نگاهی گذرا به اقتصاد دانشبنیان
دکتر مصطفی سلیمی فر* به اعتقاد برخی، اقتصاد جهانی تا امروز دو دوره متمایز را پشت سر گذاشته و هم اکنون درآستانه ورود به دوره سوم است، به این معنی که با عبور از دورههای کشاورزی و صنعتی، وارد عصر جدیدی شده است که برخی آن را عصر فراصنعتی، فرامدرن، جامعه حرفهای، بخش چهارم، اقتصاد داناییمحور یا اقتصاد دانشبنیان مینامند. اقتصادی که به بیان تافلر «اقتصاد آینده» است و جایگزین اقتصاد فعلی میشود، اقتصادی که بر محوریت دانش بنا نهاده شده است. ورود به این دوره اقتصادی در واقع با تحول در همه شئون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی همراه خواهد بود.
دکتر مصطفی سلیمی فر* به اعتقاد برخی، اقتصاد جهانی تا امروز دو دوره متمایز را پشت سر گذاشته و هم اکنون درآستانه ورود به دوره سوم است، به این معنی که با عبور از دورههای کشاورزی و صنعتی، وارد عصر جدیدی شده است که برخی آن را عصر فراصنعتی، فرامدرن، جامعه حرفهای، بخش چهارم، اقتصاد داناییمحور یا اقتصاد دانشبنیان مینامند. اقتصادی که به بیان تافلر «اقتصاد آینده» است و جایگزین اقتصاد فعلی میشود، اقتصادی که بر محوریت دانش بنا نهاده شده است. ورود به این دوره اقتصادی در واقع با تحول در همه شئون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی همراه خواهد بود. الگوی تولید، اشتغال و صادرات متفاوت از اقتصاد کنونی است. تولید به گونهای در استفاده از مواد اولیه صرفه جویی مینماید که برخی آن را در بیانی مبالغهآمیز اقتصاد «بیوزن» نامیدهاند و برخی دیگر از آن به عنوان اقتصاد «خدماتی» نام بردهاند. مفهوم سرمایه در این اقتصاد، گستردهتر از مفهوم سنتی آن است. به رسمیت شناخته شدن اهمیت نقشی که سرمایه غیرملموس در شکل کلی آن در پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی ایفا مینماید، از پدیدههایی است که همزمان با ظهور اقتصاد داناییمحور اتفاق افتاد.
افزایش نقش دانش در این اقتصاد به گونهای است که گفته میشود میزان تولید اقتصاد آمریکا در انتهای قرن بیستم از جهت وزن کالاهای تولیدی چیزی در حد مقدار آن در پایان قرن نوزدهم بوده است، در حالیکه ارزش تولیدات این کشور در انتهای قرن بیستم حدود 20 برابر ارزش آن در قرن نوزدهم بوده است. علت اصلی این تفاوت ارزش، به دانش بیشتری نسبت داده میشود که در قرن بیستم در تولید این کشور به کار گرفته شده است. محور...
تولید در این اقتصاد، زمین و کار و یا سرمایه (به مفهوم فیزیکی آن)، کار یدی و مواد معدنی نخواهد بود، بلکه دانش، موتور رشد اقتصادی و تولید ثروت در این اقتصاد است. برای اولین بار در تاریخ اقتصادی بشر، ثروتمندترین افراد از میان زمینداران، سرمایهداران به مفهوم سنتی آن، سیاسیون، فرماندهان ارتش و صاحبان معادن نخواهند بود، بلکه افرادی هستند که از «دانش» بیشتری برخوردارند و هنر به کارگیری این دانش را در فعالیتهای اقتصادی دارند.
تعریف اقتصاد داناییمحور:
کشورها، سازمانهای اقتصادی و برخی نهادهای بینالمللی تعاریفی را برای این اقتصاد ارائه کردهاند که با وجود برخی تفاوتها در آنها، تمرکز تمام این تعاریف به نقش محوری دانش در اقتصاد معطوف است. همانطور که گفته شد، اقتصادها در طول تاریخ از مساعدت دانش در فعالیتهای مختلف اقتصادی سود بردهاند، اما آن چه در این اقتصاد جدید، مطرح است، نقش تاریخی دانش در اقتصادهای جدید است. پیتر دراکر در کتاب «عصر ناپیوستگی» (Drucker;1969) اقتصاد دانایی محور را اقتصادی تعریف میکند که با استفاده از فناوریهای دانشی مانند مهندسی دانش و مدیریت دانش منافع اقتصادی و شغل ایجاد میکند.
عبارت اقتصاد داناییمحور، توسط سازمان همکاری اقتصادی برای توسعه OECD به اقتصادی گفته میشود که بهطور مستقیم بر تولید، توزیع و استفاده از دانش و اطلاعات مبتنی است.
