پوپولیسم؛ ناهنجاری یا هنجار اجتماعی-سیاسی؟
شادی آذری
این روزها شاهد ظهور نقشآفرینان جدیدی در عرصه سیاست کشورهای جهان هستیم که شعارهای پوپولیستی میدهند و البته از این راه هم توانستهاند طرفداران زیادی را جذب کنند. نخستین بارقههای پوپولیسم در جهان به مثابه پدیدهای بود که همچون بادی گذرا وزیدن میگرفت و پایان مییافت و رویدادی طبیعی تلقی میشد که عمر چندانی نداشت. امروز اما پوپولیسم به معضلی جدید تبدیل شده است که ریشههایی عمیق دارد و میتواند به آسانی حتی بسیاری از اندیشمندان را بترساند.
نمونه بارز شعارهای پوپولیستی را این اواخر در فرانسه شاهد بودیم.
شادی آذری
این روزها شاهد ظهور نقشآفرینان جدیدی در عرصه سیاست کشورهای جهان هستیم که شعارهای پوپولیستی میدهند و البته از این راه هم توانستهاند طرفداران زیادی را جذب کنند. نخستین بارقههای پوپولیسم در جهان به مثابه پدیدهای بود که همچون بادی گذرا وزیدن میگرفت و پایان مییافت و رویدادی طبیعی تلقی میشد که عمر چندانی نداشت. امروز اما پوپولیسم به معضلی جدید تبدیل شده است که ریشههایی عمیق دارد و میتواند به آسانی حتی بسیاری از اندیشمندان را بترساند.
نمونه بارز شعارهای پوپولیستی را این اواخر در فرانسه شاهد بودیم. گرچه انتخابات فرانسه که برای نخستین بار در تاریخ این کشور به دور دوم کشیده شده بود توانست ثابت کند که فرانسویها میتوانند خود را از دام پوپولیسم رها سازند، اما کم نبودند صاحبنظرانی که بهشدت نگران پیروزی مارین لوپن، رهبر پوپولیستهای فرانسه بودند و احتمال پیروزی او بر ماکرون که اکنون بهعنوان رئیسجمهوری فرانسه شناخته میشود، ترس از فرگزیت (جدایی فرانسه از اتحادیه اروپا) را به دلها انداخته بود. این روزها پوپولیسم نمونههای آشکار دیگری هم در جهان دارد. پس از برگزیت، (جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا) و پیروزی دونالد ترامپ در رقابتهای ریاستجمهوری آمریکا، جهان کنجکاوانه به انتخابات کشورهای اروپایی چشم دوخت که در آن نامزدهای پوپولیست به سهم خواهی سر برآوردند. بیشک در بسیاری از کشورهای اروپایی هم رهبران پوپولیست و احزاب یا جنبشهای پوپولیستی آنها دوران اوج خود را سپری میکنند.
از سوی دیگر، مخالفان، رهبران آنها را عواملی مخرب میدانند که از نارضایتیهای عوام به نفع خود بهره میبرند. بیشک پوپولیسم از اقشار در حاشیه مانده و ناراضی جامعه جان میگیرد و با نادیده انگاشتن واقعیات سیاسی و اجتماعی، تظاهر میکند که قصد یافتن راهحلی برای آنها دارد و در این مسیر احزاب سنتی اصلی را تخریب میکند. در واقع امروز پوپولیسم به صداهای جدید و بیپروایی اطلاق میشود که قشر حاکم را به بیتفاوتی در برابر خواستهای مردم عادی متهم میکنند. حامیان آنها بر این باورند که نظام حاکم کار خود را به درستی انجام نمیدهد و در تحقق وعدههایش موفق نیست. بدین ترتیب نخستین اثر پوپولیسم، ایجاد بیاعتمادی اجتماعی و سیاسی است. در چنین شرایطی نهادهای سیاسی و اجتماعی تصور میکنند که احزاب و سیاستمداران سنتی نماینده آنها نیستند و مهمتر از همه اینکه به آنها اهمیت نمیدهند؛ بنابراین رفتارهایی از خود بروز میدهند که به هنجارشکنی و قطبیشدن جامعه میانجامد.
