گفتوگو با فریدون صدیقی استاد روزنامهنگاری درباره وضعیت رسانههای مکتوب
زیست جهان مطبوعاتی ایرانی بحرانی و بغرنج است
فریدون صدیقی روزنامهنگار برجسته و مدرس روزنامهنگاری است که تجربههای متعددی در حوزه روزنامهنگاری و آموزش این حرفه دارد. او نزدیک به ۲۰ سال است روزنامهنگاری تدریس میکند، سالها نقد هنری و ادبی نوشته است وهنوز هم سینما و ادبیات را دنبال میکند. تندیس فروغ فرخزاد در سال ۱۳۵۶ بهعنوان خوشآتیهترین روزنامهنگار و تندیس بهترین یادداشتنویس در سومین دوره جشنواره سراسری مطبوعات، در کنار تقدیرهای مختلفی که از او شده به همراه داوری در جشنوارههای مختلف مطبوعات از جمله افتخارات این چهره شاخص عرصه مطبوعات بهشمار میرود.
فریدون صدیقی روزنامهنگار برجسته و مدرس روزنامهنگاری است که تجربههای متعددی در حوزه روزنامهنگاری و آموزش این حرفه دارد. او نزدیک به ۲۰ سال است روزنامهنگاری تدریس میکند، سالها نقد هنری و ادبی نوشته است وهنوز هم سینما و ادبیات را دنبال میکند.تندیس فروغ فرخزاد در سال ۱۳۵۶ بهعنوان خوشآتیهترین روزنامهنگار و تندیس بهترین یادداشتنویس در سومین دوره جشنواره سراسری مطبوعات، در کنار تقدیرهای مختلفی که از او شده به همراه داوری در جشنوارههای مختلف مطبوعات از جمله افتخارات این چهره شاخص عرصه مطبوعات بهشمار میرود. از کارهای مختلفی که صدیقی در روزنامهنگاری انجام داده میتوان به سردبیری هفتهنامه موفق و تاثیرگذار «حوادث» در سال ۱۳۷۰ اشاره کرد که اتقاق تازهای در حوزه حادثهنویسی در مطبوعات بهشمار میرفت. صدیقی تجارب خود را در حوزه حوادثنویسی دنبال کرد، بهطوری که تئوریهای تازهای را در کارکردهای تیترنویسی در حوادث به دانش روزنامهنگاری ایران اضافه کرد. او در یک مقاله بلند با عنوان «قطعاتی برای پازل تیتر نویسی در مطبوعات ایران» تجارب خود در این زمینه را مکتوب کرده است.
آقای صدیقی، در یک دهه اخیر جایگاه رسانههای مکتوب به مرور دچار تزلزل شده است و کاهش تیراژ بسیاری از روزنامهها به مسالهای مهم تبدیل شده است. وضعیت روزنامهنگاری را در این دهه چطور ارزیابی میکنید؟
بله متاسفانه در یک دهه اخیر جایگاه رسانهها و بهویژه رسانههای مکتوب و در میان آنها نیز روزنامهها متزلزل شده و این رسانهها دارند با ظرفیتهای حداقلی کار میکنند. البته مستحضر هستید که نه فقط رسانههای مکتوب بلکه حتی رسانههای دیداری و شنیداری داخلی نیز با افت گسترده مخاطبان روبهرو شدهاند. از این نظر میتوان گفت که زیست جهان رسانههای داخلی به مرز حداقلها رسیده و این یک وضعیت بحرانی است. ما امروز در کشور حدود ۲۸۰ روزنامه سراسری، منطقهای و محلی داریم، همچنین نزدیک به دو هزار هفتهنامه، ماهنامه و سالنامه در کشور وجود دارد که تیراژهایشان حاکی از رویگردانی مخاطب نسبت به رسانههای مکتوب است. جالب اینکه این اتفاق در رادیو و تلویزیون هم به طرز مشهودی تجربه شده است. نرخ تیراژ روزنامهها در کشور ما به زحمت به یک میلیون میرسد و این در حالی است که از این رقم بیش از۰۵ درصد یعنی بیش از ۵۰۰ هزار نسخه برگشتی وجود دارد و از سوی مخاطبان و مردم خریداری نمیشود. حالا این آمارها را مقایسه کنید با تعداد تحصیلکردههای کشور.
