کالبدشکافی نقش فولادمبارکه اصفهان در جامعه ایران
هر سازمانی از چند بعد اثرگذار است. یکی از این بخشهای تاثیرپذیر جوامع هستند. به همین دلیل شرکت فولاد مبارکه اصفهان، که بزرگترین مجتمع صنعتی ایران است به لحاظ اجتماعی میتواند تاثیرات بسیاری در جامعه ایرانی بگذارد. از منظری دیگر، هر سازمان و بنگاه اقتصادی نوعی نیاز اجتماعی پدید میآورد که جامعه باید آن را برآورد کند. اما فولادمبارکه تاکنون چقدر توانسته نقش خود را در جامعه امروز ایفا کند؟این سوالی است که در گفت و گو با علیاصغر سعیدی جامعهشناس ایرانی (استادیار و مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) به آن پاسخ داده میشود.
هر سازمانی از چند بعد اثرگذار است. یکی از این بخشهای تاثیرپذیر جوامع هستند. به همین دلیل شرکت فولاد مبارکه اصفهان، که بزرگترین مجتمع صنعتی ایران است به لحاظ اجتماعی میتواند تاثیرات بسیاری در جامعه ایرانی بگذارد. از منظری دیگر، هر سازمان و بنگاه اقتصادی نوعی نیاز اجتماعی پدید میآورد که جامعه باید آن را برآورد کند. اما فولادمبارکه تاکنون چقدر توانسته نقش خود را در جامعه امروز ایفا کند؟این سوالی است که در گفت و گو با علیاصغر سعیدی جامعهشناس ایرانی (استادیار و مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) به آن پاسخ داده میشود. به اعتقاد وی فولاد مبارکه به عنوان یک سازمان بزرگ در پیشرفت زندگی مردم اصفهان و شهرهای اطراف تاثیر عمدهای گذاشته است. نقش عمومیسازمانها در جوامع چیست؟
نقش سازمانها از دید جامعه شناسی و اقتصاد با هم متفاوت است اما در واقع همدیگر را به نوعی تکمیل میکنند و هر کدام به نوعی بر نقش آنها تاکید دارند. به نظر ماکس وبر، نقش سازمان به کنترل اطلاعات بستگی دارد و بر قواعدی نوشته شده اشاره میکند که کارکرد یا خدمت سازمان بر آن پایه است.
لذا هر سازمانی قواعد خاص خودش را دارد که بر اساس آن کارکردهایش را صورت میدهد. اما آنچه که در همه سازمانها مشترک است، سلسله مراتب است که در نتیجه قدرت در بالای سازمان متمرکز میشود و مشروعیت هر عنصری در سازمان به میزانی است که قدرت از بالا برای او تعیین میکند.
بنابراین باید توجه داشت که مشروعیت افراد در سازمانها از سلسله مراتب سازمان گرفته میشود و باید به این سلسله مراتب یعنی بالادستیها نیز پاسخگو باشند. انجام درست کارکرد سازمانی همانطور که گفتم براساس قواعدی که برایشان نوشتهاند، تعریف میشود.
واضحتر اینکه اقتدار سازمان به سلسله مراتبش است، کردار افرادش را بر اساس قواعد مشخص شده برای آنها در سطوح مختلف تنظیم میکند، برای خدمت هر فرد مزد مشخصی در نظر میگیرد که براساس زمان کارش تعیین میشود و از همه مهمتر وظایف تعیین شده هر فرد کاملا از وظایف فرد در زندگی اش متفاوت است. یعنی حوزه خصوصی و شخصی باید کاملا جدا از حوزه سازمانی فرد باشد، افراد سازمان مالک منابع سازمانی نیستند.
این دیدگاه جامعهشناسی در مورد سازمانها است. بعدها عدهای مانند «بلا»، یکی دیگر از جامعهشناسان تشخیص دادند که غیر از روابط رسمیکه سازمان بر این اساس پیدا میکند، روابط غیر رسمینیز بین افراد هم منفعت شکل میگیرد که برخی اوقات در عکس جهت هدفهای سازمان عمل میکند.
بعدها همه توجهات به سمت اینکه چطور این تضادها را در سازمان حل کنند یا کنترل کنند، هدایت شد. در نظر اقتصاددانان، سازمان از افرادی تشکیل شده که در پی حداکثر کردن سود هستند. بار توجه این تعریف به موضوعی است که ما در پی فهم بیشتر آن هستیم. بنابراین بهتر است از سازمان به مفهوم کلی آن فاصله بگیریم و منظورمان را حول سازمان اقتصادی متمرکز کنیم. در این صورت واژه «سـازمان اقتصـادی» هم کمـابیش متـرادف «بنگـاه اقتصـادی» است. لذا هم باید به سازمان توجه داشت، هم به سازمان اقتصادی، و هم بنگاه اقتصادی.
