موافقان و مخالفان اوتانازی چه میگویند؟
«مرگ خوب» یا «مرگ غیراخلاقی»؟
مرگ خودخواسته یا اوتانازی دوباره بر سر زبانها افتاده است. اینبار نه پیرمردی لاعلاج و نه پیرزنی خسته از زندگی چنین درخواستی داشته است. اینبارسخن از یک دختر ۱۴ ساله شیلیایی است که از پزشکان خود خواسته است وی را با یک مرگ راحت راهی دیار باقی کنند. اوتانازی سالیان سال است که در محافل مذهبی و غیرمذهبی همچنان محل بحث است. اینکه یک انسان میتواند از این موضوع بهره ببرد یا نه؟ بسیاری از کسانی که در این موضوع دخیل هستند، همچنان این موضوع را محکوم میکنند؛ اما برخی دیگر این موضوع را حق هر انسانی میدانند.
مرگ خودخواسته یا اوتانازی دوباره بر سر زبانها افتاده است. اینبار نه پیرمردی لاعلاج و نه پیرزنی خسته از زندگی چنین درخواستی داشته است. اینبارسخن از یک دختر 14 ساله شیلیایی است که از پزشکان خود خواسته است وی را با یک مرگ راحت راهی دیار باقی کنند. اوتانازی سالیان سال است که در محافل مذهبی و غیرمذهبی همچنان محل بحث است. اینکه یک انسان میتواند از این موضوع بهره ببرد یا نه؟ بسیاری از کسانی که در این موضوع دخیل هستند، همچنان این موضوع را محکوم میکنند؛ اما برخی دیگر این موضوع را حق هر انسانی میدانند. اینکه چرا این در خواست افزایش پیدا کرده است دلایل گوناگونی میتوان برای آن مطرح کرد.
امروزه پیشرفتهای اخیر دانش پزشکی و تکنولوژی، مفهوم مرگ را در فرهنگ غربی تغییر داده است.
این دستاوردها در هر کشوری تاثیرات منحصر به فردی داشته است؛ به گونهای که مفهوم مرگ نیز با این تحولات تغییر یافته است. در قرون پیشین، بسیاری از بیماریها - که قبلا کشنده بودند- در حال حاضر قابل درمان یا کنترل شدهاند؛ مانند آبله، سل، مالاریا، پنومونی، فلج اطفال، آنفلوآنزا و سرخک. این مرگها اصطلاحا بیمار را زود از پای در میآورد و هزینه کمتری برای بیمار داشت. انسانها اکنون به ندرت با این بیماریها میمیرند. کیفیت زندگی نیز در 100 سال اخیر به طور اساسی تغییر یافته؛ مثلا مصرف گوشت و چربیهای حیوانی در رژیمهای غذایی جدید افزایش پیدا کرده است. تغییر سبک زندگی، آلودگیهای گوناگون بیماریها را پیچیدهتر کرده است.
این موارد با تغییر شکل در مرگ همراه بوده است. انسانها اکنون با بیماریهای قلبی، سرطان، ایدز و دیابت مواجه هستند که نتیجه تغییر در روش زندگی است. در این بیماریهای جدید، رنج و عذاب بیمار طولانیتر و درمان آن نیز دردناکتر و پرهزینهتر است. علاوهبر این، چون مدت زندگی طولانیتر شده، بیماریهای وابسته به سن (مخصوصا در سنین پیری) به طور فزایندهای افزایش یافته است. بسیاری از مردم اکنون از مشکلاتی مانند دمانس پیری و آلزایمر رنج میبرند. بیماریهایی که راه علاج قطعی ندارند و فقط باعث تاخیر در بروز کامل بیماری میشوند.
در حالی که مفهوم مرگ و زمان آن تغییر کرده، روشهای مرگ نیز فرق کرده است. شاید بتوان گفت در طول تاریخ، مرگ موضوعی «درون خانوادگی» بود. مردم معمولا در خانههایشان بعد از مبارزهای کوتاه با یک بیماری یا به دنبال وقوع حادثهای میمردند؛ اما امروزه به طور فزایندهای مرگ در یک موسسه مانند خانه سالمندان یا بیمارستان - بعد از آنکه انواع تکنولوژیها روی بیمار به کار برده میشود تا حیات او طولانیتر شود - رخ میدهد. البته اغلب این تکنولوژیها کاملا موثرند و انسانها میتوانند برای ماهها یا سالها با وجود یک بیماری، زندگی کنند.