امروز که من با شما صحبت میکنم در ایران حدود پنج میلیون دانشجو در دانشگاهها تحصیل میکنند. حدود ۱۳ میلیون دانشآموز هم در مقاطع مختلف تحصیلی در مدارس مشغول درس خواندن هستند، با این اوضاع آیا تیراژ یک میلیونی و برگشت ۵۰۰ هزار نسخهای بحران نیست؟ باید توجه کنید که آمار جمعیت دانشآموزان و دانشجویان را که گفتم، منظورم هم سطح تحصیلی است و هم جوان بودن جامعه ایرانی. نتیجهای که از میان این مقایسهها میتوان گرفت آن است که رسانههای مکتوب ما چیزی برای جوانان و نوجوانان ندارند. در واقع چنین به نظر میرسد که رسانههای مکتوب ما نتوانستهاند نیازهای مخاطبان جوان خود را تامین کنند وبرای آنها جذابیتی ندارند. این اتفاق تلویحا یا تصریحا مخاطبان را از رسانههای داخلی رویگردان کرده. همین است که شبکههای ماهوارهای برون مرزی بیش از گذشته مورد توجه جامعه ایرانی قرار گرفته است. در حالی که نزدیک به نیمی از جامعه هشتاد میلیونی کشور ما جوان و نوجوان است، ضعف رسانهای موجب گرایش این اقشار به رسانههای بیگانه شده و این یک نگرانی بزرگ به همراه دارد. نگرانی از به هم ریختگی مناسبات اجتماعی، تغییر سبک زندگی، گسترش شکاف نسلی و قشری و...
جذابیت یک رسانه برای جوان در چه قالبی تعریف میشود؟ منظورم این است که وقتی از جذابیت یک رسانه برای یک جوان یا یک نوجوان حرف میزنیم دقیقا منظورمان چیست؟ منظور سرگرمی است یا نیازهای مالی و اقتصادی.
ببینید این مورد را باید جامع ببینیم. زیست متوازن و متعادل در جامعه رسانههای ما از بین رفته است. برای روشنتر شدن بحث مثالی میزنم. شما به جوانی فکر کنید که پس از سالها تحصیل در مدرسه ودانشگاه و رفتن به خدمت سربازی و... انتظار دارد وارد بازار کار شود اما سالهای سال شریفترین شغلی که برایش وجود دارد شغل بی اجر و مواجب قدم زدن در خیابانها است. وقتی میگویم باید بهصورتی جامع به قضیه نگاه کنیم منظورم همین مورد است. شما نگاه کنید! دانشگاههای ما دیپلمهای بیکاررا به لیسانسهای بیکار،لیسانسهای بیکار را به فوق لیسانسهای بیکار و فوق لیسانسهای بیکار را به دکترهای بیکار تبدیل میکنند. انجام این فرآیند نیز هم خرج دارد و هم زمان صرف میشود. این جوان دیگر نیازی به مطبوعات ندارد چون ذهنش درگیر هزار مساله در زندگی شخصی خودش است.
اما این تنها علت نیست. این نکته را عرض کردم که بدانیم مطبوعات در یک جریان کلی در چرخه اجتماعی و فرهنگی کشور خود نیز دچار بحرانهای اجتماعی هستند. اما نکته دیگر این است که سلیقه مخاطب که عمدتا جوان است در باران ریز شبکههای اجتماعی جدید تغییر کرده است. رسانههای جدید سطح توقع از رسانهها را تغییر داده و در نگاه و جهانبینی افراد تحول ایجاد کرده است. جوان امروز همان جوان پنج سال پیش نیست که با همان فرمت پنج سال پیش برایش رسانه منتشر کنیم. گفتمانی که با تحول رسانههای جدید در شیوههای زندگی جدید شکل گرفته،زیست جهان متفاوتی برای جامعه و بهویژه جوانان خلق کرده است. مخاطب امروز، مخاطبی گریزپا است و به سرعت از کنار محتوای قدیمی و غیرجذاب رسانهای میگذرد. در واقع فراری شده است. شما نگاه کنید، وقتی یک مسابقه ورزشی بینالمللی را نمیتوانیم بهصورت کامل و به درستی پوشش بدهیم، طبیعی است که مخاطب از رسانه ما فراری میشود. خوراک رسانهای که ما به مخاطب میدهیم حالا چه در روزنامهها چه در هفتهنامهها چه در رادیو و تلویزیون و... به قدری محدود، نحیف،لاغر و غیرجذاب است که حتی خود فعالان رسانهها و مخاطبان ثابت قدم روزنامهها هم نمیخوانند و نمیبینند.
