در سال 1940 به آنجا منتقل کردند. پس از مدتی تصمیم به ساخت اردوگاه کار جدیدی در این محل گرفتند که ظرفیت بیشتری داشته باشد و بتوانند یهودیان را از سراسر اروپا به آنجا منتقل سازند.
اردوگاه بیرکانو به همین قصد ساخته شد. طرح نخستین، ظرفیت ۵۰ هزار نفر را داشت اما در نهایت تا ۲۰۰ هزار نفر افزایش پیدا کرد. در اساس، این کمپها اردوگاههای کار بودهاند و نیروهای آلمان نازی از زندانیان بهعنوان کارگر در کارخانههای مواد شیمیایی استفاده میکردهاند. شرایط کاری، مدت زمان کار در روز و غذای اندک باعث مرگ تعداد بسیاری از این زندانیان میشد.
در حالی که باران شدت بیشتری پیدا کرده بود اردوگاه را ترک کردیم و خود را به ایستگاه اتوبوس رساندیم. جمعیت بسیاری منتظر آخرین اتوبوسی بود که به شهر برمیگشت. به سختی خود را در اتوبوس جا دادیم و تا کراکوف را روی پلههای اتوبوس ایستاده و نشسته آمدیم.
ارسال نظر