هویت جوانان ایرانی در قاب کافه‌ها
مهراوه فردوسی
کافه‌ها به‌عنوان پدیده‌ای نوظهور در اروپای قرن بیستم به‌خصوص فرانسه به یکی از شاخصه‌های بارز مدنیت تبدیل شدند. در چنین مکان‌هایی که غالبا محل تردد و تجمع روشنفکران انقلابی بود، عموما بحث‌ها یا درگیری‌های فکری به وجود می‌آمد که بعدها تحولات اجتماعی و ادبی آن روزگار را رقم می‌زد. این پدیده با چندین سال تاخیر در ایران نیز به وجود آمد و بسیاری دهه‌های ۳۰ و ۴۰ را یادآور کافه‌هایی می‌دانند که با حضور کافه‌نشینانی چون صادق هدایت، جلال آل‌احمد، احمد شاملو و... پیوند خورده است. پیوندی که بسیاری از تحولات فکری، سیاسی و ادبی آن دهه‌ها را به وجود آورد. اما کافه‌ها امروزه علاوه بر حفظ ویژگی‌های پیشین خویش، جایگاه کنونی خود را نیز در کالبد کلان شهرها، بیش از پیش استحکام بخشیده‌اند و کارکردهای دیگری نیز پیدا کرده‌اند. کارکردهایی که به اعتقاد دکتر فاضلی کافه‌ها را به قاصدک‌های فرهنگی امروز تبدیل کرده است که از بسیاری ویژگی‌ها و پیچیدگی‌های فرهنگ آینده برای ما خبر می‌آورد. دکتر فاضلی، دکترای انسان‌شناسی از دانشگاه لندن و عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی بر این اعتقاد است که کافه‌ها در دنیای امروز یکی از معابد جوانی هستند. معابدی با نظام نشانگان مخصوص به جوانان و فضایی برای آنان که ساعاتی را در جمع همفکران خود بگذرانند، هویت هایشان را به اشتراک بگذارند و آیین‌های کافه نشینی را به جا بیاورند. نسلی که کم کم قدرت اجتماعی خود را به دست آورده و در حال ابرازآن در جامعه هستند. در گفت‌وگوی زیر وی از کارکردهای کافه و کافه‌نشینی در جامعه امروز می‌گوید.

اگر بخواهیم درباره هویت کافه‌نشینان سخن بگوییم،‌ از نظر شما در این باره چه شاخص‌هایی قابل توجه است؟
عمدتا جوانان جمعیت کافه روها را تشکیل می‌دهند. از این رو می‌توان گفت که فضای فرهنگی کافه جایی است که ارزش‌ها و باورهای الگوهای جوانی و نسلی در آن تولید و بازتولید می‌شود. این فرهنگ نسلی چیزی است که در ایران امروز ما معنا پیدا کرده است. در چند دهه اخیر با پدیده اجتماعی تازه‌ای به نام «نسلی شدن» جامعه ایران مواجه شده‌ایم. منظور از نسلی شدن جامعه این است که گروه‌های مختلف نسل‌ها هر کدام از یکدیگر فاصله گرفته‌اند و دارای فرهنگ نسلی خاص خودشان شده‌اند. به نوعی می‌توان گفت که این نسلی شدن جامعه بخشی از آن فرآیند کلی «تفکیک پذیری اجتماعی» است که در دنیای مدرن اتفاق می‌افتد.
نسل‌های پیشین در جامعه ایران وجود نداشتند؛ بلکه در ایران پیشامدرن عمدتا فقط یک نسل وجود داشت و آن هم نسل بزرگسالان بود، به ویژه بزرگسالان مذکر یا مرد. این گروه عمدتا ناقلان، حاملان و مولدان فرهنگ بودند و مهم تر از همه اینکه اقتدار جامعه فرهنگی هم در انحصار نسل بزرگسال بود. در جامعه پیشامدرن ما نسل کودک، نوجوان و میانسال نداشتیم. بلکه تنها «نسل بزرگسالی» داشتیم که عمدتا هم مذکر و مرد بود. در این جامعه پیشا‌مدرن کودکان، نوجوانان و جوانان به‌عنوان نسلی مستقل و دارای هویت خاص فاقد حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بودند و به مثابه پاره‌ای از املاک و دارایی‌های خانواده و به‌طور مشخص پدر خانواده به شمار می‌رفتند. همچنین جوانان در سده‌های پیشین فاقد یک زبان نمادین و نظام دلالت و نشانه بود زیرا این گروه فاقد موقعیت اجتماعی مخصوص به خود بود.