بحث چگونه مردن - مخصوصا در سالهای اخیر - اهمیت فوقالعادهای پیدا کرده است. مهمترین اصطلاحی که این موضوع را به بحث ما مربوط میکند «اوتانازی» (euthanasia) است. مبحث اوتانازی، عمدتا به بحث در این باره مربوط میشود که چه چیزی اخلاقی است؟ سوالاتی بنیانی در این رابطه مطرح شده است؛ مثلا آیا حقی برای ارتکاب خودکشی وجود دارد؟ آیا کمک به دیگری برای خودکشی اخلاقی است؟ آیا حقی وجود دارد که بر اساس خواسته کسی یا اعضای خانوادهاش، وقوع مرگ را در او تسهیل کنیم؟ آیا این کار اخلاقی است که برای نجات جان کسی، زندگی فرد دیگری را - که امیدی به زندهماندنش نیست - خاتمه دهیم؟ مباحث اوتانازی در صدد پاسخگویی به چنین سوالاتی است. اوتانازی بحث مهمی در اخلاق پزشکی است زیرا تمام حوزههای اجتماعی و فرهنگی را دربر میگیرد. قبل از ورود به بحث، ضروری است بعضی اصطلاحات و تعاریف مربوط به اوتانازی را توضیح دهیم، اگرچه خیلی از نویسندگان مدعی هستند که بین انواع اوتانازی نمیتوان تفاوت معنیداری قائل شد اما اکثر مباحث مربوط به این موضوع - بهویژه مباحث حقوقی - بر این تفاوتها تکیه میکنند.
واژه اوتانازی از اصطلاح یونانی «eu» به معنای «خوب و کامبخش» و واژه «thanasia» به معنای «مرگ» مشتق شده است. واژه Thanasia خود از «Thanatos» - که الهه مرگ در یونان بوده - گرفته شده است.
اوتانازی اصطلاحی عمومی است که بالفعل میتوان تعابیر مختلفی را - بر اساس زمینهای که از آن استفاده میشود - از آن استنباط کرد. تعدادی از این اصطلاحات، قراردادی است که به دقیقتر شدن زمینه موضوع و تشخیص انواع اوتانازی کمک میکند. اما منابع گوناگون هریک به طریقی اصطلاحات مربوط به این واژه را تعریف کردهاند. برخی از این اصطلاحات عبارتند از:
اوتانازی فعال
اوتانازی غیرفعال (Passive )
اوتانازی داوطلبانه
اوتانازی غیرداوطلبانه (non Voluntary)
اوتانازی اجباری (involuntary )
خودکشی بـا هـمکاری پـزشک (physician assisted suicide)
شاید تعریف رالف برگن، تعریف جامعتری باشد. او در کتاب «اخلاقیات بیماران رو به موت» اوتانازی را چنین تعریف میکند:
اوتانازی فعال داوطلبانه: تزریق عامدانه یا اقدامات دیگر که منجر به مرگ بیمار شود. این عمل بر اساس تقاضای صریح بیمار و با رضایت کاملا آگاهانه او انجام میشود. نکته مهم در این حالت این است که قصد و تمایل پزشک و بیمار - هر دو- در جهت خاتمه دادن به زندگی بیمار است. در اوتانازی فعال داوطلبانه دو شرط بسیار مهم است: ۱ - تصمیم خود بیمار ۲ - درد و رنج غیرقابل تحمل و بدون امید به بهبودی.
اوتانازی فعال غیرداوطلبانه: تزریق عامدانه یا اقدامات دیگری که منجر به مرگ بیمار شود. در این حالت، بیمار صلاحیت تصمیمگیری (اهلیت یا صلاحیت قانونی) را ندارد و از لحاظ روانی قادر به درخواست صریح برای این عمل نیست.
اوتانازی فعال اجباری: تزریق عامدانه یا اقدامات دیگر که باعث مرگ بیمار شود. در این حالت، بیمار صلاحیت تصمیمگیری را داراست، اما هیچگونه درخواست صریحی برای این عمل نداشته است. این حالت را اخلاقیون، مجاز نمیدانند و قتل محسوب میکنند.
