دانشگاهی که دیگر افتخارآمیز نیست سمیه ابراهیمی دانش‌آموخته اقتصاد و عضو سابق انجمن علمی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی من بهترین سال‌های زندگی‌ام را در دوره لیسانس در دانشگاه علامه سپری کردم. اغراق نمی‌کنم که همه چیز در بهترین شکل و نهایت کمال بود، اکثر شرایط لازم برای یک دانشجو در حد خوب و مناسبی مهیا بود به گونه‌ای که با افتخار و سربلندی اعلام می‌کردیم که دانشجوی علامه هستیم. در آن زمان همه اساتید مجرب در دانشکده فعالیت می‌کردند، کارکنان دانشگاه مهربان و مودب بودند و رییس دانشکده از اساتید مجرب و دلسوز بودند. در زمان ما دانشگاه جو دوستانه داشت و حس همکاری علمی و فعالیت‌های علمی در دانشگاه موج می‌زد، در حالی که اکنون فضای دانشگاه سرد و بی‌روح است که این ناشی از جو حاکم بر دانشگاه است؛ دانشگاه پر شده از دوربین‌های نظارتی، انگار نه انگار که اینجا دانشگاه است نه یک مرکز امنیتی. قبلا ملاک انتخاب اساتید تجرب و تعهد بود در حالی که در دوره جدید ملاک نه تعهد بود نه تجرب، بلکه گرایش‌های سیاسی معیار اصلی بود. به این ترتیب در دانشگاه یک جو نامناسب رواج پیدا کرد. من به چشم خود شاهد بودم که رییس یکی از دانشکده‌های علامه چه برخورد بد و عجیبی با یک دانشجوی خاطی داشت، با این دانشجو برخوردی شد که با یک دزد در جامعه نمی‌شود، در جامعه ما اجازه نداریم دزدی را که وارد حریم خانه‌مان می‌شود مورد ضرب و شتم قرار دهیم، اما به راحتی یک دانشجو را جلوی چشم همکلاسی‌هایش کوچک کرده و مورد برخورد فیزیکی و لفظی قرار می‌دهیم. دیگر از اساتید قدیمی و مجرب علامه خبری نیست، اکثرشان را با وجود اینکه قادر به تدریس بودند و کلاس‌های درسشان مورد استقبال دانشجویان بود به بهانه‌های مختلف بازنشسته و از تدریس محروم کردند. دیگر علامه آن علامه سابق نیست، دانشگاه علامه زمانی رتبه اول علوم انسانی را در بین دانشگاه‌های کشور داشت اما الان آن‌گونه نیست. نمی‌گویم در این دوره هیچ کار مثبتی انجام نشد، اما با اطمینان می‌گویم که تعداد کارهای مثبت از عملکرد منفی مدیران خیلی کمتر بوده است.



علل آسیب‌پذیری بالای دانشگاه علامه‌طباطبایی در هشت سال اخیر

سهیل مهروزی
دانشجوی طی سال‌های ۱۳۷۲ الی ۱۳۸۱ در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشکده اقتصاد علامه

