برای چه کتاب میخوانیم؟
هر آدمی دغدغههای خودش را دارد. هرچقدر هم که بخواهد پشت ظواهر پنهان شود، باز نمیتواند انکار کند که در نهایت چطور فکر میکند و دوست دارد چه باشد. همیشه در جزئیات نشانههایی است برای اینکه بفهمیم دغدغه آدمهای دور و برمان چه چیزهایی است.
بهعنوان مثال، وقتی وارد خانهای میشویم که همهچیز در آن مرتب چیده شده و بوی خوب غذا میآید میتوانیم حدس بزنیم صاحبخانه زنی کدبانو است یا دستکم کدبانوگری را فضیلتی میداند برای خویش. وقتی در فروشگاههای بزرگ قدم میزنیم با نگاه کردن به سبد خرید آدمها میتوانیم حدس بزنیم در چه سطحی از تمکن مالی قرار دارند یا چهجور سلیقهای در انتخاب کالا دارند یا دستکم روزهایشان را با خوردن و پوشیدن چه چیزهایی میگذرانند.
هر آدمی دغدغههای خودش را دارد. هرچقدر هم که بخواهد پشت ظواهر پنهان شود، باز نمیتواند انکار کند که در نهایت چطور فکر میکند و دوست دارد چه باشد. همیشه در جزئیات نشانههایی است برای اینکه بفهمیم دغدغه آدمهای دور و برمان چه چیزهایی است.
بهعنوان مثال، وقتی وارد خانهای میشویم که همهچیز در آن مرتب چیده شده و بوی خوب غذا میآید میتوانیم حدس بزنیم صاحبخانه زنی کدبانو است یا دستکم کدبانوگری را فضیلتی میداند برای خویش. وقتی در فروشگاههای بزرگ قدم میزنیم با نگاه کردن به سبد خرید آدمها میتوانیم حدس بزنیم در چه سطحی از تمکن مالی قرار دارند یا چهجور سلیقهای در انتخاب کالا دارند یا دستکم روزهایشان را با خوردن و پوشیدن چه چیزهایی میگذرانند. تماشای عناوین کتابهای کتابخانه آدمها کافی است برای دانستن اینکه صاحب کتابها به کدام یک از علوم علاقه دارد، دوست دارد درباره چه چیزهایی بیشتر بداند یا میداند یا دستکم برای چه، کتاب میخواند.
اگر دقت کنیم میبینیم در همه این موارد، جذابیت فقط یک جزء کماهمیت و فریبنده است و چیزی که باعث ضرورت باز خریدن هر کالایی میشود جذابیت صرف نیست، بلکه اهمیت و «ضرورت» خود کالا است. وسوسه داشتن یک کتابخانه زیبا، لازمه کتابخوان شدن آدمها نیست. بلکه احساس «نیاز» به مطالعه است که باعث میشود کتاب خریدن و کتابخواندن تبدیل به یک اصل اساسی در زندگی آدمها شود. پس میبینیم تا امری به ضرورتی درونی در وجود انسان بدل نشود، پایدار نمیماند.
از آنجا که مصرف همیشه همراه با صرف هزینه بوده است؛ مصرف کالاهای فرهنگی نیز از همین معادله ساده پیروی میکنند. به این معنا که تا خوراک فرهنگی تبدیل به ضرورت و نیاز در وجود آدمها نشود، به سمت آن کشیده نمیشوند و توجهی به آن نشان نمیدهند. این فرهنگ، بیشک تزریقی و فرمایشی نیست و بنابراین نمیشود با یک ماده قانون یا تبصره و مثلا با قید فوریت چارهای برای آن اندیشید. حتی تبلیغات هم نمیتواند تاثیر چندانی در پدید آمدن آن داشته باشد. زیرا نیازمند یک حرکت اساسی فرهنگی است که برای شروع آن، باید از جامعهشناسان کمک گرفت. با صراحت و به دور از هرگونه تعصبی باید گفت دلایل روشنی وجود دارد که قاطبه مردم ما علاقهای به کتابخواندن ندارند و این وضع روز به روز هم بدتر میشود. میگویند یکی از دلایل آن اینترنت و شبکههای اجتماعی هستند که به راحتی حجم وسیعی از اطلاعات را در اختیار میگذارند. اما آیا این شبکههای اجتماعی مجازی تنها در ایران فعالیت دارند؟ این فرهنگی است که از بیرون بر ما وارد شده، پس چه دلیلی وجود دارد که با وجود گسترش آن در جهان، چنین نتیجهای برای ما به دست آمده؟ در حالی که تیراژ کتابها، روزنامهها و مجلهها در همان کشورها، چندین برابر ایران است. همچنین گرانی کتاب را یکی از دلایل عدم استقبال از آن عنوان میکنند. اما در مقایسه با هزینههایی که در خانوادهها صرف خرید اقلام غیرضروری میشود، این دلیل هم نمیتواند چندان محلی از اعتبار داشته باشد. قیمت کتاب در مقایسه با بسیاری از کالاهای پرمصرف و کماهمیت ناچیز است و وقتی این را در کنار مبحث «ضرورت» و «نیاز» قرار بدهیم متوجه خواهیم شد که ادعای کتابنخواندن به دلیل گرانی، ادعایی بیاساس است.