به نظرتان خبری شدن صرف رسانهها علت گریزپا شدن مخاطبان جوان است؟ اینکه مثلا به سرگرمی توجه کمتری دارند؟
نه اتفاقا به نظر من روزنامههای ما خبری نیستند. معمولا با تاخیر خبر را منتشر میکنند و حامل خبرهای سوختهای هستند که مخاطب یک روز قبل از آنها مطلع شده است. رسانه سه کار مهم را باید انجام بدهد: سرگرمی، دانش افزایی و اطلاع رسانی. ما در هیچیک از این سه حوزه کار شاخصی انجام ندادهایم. اصولا انگار که در دانش افزایی توانمند نیستیم. در اطلاعرسانی که بهصورتی حداقلی و بسیار نحیف کار میکنیم و کارمان در سرگرمی هم تعریفی ندارد. به بیان دیگر جوان و نوجوانی که امروز در هفت اقلیم میچرخد و به سادگی و با سهولت بسیار به همه انواع رسانهها جهانی دسترسی دارد، به راحتی و با ابزارهای قدیمی و کلاسیک سرگرم نمیشود. لابد رسانههای نکته تازهای برایش ندارند که اینگونه از آنها میگریزد.
فکر میکنید کاهش استقبال از نمایشگاه مطبوعات در سالهای اخیر ریشه در همین موضوعات دارد؟
بله دقیقا. شما میانگین سنی مراجعان به نمایشگاه را حساب کنید. البته منظور مراجع صرف است، نه کسانی که خبرنگار یا روزنامهنگار هستند. میانگین سنی بازدیدکنندگان میانگین بالایی است. به این معنی که جوانان استقبالی از رسانهها نمیکنند. اصولا شاید حتی تصورش را هم نکنند که روزی در میان غرفههای نمایشگاه مطبوعات قدم بزنند. یا حتی نه فقط در نمایشگاه مطبوعات که در مصلی برگزار میشود. بروید پای همان نمایشگاه ثابت کنار کیوسکهای مطبوعاتی ببینید جوانان چقدر بالای پیشخوان میایستند و تیترها را میخوانند؟ اگر هم کسی بیاید و تیتر بخواند مطمئن باشید که به احتمال زیاد ایستاده تا تیتر روزنامههای ورزشی را بخواند.
این یعنی مطبوعات در حال گذار به دوران مرگ خود هستند؟
بنده باور ندارم که رسانههای مکتوب از بین میرود، کما اینکه در آمریکا و دیگر کشورهای جهان تیراژهای ده میلیونی وجود دارد. ما باید پدیدهها را آسیبشناسی کنیم و ببینیم چرا مخاطب از مطبوعات قهر کرده است. یکی از دلایل قهر مخاطب، این است که رسانهها پاسخگوی نیاز مخاطبان نیستند. در واقع رسانهها باید مطالبات مخاطبان خود را طرح و به نیازهای آنها پاسخ دهند. رسانه باید مخاطب داشته باشد، اگر نداشته باشد دیگر وجود ندارد و اگر وجود نداشته باشد دیگر در میان افکار عمومی و شکلگیری آن نقشی ندارد. بینندگان تلویزیون ما یا مخاطبان برنامه نود هستند یا خندوانه. البته هر دو برنامه تحسین برانگیزند اما تنها نیازهای مربوط به سرگرمی مردم را رفع میکنند. به نظرم این شرایط باعث تاسف است.