در شرایطی که پوپولیستها از زیرپاگذاشتن حقوق انسانی و دسترسی نابرابر به اشتغال، تحصیلات و دیگر منابع اقتصادی و اجتماعی شکایت میکنند و مردم را به این نارضایتی از وضعیت موجود تهییج مینمایند، با ایجاد شکاف در جامعه و تشویق به رفتارهای هنجارشکنانه نه تنها مسیر حل مشکلات را هموار نمیکنند یا خود راهکار جدیدی ارائه نمیکنند، بلکه سد راه اصلاحات جاری میشوند و چنین وانمود میکنند که تنها راه بهبود وضعیت، روی کار آمدن یک حکومت پوپولیستی است، راهی که به نفع خودشان و به ضرر ملت منتهی خواهد شد. در وضعیت کنونی جهان، رکود اقتصادی و تروریسم در شکل جدید هنجارشکنانهاش، به سوخت موتور حرکت پوپولیستها تبدیل شده است. پوپولیستهای اروپایی، مهاجرت را عامل اصلی همه بدبختیها میدانند و بهوضوح پناهندگان، اقلیتها و تازهواردها بهویژه مسلمانان را غیرخودی میخوانند، تا جایی که بازی «ما و دیگران» را به راه انداختهاند. در این میان آنچه مظلوم واقع میشود، انسانیت و ارزشهای والای انسانی است. یکی از نکات قابلتوجه در تفکرات پوپولیستها این است که آنها کل جامعه را یکپارچه و با نحوه تفکر و عملکرد یکسان فرض میکنند.
به همین دلیل است که مروج حاکمیت عوام به جای حاکمیت نهادهای دموکراتیک هستند. به همین دلیل است که جهان آنها سیاه و سفید است. آنها بجز عقیده خودشان هیچ عقیده دیگری را نمیپذیرند چون بر این باورند که اکثریت با آنهاست. در چنین فضایی در واقع اقلیتها به شدت عقب رانده میشوند و در حاشیه قرار میگیرند. به عقیده بسیاری از افراد، خیزش رهبران پوپولیست نتیجه غیرقابل اجتناب کاپیتالیسم است که به جای حل مشکلات اقتصادی، آنها را افزایش داده و به نابرابریها دامن زده است، اما آیا میتوان علت خیزش پوپولیسم را با اقتصاد توضیح داد؟ اگر اقتصاد ریشه خیزش پوپولیسم باشد، بنابراین میتوانیم چنین نتیجهگیری کنیم که بهبود وضعیت اقتصادی میتواند به پدیده پوپولیسم پایان دهد. واقعیت اما این است که گرچه بیشک یک اقتصاد خوب میتواند برخی از مشکلات را حل کند، اما همچنان گروههایی از چندفرهنگی موجود ناراضی باقی خواهند ماند؛ بنابراین مشکل آنها فقط اقتصاد نیست، بلکه جامعه چندفرهنگی، هویت، فرهنگ و ارزشهایی است که به گمان آنها با ورود تازهواردها به خطر میافتند. در اروپا، بیگانه هراسی و اسلام هراسی از این ترسها تغذیه میکنند. انسان ذاتا از تغییر میترسد.
تغییر در بافت جمعیتی تنها ترس بشر نیست. تغییرات تکنولوژیک که بر فرصتهای شغلی اثر میگذارند، جهانیشدن، نابرابری روزافزون و تروریسم که این روزها به مراکز خرید شهرها هم رسیده است، بر زندگی روزافزون انسانها تاثیرگذاشته و موجب ایجاد تشویش و ترس شده است. همیشه بین پیشرفت و ثبات، تنش وجود دارد. اما پیشرفت بدون هیچ تغییری ممکن نیست و تغییر هم نه تنها برندگانی دارد؛ بلکه بازندگانی را نیز در پی خواهد داشت. برای برندگان آسان است این حقیقت را نادیده بگیرند که پیشرفت، تبعات منفی هم در بر دارد. به همین دلیل است افرادی که به رهبران پوپولیست رای میدهند، تغییر را تنها در صورتی میخواهند که برای خودشان یک مزیت ایجاد کند. آنها در تلاشند تا از تغییرات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که برایشان ترس بهدنبال دارد و آسایششان را بر هم میزند، اجتناب کنند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تاکنون پوپولیسم هرگز جدی تلقی نشده است. برخی هنوز بر این باورند که این موج همچون بادی است که میوزد و میرود. اما دلایل وجودی و تبعات آن باید مورد بحث قرار گیرند تا به پاسخهایی واقعی منجر شوند. آنچه مسلم است این است که پوپولیسم یک ناهنجاری کوتاهمدت نیست بلکه نتیجه یک بیاعتمادی دیرینه به سنت سیاست، نقش نهادها و عملکرد سیاستی است که ادعا میشود به نفع بعضی گروهها پیش میرود و نیازها و انتظارات آحاد مردم را نادیده میگیرد، تلهای که خود پوپولیسم در راه رسیدن به قدرت در آن گرفتار میشود.
ارسال نظر