ورشو، شهر کاخها
در روزهای پایانی تابستان شیما و علی تصمیم گرفتند سفری را به ورشو داشته باشند، این زوج جهانگرد سفر را عنوان مهمترین سرمایهگذاری خودشان در زندگی میدانند و معتقدند بیش از سرمایههای نقدی و غیرنقدی تجربههای سفر میتواند مهمترین اندوخته زندگی باشد. آن چه در پی می آید، بخشی از سفرنامه این زوج در سفر به ورشو است. پس از یک پرواز سه ساعته به مسکو رسیدیم. با گذشتن از دالان ورود و پس از چک کردن کارت پرواز وارد سالن ترانزیت شدیم. سالنی که پر از فروشگاههای متعدد و جمعیتی انبوه است که میتوان وقت را در آن تا زمان پرواز گذراند، اما از آنجا که ما هنوز هتلهایمان را رزرو نکرده بودیم با عجله هر چه تمامتر از سیستم wi fi فرودگاه استفاده کرده و از طریق سایت booking هتلی در منطقه توریستی ورشو رزرو کردیم.
در روزهای پایانی تابستان شیما و علی تصمیم گرفتند سفری را به ورشو داشته باشند، این زوج جهانگرد سفر را عنوان مهمترین سرمایهگذاری خودشان در زندگی میدانند و معتقدند بیش از سرمایههای نقدی و غیرنقدی تجربههای سفر میتواند مهمترین اندوخته زندگی باشد.آن چه در پی می آید، بخشی از سفرنامه این زوج در سفر به ورشو است. پس از یک پرواز سه ساعته به مسکو رسیدیم. با گذشتن از دالان ورود و پس از چک کردن کارت پرواز وارد سالن ترانزیت شدیم. سالنی که پر از فروشگاههای متعدد و جمعیتی انبوه است که میتوان وقت را در آن تا زمان پرواز گذراند، اما از آنجا که ما هنوز هتلهایمان را رزرو نکرده بودیم با عجله هر چه تمامتر از سیستم wi fi فرودگاه استفاده کرده و از طریق سایت booking هتلی در منطقه توریستی ورشو رزرو کردیم. در این گیرو دار با یک زوج ایرانی دیگر آشنا شدیم که آنها هم عازم ورشو و از آنجا برلین وهامبورگ بودند، اما بعد از آن دیگر ادامه نمیدادند و به تهران برمیگشتند.
بالاخره بعد از دو ساعت پرواز واستفاده از پذیرایی شرکت ایرفلوت که در صورت ذکر مسلمان بودنتان برای شما غذای حلال سرو میکند، حدود ساعت ۱۰ صبح به ورشو رسیدیم. بالاخره در آستانه درهای منطقه شینگن قرار گرفتیم و افسر گذرنامه در ورشو بعد از اینکه از اصالت ویزای ما مطمئن شد و بلیت برگشت ما را خواست و البته ترن را برای رفتن به وین به ما پیشنهاد کرد، اجازه عبور داد و ما بالاخره وارد منطقه شینگن شده و نفس راحتی کشیدیم.
بعد از ورود به سالن و تحویل گرفتن ساکها با سرعت اقدام کردیم تا رزرو بلیت را قطعی کنیم، اما حالا دیگر سرورها پسورد داشت. در نهایت متوجه شدیم که در مکانهای دیگری در فرودگاه مثلا در کافیشاپ آن به ازای خرید چیزی یا خوردن نوشیدنی میتوانیم پسورد بگیریم. ما هم چنین کردیم پسوردی را با 30 دقیقه اعتبار گرفتیم و به سرعت هتل مورد نظر را رزرو کردیم که در این میان ویزا کارتی که از ایران خریداری کرده بودیم خیلی به کارمان آمد چون بدون آن امکان رزرو هتل وجود نداشت.
واحد پول لهستان زلوتی zloty است که هر دلار حدودا ۲/۳ زلوتی است؛ اما در فرودگاه ورشو هم مانند همه فرودگاههای دنیا قیمتی بیشتر معادل ۲/۲ یا ۵/۲ برای هر دلار حساب میکنند در نهایت با قیمت منصفانهتر ۷/۲ زلوتی برای مخارج اولیه ۵۰ دلار چنج کردیم. بعد به سراغ کیوسک اطلاعات توریستی رفتیم و بعد از گرفتن نقشه و اطلاعات مربوط به آدرس هتل دو کارت ۲۴ ساعته توریستی تهیه کردیم تا امکان استفاده از وسایل نقلیه عمومی با قیمت مناسب و برخورداری از تخفیف موزهها را میداد که قیمت هر کدامشان ۲۰ زلوتی بود. تصمیم گرفتیم که استفاده از کارت را فردا صبح آغار کنیم و با خرید بلیت یک مسیره اتوبوس به قیمت دو زلوتی عازم مرکز شهر شدیم.
