تاثیر تقویت هوش هیجانی بر بهبودی افسردگی چیست؟
همه ما در زندگی گاهی حالتهایی مانند اندوه، ناامیدی و بیتفاوتی را تجربه میکنیم و این حالتها کاملا طبیعی هستند. مشکل از جایی شروع میشود که این احساسات مدت طولانی در ما جاری باشند. اگر احساس غم، ناامیدی، بیانگیزگی و بیارزشی دارید، بهتر است بدانید که احتمالا دچار بیماری افسردگی شدهاید. به جرات میتوان گفت که افسردگی ریشه سایر بیماریها و شایعترین نوع بیماری در جامعه ما و حتی در سطح جهانی است که از سنین کودکی تا کهنسالی را شامل میشود. یعنی بر خلاف باور رایج در جامعه ما مبنی بر اینکه کودکان از افسردگی چیزی نمیفهمند، اتفاقا کودکان نیز مانند بزرگسالان میتوانند دچار افسردگی شوند.
همه ما در زندگی گاهی حالتهایی مانند اندوه، ناامیدی و بیتفاوتی را تجربه میکنیم و این حالتها کاملا طبیعی هستند. مشکل از جایی شروع میشود که این احساسات مدت طولانی در ما جاری باشند. اگر احساس غم، ناامیدی، بیانگیزگی و بیارزشی دارید، بهتر است بدانید که احتمالا دچار بیماری افسردگی شدهاید. به جرات میتوان گفت که افسردگی ریشه سایر بیماریها و شایعترین نوع بیماری در جامعه ما و حتی در سطح جهانی است که از سنین کودکی تا کهنسالی را شامل میشود. یعنی بر خلاف باور رایج در جامعه ما مبنی بر اینکه کودکان از افسردگی چیزی نمیفهمند، اتفاقا کودکان نیز مانند بزرگسالان میتوانند دچار افسردگی شوند.
افسردگی دلایل بیشماری دارد که به تدریج با تلنبار شدن تاثیرات این دلایل، فرد دچار مرگ معرفتی یا مرگ نامحسوس، یعنی همان افسردگی میشود. یعنی فرد خیلی از کارها را مانند هر انسان دیگری انجام میدهد اما بدون کیفیت، بدون انگیزه، بدون توجه، بدون دقت و با بیمیلی، درست مانند مردهای متحرک. یا اینکه فرد ممکن است همه چیز را خوب بفهمد اما قادر به درک کیفیت مسائل نیست و احساس و هیجان خود را نسبت به همه چیز از دست میدهد. ریشه اصلی و پایه افسردگی احساسات سرکوبشده مانند ترس، غم و خشم و احساساتی نظیر ناکامی است. از آنجا که هوش هیجانی با روان و مدیریت هیجانات سروکار دارد، اهمیت بسزایی در بهبودی، ابتلا یا تشدید افسردگی میتواند داشته باشد. قبل از توضیح بیشتر، بهتر است بار دیگر تعریف کوتاهی از هوش هیجانی را برای شما ارائه دهیم.
هوش هیجانی یکی از چندین نوع هوش ما است که شامل مهارتهای مربوط به خودآگاهی و مدیریت خود میشود. هوش هیجانی توانایی شناخت هیجانات، رفتارها، واکنشها، باورها و سبکهای ارتباطی، همچنین، توانایی درک و مدیریت هیجانات و کنترل رفتارها است. یعنی با تقویت هوش هیجانی افراد قادر به شناخت هیجانات خود در لحظه، درک و مدیریت این هیجانات و کنترل رفتار خود میشوند. این هوش پیشنیاز تقویت هوش اجتماعی، هوش مالی و هوش معنوی افراد نیز است. هوش هیجانی یعنی استفاده هوشمندانه از هیجانات برای داشتن زندگی بهتر، موفقتر و سالمتر. هوش هیجانی هوشی است که فاصله بین دانش و عمل را از بین میبرد، یعنی افراد را قادر میسازد که بتوانند به آنچه میدانند عمل کنند.
۱. خودآگاهی اولین بخش هوش هیجانی است. بخشی از خودآگاهی مربوط به شناخت و اصلاح بینشهای سمی است. بینش یعنی شناخت و طرز تلقی ما از دنیا و مسائل آن، یعنی آنطور که دنیا را میبینیم و دیدگاه ما. بینش ما ایجادکننده و تشدیدکننده هیجانات هستند. بنابراین، بسیار مهم است که ما چه بینشهایی را درون خود داشته باشیم. یکی از مهمترین دلایل ابتلا به افسردگی بینشهای سمی افراد هستند. افراد افسرده با بینشها و باورهای سمی زندگی میکنند و این بینشها و باورها است که به تدریج آنها را بیمار کرده است. در پروسه تقویت هوش هیجانی، افراد به آگاهی و شناخت از بینشهای مختلف خود میرسند، بینشها و باورهای سمی خود را شناسایی و اصلاح میکنند.
۲. مهارت اول هوش هیجانی موضوع مدیریت هیجانات است. در این بخش افراد به شناخت کافی از هیجانات خود میرسند و یاد میگیرند که چه برخورد مناسبی با هیجانات خود داشته باشند تا این هیجانات در آینده باعث بیماری یا بروز اختلالات در زندگی و روان آنها نشود. افرادی که به افسردگی مبتلا میشوند فاقد علم و توانایی کافی برای مدیریت صحیح هیجانات خود هستند. آنها شناختی از هیجانات، مکانیزم و جریان آن ندارند بنابراین، نمیدانند چه رفتاری با هیجانات خود داشته باشند. زمانی که هوش هیجانی افراد افسرده تقویت شود، ابتدا هیجانات سرکوبشده آنها زنده میشود، سپس آنها به تدریج با هیجانات مختلف خود آشتی میکنند و بعد به شناخت کافی هیجانات و توانایی مدیریت آنها میرسند. آنها یاد میگیرند که بهجای سرکوب هیجانات یا فرار از آنها راههای مناسبتری را برای برخورد با هیجانات پیدا کنند.
۳. عادات ناسالم از دیگر دلایل ابتلا به افسردگی است. خودآگاهی باعث میشود که افراد به عادات خود نیز اگاه شوند، متوجه شوند که چه رفتارهای ناسالمی را از روی عادت انجام میدهند و بتوانند آن عادات را تغییر دهند.
۴. حرمت نفس یا همان عزت نفس یعنی ما عمیقا حس ارزشمند بودن، لایق بودن و دوستداشتنی بودن را درون خود داشته باشیم. همچنین، یعنی به تواناییهای درونی خود اعتماد داشته باشیم، مانند توانایی فکر کردن، انتخاب کردن، صحبت کردن و... یکی از مهارتهای هوش هیجانی که به توانمندی فردی مربوط میشود، موضوع حرمت نفس افراد را مورد بررسی قرار داده و به ترمیم آن میپردازد. افسردهها از آن جایی که حرمت نفس آسیبدیدهای دارند برای خود ارزش قائل نیستند و حس بیارزشی درونیشان باعث تشدید خشم از خود و غم و همچنین، باعث تخریب روابطشان میشود. تقویت هوش هیجانی در افسردهها باعث میشود که حرمت نفس آسیبخورده آنها ترمیم شود، آسیبهای روانی آنها بهبود یابد، به حس ارزشمندی درونی برسند و تسلط زندگی و روابط خود را به دست بگیرند.
ارسال نظر