سازمان تا چه حد با جامعه زمینهای آن تشابه دارد؟
اگر بخواهیم این تشابه را نشان دهیم باید سعی کنیم سازمان اجتماعی، بنگاه اقتصادی یا سازمان اقتصادی را به نحوی مفهومپردازی کنیم. ایــن امـر محقــق نخواهـد شـد مگـر اینکـه در تحلیــل سازمان اجتماعی فعالیت اقتصادی، ابعاد اجتماعی به نحو نظامیافته و پیوسته به کار آید. تعامل هر سازمانی با جامعه زمینه اش به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم است.
صورت مستقیم روشن است: جامعه نیروی کار میدهد و در مقابل سازمان اقتصادی دستمزد میدهد و زندگی مردم روبه رونق میرود. برخی سازمانها مانند فولاد مبارکه و معدن گل گهر آنقدر بر مردم محلی و جامعه خودشان تاثیر میگذارند که شهر و جامعه را مساوی سازمان میکنند. البته این امر تبعاتی هم دارد.
در اسناد اتاق بازرگانی میخواندم که در شروع فعالیت کارخانه ذوب آهن، اتاق بازرگانی اصفهان به واردات صنایع وقت شکایت کرده بود که دستمزدهایی که ذوب آهن به کارگران میدهد باعث شده تا کارگران بخش خصوصی دیگر حاضر نباشند برای ما کار کنند. این نتیجه منفی سازمان اقتصادی بزرگ و یا دولتی است اما مردم وجود این سازمان را حس میکنند.
اثر غیر مستقیم آن بر شیوه زندگی مردم است به این عبارت که هر سازمان اجتماعی و هر سازمان و بنگاهی نوعی نیاز اجتماعی پدید میآورد که جامعه باید آن را برآورده کند. مثلا نوع فناوری یا نوع سازمان کار. منظورم سیستم کاریای است که تنظیم رابطه بین کنشگران را انجام میدهد؛ مثلا مدیریت تیلوریسم یا فوردیسم در هر بنگاهی نیازهایی برای افراد تولید میکند که افراد آن را در جامعه باید بیابند و با سبک زندگی رفع کنند.
در گذشته این نیازها مشخص بود مثلا کارگران نساجی در فاصله خواب و کار گذرانهای فراغتی را نیاز داشتند که نیاز به کار جمعی را میطلبید و خانوادهها و دوستان کارهای دستهجمعی میکردند. مثلا فوتبال، ورزشی اجتماعی بود که جواب میداد به کمبودهای کار دستهجمعی کارگران و این نیاز را جامعه برآورده میکرد. بنابراین یکی از وظایف سازمانها توجه به نیاز افراد جامعه است که به آن مسئولیت اجتماعی میگوییم.
تفسیر دیگری هم وجود دارد که از آن با عنوان تقابل زیست مردم جهان و بوروکراتیک کردن زندگی یاد میکنند. همانطور که گفتم سازمانها برای اینکه کارکردی خوب داشته باشند و به هدفشان برسند باید هر چه بیشتر عقلانی عمل کنند .
این عقلانی عمل کردن با آنچه در زیست جهان انسانها میگذرد تفاوت دارد و مردم در جهانی زندگی میکنند که میخواهند با یکدیگر تعامل داشته باشند و صرفا این تعامل عقلانی نیست بلکه احساسات و عواطف بخشی از زندگی است. از اینجا این دو متفاوت از هم میشوند. برخی سازمانها این مساله را دریافته اند و درصدد هستند تا این تناقض را به نفع بهبود روند کار در سازمان حل کنند.
از همین رو نظام پست فوردیسم که در شرکتهایی مانند مایکروسافت، یا اپل و کلا در مناطق صنعتی جهان مانند سیلکون ولی اجرا میشود برای بر طرف کردن این تناقض است. مدیران ما باید بخوبی این تناقض را بفهمند و بدانند که برای افزایش کارایی سازمان نباید دنبال مولفهها و عوامل درون سازمان باشند.