بر اسا س تعاریف موجود، اقتصاد دانشبنیان اقتصادی است که در آن عامل اصلی تولید ثروت و ایجاد اشتغال دانش است. همانطور که گفته شد، یکی از تفاوتهای مهم این اقتصاد با اقتصاد تولیدمحور از جهت میزان و پیچیدگی دانشی است که در آن به کار رفته است. مقایسه رایانههای قابل حمل با رایانههای رومیزی مثال روشنی از این جهت است. رایانههای قابل حمل تقریبا 10 درصد نوع رومیزی مواد اولیه در تولید آنها به کار رفته است، در حالیکه از قابلیتهای بیشتری نیز برخوردار است. علت این تفاوت در بهرهمندی بسیار متفاوت کیفی و کمی این دو محصول از «دانش» است که به شکل فناوری تجلی پیدا کرده است.
شاخصهای اقتصاد دانش بنیان
به منظور ارزیابی قرابت یک اقتصاد با اقتصاد دانشبنیان و نیز سنجش پیشرفت کشورها در این مسیر، شاخصهای متعددی از سوی مراجع مختلف معرفی شدهاند که از مشهورترین آنها شاخصهایی است که توسط بانک جهانی اعلام گردیده است. شاخصهای اصلی مورد نظر این نهاد بینالمللی یک دسته چهارتایی را به شرح ذیل دربرمیگیرند:
۱- یک رژیم اقتصادی و نهادی با انگیزه کافی برای ایجاد، انتشار و استفاده از دانش برای ارتقای رشد و افزایش رفاه
2- یک جمعیت ماهر با توانایی خلق و استفاده از دانش.
۳- یک سیستم نوآوری مرکب است از بنگاهها، مراکز تحقیقاتی، دانشگاهها، مشاوران و سایر سازمانها که توانایی نفوذ در موجودی دانش در حال رشد جهان را داشته، آنرا براساس نیازهای محلی سازگار نموده و به محصولات ارزشمندی تبدیل مینمایند.
4- یک زیرساخت پویای اطلاعاتی با توانایی لازم جهت پشتیبانی ارتباطات موثر، انتشار و فرآیندسازی اطلاعات.
پنجمین ستون عوامل غیرملموس را شامل میشوند که میتوانند عملکرد یک جامعه را کارا نموده و به جلو براند، از قبیل ظرفیت فرموله کردن یک چشم انداز، سطح اعتماد و خودباوری و تناسب ارزشهای راهنماییکننده. در حقیقت عناصر کیفی نیروی محرک جامعه در حرکت به سمت مدلهای جدید توسعه هستند.
در اهمیت اقتصاد دانشبنیان علاوه بر آنچه گفته شد، میتوان به بحث مهم محیط زیست اشاره کرد. پیدایش این اقتصاد در یک کشور به دلایل متعددی تخریب محیط زیست را کاهش میدهد، از جمله نقش کمتر مواد اولیه در تولید، به کارگیری فناوریهای بالا که کاهش آلودگی در جریان تولید را موجب خواهد شد و نیز امکان بازیافت بیشتر مواد زائد تولید شده. افزایش مستمر بهرهوری نهادههای تولید، کاهش نابرابری در توزیع درآمد، امکان افزایش اوقات فراغت برای افراد جامعه و درنتیجه افزایش رفاه انسانها از جمله دستاوردهای این اقتصاد برای جامعه مورد نظر است. به عنوان مثال درآمد سرانه کره جنوبی و کشور غنا در اوایل دهه 60 با یکدیگر برابر بوده است، اما به دلیل پیشیگرفتن کره در تحقق اقتصاد دانش بنیان در سال 2000 درآمد این کشور به بیش از 17000 دلار افزایش یافت که قابل مقایسه با درآمد سرانه غنا نبود.