اوتانازی غیرفعال: عدم شروع درمان یا قطع درمانهایی که برای حفظ حیات بیمار لازم است. البته این نوع اوتانازی میتواند داوطلبانه (بر اساس درخواست بیمار) یا غیرداوطلبانه (وقتی بیمار صلاحیت تصمیمگیری ندارد) باشد. این نوع اوتانازی معمولا به صورت مستقیم، مانند تجویز دارو یا هر اقدام دیگری نیست.
اوتانازی غیرفعال داوطلبانه: بیمار درمان خود را رد میکند تا مرگش تسریع شود. بهعبارت دیگر، بیمار از همان ابتدا از پذیرش درمان سر باز میزند. این نوع اوتانازی معمولا در مورد بیمارانی بهکار گرفته میشود که شرایط بسیار وخیمی دارند و پزشکان هم مطمئنند که درمان آنها امکانپذیر نیست، بنابراین درمان را قطع کرده و بیمار را از مواد غذایی یا دارو محروم میکنند یا اگر بیمار در دوران بیماریاش، دچار عفونتی شود، درمانی برای عفونت او آغاز نمیشود.
اوتانازی غیرمستقیم: در این حالت ضددردهای مخدر یا داروهای دیگر برای تسکین درد بیمار تجویز میشود اما پیامد عرضی آن، قطع سیستم تنفسی بیمار است (داروهای ضددرد مخدر اگر با دوز بالا تجویز شوند، مرکز تنفسی را مهار میکنند) که منجر به مرگ بیمار میشود. این نوع اوتانازی عامدانه انجام نمیشود، اما پیامد عرضی آن مرگ بیمار است.
خودکشی با همکاری پزشک: در این حالت، پزشکها داروها یا اقدامات دیگر را برای بیمار فراهم میکنند؛ با توجه به اینکه آنها میدانند قصد بیمار خودکشی است.
اوتانازی خوب است یا بد؟
در مورد اوتانازی دو نگاه وجود دارد. برخی از آن دفاع میکنند و به آنچه یک «مرگ خوب» مینامند حق انتخاب به بیمار میدهند و برخی دیگر که عمدتا از اخلاقیون به حساب میآیند، انسان را مجاز به انتخاب در مورد مرگ خود نمیداند و موضوع را به «طبیعت» و «روال عادی» میسپارند.
در این میان اما مهمترین استدلالها به نفع اوتانازی عبارتند از: درد شدیدی که افراد مبتلا به بیماریهای لاعلاج تحمل میکنند، سربار شدن افرادی که قادر نیستند در فعالیتهای طبیعی انسانی شرکت کنند و حق مفروض افراد برای آنکه درباره زندگی خودشان تصمیم بگیرند.
استدلالات غیردینی علیه اوتانازی شامل خطر تعمیم دادن اصل اوتانازی به طیف وسیعی از انسانها و مبهم بودن مرگ است؛ یعنی نمیتوان با اطمینان قضاوت کرد که مردن برای شخص، بهترین گزینه است.
مخالفان اوتانازی معتقدند هرگاه اوتانازی قانونی شود، پتانسیلی برای سوءاستفاده در دست مراقبان سلامت خواهد بود. اولین قدم برای تحقق اوتانازی در جامعهای که انجام این کار قانونی شده است، باعث میشود قدمهای بعدی آسانتر برداشته شود. به این استدلال، «شیب لغزنده» (Slippery Slope) گفته میشود.
یکی از صریحترین مخالفان اوتانازی، ییل کامیسار - پروفسور حقوق دانشگاه میشیگان - است که حمله سهجانبهای را علیه اوتانازی ارائه کرده است؛ 1 - خطر سوءاستفاده از اوتانازی توسط مراقبان سلامت؛ 2 - شیب لغزنده؛ 3- خطر اشتباه و لغزش.
موافقان نظریه «شیب لغزنده» استدلال میکنند، هنگامی که کیفیت زندگی کاهش یافته باشد، جامعه میتواند پایان دادن به حیات را بپذیرد و هیچ روش عقلانیای برای محدود کردن اوتانازی و جلوگیری از سوءاستفاده از آن وجود ندارد. بر اساس نظریه شیب لغزنده، اوتانازی مانند لبه نازک یک «گُوِه» است که وقتی جا بیفتد، عمیقا در جامعه پیش رانده میشود. کامیسار نتیجه میگیرد قانونیکردن اوتانازی ارادی، به ناچار، منجر به قانونیشدن اوتانازی اجباری میشود، چون تمایز عقلانی بین کسانی که میخواهند بمیرند (چون خود را سربار جامعه میدانند) و کسانی که میخواهند بکشند (چون این افراد را سرباری برای جامعه میدانند) غیرممکن است.