شما دوست دارید که کتاب در نمایشگاه مطبوعات به چه شکلی حضور داشته باشد که با ماهیت این نمایشگاه همخوانی داشته باشد؟ آیا همچنان مانند نمایشگاه کتاب در غرفهها و روی میزها باید دیده شود یا به ساختاری جدید میتوان فکر کرد؟
مساله اصلی این است که در موضوع برگزاری نمایشگاه، رفتاری نظاممند دیده نمیشود. اغلب پیشینه و تاریخ خود را فراموش میکنیم و تصمیمها تابعی از شرایط و احساسات هستند. در نتیجه در این شرایط برنامههای بلند مدت نمیتوانند موضوعیت داشته باشند. مثلا سال ۹۲ به دلایلی قطعا موجّه، نمایشگاه مطبوعات برگزار نمیشود، هنوز این پرسش وجود دارد که آیا باید تا آخر دنیا نمایشگاه مطبوعات داشت، مگر نمایشگاه مطبوعات هر روز سر چهارراهها و در کیوسکها وجود ندارد؟ با وجود این، نمایشگاه حاضر چه جایگاهی خواهد داشت؟ صرفا به این خاطر که نمایشگاه کتاب، لوازم پزشکی، ماشینهای صنعتی، لوازم خانگی و نیز جشنوارههای مختلف هنری و علمی داشتهایم، نمایشگاه مطبوعات هم باید داشته باشیم؟ خود من به جوابی نرسیدهام، ولی میخواهم بگویم به هر پدیدهای میتوان اینگونه و با این سوالات، نگاه کرد و چه بسا ممکن است به نقطهای برسیم که وقتی با کیفیت استاندارد و مورد نظرمان، نمیتوانیم نمایشگاه مطبوعات برگزار کنیم، از برگزاری آن صرف نظر و هزینه نمایشگاه را صرف اقدامات دیگری کنیم. پرسشهایی از این دست زیاد است.
درباره خود نمایشگاه نظرتان چیست؟ فکر میکنید باید برچیده شود؟ اصولا کارایی دارد یا نه؟
من شخصا برگزاری نمایشگاه را دوست دارم. هر نمایشگاهی با فعالیتهای موازی و البته جنبی اش زنده است. در نمایشگاه مطبوعات هم به همین ترتیب. فعالیتهای جنبی اهمیت بسیاری دارندو کارگاهها، سخنرانیها، مناظرهها و....خود روزنامهنگارها و اهالی رسانه هم فرصتی برای گفتوگو تعامل پیدا میکنندو میخواهم بگویم که نمایشگاه خالی از فایده نیست اما متاسفانه مخاطبی را هم به مخاطبان رسانهها اضافه نمیکند. کسی نمیآید که در اینجا قدم بزند، با مطبوعات و دیگر رسانهها آشنا شود و... کسانی که میآیند عمدتا نگاهی توریستی به مطبوعات و کلیت جامعه رسانهای دارند. عمدتا خریدار رسانه نیستند، تیترخوان رسانه هستند. برای سپری کردن اوقات فراغت، دیدن سلبریتیها، گرفتن عکس یادگاری و... به نمایشگاه میآیند.
پس شما موافق هستید که با چنین وضعیت بغرنجی هم بهتر است که برگزاری نمایشگاه ادامه پیدا کند؟
بله من موافق ادامه برگزاری نمایشگاه هستم و از این کار دفاع میکنم. راهحل تعطیل کردن نمایشگاه نیست. راهحل این است که با فضای رسانهای با مهربانی بیشتری تعامل و برخورد کنیم. من برای شما یک مثال میزنم. درو اقع یک پرسش مطرح میکنم. چرا سیاست خارجه ما باید این گونه باشد که وزیر و سایر مقامات دیپلماتیک ما به پرسشهای رسانههای خارجی در رسانههای داخلی پاسخ بگویند؟ منظورم این است که چرا همین پرسش در رسانههای داخلی مطرح نمیشود؟ رسانههای ما پرسشگری نمیکنند. کنش مند نیستند بلکه واکنشی هستند. همواره چنین بوده که رسانههای بیگانه موضوعی را مطرح میکنند و مقامات داخلی از طریق رسانههای داخلی به این موضوع پاسخ میدهند. این یعنی واکنشی بودن نسبت به کنش رسانههای خارجی. این در حالی است که خود ما در ایران هم میتوانیم کنشگرانه روزنامهنگاری کنیم. پرسشگر باشیم ورسانههای فعالی داشته باشیم. اصولا ما در حوزههای پرسشگر و کنشگر هستیم که حوزههای جریان ساز و اثرگذاری در داخل و حتی سطح بینالمللی نیست. بله ما در روزنامهنگاری ورزشی، روزنامهنگاری تفننی و سرگرمی و حتی روزنامهنگاری شهری و عمرانی و... هر بار موضوعی را برجسته میکنیم و کار میکنیم و پرسش مطرح میکنیم. اما این حوزهها حوزههای جریانساز نیست. حوزههای فان یا کم تاثیر است. خاصیت نمایشگاه مطبوعات باید این باشد که خصلت پرسشگری و کنشگری را در میان رسانهها دوباره زنده کند.
