«شیار 143» و تزریق آدرنالین به مخاطب
وحید خانه‌ساز «شیار 143» آخرین ساخته نرگس آبیار جزو آن دسته فیلم‌هایی است که به سختی می‌توان به آن نمره قبولی داد یا نداد؛ یعنی اینکه نمی‌توان به راحتی این فیلم را ارزش‌گذاری کرد. جار و جنجال‌های رسانه‌ای و زمزمه‌ها و هیاهوی بعضی از هنرمندان باعث شده عوام، «شیار 143» را فیلمی خوب تلقی کنند؛ اما در واقع این‌طور نیست. شیار 143 رنج‌ها و مرارت‌های مادر شهیدی را نشان می‌دهد که نزدیک به دو دهه از زندگی خود را در انتظار بازگشت فرزندش از جبهه یا اسارت سپری می‌کند و این انتظار در آخر به سر می‌رسد؛ اما مادر استخوان‌های فرزند شهیدش را چون نوازدی به آغوش می‌کشد. ایده فیلم و راه رفتن روی لبه تیغ
ایده و طرح فیلم «شیار ۱۴۳» قابل تامل است و می‌تواند ایده نگارش فیلمنامه‌ای خوب باشد و در ادامه به فیلمی قابل قبول تبدیل شود با همه این‌ها، ایده ایده بکری نیست! و اگر کمی فکر کنیم به یاد خواهیم آورد که بارها به طرق مختلف و در قالب‌های متفاوت به زندگی خانواده معظم شهدا پرداخته شده است. بر همین اساس دست گذاشتن روی ایده‌های این‌چنینی مهارت خاصی در دراماتیزه کردن آن می‌طلبد و پس از آن خلاقیت و نوآوری‌های کارگردان است که به اثر جان تازه‌ای می‌بخشد و با این ترفند از افتادن در دام کلیشه مصون می‌ماند. در فیلم «شیار۱۴۳» این اتفاق نیفتاده است و تا حدودی محتوا و بیشتر ساختار فیلم در راستای همان فیلم‌هایی است که دراواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد ساخته می‌شدند. نواقص «شیار ۱۴۳» از فیلمنامه شروع می‌شود و تا کارگردانی فیلم ادامه می‌یابد.

سنگ بزرگی که نشانه نزدن است
گره دراماتیک هرچقدر هم بزرگ باشد بازهم به گره‌های کوچک‌تر نیاز دارد تا در میان کشمکش‌های موجود داستان شکل بگیرد. «شیار 143» فاقد گره‌های کوچک‌تر است و تنها چالش دراماتیک اثر گم شدن یونس است. آبیار سعی کرده به‌طور مفصل به بیان رنج‌های زنی بپردازد که فرزندش را از دست داده است؛ اما حس مادرانه او این واقعیت را کتمان می‌کند و او را به انتظاری تلخ وا می‌دارد. کارگردان مخاطب را در این انتظار کشیدن سهیم می کند و تا حدودی موفق عمل کرده است، اما زمان فیلم برای پرداختن به تنها قصه فیلم‌نامه طولانی است و نتیجه اینکه مخاطب با قصه‌ای کشدار مواجه می‌شود.

کارگردانی و تیرهایی که به سنگ می‌خورد
با اینکه نرگس آبیار سعی کرده در شیوه روایت و کارگردانی بدعت و نوآوری به خرج دهد و مخاطب را با این ترفند به تماشای فیلم بنشاند، اما موفق نبوده است. آدم‌های فیلم جلوی دوربین کارگردانی مستندساز می‌نشینند و قصه الفت را روایت می‌کنند و این ماجرا تا پایان فیلم ادامه دارد؛ اما باید گفت روایت‌ها به جز اینکه فیلم را به اثری چند پاره تبدیل می‌کند تاثیر دیگری در فیلم و قصه آن ندارند و شیوه بیان ماجرا را با لکنت مواجه می‌کنند. در واقع اگر سکانس‌های مربوط به کارگردان مستندساز را حذف کنیم کلیت قصه و حتی جزئیات آن آسیبی نمی‌بیند. آبیار سعی کرده نگاهی مستندگونه به قصه داشته باشد و این نگاه مستندگونه بر تصویربرداری فیلم نیز تاثیر گذاشته است. فیلم به دو شیوه دوربین روی دست و دوربین ثابت با نماهای کلاسیک ضبط شده است. سکانس‌های ابتدایی فیلم دوربین روی دست است و هرچه جلوتر می‌رویم از حرکات دوربین کاسته می‌شود و نماها ثبات بیشتری پیدا می‌کنند؛ اما این روند بیش از آنکه خلاقیت و نوآوری به حساب آید به فیلم ضربه زده است. به دلیل ریتم کند فیلم توالی این روند از بین رفته است و آنچه قابل مشاهده است شلختگی و عدم انسجامی است که دلیل آن همین شیوه تصویربرداری دوگانه است. گذشته از این موضوع، فیلم مملو از سکانس‌های اضافه‌ای است که هیچ کمکی به درام قصه نمی‌کند و تنها ملاتی است برای پر کردن درزهای دیواری که تا ثریا کج رفته است. با اینکه نرگس آبیار پیشینه مستندسازی دارد، اما این تجربه به او کمکی نکرده است و فیلم «شیار ۱۴۳» از این نگاه آبیار ضربه خورده است. استفاده بی‌منطق از راش‌های مستند برای مخاطب ایجاد سوال می‌کند و نیافتن دلیل برای این موضوع تسلسل افکار او را پاره می‌کند و در آخر نیز به جوابی واضح و روشن نمی‌رسد و در ادامه راش‌های رنگ و رو رفته هشت سال دفاع مقدس در فیلم تکرار می‌شوند.

رئالیسیم واقع‌گرایانه
رئالیسمی که آبیار می‌خواسته در لوکیشن‌ها و طراحی صحنه و لباس به وضوح موج می‌زند که این ویژگی یکی از معدود امتیازهای فیلم است. امتیاز دیگر فیلم بازی بازیگران است؛ به خصوص مریلا زارعی که توانسته 20 سال از زندگی مادری صبور را پیش چشمان مخاطب زنده کند. مهران احمدی چون همیشه بازی قابل قبولی ارائه می‌دهد و جواد عزتی گلاره عباسی و حسام بیگدلو نیز هر کدام به نوبه خود سهم خود را به خود و به فیلم ادا کرده‌اند. در پایان باید گفت فیلم «شیار 143» با همه نواقصش یکی از بهترین آثار نرگس آبیار خواهد بود؛ زیرا این کارگردان به خوبی توانسته مخاطب را در زندگی و انتظار مادری صبور و فداکار شریک کند؛ اما نباید فراموش کرد که، در چنین مواقعی و در چنین قصه‌هایی بازی با احساسات مخاطب (آن هم مخاطب ایرانی)، عمر تاریخی فیلم؛ (یا هر اثر هنری دیگر) را کوتاه می‌کند زیرا تاریخ را با احساسات و سانتی مانتالیسم کاری نیست و احساساتی از این دست نتیجه یک هیجان زودگذر است و هر اتفاق زودگذری مستعد فراموش شدن است. با این امید که نرگس آبیار پرونده هنری خود را با آثاری بهتر
و خلاقانه‌تر مزین کند.