وظایف سازمانها در قبال جوامع خود چیست و سازمانهای امروز تا چه حد مسئولیت اجتماعی تاثیرات خود را میپذیرند؟
ببینید، وقتی تشابه سازمان و جامعه زمینه روشن شود، توجه به مسئولیت اجتماعی سازمان و مطالعه آن راحت میشود. در مورد مسئولیت اجتماعی توجه کنید که این مفهوم تطور پیدا کرده. در گذشته ما اصل مطلب را نداشتیم و باید ادبیات و کاربرد این پدیده را در امور خیریه جستجو میکردیم.
اما در حقیقت خیریه عمل کردن به چند دلیل بود: نخست افراد باید به تکلیف دینی و اخلاقی خود عمل میکردند، سازمان و بنگاهها کوچک بودند و تاثیر عمدهای بر زندگی مردم نمیگذاشتند. دولتهای رفاه نیز به همین دلیل شکل نگرفته بودند چون نیازی نبود که توازنی بین کار و سرمایه ایجاد شود و این توازن با عمل خیریه تجار و بازرگانان و متمولین برآورده میشد.
به تدریج که سازمانها بزرگ شدند انباشت سرمایه ایجاد شد و تاثیرات عمدهای بر جامعه و اقتصاد گذاشت و فاصله طبقاتی عمیق شد تا جایی که لزوم توازن بین کار و سرمایه ایجاد شد و دولت رفاه به میان آمد تا این کار را انجام دهد.
سالها گذشت و دیدند هر چه دولت رفاه بخواهد این توازن را از راه مکانیزم مالیات انجام دهد ممکن است سرمایه فرار کند و این به جامعه لطمه میزند لذا مساله مسئولیت اجتماعی مطرح شد به این معنی که هشداری باشد به سازمانها که درست است که شما با افزایش مالیات، سرمایه را حرکت میدهید اما بدانید که اگر به روند روبه گسترش نابرابری اجتماعی بیتفاوت باشید، چون سازمان بزرگ بر جامعه زمینهاش تاثیر دارد و این تاثیر متقابل است در دور بعد شما نیز درگیر چیزی خواهید شد که خودتان پدید میآورید و لذا باید به آنچه در جامعه بلافصل خود میگذرد از هرچیزی مانند آسیبهای اجتماعی، اعتیاد، مصرفگرایی و غیره بیتفاوت نباشید چون مسلما گریبان شما را هم میگیرد و همه چیز را گردن دولت نیندازید و به مسوولیت خودتان عمل کنید.
شرکت فولاد مبارکه به عنوان یک شرکت سرآمد ایرانی چه تاثیرات اجتماعی بر جامعه داشته است؟
تا آنجا که من میدانم فولاد مبارکه به مثابه یک سازمان بزرگ بر پیشرفت زندگی مردم اصفهان و شهرهای اطراف تاثیر عمده گذاشته است، اما اینکه گزارشی از فعالیتهای مرتبط با مسئولیت اجتماعی خودش را به جامعه اعلام کند، شک دارم.
مسئولیت اجتماعی به این معنی که هشداری باشد به سازمانها که درست است که شما با افزایش مالیات، سرمایه را حرکت میدهید اما بدانید که اگر به روند روبه گسترش نابرابری اجتماعی بیتفاوت باشید، چون سازمان بزرگ بر جامعه زمینهاش تاثیر دارد و این تاثیر متقابل است در دور بعد شما نیز درگیر چیزی خواهید شد که خودتان پدید میآورید
نقش سازمانها از دید جامعه شناسی و اقتصاد با هم متفاوت است اما در واقع همدیگر را به نوعی تکمیل میکنند و هر کدام به نوعی بر نقش آنها تاکید دارند. به نظر ماکس وبر، نقش سازمان به کنترل اطلاعات بستگی دارد و بر قواعدی نوشته شده اشاره میکند که کارکرد یا خدمت سازمان بر آن پایه است.
لذا هر سازمانی قواعد خاص خودش را دارد که بر اساس آن کارکردهایش را صورت میدهد. اما آنچه که در همه سازمانها مشترک است، سلسله مراتب است که در نتیجه قدرت در بالای سازمان متمرکز میشود و مشروعیت هر عنصری در سازمان به میزانی است که قدرت از بالا برای او تعیین میکند.
بنابراین باید توجه داشت که مشروعیت افراد در سازمانها از سلسله مراتب سازمان گرفته میشود و باید به این سلسله مراتب یعنی بالادستیها نیز پاسخگو باشند. انجام درست کارکرد سازمانی همانطور که گفتم براساس قواعدی که برایشان نوشتهاند، تعریف میشود.