در نتیجه ما در جامعه پیشین ایران فاقد تفکیک نسلی بودیم، اما امروزه این تفکیک نسلی را کاملا مشاهده می‌کنیم. مثلا کودکان از فرصت‌های لازم برای ابراز وجود و بیان خود در جامعه برخوردارند. در تلویزیون، رادیو، مطبوعات و حتی در فضاهای شهری و تمام عرصه‌های زندگی، کودکی به یک «مولفه ساختاری» امروزی تبدیل شده است. به همین ترتیب نوجوانی و جوانی. به هر حال، امروزه کودکی، نوجوانی و جوانی به منزله نوعی شیوه زیستن از مقبولیت اجتماعی برخوردار است و در جامعه امروز، همه مراحل زندگی به خودی خود به مثابه یک شیوه زندگی، طرز نگاه، جهان‌بینی و نوعی فرهنگ نسلی دارای ساختار و سازمان خودشان شده‌اند.

این فرهنگ نسلی در همه‌جا وجود دارد.
برای مثال، در رسانه‌ها برنامه کودک و نوجوان خاص کودکان، برنامه‌های ورزش برای جوانان وجود دارد. در خانه و خانواده هر فردی برای خود اتاقی مخصوص دارد. در گذشته ما چنین «تفکیک فضایی» در درون خانه‌ها و منزل‌ها نداشتیم. در فضای شهر هم ما این تفکیک نسلی در توزیع فضاهای شهر را مشاهده می‌کنیم. بنابراین می‌توان گفت که کافه‌ها به مثابه فضاهای کالبدی فرهنگ نسلی جوانان در در دنیای امروز به حساب می‌آیند. به نوعی باید بگوییم که کافه یکی از معابد جوانی اند؛ چرا که جوانان توانسته‌اند در یک مبارزه طولانی مدت بالاخره برای خودشان در فضاهای شهری جایی را تاسیس و تصاحب کنند؛ جایی که در آن آیین‌های فرهنگ نسلی خودشان را اجرا می‌کنند و رمزگان نسلی خودشان را تولید و باز‌تولید می‌کنند و انسجام اجتماعی نسلی خودشان را تحکیم می‌بخشند؛ و به نوعی نیایش‌ها و مناسک نسلی خودشان را به جا می‌آورند. بنابراین، در این رویکرد نسلی به کافه‌ها ما شاهد مناسبات درون گروهی و برون‌گروهی نسل‌ها هستیم، یعنی کافه جایی است که طبقه اجتماعی جوان نه تنها با خود بلکه با کلیت جامعه و با نسل‌های دیگر جامعه ارتباط برقرار می‌کند. از این نظر نسل‌های بزرگتر هم گاهی به کافه‌ها می‌روند. این بزرگسالان برای دیدار جوانان یا برقرار کردن پیوند‌هایی با جوانان به این کافه‌ها می‌روند نه برای ملاقات هم‌نسلی‌هایشان.

پس با توجه به صحبت‌های شما می‌توان گفت که فرهنگ نسلی جوانان در این کافه‌ها در حال گسترش است. این پدیده را چگونه در جامعه امروز ما با همه موانعی که در مقابل ارزش‌های فرهنگی جوانان بوده و هست توصیف می‌کنید؟ این نسل توانسته است قدرت اجتماعی خود را تثبیت کند؟
کافه و کافی شاپ پدیده‌ای است که تازگی و نشاط آن حداقل تا نیم قرن دیگر پابرجا می‌ماند و توسعه می‌یابد. پس از آن به پدیده‌ای کهنه و تاریخی تبدیل می‌شود. ظهور و گسترش این پدیده بخشی از «فرهنگ در حال ظهور» ماست، فرهنگی که هنوز همه مظاهر خود را به ما نشان نداده است و هر قدر که زمان به جلو پیش برود برگی از برگ‌های این فرهنگ در حال ظهور برای ما رو می‌شود. به بیان دیگر، همان طور که قهوه خانه‌ها بخشی از «فرهنگ رسوب کرده» و پیشین ما هستند، و امروزه به‌صورت فضایی قدیمی جلوه می‌کنند، کافه‌ها نیز بخشی از فرهنگ در حال ظهور ما هستند که روزی روزگاری قدیمی خواهند شد و نوع مشتریان آنها نیز در آن روزگار تغییر خواهد کرد. از این‌رو، می‌توان گفت که کافه‌ها «قاصدک‌های فرهنگ»‌اند که از «فرهنگ آینده» برای ما خبر می‌آورند. چرا که کافه‌ها فضاهای فرهنگی هستند که جوانان با مشارکت در آن، به نوعی آینده را بازی می‌کنند و از طریق این کافه‌ها «شبکه‌های اجتماعی» برای اعمال قدرت خود در آینده را شکل می‌دهند. به همین دلیل شاید کافه‌ها به لحاظ تعداد کم شمارند و در مقایسه با رسانه‌ها چندان با اهمیت نباشند اما قطعا شباهت به دریچه‌ای دارند که می‌توان چشم بر آن گذاشت تا از پشت لنز کوچکی دید که در آینده چه نوع مناسباتی بین انسان‌ها شکل خواهد گرفت و فهمید خواسته‌های مردان و زنان آینده چیست؟ چگونه لباس خواهند پوشید؟