خیابانهای عریض و ساختمانهای مرتفع و البته فضای سبز و پارکهای بزرگ اطراف حاکی از قدم نهادن به شهری بزرگ و شلوغ بود که شباهت زیادی هم به روسیه داشت. فاصله فرودگاه تا مرکز شهر زیاد نبود و با دیدن یک برج مرتفع یادگار دوران کمونیستی این کشور و بعد از نیم ساعت به مرکز شهر رسیدیم.
با کمی بالا و پایین کردن نقشه به سردرگمی اولیه خود غلبه کردیم و مسیر درست را یافتیم و حرکت کردیم. از یکی دو نفر هم آدرس پرسیدیم که یکی از آنها توجهی نکرد و دیگری با انگلیسی دست و پا شکسته توضیحاتی به ما داد. هتل کوچک خود را زود در یک خیابان تاریخی پیدا کردیم و کمی بعد در اتاق تمیز و راحتمان به استراحت پرداختیم و چون تمام شب قبل را در راه بودیم تا ۴ عصر استراحت کردیم و بعد به قصد دیدن شهر بیرون زدیم.
هنوز از خیابان هتل خارج نشده بودیم که پارک بزرگی توجه ما را به خود جلب کرد و وقتی نزدیکتر رفتیم، بنای بزرگی را دیدیم که انگار مزار شهدای گمنام بود و با تاجهای گل بزرک روی سنگ مزارها آراسته شده بود. دو سرباز با یونیفرم رسمی و حقیقتا شبیه مجسمه ایستاده بودند. در پشت بنا آبنماهایی بود که گویی تفرجگاهی عمومی بود و در جلوی پارک و کمی آنطرفتر صلیب بزرگی قرار داشت که در واقع ورودی پارک محسوب میشد. با عبور از پارک وارد خیابان اصلی منتهی به محوطه شهر قدیمی به نام «حومه کراکوف» شدیم که در دو طرف خیابان، به جز رستورانهای مختلف بناهای تاریخی زیبا و مجسمههایی با سبدهای گل بزرگ دیده میشد که ما بالاخره متوجه نشدیم که گذاشتن آن کار مردم است یا شهرداری!
در انتهای این خیابان زیبا قصر ویلانو قرا دارد و یکی از زیباترین خیابانهای ورشو است؛ چراکه از آنجا امکان دسترسی مستقیم به بافت قدیمی و تاریخی شهر وجود دارد. جالب اینکه کمی پایینتر از اینجا، خیابان nowy swait یا دنیای جدید قرار دارد که بخش مدرن و دنیای جدید شهر با فروشگاهها و مغازههای رنگارنگ است.
بعد از گذر از بافت قدیم و پشت سر نهادن کلیسایی با تصویر پاپ ژان پل دوم به میدان اصلی و قدیمی شهر میرسیم که در یک طرف آن دژ سلطنتی مشهور و در سوی دیگر آن ستون زیگمونت قرار دارد.
منطقه کاملا توریستی است. میدان مملو از توریستهایی از کشورهای مختلف در کنار منظره زیبای و هوای دلپذیر این شهر ما را دقایق زیادی به تماشا واداشت و بعد شروع به تهیه فیلم و عکس کردیم.
در ادامه پس از گذر از میدان وارد مسیر بازارچه قدیمی شدیم و در ابتدای راه به کلیسای سنت جان که انصافا در مقایسه با کلیساهای بزرگ اروپا حرف چندانی برای گفتن نداشت برخوردیم. بعد از بازار به میدان قدیمی آن و مجسمه پری دریایی که بهنوعی نماد ورشو محسوب میشود رسیدیم. بازار بیشتر شبیه نقاشی بود، انگار کودکی مکعبهای رنگی را با شیروانیهای دو طبقه در کنار هم چیده بود. کوچهها همه سنگفرش است و روی دیوار خانهها نقاشی شده است و در مغازهها صنایع دستی ورشو فروخته میشود. ورشو دو نماد اصلی دارد: یکی مجسمه زن- ماهی و دیگری مجسمه ساختمان غولآسایی است که در وسط شهر واقع شده است.