در خارج از کشور وضعیت چطور است؟ هیچ وقت نمایشگاه مطبوعاتی در خارج از کشور رفتهاید؟
نه. اما موزه مطبوعات واشنگتن را دیدهام که موزهای غنی و بیپایان بود و نیز از مقابل روزنامه تایمز در نیویورک رد شدهام، اما صادقانه اعتراف میکنم که نخواستم وارد آنجا شوم، یکی از دلایل آن هم این بود که احساس کردم در برابر چیزی خود را قرار میدهم که از پس آن بر نمیآیم. روزنامه تایمز آرشیو ۱۲۰ ساله دارد اما روزنامههای ما آرشیو ده ساله خود را هم ندارند. به هر حال اوضاع مطبوعات دنیا به نظر میرسد که بهتر است و این بهتر بودن تابعی از مطالبات مخاطبان بوده است. مطبوعات ایران نتوانسته اند پاسخ مخاطبانشان را بدهند. واضحترین نشانه آن هم این است که هیچ توازنی میان جمعیت دانشجویان و تیراژ روزنامهها دیده نمیشود.
وضعیت نمایشگاه را در مقایسه با سالهای گذشته چطور ارزیابی میکنید؟ در واقع اگر مروری به نمایشگاههای مختلف در ادوار مختلف داشته باشید، چه نکاتی قابل طرح هستند؟ یا به هر حال به نظرتان چه چیزی هنوز هم نبض نمایشگاه را زنده نگاه داشته است؟
ریشههای برگزاری جشنواره مطبوعات به برگزاری جشنواره فیلم فجر بازمیگردد. این را هم گفتهام که هرچند نمایشگاه مطبوعات در سالهای اخیر کارکرد سابق خود را ندارد اما نباید اجازه داد همین فرصت حداقلی برای تعامل مخاطبان و اهالی رسانه از بین برود. همانطور که گفتم فلسفه وجودی برپایی نمایشگاه، جشنواره مطبوعات و رخدادهایی دیگر نظیر این، به برگزاری اولین دوره جشنواره فیلم فجر برمیگردد. پس از این جشنواره بود که در حوزههای مختلفی چون موسیقی، تئاتر و بعدها مطبوعات شاهد برگزاری نمایشگاهها و جشنوارههایی از این دست بودیم. در عمل، برگزاری جشنواره، فرصتی است برای نمایش آثار و انتخاب برترینها، اما در این سالها نمایشگاه مطبوعات کمرنگتر از قبل و جشنواره مطبوعات هم با وقفههایی برگزار شده که یادآوری میکنند، کیوسکهای مطبوعاتی ما هنوز حکم نمایشگاه دائمی مطبوعات را دارند. فارغ از اینها، عوامل دیگری هم در برگزاری سالانه نمایشگاه مطبوعات موثر بوده که نمیتوان آنها را در نظر نگرفت؛ از زمانی که سینمای ایران با آثار کیارستمی و بعدها مجیدی، سمتوسوی جهانی پیدا کرد، برگزاری نمایشگاه و جشنواره، فرصت مناسبی برای عرضه و ملاقات و ملاحظات میان خالقان اثر، مولدان و مخاطبان آن شد. در حوزه نشریات، امروز نمایشگاه مطبوعات، محل ارتباط میان مخاطب و روزنامهنگاران و رسانه است.
تعمد دیگری هم که در برگزاری نمایشگاه مطبوعات شاهدیم، تعامل میان رسانههایی است که در شهرستانها تولید میشوند و میتوان با برگزاری کارگاههایی در این زمینه، آموزههایی را در همگفتوگویی با آنها مطرح کرد. در این گردهماییها و همجواریها، مجال تعامل رسانهها با مخاطبان هم فراهم میشود. در دوره اصلاحات که مطبوعات هنوز وارد فضای فعلی نشده بودند؛ نمایشگاه مطبوعات فضای تعامل بیشتر مخاطب با روزنامهها بود اما بهتدریج اهمیت این اتفاق از میان رفت چراکه کمکم رسانههای مکتوب اهمیت خود را از دست میدادند و راه را برای شبکههای مجازی باز میکردند. از سوی دیگر، از همین دوره بود که رسانههای مکتوب به دلایلی دچار مشکلات و محدودیتهایی شده بودند که به ریزش مخاطبانشان منجر شده بود. با این حساب اگرچه ممکن است امروز نمایشگاه مطبوعات نتواند کارکردهای پیشین خود را داشته باشد اما نمیتوان اجازه داد همین موقعیت حداقلی هم از دست برود.
ارسال نظر