باتوجه به اینکه دانشگاه علامه طباطبایی در میان دانشگاه‌های کشور در دوره هشت‌ساله اخیر آسیب بالاتری را متحمل شد لذا نیازمند به آسیب‌شناسی در این خصوص هستیم. سعی می‌کنم به اختصار برخی نکات مغفول مانده را دراین زمینه طرح کنم. براین اساس جهت ریشه‌یابی منصفانه و جامع این میزان شدت آسیب‌پذیری و آسیب‌دیدگی و نیز استفاده از آن برای آینده، نیازمندیم که در کنار طرح کردن سیاست‌ها و نقش مدیریت هشت‌ساله اخیر، به سهم و نقش قبلی برخی از آسیب‌دیدگان هم در این آسیب‌دیدگی و آسیب‌پذیری اشاره‌ای کنیم. از طرفی هم با توجه به چند عاملی بودن این میزان آسیب‌دیدگی می‌بایست به سهم و نقش برخی از آسیب‌دیدگان در قبل از ریاست آقای شریعتی، که بعضا از اداره کنندگان دانشگاه بودند هم اشاره‌ای داشت. آیا ایشان درآن زمان تدابیری برای کاهش شدت آسیب‌پذیری اندیشیده بودند یا برعکس برخی از سیاست‌هایشان خود منجر به افزایش ضریب آسیب‌پذیری برای آینده شده بود؟
لازم به ذکر است که همان زمان از طرف افراد دلسوز مواردی در این زمینه گفته شد. همچنین آیا تلاشی برای افزایش وحدت و انسجام داشتند یا بر عکس جهت‌گیری‌هایشان تضعیف‌کننده وحدت و انسجام بود؟
آیا صرف آسیب‌دیدگی نشان‌دهنده مبرا بودن از خطا‌های قبلی آسیب‌دیده می‌باشد؟
به نظرم آسیب دیدگی نمی‌تواند مانع از نادیده گرفتن سیاست‌های غلط و اشتباهات قبلی آسیب دیده باشد به‌ویژه که آن سیاست‌های اشتباه قبلی در شدت و گستردگی آسیب دیدگی بعدی اثر داشته است. امیدوارم که گذشته چراغ راه آینده باشد.



انتهای کوچه نادر
رضا میر‌محرابی
منتقد سینما

از قواعد طبیعت است که وقتی زمستان رو به پایان است درختان شکوفه می‌دهند و برگ‌ها دوباره می‌رویند و از قواعد سیاست است که وقتی دولتی می‌رود و دولتی می‌آید آرام آرام صدای تغییر به گوش برسد حال آن تغییر در جهت صعود است یا سقوط دانایان دانند و بس. چند سال از عمر و جوانی‌مان در دانشگاه وزین علامه طباطبائی گذشت و ما درس‌ها آموختیم و قله‌ها فتح کردیم و زمین‌ها خوردیم و گاهی کسی دستمان را می‌گرفت و گاهی نیز در افق به تنهایی محو می‌شدیم. بیشترین ساعات این دوران در دانشگاه در بخش فرهنگی گذشت و ما درگیر اموری بودیم که از نوجوانی دغدغه‌اش را داشتیم و با اصرار و نامه‌نگاری زمینه حضور چهره‌هایی چون اصغر فرهادی، کاهانی، مانی حقیقی و داریوش مهرجویی را در دانشگاه فراهم نمودیم و الحق که خیلی دورهمی خوش گذشت، کسی هم جلودارمان نبود و ما هم به مثابه دانشجویان پرشور کار خودمان را می‌کردیم. چندسال آزمون و خطا از ما انسان‌هایی با دغدغه و تجربه فراوان ساخت و اگر روزی فضای دانشگاه را سرد و بی روح می‌دیدیم غمگین می‌شدیم و اگر کاری از دستمان بر نمی‌آمد آرزو می‌کردیم زمان هرچه زودتر بگذرد. مسیر پرپیچ و خمی را گذراندیم و ما تمام شدیم و حتی آن مقام مسوول نیز رفت ولی دانشگاه علامه طباطبائی استوار سرجایش در حال رخ نمایاندن است و ما با این تجارب حتی بعد از فراغت از تحصیل نیز یادمان نرفت خاستگاه‌مان کجا بود و غایت‌مان کجاست. توضیح درباره تیتر: «کوچه نادر»، نام کوچه‌ای است که ساختمان معاونت فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی در آن واقع بود.


روی دامنت چی نوشته؟!