چه غذاهایی خواهند خورد؟ چه ارزش‌هایی بر زندگی آنها حاکم است؟ و....
همچنین ما اگر از همین زاویه نسلی به کافه‌ها نگاه کنیم باید بگوییم که کافه‌ها بخشی از پیشگویی نسلی فرهنگ جوان در کلیت فرهنگ معاصر ایران است. همان طور که قبلا هم اشاره کردم کافه‌ها به نوعی تثبیت موقعیت فرهنگ نسلی است و از یک دیدگاه دیگر این کافه‌ها به نوعی در جامعه امروزه ایران که نظام سیاسی آن نظامی مبتنی بر ارزش‌های دینی و سنتی و پاسداشت ارزش‌های نسل‌های قدیمی‌تر است، به نوعی بر بنیاد تاریخ خودش را تعریف و از آن کسب مشروعیت می‌کند، پس بنا بر این تعریف، در یک چنین نظام سیاسی، به خاطر آن رویکرد کلان فرهنگی و سیاست فرهنگی حکومت، پذیرش این کافه‌ها بیشتر تن دادن به یک واقعیت اجتناب ناپذیر بوده است و نه استقبال از یک رخداد فرهنگی همسو با ایده‌آل‌ها و سیاست‌های فرهنگی رسمی حکومت. از این منظر جوانان با خلق این کافه‌ها و گسترش آن توانسته‌اند تا حدودی قدرت اجتماعی خودشان را تثبیت کنند. به تعبیر دیگر کافه‌ها بخشی از سیاست فرهنگی است که جوانان آن را توسعه می‌دهند.

در عصر ارتباطات کافه‌ها چه کارکردی ایفا می‌کنند و آیا گسترش اینترنت و ماهواره و به‌طور کلی حوزه‌های عمومی مجازی توانسته است کافه‌ها را به گوشه‌ای براند؟چه ویژگی منحصر به فردی کافه‌ها را پابرجا نگه داشته است؟
ما در فیلم‌های سینمایی یا گزارش‌های مختلفی که راجع به شهرهای مختلف جهان در تلویزیون‌ها و ماهواره‌ها می‌بینیم به پدیده‌«پاب »و «کلاب» برخورد می‌کنیم. به هر حال نسل امروز که از طریق دنیای مجازی دنیا را تجربه می‌کند طبیعی است این تقاضا را داشته باشد که مشاهدات عینی خود را از چه آن که در فضای مجازی دیده است، تلاش کند آنها را در زندگی واقعی خود نیز تجربه کند. حال این قضیه در مورد پدیده پاب و کلاب هم صدق می‌کند. به نوعی کافه‌های ما همان پاب‌های امروز جهان هستند که جوانان ما عمدتا از طریق رسانه‌ها با آنها مواجه و آشنا شدند. به همین دلیل تقاضای اجتماعی برای شکل‌گیری این پاب‌ها و کلاب‌ها وجود دارد. گسترش کافه‌ها در فضاهای شهری تا حدودی نیز در پاسخ به چنین «نیاز رسانه‌ای» است که شکل گرفته است. خانواده‌ها هم تماشاچیان و مصرف‌کنندگان برنامه‌های رسانه‌ای هستند. در نتیجه بعد از دیدن تصاویر پاب‌ها و کلاب‌ها، دیگر برای آنها چندان دشوار نیست که اجازه ورود جوانانشان به کافه‌ها و کافی شاپ‌ها را بدهند. به این دلیل گسترش رسانه‌ها را رقیب کافه نمی‌دانم بلکه کافه‌ها به اشکال مختلفی در امتداد رسانه‌ها حرکت می‌کنند.