واضحتر اینکه اقتدار سازمان به سلسله مراتبش است، کردار افرادش را بر اساس قواعد مشخص شده برای آنها در سطوح مختلف تنظیم میکند، برای خدمت هر فرد مزد مشخصی در نظر میگیرد که براساس زمان کارش تعیین میشود و از همه مهمتر وظایف تعیین شده هر فرد کاملا از وظایف فرد در زندگی اش متفاوت است. یعنی حوزه خصوصی و شخصی باید کاملا جدا از حوزه سازمانی فرد باشد، افراد سازمان مالک منابع سازمانی نیستند.
این دیدگاه جامعهشناسی در مورد سازمانها است. بعدها عدهای مانند «بلا»، یکی دیگر از جامعهشناسان تشخیص دادند که غیر از روابط رسمیکه سازمان بر این اساس پیدا میکند، روابط غیر رسمینیز بین افراد هم منفعت شکل میگیرد که برخی اوقات در عکس جهت هدفهای سازمان عمل میکند.
بعدها همه توجهات به سمت اینکه چطور این تضادها را در سازمان حل کنند یا کنترل کنند، هدایت شد. در نظر اقتصاددانان، سازمان از افرادی تشکیل شده که در پی حداکثر کردن سود هستند. بار توجه این تعریف به موضوعی است که ما در پی فهم بیشتر آن هستیم. بنابراین بهتر است از سازمان به مفهوم کلی آن فاصله بگیریم و منظورمان را حول سازمان اقتصادی متمرکز کنیم. در این صورت واژه «سـازمان اقتصـادی» هم کمـابیش متـرادف «بنگـاه اقتصـادی» است. لذا هم باید به سازمان توجه داشت، هم به سازمان اقتصادی، و هم بنگاه اقتصادی.
سازمان تا چه حد با جامعه زمینهای آن تشابه دارد؟
اگر بخواهیم این تشابه را نشان دهیم باید سعی کنیم سازمان اجتماعی، بنگاه اقتصادی یا سازمان اقتصادی را به نحوی مفهومپردازی کنیم. ایــن امـر محقــق نخواهـد شـد مگـر اینکـه در تحلیــل سازمان اجتماعی فعالیت اقتصادی، ابعاد اجتماعی به نحو نظامیافته و پیوسته به کار آید. تعامل هر سازمانی با جامعه زمینه اش به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم است.
صورت مستقیم روشن است: جامعه نیروی کار میدهد و در مقابل سازمان اقتصادی دستمزد میدهد و زندگی مردم روبه رونق میرود. برخی سازمانها مانند فولاد مبارکه و معدن گل گهر آنقدر بر مردم محلی و جامعه خودشان تاثیر میگذارند که شهر و جامعه را مساوی سازمان میکنند. البته این امر تبعاتی هم دارد.
در اسناد اتاق بازرگانی میخواندم که در شروع فعالیت کارخانه ذوب آهن، اتاق بازرگانی اصفهان به واردات صنایع وقت شکایت کرده بود که دستمزدهایی که ذوب آهن به کارگران میدهد باعث شده تا کارگران بخش خصوصی دیگر حاضر نباشند برای ما کار کنند. این نتیجه منفی سازمان اقتصادی بزرگ و یا دولتی است اما مردم وجود این سازمان را حس میکنند.
اثر غیر مستقیم آن بر شیوه زندگی مردم است به این عبارت که هر سازمان اجتماعی و هر سازمان و بنگاهی نوعی نیاز اجتماعی پدید میآورد که جامعه باید آن را برآورده کند. مثلا نوع فناوری یا نوع سازمان کار. منظورم سیستم کاریای است که تنظیم رابطه بین کنشگران را انجام میدهد؛ مثلا مدیریت تیلوریسم یا فوردیسم در هر بنگاهی نیازهایی برای افراد تولید میکند که افراد آن را در جامعه باید بیابند و با سبک زندگی رفع کنند.
در گذشته این نیازها مشخص بود مثلا کارگران نساجی در فاصله خواب و کار گذرانهای فراغتی را نیاز داشتند که نیاز به کار جمعی را میطلبید و خانوادهها و دوستان کارهای دستهجمعی میکردند. مثلا فوتبال، ورزشی اجتماعی بود که جواب میداد به کمبودهای کار دستهجمعی کارگران و این نیاز را جامعه برآورده میکرد. بنابراین یکی از وظایف سازمانها توجه به نیاز افراد جامعه است که به آن مسئولیت اجتماعی میگوییم.
تفسیر دیگری هم وجود دارد که از آن با عنوان تقابل زیست مردم جهان و بوروکراتیک کردن زندگی یاد میکنند. همانطور که گفتم سازمانها برای اینکه کارکردی خوب داشته باشند و به هدفشان برسند باید هر چه بیشتر عقلانی عمل کنند .