پرستو فخاریان
دبیر سرویس گردشگری دنیای‌اقتصاد

من دانشجویی بودم که در آستانه فارغ‌التحصیلی، یعنی در هفته‌های آخر ترم ۸، دو ترم از تحصیل محروم شدم. سال۹۰ بود، همان سالی که از فرصت تعلیق از تحصیلم استفاده کردم، برای ارشد خواندم و سال بعد با رتبه ۱۴ راهی دانشگاه تهران شدم؛ ثمره همه تلاشی که برای رفتن به دانشگاهی به جز علامه انجام دادم. آن سال برای مذاکره با مدیریت دانشگاه در خصوص حکم تعلیقم باید به ساختمان مرکزی در دهکده المپیک می‌رفتم. یکی از چیزهایی که تا آخر عمر فراموش نمی‌کنم، لحظه لحظه استرس‌هایی است که برای ورود به آنجا متحمل می‌شدم. ورود، خروج و تردد در محوطه ساختمان مرکزی دانشگاه به گونه‌ای بود که امثال من با تمام جسارتی که داشتیم، تا مجبور نمی‌شدیم به آنجا پا نمی‌گذاشتیم.
من هم برای اینکه درمورد حکم تعلیق که به دلیل توزیع یک پرسشنامه صنفی ساده، صادر شده بود، قصد داشتم با مدیر دانشگاه صحبت کنم و ناگزیر بودم بارها به دفتر ایشان بروم. هربار برای آنکه مرا به حضور بپذیرند، ساعت‌ها منتظر می‌ماندم و در نهایت یا فرصت نمی‌دادند که ایشان را ببینم یا حرف‌هایم شنیده نمی‌شد. مثلا از چیزهای دیگری که هیچگاه فراموش نمی‌کنم این است که یک بار وقتی داشتم با ایشان درمورد حکمم صحبت می‌کردم، توجهشان به سیاه قلم روی روپوشم که نوشته شده بود «خلیج همیشگی فارس»، جلب شد و درست در میان حرف‌هایم پرسیدند: «روی دامنت چی نوشته؟!». وقتی پاسخ دادم، لبخندی زدند و گفتند: «احسنت!».


رویاهای ما

سارا همدانی
دانش‌آموخته حقوق
دانشگاه علامه طباطبایی، رشته حقوق. این نتیجه قبولی من در کنکور کارشناسی چند سال پیش بود. راستش را بخواهید خیلی خوشحال نشدم! نه برای آنکه فضای دانشگاه علامه چنین بود و چنان نبود، اگرچه بعد‌ها فهمیدم اگر قرار بود در آن برهه تنها به یک دلیل از قبولی‌ام در این رشته ناراحت باشم، دلیل اصلی باید همان می‌بود. خلاصه ناراحتی کاذب من از رشته‌ای بود که نمی‌دانستم می‌توانم در آن موفق باشم یا نه؟ از همان روزهای اول ورود به دانشگاه به همراه دوستانم دنبال عضویت در انجمن یا نهادی دانشجویی بودیم و نهایتا رسیدیم به یک راهرو که ۴ اتاق داشت: ۱- بسیج دانشجویی (فعال)، ۲- شورای صنفی(تعطیل)، ۳-انجمن علمی علوم سیاسی(نیمه فعال)۴- انجمن حقوق (فعال). انجمن اسلامی هم منحل شده بود. به گزینه ۴ پناه بردیم. از دوران قبل علامه شنیدیم از روزهای طلایی‌اش، افسوس خوردیم که دوران دانشجویی مان در آن روزها نبود.
بعدترها خودمان شدیم راوی برای تازه‌واردها، از روزهایی گفتیم که حداقل دلمان به کلاس درس اساتیدی خوش بود که حرفمان را می‌فهمیدند در همان حال نمی‌دانستیم سختی‌های راه را چگونه برایشان ترسیم کنیم مثلا بگوییم اینجا هر اتفاقی ممکن است بیفتد اینکه ۲ ماه وقتت را بگذاری برای کارهای اجرایی یک همایش و یک روز مانده به برنامه بگویند مجوز شما لغو شد! یا اینکه همان چند استاد را هم رفته رفته از دست دادیم! النهایه وصیت قبلی‌ها را به بعدی‌ها منتقل کردیم: «نگذارید در انجمن را ببندند» به گمانم رویاهای آدمی مثل ناموسش است، شاید مثل وطن در ابعادی کوچک‌تر، سلایق شخصی اگر می‌خواهد آنرا درب و داغان کند، باید مقاومت کرد، باید دفاع کرد