باید گفت این مساله که در حقیقت بیآنکه متوجه باشیم، تبدیل به بحران شده در فرهنگ ما، مساله تازهای نیست. در هیچ دورهای از تاریخ کشور ما، کتاب کالای پر اهمیتی در سبد خانوادههای ما نبوده است. همیشه قشر خاصی که کمابیش روشنفکر و طلبه و به قولی انتلکتوئل بودهاند به خواندن کتاب اهمیت میدادهاند. به عبارتی کتابخواندن در فرهنگ ما ریشه عمیقی ندارد. این مساله در مورد ادبیات و مخصوصا ادبیات داستانی بسیار شدیدتر بوده است زیرا در مورد شعر وضع به گونهای دیگر است و به خاطر اهمیتی که شعر در میان طبقه اشراف در همه دورههای تاریخی در ایران داشته، از سرنوشت بهتری برخوردار بوده است.
با کمی بررسی و ریزنگری در فرهنگ عامه به نکات با اهمیتی میرسیم که از منظر آسیبشناسانه میتوانند کلیدهایی را برای حل این معمای شگفتانگیز به دست بدهند. در خانههای ایرانی کتابخانه یا بخشی از خانه که برای این منظور در نظر گرفته شده باشد یا دستکم چند قفسه که به جای ظروف تزئینی به کتاب اختصاص داده شده باشد، در مرتبه آخر اهمیت است. بسیاری از خانهها فاقد چنین امکانی هستند و اگر هم بشود چند جلدی کتاب در آنها پیدا کرد اغلب درون کشوها و داخل کمدها یا در دستنیافتنیترین بخش خانه یعنی انباریها قرار دارد. در سبد خرید خانوادههای ما، کتاب تقریبا هیچجایی را اشغال نمیکند. فروشگاههای زنجیرهای در کشور ما قسمتهایی بسیار کوچک و کممشتری دارند که در آنها چند عنوان کتاب عرضه میشود که اغلب رمانهای بازاری یا کتابهای کودک و نوجوان کم اهمیت هستند به همراه نوشتافزار. این در حالی است که در همه دنیا، حتی بسیاری از کشورهای جهان سومی بخش وسیعی از فروشگاههای بزرگ را در کنار عرضه دیگر محصولات مورد نیاز خانوادهها به کتاب و محصولات فرهنگی اختصاص میدهند. این به این معنا است که کتاب نه بهعنوان یک کالای مصرفی که بهعنوان یکی از ضروریات خانوادهها محسوب میشود. در باره این مساله زیاد گفته شده و هربار به بهانهای. پایین بودن تیراژ کتابها یکی از آنها است و نگرانی از عدم استقبال مخاطب از روزنامه و مجلهها که دلمشغولی تازهای نیست برای اهالی فرهنگ. پس میماند یک سوال که دستیابی به جواب آن کار سادهای نیست و آن این است: چه باید کرد؟
برای رسیدن به پاسخ این سوال، اول باید علتها را ریشهیابی کرد. یکی از علل که در اینجا هم گفته شد و در حقیقت معادلهای چند مجهولی است، توجه نداشتن خانوادهها به کتاب است. پدر و مادری که خودشان کتاب نمیخوانند، کتاب ندارند و بنابراین کتابخانهای هم در منزل ندارند و برای خریدن کتاب حاضر به صرف هزینه و وقت نیستند، نمیتوانند انتظار داشته باشند فرزندانی علاقهمند به کتابخواندن و پیگیر در این باره داشته باشند. اتفاقا چنین خانوادههایی کمترین اهمیت را در میان کتابها به ادبیات میدهند. در حالیکه به دلیل ناآگاهی، متوجه نیستند، اگر خوراک ارزشمندی در اختیار فرزندانشان قرار دهند، نه تنها قوه تخیل آنها را تقویت میکنند بلکه راه اندیشیدن را به آنها نشان میدهند تا رفته رفته خود بیاموزند. در کشورهای پیشرفته که کسب درآمد بزرگترین دغدغه آدمها نیست، توجه بیشتری به هنرها از جمله موسیقی و ادبیات میشود. در چنین شرایطی خواهناخواه توجه مردم به محصولات رفاهی نیز بیشتر است و بنابراین هنر رونق مناسبی دارد. این است که رمانهای بیشتری نوشته میشود و در برابر، تیراژ کتابها هم چندین برابر کشور ما است.
این نکاتی است که به نظرم نه تنها باید مورد توجه جامعهشناسان ما قرار بگیرد، بلکه باید مورد عنایت سیاستگذاران ما چه در سطح کلان و در سطوح فرهنگی نیز قرار بگیرد. صرف گفتن از کمبودها و نداشتهها و ارائه مدام آمار در زمینه کتاب، نه تنها موجب رسیدن به نتیجهای مطلوب نمیشود، بلکه با بزرگتر جلوه دادن مساله آن را پیچیدهتر میکند. در حالیکه این معضلی است که مانند همه کاستیها قابل بررسی و جبران است و به نظر میرسد وقت آن رسیده که دست از انتقادکردن برداشت و وارد مرحله تازهای شد. مرحلهای که بیمدد جامعهشناسان و سیاستگذاران دولتی ممکن نیست و همچنین بدون درک واقعیت هولناکی، بهنام بیعلاقگی ایرانیها به خواندن کتاب!
ارسال نظر