جالب اینکه توریستهایی که در آنجا بودند اغلب از اروپا و آمریکا آمده بودند و واضح بود که سفر را ساده میگرفتند و چندتایی بچه کوچک و قد و نیم قد در کالسکه را با خود به همراه داشتند. از این میدانهای شلوغ و زنده در جاهای مختلف اروپا فراوان است و جالب اینکه پرندههای فراوانی نیز در همزیستی مسالمتآمیز کامل با انسانها در آن زندگی میکنند و گویی هیچ ترسی از انسانها ندارند. در گوشه دیگری هم یکی دو نفر با لباس محلی و لباس حیوان مشغول کاسبی و عکس انداختن از گردشگران بودند.
طی روزهای بعد فهمیدیم که تمام این منطقه قدیمی طی 60 سال گذشته بازسازی شده، چراکه کل شهر در زمان جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شده بود. بهرغم خستگی جاذبههای شهر ما را به خود میخواند، با گذر از دروازه آجری و پل خندق به کوچه بالایی رفتیم که عمدتا دو طرف آن را رستوران و بار و فروشندهها اشغال کرده بودند. با گرگ و میش شدن هوا عزم بازگشت کردیم و بیتوجه به نقشه و با اتکا به حسمان به سمتی که فکر میکردیم هتل در آن واقع شده شروع به حرکت کردیم که البته اشتباه بود! از مسیر دور افتادیم و خود را در برابر مجسمههای یادبود پارتیزانهای جنگ با آلمان یافتیم و که در امتداد آن کلیسایی زیبا با نورپردازیای فوقالعاده قرار داشت که باعث شد برای دقایقی فراموش کنیم که گم شدیم. بالاخره برای یافتن راه به نقشه متوسل شدیم و درنهایت با کمک نقشه و راهنمایی خانم حدودا 60 ساله که تسلط خوبی به زبان انگلیسی داشت و پارسیان رو بهعنوان ملت بزرگی میشناخت به هتل برگشتیم.بعد از رسیدن به هتل و بهرغم خستگی به جستوجوی مسیرهای فردا پرداختیم و با کمال ناراحتی متوجه شدیم که کاخ سلطنتی ویلانو سهشنبهها تعطیل است.
روز دوم در ورشو
صبح روز دوم سرحالتر از روز اول به راه افتادیم، با وجود تعطیلی ویلانو برای تماشای محوطه آن رفتیم و با استفاده از اتوبوس و با کارت 24 ساعته مان به آنجا رسیدیم. اتوبوسها بسیار تمیز و منظم بود و پیدا کردن مسیر بهواسطه آنها بسیار ساده بود.
ایستگاه آخر مقصد ما بود و در هنگام پیاده شدن زیبایی گورستان کنار ایستگاه ما را مسحور خود کرد، به طوری که به مردگانی که روحشان در آنجا پرواز میکرد حسودیمان شد. با پرسش مسیر از عابران به آنسوی خیابان ومحوطه کاخ ویلانو رفتیم که زیبایی آن حقیقتا ما را مجذوب خود کرد، کمی عکاسی کردیم و دور میدانگاهی چرخیدیم، برای ورود به محوطه پشت کاخ با تخفیف دانشجویی بلیت خریدیم و وارد آن شدیم، با کنجکاوی به پشت قصر رفتیم و به ناگاه پایین پلههای قصر با چشم انداز زیبایی مواجه شدیم که توصیف آن ساده نیست. خوشحال و راضی مسیر را در امتداد رودخانهای زیبا که در آنجا جاری بود ادامه دادیم که در دو طرف آن درختکاری منظم وزیبایی بود. هوای خنک و البته سکوت و آرامش محیط حس بسیار خوبی را به بیننده منتقل میکرد. در بالای باغ و پشت محوطه قصر نیز چندین مجسمه زیبا قرار داشت که برای گرفتن عکس مناسب بود، و در نهایت و با دیدن این مناظر از بسته بودن کاخ خوشحال بودیم؛ چراکه باعث شد بتوانیم این محوطه زیبا را کشف کنیم.در مسیر برگشت باز هم با اتوبوس به مرکز قدیمی شهر رفتیم و در محوطه قدیمی و در فروشگاهها بهدنبال سوغاتی گشتیم که چیز مناسبی نیافتیم. اما دوناتهای خوشمزهای در آنجا خوردیم و بعد دوباره به هتل برگشتیم، اما چون فقط همان بعدازظهر را برای دیدن شهر وقت داشتیم زود بیرون زدیم تا باقی آن را هم از دست ندهیم.