موافقان اوتانازی تلاش میکنند استدلال «شیب لغزنده» را به صور مختلف رد کنند. آنها معتقدند مکانیسمهای رایجی که توسط دادگاهها به کار گرفته شده است، از «اوتانازی اجباری» جلوگیری میکند. در صورت قانونی شدن اوتانازی غیرفعال، شیب، تماما لغزنده نیست چون هیچ برنامه کشتن وسیعی مد نظر نیست. برخی دیگر به خودِ مفهوم «شیب لغزنده» حمله کردهاند و استدلالشان این است که شیب لغزنده - که نوعی از عمل در نهایت منجر به برقراری نوع دیگری از عمل میشود- برهان مجابکنندهای نیست و برای آنکه مقدمه صادق باشد، باید نشان دهد که فشار اولیه برای برداشتن قدمهای بعدی آنقدر قوی است که
قدمهای بعدی رخ میدهد.
استدلال «خطر سوءاستفاده» که توسط کامیسار و برخی دیگر ارائه شده است، بر این موضوع استوار است که اوتانازی و خودکشی با همکاری پزشک در نهایت منجر به قتل «شنیع» میشود. درواقع کسانی ممکن است با راهنمایی فرد برای انجام خودکشی بهدنبال منافع شخصی باشند و اگر اوتانازی یا خودکشی با همکاری پزشک قانونی و در حوزه عمل پزشکی اجرا شود، ممکن است پزشکان حساسیت خود را از دست بدهند و در مواردی که میتوان از اوتانازی دوری کرد، آن را انجام دهند. از طرف دیگر این احساس که پزشکان مجوز کشتن را داشته باشند، باعث میشود که مردم و دستاندرکاران امر بهداشت و درمان به پزشکان اعتماد نکنند، چون مسوولیت آنها برای حفظ حیات، بدل به اهداکنندگان مرگ شده است. در این حالت، بین هیچ نوع اوتانازیای تمایزی مطرح نیست، چون پزشک نمیتواند اجازه دهد بیمار بمیرد و باید تا آخرین لحظات برای حفظ حیات او تلاش کند حتی اگر امیدی
به زندهماندن بیمار نباشد.
موافقان اوتانازی استدلال میکنند که ریسک سوءاستفاده اگرچه قطعا وجود دارد، اما واقعا تهدیدی برای انجامدادن اوتانازی نیست؛ چراکه اولا تنظیم قوانین دقیق علیه اوتانازی فعال و خودکشی با همکاری پزشک از این حالت پیشگیری میکند؛ ثانیا وجود مجموعه مشخصی از اصول راهنما برای انجامدادن اوتانازی در موقعیتهای خاص، از ایجاد ابهام جلوگیری خواهد کرد. بهطور کلی میتوان گفت اعتراضات به اوتانازی فعال و ارادی در پنج مورد خلاصه میشود:
۱- استدلال میشود درحالحاضر راههای پیشگیری از دردهای کشنده وجود دارد و با فراهمآوردن مراقبتهای بهتر میتوان جلوی آن را گرفت؛ بنابراین اوتانازی ضرورتی ندارد، اما از نظر این افراد چنین استدلالی مجابکننده نیست. اگرچه درمانهای تسکینی و مراقبتهای بیمارستانی پیشرفتهای مهمی در مراقبت از افراد درحال مرگ داشته است ولی بازهم مشکلاتی باقی است. برای اینکه بهترین درمان تسکینی برای هر فرد دریافت شود، نیاز به تلاشها و خطاهایی است که عواقب دردناکی برای بیمار دارند و مهمتر از آن عوارض جانبی چنین درمانهایی مانند تهوع، ناتوانی در کنترل ادرار، از دست دادن هوشیاری بهعلت خوابآلودگیهای نیمهدائمی و نظایر آن است.
2-استدلال میشود ما هیچگاه شواهد کافیای برای توجیه این باور نداریم که تقاضای بیمار مبتلا به بیماری لاعلاج برای مردن، تقاضایی درست، ثابت و واقعا مختارانه است.