در کشور ایران نیز گرچه برخی مظاهر اقتصاد دانشبنیان دیده میشود، اما اقتصاد کشور فاصله بسیار زیادی با یک اقتصاد دانشبنیان بر اساس شاخصهای گفته شده دارد. به عنوان مثال، رتبه ایران بر اساس رتبهبندی که توسط بانک جهانی به عمل آمده است در سال ۱۹۹۵، ۱۰۲ در بین ۱۲۸ کشوری بوده که شاخص اقتصاد دانایی(KEI) برای آنها محاسبه شده بود. گرچه رتبه کشور از این جهت در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۲با ۴ و ۳ پله صعود به ترتیب به رتبه ۹۸ و ۹۵ ارتقاء یافته است، اما کماکان جایگاه مطلوبی از این جهت به شمار نمیرود. توجه به اجزای شاخص مورد بحث نشان میدهد که مهمترین ضعف اقتصاد کشور که موجب قرار گرفتن در یک جایگاه نامناسب شده است، نامطلوب بودن رژیم اقتصادی و نهادی کشور است که قدرت انگیزانندگی لازم را برای تولید، انتشار و بهکارگیری دانش ندارد. این در حالی است که کشور جایگاه بالایی را در تولید علم با شاخص انتشار مقالات علمی در سالهای اخیر در جهان کسب کرده است. اما به نظر میرسد عمده این مقالات به دلایل مختلف از جمله مسائل نهادی مانند فضای کسب و کار و حقوق مالکیت قابلیت تبدیل به فناوری (تجاری شدن علم) را نداشته و لذا کشور نتوانسته است در طی دو دهه گذشته صعود قابل قبولی را در رتبهبندی جهانی داشته باشد. سخن آخر اینکه تجربه کشورهایی مانند کره جنوبی، مالزی، چین، تایوان، اندونزی، شیلی، مکزیک و غیره نشان میدهد که در عصر فعلی برای برداشتن گامهای بلند در مسیر پیشرفت به معنای عام کلمه و پیشرفت اقتصادی به معنای خاص آن، چارهای جز هموار کردن مسیر تحقق اقتصاد دانشبنیان وجود ندارد و هر الگوی پیشرفت غیر مبتنی بر «دانش» ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.
*عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه فردوسی
تولید در این اقتصاد، زمین و کار و یا سرمایه (به مفهوم فیزیکی آن)، کار یدی و مواد معدنی نخواهد بود، بلکه دانش، موتور رشد اقتصادی و تولید ثروت در این اقتصاد است. برای اولین بار در تاریخ اقتصادی بشر، ثروتمندترین افراد از میان زمینداران، سرمایهداران به مفهوم سنتی آن، سیاسیون، فرماندهان ارتش و صاحبان معادن نخواهند بود، بلکه افرادی هستند که از «دانش» بیشتری برخوردارند و هنر به کارگیری این دانش را در فعالیتهای اقتصادی دارند.
تعریف اقتصاد داناییمحور:
کشورها، سازمانهای اقتصادی و برخی نهادهای بینالمللی تعاریفی را برای این اقتصاد ارائه کردهاند که با وجود برخی تفاوتها در آنها، تمرکز تمام این تعاریف به نقش محوری دانش در اقتصاد معطوف است. همانطور که گفته شد، اقتصادها در طول تاریخ از مساعدت دانش در فعالیتهای مختلف اقتصادی سود بردهاند، اما آن چه در این اقتصاد جدید، مطرح است، نقش تاریخی دانش در اقتصادهای جدید است. پیتر دراکر در کتاب «عصر ناپیوستگی» (Drucker;1969) اقتصاد دانایی محور را اقتصادی تعریف میکند که با استفاده از فناوریهای دانشی مانند مهندسی دانش و مدیریت دانش منافع اقتصادی و شغل ایجاد میکند.
عبارت اقتصاد داناییمحور، توسط سازمان همکاری اقتصادی برای توسعه OECD به اقتصادی گفته میشود که بهطور مستقیم بر تولید، توزیع و استفاده از دانش و اطلاعات مبتنی است.
بر اسا س تعاریف موجود، اقتصاد دانشبنیان اقتصادی است که در آن عامل اصلی تولید ثروت و ایجاد اشتغال دانش است. همانطور که گفته شد، یکی از تفاوتهای مهم این اقتصاد با اقتصاد تولیدمحور از جهت میزان و پیچیدگی دانشی است که در آن به کار رفته است. مقایسه رایانههای قابل حمل با رایانههای رومیزی مثال روشنی از این جهت است. رایانههای قابل حمل تقریبا 10 درصد نوع رومیزی مواد اولیه در تولید آنها به کار رفته است، در حالیکه از قابلیتهای بیشتری نیز برخوردار است. علت این تفاوت در بهرهمندی بسیار متفاوت کیفی و کمی این دو محصول از «دانش» است که به شکل فناوری تجلی پیدا کرده است.
شاخصهای اقتصاد دانش بنیان
به منظور ارزیابی قرابت یک اقتصاد با اقتصاد دانشبنیان و نیز سنجش پیشرفت کشورها در این مسیر، شاخصهای متعددی از سوی مراجع مختلف معرفی شدهاند که از مشهورترین آنها شاخصهایی است که توسط بانک جهانی اعلام گردیده است. شاخصهای اصلی مورد نظر این نهاد بینالمللی یک دسته چهارتایی را به شرح ذیل دربرمیگیرند:
۱- یک رژیم اقتصادی و نهادی با انگیزه کافی برای ایجاد، انتشار و استفاده از دانش برای ارتقای رشد و افزایش رفاه
2- یک جمعیت ماهر با توانایی خلق و استفاده از دانش.
