مجبور شد به غربت پناه ببرد
هنگامه اخوان خواننده محمدرضا لطفی، فقط محمدرضا لطفی نبود! همین یک جمله کافی است تا محمدرضا لطفی معنا شود. او یک هنرمند به تمام معنا و با کمالات بود و در عرصه موسیقی توانست در سالهای فعالیت خود مانند یک ستاره درخشان بدرخشد. او برای موسیقی ایران خیلی زحمت کشید. هرچند سالها در ایران نبود و خیلیها بر این گمان بودند که او تاثیری بر موسیقی ایران نخواهد داشت، اما امروز میبینیم که چنین حرفهایی واقعیت نداشت و موسیقی ایران بدون او بیمعنی است. من این روزها خیلی غمگینم چون میبینم مردی از میان ما رفت که هویت موسیقی بود.
هنگامه اخوان خواننده محمدرضا لطفی، فقط محمدرضا لطفی نبود! همین یک جمله کافی است تا محمدرضا لطفی معنا شود. او یک هنرمند به تمام معنا و با کمالات بود و در عرصه موسیقی توانست در سالهای فعالیت خود مانند یک ستاره درخشان بدرخشد. او برای موسیقی ایران خیلی زحمت کشید. هرچند سالها در ایران نبود و خیلیها بر این گمان بودند که او تاثیری بر موسیقی ایران نخواهد داشت، اما امروز میبینیم که چنین حرفهایی واقعیت نداشت و موسیقی ایران بدون او بیمعنی است. من این روزها خیلی غمگینم چون میبینم مردی از میان ما رفت که هویت موسیقی بود. اولین بار که او را دیدم سال 1355 بود. آن موقع تازه در رادیو مشغول به فعالیت شده بودم.
در همان دوران بود که همکاریام را با گروه شیدا آغاز کردم. به جرات میتوانم بگویم کاری که او برای موسیقی ایران انجام داد از دست هر کسی ساخته نبود.
او نهتنها به لحاظ هنری، بلکه به لحاظ شخصیتی و اخلاقی بیرقیب بود. عاشق موسیقی بود و دوست داشت عاشقان موسیقی را سرپا نگه دارد و وقتی بعد از انقلاب تنها بهخاطر درآمدزایی به تدریس پرداختم بسیار ناراحت شد.
بارها گفتهام که قدر لطفی دانسته نشد. او به اندازهای که حقش بود برداشت نکرد. موسیقی برای او برتر از هر چیزدیگری بود و شاید اصلا چیز دیگری را نمیدید. موسیقی را برای خودش انتخاب کرده بود تا هم هنرش باشد و هم بتواند از طریق آن درآمد کسب کند وزندگیاش را بگذراند و به همین دلیل این حرفه را شغل خودش هم میدانست.
همکاری ما در سال 55 با اجرای «موسم گل» آغاز شد و همان موقع دریافتم لطفی عین موسیقی است و در این عرصه بیهمتاست و میتواند خالق شاهکارهای بینظیری باشد. «موسم گل» کاری از مرحوم قمرالملوک وزیری بود و او از من خواسته بود تا آن را درست شبیه خانم قمر اجرا کنم. بعدها کارهای مشترک زیادی با او داشتم که هرکدام آنها برایم خاطره شدهاند. کارهایی مثل مرغ سحر و موسمگل، بازآمدم و... نمونههایی از همکاری ما در آن دوران بود. او در آسمان موسیقی ایران به تنهایی میدرخشید چون تک ستاره بود. با همه بزرگیاش واقعا چه کسی قدر او را دانست؟ برای همین بود که غربت را ترجیح داد. در همه سالهایی که ایران بود ازاو حمایتی نشد که اگر حمایت شده بود هرگز ایران را ترک نمیکرد. وقتی هم برگشت کارهای زیادی انجام داد که تربیت شاگردان مستعد و کارآمد یکی از آنها بود. شاگردان او حالا وظیفه سنگینی دارند و باید حق استاد و شاگردی را ادا کنند. آنها دیگر نوازنده نیستند. آنها شاگردان محمدرضا لطفی هستند که باید آبروی هنری او را حفظ کنند.
در همان دوران بود که همکاریام را با گروه شیدا آغاز کردم. به جرات میتوانم بگویم کاری که او برای موسیقی ایران انجام داد از دست هر کسی ساخته نبود.
او نهتنها به لحاظ هنری، بلکه به لحاظ شخصیتی و اخلاقی بیرقیب بود. عاشق موسیقی بود و دوست داشت عاشقان موسیقی را سرپا نگه دارد و وقتی بعد از انقلاب تنها بهخاطر درآمدزایی به تدریس پرداختم بسیار ناراحت شد.
بارها گفتهام که قدر لطفی دانسته نشد. او به اندازهای که حقش بود برداشت نکرد. موسیقی برای او برتر از هر چیزدیگری بود و شاید اصلا چیز دیگری را نمیدید. موسیقی را برای خودش انتخاب کرده بود تا هم هنرش باشد و هم بتواند از طریق آن درآمد کسب کند وزندگیاش را بگذراند و به همین دلیل این حرفه را شغل خودش هم میدانست.
همکاری ما در سال 55 با اجرای «موسم گل» آغاز شد و همان موقع دریافتم لطفی عین موسیقی است و در این عرصه بیهمتاست و میتواند خالق شاهکارهای بینظیری باشد. «موسم گل» کاری از مرحوم قمرالملوک وزیری بود و او از من خواسته بود تا آن را درست شبیه خانم قمر اجرا کنم. بعدها کارهای مشترک زیادی با او داشتم که هرکدام آنها برایم خاطره شدهاند. کارهایی مثل مرغ سحر و موسمگل، بازآمدم و... نمونههایی از همکاری ما در آن دوران بود. او در آسمان موسیقی ایران به تنهایی میدرخشید چون تک ستاره بود. با همه بزرگیاش واقعا چه کسی قدر او را دانست؟ برای همین بود که غربت را ترجیح داد. در همه سالهایی که ایران بود ازاو حمایتی نشد که اگر حمایت شده بود هرگز ایران را ترک نمیکرد. وقتی هم برگشت کارهای زیادی انجام داد که تربیت شاگردان مستعد و کارآمد یکی از آنها بود. شاگردان او حالا وظیفه سنگینی دارند و باید حق استاد و شاگردی را ادا کنند. آنها دیگر نوازنده نیستند. آنها شاگردان محمدرضا لطفی هستند که باید آبروی هنری او را حفظ کنند.
ارسال نظر