این بار در مسیر به قصر science & cultur رسیدیم که در سال 1955 بوده و توسط روسیه ساخته شده است. بعد از عبور از خیابان و محوطه پارک اطراف با خریدن بلیت تراموا راهی قصر سلطنتی شدیم و در نهایت غروب به محوطه قصر و بازار قدیم برگشتیم و بعد به هتل برگشته و به بستن ساکمان برای سفر فردا صبح پرداختیم.
خداحافظ ورشو
ورشو نقاط دیدنی زیادی دارد که فرصت نشد همه را ببینیم مطمئناً این کمبود را در موزههای لوور و واتیکان جبران میکنیم، ورشو شهری تمیز با ساختمانهای زیبا و رنگهای گرم و دوست داشتنی بود که امیدواریم بتوانیم روزی به آن برگردیم.
بالاخره بعد از دو ساعت پرواز واستفاده از پذیرایی شرکت ایرفلوت که در صورت ذکر مسلمان بودنتان برای شما غذای حلال سرو میکند، حدود ساعت ۱۰ صبح به ورشو رسیدیم. بالاخره در آستانه درهای منطقه شینگن قرار گرفتیم و افسر گذرنامه در ورشو بعد از اینکه از اصالت ویزای ما مطمئن شد و بلیت برگشت ما را خواست و البته ترن را برای رفتن به وین به ما پیشنهاد کرد، اجازه عبور داد و ما بالاخره وارد منطقه شینگن شده و نفس راحتی کشیدیم.
بعد از ورود به سالن و تحویل گرفتن ساکها با سرعت اقدام کردیم تا رزرو بلیت را قطعی کنیم، اما حالا دیگر سرورها پسورد داشت. در نهایت متوجه شدیم که در مکانهای دیگری در فرودگاه مثلا در کافیشاپ آن به ازای خرید چیزی یا خوردن نوشیدنی میتوانیم پسورد بگیریم. ما هم چنین کردیم پسوردی را با 30 دقیقه اعتبار گرفتیم و به سرعت هتل مورد نظر را رزرو کردیم که در این میان ویزا کارتی که از ایران خریداری کرده بودیم خیلی به کارمان آمد چون بدون آن امکان رزرو هتل وجود نداشت.
واحد پول لهستان زلوتی zloty است که هر دلار حدودا ۲/۳ زلوتی است؛ اما در فرودگاه ورشو هم مانند همه فرودگاههای دنیا قیمتی بیشتر معادل ۲/۲ یا ۵/۲ برای هر دلار حساب میکنند در نهایت با قیمت منصفانهتر ۷/۲ زلوتی برای مخارج اولیه ۵۰ دلار چنج کردیم. بعد به سراغ کیوسک اطلاعات توریستی رفتیم و بعد از گرفتن نقشه و اطلاعات مربوط به آدرس هتل دو کارت ۲۴ ساعته توریستی تهیه کردیم تا امکان استفاده از وسایل نقلیه عمومی با قیمت مناسب و برخورداری از تخفیف موزهها را میداد که قیمت هر کدامشان ۲۰ زلوتی بود. تصمیم گرفتیم که استفاده از کارت را فردا صبح آغار کنیم و با خرید بلیت یک مسیره اتوبوس به قیمت دو زلوتی عازم مرکز شهر شدیم.
خیابانهای عریض و ساختمانهای مرتفع و البته فضای سبز و پارکهای بزرگ اطراف حاکی از قدم نهادن به شهری بزرگ و شلوغ بود که شباهت زیادی هم به روسیه داشت. فاصله فرودگاه تا مرکز شهر زیاد نبود و با دیدن یک برج مرتفع یادگار دوران کمونیستی این کشور و بعد از نیم ساعت به مرکز شهر رسیدیم.