عادت نمی‌کنیم

دیبا احمدی
به عادت معمول که وارد دانشگاه می‌شوی شروع می‌کنی به شمردن دوربین‌ها، برخی کمی خارج از دید هستند و هنوز بعد از دو سال نصب اندکی نیاز به دقت دارند. تا ساختمان مرکزی به عدد ۱۲ رسیده‌ای. برای فارغ شده از ۴ سال بی‌انتها، تنها چند دور کاغذ بازی در انتظار است. ساختمان مرکزی آداب خاص خود را دارد. چه کسی هستی و چه کار داری و شاید این لباس برای وارد شدن به اینجا مناسب نباشد و... .
البته چند هفته‌ای ا‌ست با توجه به تمام مجازی شدن روند اداری دانشگاه برخوردها کمتر شده است. چندین تلفن نیمه جان در اتاقکی از این ساختمان تعبیه شده و به صورت مدرن با طبقات بالا صحبت می‌کنی. اگر هم مدرکی برای ارائه داشته باشی از مستخدمان وظیفه حمل تا یک یا دو طبقه بالاتر که تو نمی‌توانی بروی را دارند.همه چیز بر طبق کارآفرینی است. دوربین‌ها هر از چند گاهی نیاز به تعمیر دارند و مسلما نیاز به ناظری برای آنچه تو می‌کنی و اینجا هم کسی که پلی باشد میان جایی که تو نمی‌توانی بروی. کسانی باشند که تشخیص بدهند آنچه تو از ظاهر خود نمی‌توانی بفهمی. کسانی باشند که مطمئن شوند اگر دانشجوی این دانشکده‌ای و اگر نیستی اینجا چه می‌کنی. بعد از چهار سال دیدن این کارآفرینی‌ها عادت کرده‌ای. عادت کرده‌ای در زمان پیاده‌روی‌ها در محوطه دیده نشوی یاد اتفاقاتی میفتی که باید جداگانه می‌بود. پزشکی قانونی، کلاس‌های زبان و آخر سر عکس یادگاری با ورودی‌ها. لبخند تلخی می‌زنی. اولین بار که گفتی عکس یادگاری و مسوولان گفتند در شورای دانشگاه مطرح می‌کنند خندیدی. بعد از اجازه باز هم خندیدی که مجوز چه چیز صادر شده است. روز عکس یادگاری که حراست دخالت کرد. فهمیدی ۴ سال هم برای عادت کردن زمان کمی است هنوز.



لکه‌های خاکستری هشت سال اخیر
سعیده شفیعی
دانش‌آموخته ارشد اقتصاد
ایجاد فضای کنترلی در دانشگاه با نصب دوربین و...، به انزوا کشاندن مراکز بحث و نقد مانند انجمن‌های علمی و دفتر مطالعات دانشکده اقتصاد، بازنشستگی خیل عظیمی از اساتید بنام و برجسته دانشکده‌های مختلف، نگاه جنسیتی به فضای دانشگاه (جداسازی کلاس‌های دختران و پسران و ممانعت از حضور دختران در برخی رشته‌ها)، حذف برخی رشته‌ها و گرایش‌ها (گروه توسعه دانشکده اقتصاد) و بورسیه دادن به برخی آشنایان یا همفکران در مقطع دکترا و در نهایت افت شدید کیفیت آموزشی در دانشگاه؛ به طوری‌که دانشگاه علامه که زمانی بهترین دانشگاه علوم انسانی خاورمیانه بود، هم‌اکنون در لیست ۲۰ دانشگاه اول کشور نمی‌باشد. این اهم نقاط منفی در کارنامه مدیریت هشت‌ساله اخیر دانشگاه علامه طباطبایی است.