همچنین در بسیاری از کافه‌ها اینترنت و بعضا تلویزیون و ماهواره هم وجود دارد. به نوعی جوانان ما برای تماشای مسابقات فوتبال یا دیدن سریال‌ها ی محبوب به این کافه‌ها می‌روند. بنابراین این کافه‌ها به نوعی بُعد کالبدی شهری رسانه هستند که جوانان آن را برای خود در شهر ایجاد کرده‌اند. شاید بتوان گفت که کافه یک تلویزیون یا یک لپ‌تاپ بزرگ است که جوانان آن را هم می‌بینند و هم در آن دیده می‌شوند.
برای همین است که نسل جوان ما کافه‌ها را جذاب می‌پندارند؛ چرا‌که این جوان از نسل دیجیتال است، این جوان یک واقعیت مجازی است، یک امر مجازی واقعی است و حضور در چنین محیط‌هایی برای او بسیار لذت بخش است و با تمام رمزگان فرهنگی او انطباق دارد. از این‌رو کافه‌ها را می‌توان در امتداد رسانه‌ها بدانیم.
از زاویه‌ای دیگر هم رسانه‌ها و کافه‌ها با هم ربط دارند. جوانان در کافه‌ها «تجربه‌های رسانه ای» و در رسانه‌ها «تجربه‌های کافه‌ای» خود را بیان می‌کنند. ما اگر وبلاگ‌های جوانان را مرور کنیم در بسیاری از آنها گفت‌وگو‌ها، رخدادها، ملاقات‌های کافه‌ای را می‌بینیم. یعنی نویسندگان وبلاگ در وبلاگ‌هایشان از تجربه‌های روزمره و زندگی روزانه‌شان در کافه‌ها و کافی شاپ‌ها سخن می‌گویند و عکس این نیز وجود دارد، یعنی در فیلم‌ها و نمایش‌ها و بازنمایی‌هایی رسانه‌ای نیز یکی از فضاهای متعارف کافه‌ها، کلاب‌ها و پاب‌ها هستند.

شما همواره کافه‌نشینی را یکی از مظاهر بازنمایی زندگی روزمره به شمار آورده‌اید، به‌عنوان آخرین سوال از دید شما جوانان در طی زندگی روزمره در کافه‌ها چه چیزهایی را تجربه می‌کنند؟
شما مشاهده کرده‌اید که در کافه‌ها عموما کتابخانه‌های کوچکی به چشم می‌خورد که شامل کتاب‌هایی از افرادی مانند کافکا، نیچه، بالزاک و...کتاب‌های روان شناسی عامه پسند و بعضی از کتاب‌های شعر شاعران پست مدرن مانند اشعار سید علی صالحی، گروس عبدالملکیان،حافظ موسوی و... در آنجا دیده می‌شود. در واقع این کتاب‌ها بخشی از «گنجینه نشانه شناختی» کافه‌ها محسوب می‌شوند که فارغ از اینکه این کتاب‌ها اصلا خوانده شوند یا نه، به کافه‌ها و افرادی که در کافه‌ها حضور پیدا می‌کنند، هویت می‌بخشند. یکی دیگر از ابعاد تجربه کافه‌نشینی،‌ تجارب رمانتیک کافه‌نشین‌ها است که به خاطر عدم تفکیک جنسیتی در آنها معمول است. دیگری به خاطر نورپردازی‌های خاصی که در آنها وجود دارد یا وجود اشعار و نقاشی‌هایی مربوط به عشق و دوست داشتن که حس رمانتیک را تداعی می‌کند. به این خاطر می‌توان «تجربه رمانتیک» و انفجار احساسات و عواطف صمیمیت‌ها را به تجاربی که در کافه شکل می‌گیرد، اضافه کرد. این نوع تجربه ممکن است در سایر اماکن عمومی صورت نگیرد، اما در ناخوداگاه این افراد وجود دارد.

البته به دلیل محدودیت‌های سیاسی و فرهنگی قانونی که وجود دارد این فضاهای رمانتیک در کافه‌ها بیشتر از اینکه جنبه واقعی داشته باشد، جنبه تخیلی دارد. به این معنا که در یک فضای معنایی بین الاذهانی به‌طور پنهان و پوشیده‌ای جوانان با این ذهنیت که در این فضاها ابعاد رمانتیک صورت می‌گیرد وارد کافه می‌شوند؛ بدون اینکه حتی شاید هیچ تجربه رمانتیک واقعی هم در این کافه پیدا نکنند. اما سومین نوع تجربه‌ای که در فضاهای کافه رخ می‌دهد در واقع «تجربه اجتماعی» و یک نوع گرد هم جمع شدن و محلی برای ملاقات و گپ زدن است. این گرد‌همایی‌ها ممکن است در سطح بسیار وسیع نیز صورت گیرد. مثلا عده‌ای برای یک معامله یا عقد یک قرار داد یا برای انجام یک کار جدی همدیگر را ملاقات کنند.