۳- یک سیستم نوآوری مرکب است از بنگاهها، مراکز تحقیقاتی، دانشگاهها، مشاوران و سایر سازمانها که توانایی نفوذ در موجودی دانش در حال رشد جهان را داشته، آنرا براساس نیازهای محلی سازگار نموده و به محصولات ارزشمندی تبدیل مینمایند.
4- یک زیرساخت پویای اطلاعاتی با توانایی لازم جهت پشتیبانی ارتباطات موثر، انتشار و فرآیندسازی اطلاعات.
پنجمین ستون عوامل غیرملموس را شامل میشوند که میتوانند عملکرد یک جامعه را کارا نموده و به جلو براند، از قبیل ظرفیت فرموله کردن یک چشم انداز، سطح اعتماد و خودباوری و تناسب ارزشهای راهنماییکننده. در حقیقت عناصر کیفی نیروی محرک جامعه در حرکت به سمت مدلهای جدید توسعه هستند.
در اهمیت اقتصاد دانشبنیان علاوه بر آنچه گفته شد، میتوان به بحث مهم محیط زیست اشاره کرد. پیدایش این اقتصاد در یک کشور به دلایل متعددی تخریب محیط زیست را کاهش میدهد، از جمله نقش کمتر مواد اولیه در تولید، به کارگیری فناوریهای بالا که کاهش آلودگی در جریان تولید را موجب خواهد شد و نیز امکان بازیافت بیشتر مواد زائد تولید شده. افزایش مستمر بهرهوری نهادههای تولید، کاهش نابرابری در توزیع درآمد، امکان افزایش اوقات فراغت برای افراد جامعه و درنتیجه افزایش رفاه انسانها از جمله دستاوردهای این اقتصاد برای جامعه مورد نظر است. به عنوان مثال درآمد سرانه کره جنوبی و کشور غنا در اوایل دهه 60 با یکدیگر برابر بوده است، اما به دلیل پیشیگرفتن کره در تحقق اقتصاد دانش بنیان در سال 2000 درآمد این کشور به بیش از 17000 دلار افزایش یافت که قابل مقایسه با درآمد سرانه غنا نبود.
در کشور ایران نیز گرچه برخی مظاهر اقتصاد دانشبنیان دیده میشود، اما اقتصاد کشور فاصله بسیار زیادی با یک اقتصاد دانشبنیان بر اساس شاخصهای گفته شده دارد. به عنوان مثال، رتبه ایران بر اساس رتبهبندی که توسط بانک جهانی به عمل آمده است در سال ۱۹۹۵، ۱۰۲ در بین ۱۲۸ کشوری بوده که شاخص اقتصاد دانایی(KEI) برای آنها محاسبه شده بود. گرچه رتبه کشور از این جهت در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۲با ۴ و ۳ پله صعود به ترتیب به رتبه ۹۸ و ۹۵ ارتقاء یافته است، اما کماکان جایگاه مطلوبی از این جهت به شمار نمیرود. توجه به اجزای شاخص مورد بحث نشان میدهد که مهمترین ضعف اقتصاد کشور که موجب قرار گرفتن در یک جایگاه نامناسب شده است، نامطلوب بودن رژیم اقتصادی و نهادی کشور است که قدرت انگیزانندگی لازم را برای تولید، انتشار و بهکارگیری دانش ندارد. این در حالی است که کشور جایگاه بالایی را در تولید علم با شاخص انتشار مقالات علمی در سالهای اخیر در جهان کسب کرده است. اما به نظر میرسد عمده این مقالات به دلایل مختلف از جمله مسائل نهادی مانند فضای کسب و کار و حقوق مالکیت قابلیت تبدیل به فناوری (تجاری شدن علم) را نداشته و لذا کشور نتوانسته است در طی دو دهه گذشته صعود قابل قبولی را در رتبهبندی جهانی داشته باشد. سخن آخر اینکه تجربه کشورهایی مانند کره جنوبی، مالزی، چین، تایوان، اندونزی، شیلی، مکزیک و غیره نشان میدهد که در عصر فعلی برای برداشتن گامهای بلند در مسیر پیشرفت به معنای عام کلمه و پیشرفت اقتصادی به معنای خاص آن، چارهای جز هموار کردن مسیر تحقق اقتصاد دانشبنیان وجود ندارد و هر الگوی پیشرفت غیر مبتنی بر «دانش» ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.
*عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه فردوسی
ارسال نظر