با کمی بالا و پایین کردن نقشه به سردرگمی اولیه خود غلبه کردیم و مسیر درست را یافتیم و حرکت کردیم. از یکی دو نفر هم آدرس پرسیدیم که یکی از آنها توجهی نکرد و دیگری با انگلیسی دست و پا شکسته توضیحاتی به ما داد. هتل کوچک خود را زود در یک خیابان تاریخی پیدا کردیم و کمی بعد در اتاق تمیز و راحتمان به استراحت پرداختیم و چون تمام شب قبل را در راه بودیم تا ۴ عصر استراحت کردیم و بعد به قصد دیدن شهر بیرون زدیم.
هنوز از خیابان هتل خارج نشده بودیم که پارک بزرگی توجه ما را به خود جلب کرد و وقتی نزدیکتر رفتیم، بنای بزرگی را دیدیم که انگار مزار شهدای گمنام بود و با تاجهای گل بزرک روی سنگ مزارها آراسته شده بود. دو سرباز با یونیفرم رسمی و حقیقتا شبیه مجسمه ایستاده بودند. در پشت بنا آبنماهایی بود که گویی تفرجگاهی عمومی بود و در جلوی پارک و کمی آنطرفتر صلیب بزرگی قرار داشت که در واقع ورودی پارک محسوب میشد. با عبور از پارک وارد خیابان اصلی منتهی به محوطه شهر قدیمی به نام «حومه کراکوف» شدیم که در دو طرف خیابان، به جز رستورانهای مختلف بناهای تاریخی زیبا و مجسمههایی با سبدهای گل بزرگ دیده میشد که ما بالاخره متوجه نشدیم که گذاشتن آن کار مردم است یا شهرداری!
در انتهای این خیابان زیبا قصر ویلانو قرا دارد و یکی از زیباترین خیابانهای ورشو است؛ چراکه از آنجا امکان دسترسی مستقیم به بافت قدیمی و تاریخی شهر وجود دارد. جالب اینکه کمی پایینتر از اینجا، خیابان nowy swait یا دنیای جدید قرار دارد که بخش مدرن و دنیای جدید شهر با فروشگاهها و مغازههای رنگارنگ است.
بعد از گذر از بافت قدیم و پشت سر نهادن کلیسایی با تصویر پاپ ژان پل دوم به میدان اصلی و قدیمی شهر میرسیم که در یک طرف آن دژ سلطنتی مشهور و در سوی دیگر آن ستون زیگمونت قرار دارد.
منطقه کاملا توریستی است. میدان مملو از توریستهایی از کشورهای مختلف در کنار منظره زیبای و هوای دلپذیر این شهر ما را دقایق زیادی به تماشا واداشت و بعد شروع به تهیه فیلم و عکس کردیم.
در ادامه پس از گذر از میدان وارد مسیر بازارچه قدیمی شدیم و در ابتدای راه به کلیسای سنت جان که انصافا در مقایسه با کلیساهای بزرگ اروپا حرف چندانی برای گفتن نداشت برخوردیم. بعد از بازار به میدان قدیمی آن و مجسمه پری دریایی که بهنوعی نماد ورشو محسوب میشود رسیدیم. بازار بیشتر شبیه نقاشی بود، انگار کودکی مکعبهای رنگی را با شیروانیهای دو طبقه در کنار هم چیده بود. کوچهها همه سنگفرش است و روی دیوار خانهها نقاشی شده است و در مغازهها صنایع دستی ورشو فروخته میشود. ورشو دو نماد اصلی دارد: یکی مجسمه زن- ماهی و دیگری مجسمه ساختمان غولآسایی است که در وسط شهر واقع شده است.
جالب اینکه توریستهایی که در آنجا بودند اغلب از اروپا و آمریکا آمده بودند و واضح بود که سفر را ساده میگرفتند و چندتایی بچه کوچک و قد و نیم قد در کالسکه را با خود به همراه داشتند. از این میدانهای شلوغ و زنده در جاهای مختلف اروپا فراوان است و جالب اینکه پرندههای فراوانی نیز در همزیستی مسالمتآمیز کامل با انسانها در آن زندگی میکنند و گویی هیچ ترسی از انسانها ندارند. در گوشه دیگری هم یکی دو نفر با لباس محلی و لباس حیوان مشغول کاسبی و عکس انداختن از گردشگران بودند.
