نقد جامعه پر سو‌ءتفاهم

فرزین مهرانی

فروشنده آخرین فیلم اصغر فرهادی نشانه‌های آشنای این فیلمساز را دارد. خلق موقعیت‌های پیچیده برای قهرمان‌های قصه و تصمیم‌گیری در چند راهه‌های اخلاقی. ایجاد موقعیت‌های خاص تا شخصیت‌های داستان رویه‌های بیرونی و ماسک‌هایشان را بردارند و بیننده پس از شناخت و درک عمیق‌تری که از شخصیت‌های داستان پیدا می‌کند با همذات پنداری با آدم‌های داستان به شناخت دقیق‌تری از خود برسد. فیلم فروشنده در گروه فیلم‌های قصه‌گو با دغدغه اجتماعی دسته‌بندی می‌شود. قصه ساده‌ای که در چند جمله قابل روایت کردن است، اما با تعمق در فیلم زوایای دیگری روشن می‌شود که بیننده در می‌یابد قصه برای کارگردان ابزاری است تا به دغدغه‌های جدی‌تری بپردازد. هدف این نوشته راه پیدا کردن به جهان ذهنی کارگردان و چرایی ساخته شدن فیلم در شرایط امروز زندگی طبقه متوسط شهری است.

فرهادی بر بستر قصه‌ای که تعریف می‌کند موضوعات و دغدغه‌های اجتماعی امروز زندگی شهری طبقه متوسط را تصویر می‌کند و به‌زعم نگارنده با رویکردی انتقادی به ریشه‌یابی علل رخداد حوادثی مشابه آنچه در داستانش اتفاق افتاده می‌پردازد و نحوه برخورد با موقعیت‌های پیچیده اینچنینی را به نقد می‌کشد. فرهادی به نقد شرایطی می‌پردازد که مرد روشنفکر کتاب‌خوان معلم را به سویی می‌برد که همچون قهرمان‌های اواخر دهه چهل برای گرفتن انتقام بی‌توجه به مراجع قانونی خود دست به عمل می‌زند، زندانی می‌کند و حکم صادر می‌کند.گو اینکه عمل گرایی او به واسطه آموزه‌هایش نم کشیده و در چالشی جدی با خود و دغدغه‌های همسرش نمی‌تواند به شیوه «قیصر» مرد خاطی را به سزای عملش برساند.

فرهادی جامعه در حال‌گذاری را تصویر می‌کند که نظام ارزشی گذشته‌اش شکننده شده، اما نه تا آنجا که قانون و زندگی مدنی بتواند جایگزین کار آمدی برای مواجهه با چالش‌های اخلاقی‌اش باشد. همسر مردی مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار می‌گیرد و با وجودی‌که ماشین متجاوز به‌عنوان مدرکی قابل ارائه وجود دارد و مرد می‌تواند به راحتی با استفاده ازآن از طریق پلیس متجاوز را پیدا کند و به سزای عملش برساند،از ترس مواجه شدن با پلیس و مجبور به سوال و جواب شدن در حوزه‌های خصوصی در توافقی ضمنی با همسرش از مراجعه به پلیس خودداری می‌کند. نکته جالب اینکه مرد و زن هر دو متعلق به طبقه روشنفکری هستند که غلامحسین ساعدی و دولت آبادی را می‌شناسند، نمایش مرگ فروشنده را روی صحنه دارند و دارای ارتباط‌های دوستانه مدرنی با دوستان نزدیکشان هستند، به شکلی که در تمامی چالش‌های پیش آمده هیچ عضوی از خانواده هر دو طرف در قصه حضوری ندارد و تنها دوستانشان در حوادث همراهیشان می‌کنند.

فرهادی در فروشنده از جامعه‌ای سخن می‌گوید که درخصوص مقوله‌های مهمی پر از سوءتفاهم و پنهان کاری است، تا جایی که قربانی تجاوز به دلیل آموزه‌های تربیتی که از کودکی دریافت کرده توانایی ندارد تا از ظلمی که بر او رفته با پلیس سخن بگوید و متجاوز را به سزای عملش برساند. او حتی توانایی گفت‌وگو با همسرش را در این خصوص ندارد و هیچ گفت‌وگوی مستقیمی بین قربانی و همسرش درخصوص تجاوز دیده نمی‌شود و بیننده از شواهد موجود به وقوع تجاوز پی می‌برد. نکته جالب اینکه همسر زن نیز از مواجه شدن با تجاوز پرهیز می‌کند و دائم از مواجه شدن با واقعیت تلخ تجاوز دوری می‌کند. فرهادی جامعه مرد سالاری را نقد می‌کند که مرد آن توانایی همدلی کردن با همسر مورد ظلم و تجاوز واقع شده‌اش را ندارد و آنچه بیش از هر چیزی آزارش می‌دهد تجاوزی است که به حریمش شده. مرد بیشتر به فکر اعاده حیثیت خود و گرفتن انتقام است و برای فرونشاندن خشمش تا رسیدگی به روان آسیب دیده همسری که از ترس حمام نمی‌رود و برای قضای حاجت حضور او را پشت در می‌خواهد. حتی مرد همسایه هم رفتن پیش پلیس را بی‌فایده می‌داند و منتظراست تا فرد متجاوز پیدا شود و او را به شیوه خودش به جزای عملش برسانند.

فرهادی جامعه‌ای را نقد می‌کند که از آموزش مهارتهای ابتدایی و واقعی زندگی عاری است.جامعه‌ای که معلمش از قصه‌های غلامحسین ساعدی حرف می‌زند و فیلم گاو را نمایش می‌دهد، اما شاگردش عکس‌های نامناسب تماشا می‌کند و به وقت خوابیدن معلمش جلوی پرده نمایش فیلم گاو، بندری می‌رقصد. جامعه پر از سو‌ءتفاهمی که زن میانسال را وا می‌دارد تا جایش را در تاکسی ازکنار معلم روشنفکر به خیال اینکه مرد آداب نشستن را رعایت نکرده عوض کند و جالب اینکه معلم شرمنده از برخورد پیش آمده حتی اجازه اعاده حیثیت به خود نمی‌دهد و سر به زیر می‌اندازد و جلوی شاگردش خجالت زده می‌شود.

در معنایی بزرگ‌تر فرهادی نیاز به باز تعریفی از مقوله‌های ارزشی را به شکل غیرمستقیم پیشنهاد می‌کند تا هزینه‌های کمتری برای انسان امروز داشته باشد؛ چراکه در فیلم فرهادی همه قربانی شرایط بزرگ‌تری هستند که آنها را احاطه کرده است. شرایطی که انسانها را به سمتی سوق می‌دهد که همچون مشهدی حسن فیلم گاو تبدیل به چیزی می‌شوند که نباید باشند.شرایطی که پیرمرد متجاوز فیلم فروشنده را قابل ترحم‌ترین شخصیت داستان می‌کند، تا جایی که به‌زعم من نام فیلم از روی این شخصیت گرفته شده، شخصیتی که بیش از همه شخصیت‌ها به قهرمان نمایشنامه آرتور میلر نزدیک است.

پیرمرد درمانده‌ای که هیچ چیز هیجان انگیزی در زندگی ندارد و هیچ قله‌ای را در زندگی فتح نکرده است.حتی محبتهای همسرش از نوع محبت‌های مادرانه است، نه محبت معشوق. این می‌شود که در مواجهه با موقعیت پیش آمده در خانه مرد معلم بر نفسش غالب نمی‌شود و فاجعه‌ای به بار می‌آورد که منجر به مرگش می‌شود مثل مرگ فروشنده آرتور میلر.