این عقلانی عمل کردن با آنچه در زیست جهان انسانها میگذرد تفاوت دارد و مردم در جهانی زندگی میکنند که میخواهند با یکدیگر تعامل داشته باشند و صرفا این تعامل عقلانی نیست بلکه احساسات و عواطف بخشی از زندگی است. از اینجا این دو متفاوت از هم میشوند. برخی سازمانها این مساله را دریافته اند و درصدد هستند تا این تناقض را به نفع بهبود روند کار در سازمان حل کنند.
از همین رو نظام پست فوردیسم که در شرکتهایی مانند مایکروسافت، یا اپل و کلا در مناطق صنعتی جهان مانند سیلکون ولی اجرا میشود برای بر طرف کردن این تناقض است. مدیران ما باید بخوبی این تناقض را بفهمند و بدانند که برای افزایش کارایی سازمان نباید دنبال مولفهها و عوامل درون سازمان باشند.
وظایف سازمانها در قبال جوامع خود چیست و سازمانهای امروز تا چه حد مسئولیت اجتماعی تاثیرات خود را میپذیرند؟
ببینید، وقتی تشابه سازمان و جامعه زمینه روشن شود، توجه به مسئولیت اجتماعی سازمان و مطالعه آن راحت میشود. در مورد مسئولیت اجتماعی توجه کنید که این مفهوم تطور پیدا کرده. در گذشته ما اصل مطلب را نداشتیم و باید ادبیات و کاربرد این پدیده را در امور خیریه جستجو میکردیم.
اما در حقیقت خیریه عمل کردن به چند دلیل بود: نخست افراد باید به تکلیف دینی و اخلاقی خود عمل میکردند، سازمان و بنگاهها کوچک بودند و تاثیر عمدهای بر زندگی مردم نمیگذاشتند. دولتهای رفاه نیز به همین دلیل شکل نگرفته بودند چون نیازی نبود که توازنی بین کار و سرمایه ایجاد شود و این توازن با عمل خیریه تجار و بازرگانان و متمولین برآورده میشد.
به تدریج که سازمانها بزرگ شدند انباشت سرمایه ایجاد شد و تاثیرات عمدهای بر جامعه و اقتصاد گذاشت و فاصله طبقاتی عمیق شد تا جایی که لزوم توازن بین کار و سرمایه ایجاد شد و دولت رفاه به میان آمد تا این کار را انجام دهد.
سالها گذشت و دیدند هر چه دولت رفاه بخواهد این توازن را از راه مکانیزم مالیات انجام دهد ممکن است سرمایه فرار کند و این به جامعه لطمه میزند لذا مساله مسئولیت اجتماعی مطرح شد به این معنی که هشداری باشد به سازمانها که درست است که شما با افزایش مالیات، سرمایه را حرکت میدهید اما بدانید که اگر به روند روبه گسترش نابرابری اجتماعی بیتفاوت باشید، چون سازمان بزرگ بر جامعه زمینهاش تاثیر دارد و این تاثیر متقابل است در دور بعد شما نیز درگیر چیزی خواهید شد که خودتان پدید میآورید و لذا باید به آنچه در جامعه بلافصل خود میگذرد از هرچیزی مانند آسیبهای اجتماعی، اعتیاد، مصرفگرایی و غیره بیتفاوت نباشید چون مسلما گریبان شما را هم میگیرد و همه چیز را گردن دولت نیندازید و به مسوولیت خودتان عمل کنید.
شرکت فولاد مبارکه به عنوان یک شرکت سرآمد ایرانی چه تاثیرات اجتماعی بر جامعه داشته است؟
تا آنجا که من میدانم فولاد مبارکه به مثابه یک سازمان بزرگ بر پیشرفت زندگی مردم اصفهان و شهرهای اطراف تاثیر عمده گذاشته است، اما اینکه گزارشی از فعالیتهای مرتبط با مسئولیت اجتماعی خودش را به جامعه اعلام کند، شک دارم.
مسئولیت اجتماعی به این معنی که هشداری باشد به سازمانها که درست است که شما با افزایش مالیات، سرمایه را حرکت میدهید اما بدانید که اگر به روند روبه گسترش نابرابری اجتماعی بیتفاوت باشید، چون سازمان بزرگ بر جامعه زمینهاش تاثیر دارد و این تاثیر متقابل است در دور بعد شما نیز درگیر چیزی خواهید شد که خودتان پدید میآورید
ارسال نظر