طی روزهای بعد فهمیدیم که تمام این منطقه قدیمی طی 60 سال گذشته بازسازی شده، چراکه کل شهر در زمان جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شده بود. بهرغم خستگی جاذبههای شهر ما را به خود میخواند، با گذر از دروازه آجری و پل خندق به کوچه بالایی رفتیم که عمدتا دو طرف آن را رستوران و بار و فروشندهها اشغال کرده بودند. با گرگ و میش شدن هوا عزم بازگشت کردیم و بیتوجه به نقشه و با اتکا به حسمان به سمتی که فکر میکردیم هتل در آن واقع شده شروع به حرکت کردیم که البته اشتباه بود! از مسیر دور افتادیم و خود را در برابر مجسمههای یادبود پارتیزانهای جنگ با آلمان یافتیم و که در امتداد آن کلیسایی زیبا با نورپردازیای فوقالعاده قرار داشت که باعث شد برای دقایقی فراموش کنیم که گم شدیم. بالاخره برای یافتن راه به نقشه متوسل شدیم و درنهایت با کمک نقشه و راهنمایی خانم حدودا 60 ساله که تسلط خوبی به زبان انگلیسی داشت و پارسیان رو بهعنوان ملت بزرگی میشناخت به هتل برگشتیم.بعد از رسیدن به هتل و بهرغم خستگی به جستوجوی مسیرهای فردا پرداختیم و با کمال ناراحتی متوجه شدیم که کاخ سلطنتی ویلانو سهشنبهها تعطیل است.
روز دوم در ورشو
صبح روز دوم سرحالتر از روز اول به راه افتادیم، با وجود تعطیلی ویلانو برای تماشای محوطه آن رفتیم و با استفاده از اتوبوس و با کارت 24 ساعته مان به آنجا رسیدیم. اتوبوسها بسیار تمیز و منظم بود و پیدا کردن مسیر بهواسطه آنها بسیار ساده بود.
ایستگاه آخر مقصد ما بود و در هنگام پیاده شدن زیبایی گورستان کنار ایستگاه ما را مسحور خود کرد، به طوری که به مردگانی که روحشان در آنجا پرواز میکرد حسودیمان شد. با پرسش مسیر از عابران به آنسوی خیابان ومحوطه کاخ ویلانو رفتیم که زیبایی آن حقیقتا ما را مجذوب خود کرد، کمی عکاسی کردیم و دور میدانگاهی چرخیدیم، برای ورود به محوطه پشت کاخ با تخفیف دانشجویی بلیت خریدیم و وارد آن شدیم، با کنجکاوی به پشت قصر رفتیم و به ناگاه پایین پلههای قصر با چشم انداز زیبایی مواجه شدیم که توصیف آن ساده نیست. خوشحال و راضی مسیر را در امتداد رودخانهای زیبا که در آنجا جاری بود ادامه دادیم که در دو طرف آن درختکاری منظم وزیبایی بود. هوای خنک و البته سکوت و آرامش محیط حس بسیار خوبی را به بیننده منتقل میکرد. در بالای باغ و پشت محوطه قصر نیز چندین مجسمه زیبا قرار داشت که برای گرفتن عکس مناسب بود، و در نهایت و با دیدن این مناظر از بسته بودن کاخ خوشحال بودیم؛ چراکه باعث شد بتوانیم این محوطه زیبا را کشف کنیم.در مسیر برگشت باز هم با اتوبوس به مرکز قدیمی شهر رفتیم و در محوطه قدیمی و در فروشگاهها بهدنبال سوغاتی گشتیم که چیز مناسبی نیافتیم. اما دوناتهای خوشمزهای در آنجا خوردیم و بعد دوباره به هتل برگشتیم، اما چون فقط همان بعدازظهر را برای دیدن شهر وقت داشتیم زود بیرون زدیم تا باقی آن را هم از دست ندهیم.
این بار در مسیر به قصر science & cultur رسیدیم که در سال 1955 بوده و توسط روسیه ساخته شده است. بعد از عبور از خیابان و محوطه پارک اطراف با خریدن بلیت تراموا راهی قصر سلطنتی شدیم و در نهایت غروب به محوطه قصر و بازار قدیم برگشتیم و بعد به هتل برگشته و به بستن ساکمان برای سفر فردا صبح پرداختیم.
خداحافظ ورشو
ورشو نقاط دیدنی زیادی دارد که فرصت نشد همه را ببینیم مطمئناً این کمبود را در موزههای لوور و واتیکان جبران میکنیم، ورشو شهری تمیز با ساختمانهای زیبا و رنگهای گرم و دوست داشتنی بود که امیدواریم بتوانیم روزی به آن برگردیم.
ارسال نظر