۳- برخی برای انجام اوتانازی به «آموزه اثر دوگانه» (doctrine of double effect) متوسل شدهاند اما مطابق با تفسیر این آموزه، انجامدادن اعمالی مجاز است که عواقب بد آن از پیش مشخص باشد به این شرط که: الف: این نتیجه بد بهعنوان اثر جانبی یا غیرمستقیم عمل اصلی منظور شده باشد. ب: عملی که مقصود اصلی است به لحاظ اخلاقی خوب یا حداقل خنثی باشد. ج: اثر خوب به واسطه راه بدی حاصل نشود؛ یعنی بدی وسیلهای برای رسیدن به خوبی نباشد. نتایج بد نباید آنقدر جدی باشند که بر تاثیرات خوب فائق شوند. اما اوتانازی این شرایط را برآورده نمیکند. جالب است که موافقان اوتانازی نیز از همین آموزه نتیجهای خلاف رای مخالفان اوتانازی میگیرند.
4- استدلال می شود تمایز میان اوتانازی ارادی، اجباری و غیرارادی در نحوه عمل است، ولی در اصل کار تفاوتی بین این دو وجود ندارد.
۵-اگر اوتانازی ارادی و فعال را بپذیریم، راه را برای دیگر انواع اوتانازی و خودکشی فراهم آوردهایم.
البته نظرات مختلف درباره اوتانازی ضرورتا وابسته به نظرات مختلف در زمینه اخلاق است. مباحث مربوط به اوتانازی، مباحثی درباره «ارزش»ها است. برخی اعتقاد دارند که حیات، حد اعلای خوبی است و دیگر خوبیها با وجود حیات و زندگی معنا مییابند. بدون زندگی و حیات، هیچ ارزشی یا خوبیای وجود ندارد (یعنی نمیتواند وجود داشته باشد) و حیات شرط لازم برای تحقق دیگر ارزشهاست. موافقان اوتانازی ارزشی مافوق دیگر ارزشها برای حیات قائل نیستند بلکه مدعیاند حقوق فردی ارزش برتر است و بعضی دیگر از آنها کیفیت حیات را مهمتر از خود آن میدانند و منطق آنها این است که اگرچه زندگی، خود به گونهای واضح یک ارزش مهم است، اما ممکن است شرایطی بهوجود آید که زندگی ارزش زیستن و بودن نداشته باشد. افرادی که حقوق فردی و کیفیت زندگی را ارزش برترین میدانند، در حالتهایی که قدرت و توان آنها کاهش مییابد، نظام ارزشی خود را در معرض تهدید میبینند چون در یک نظام ارزشی، فرد ردیفی از ارزشها را براساس اهمیت آنها طبقهبندی میکند. حال اگر این نظام ارزشی به خطر افتد، فرد ممکن است زندگی خود را خاتمه دهد چون دیگر ارزش زیستن طولانی و یک زندگی خوب وجود ندارد. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده بحث درباره اوتانازی اینقدر مورد اعتراض قرار بگیرد، این است که نظام ارزشی انسان را به چالش میخواند. یکی از راههای ارزیابی ارزشها برای آنکه دریابیم آنها واقعا ارزشی اخلاقی دارند، استفاده از نظریههای مختلف در اخلاق هنجاری است. با ارزیابی یک مشکل یا یک رویه خاص و با رجوع به نظریههای اخلاق هنجاری، میتوانیم تعیین کنیم که نظامهای ارزشی ما نیاز به تغییر دارند یا نه.
یکی از نظریههای اخلاق هنجاری «خودگرایی اخلاقی» (ethical egoism) است. این نظریه که در دوران جدید توسط توماس هابز در کتاب معروفش «لویاتان» (Leviathan) ارائه شده، یک قانون کلی دارد مبنی بر اینکه عمل در صورتی درست است که بیشترین خیر را برای خود انسان فراهم آورد. توماس هابز، فیلسوف برجسته انگلیسی استدلال میکند ما نمیتوانیم به کسی کمک کنیم مگر آنکه در درازمدت به سود ما باشد. از این دیدگاه انجامدادن یا انجامندادن اوتانازی براساس نیاز و سودمندی خود شخص، مشخص میشود؛ بنابراین میتواند عملی اخلاقی تلقی شود. ایراد این نظریه، اما این است که تنها از منظر بیمار مینگرد و «خودگرایی اخلاقی» براساس آن تعیین میشود ولی از نگاه پزشک، عمل او چه سودی ممکن است برایش داشته باشد؟
نظریه دیگر اخلاق هنجاری، نظریه «پیامدگرایی» است که مهمترین شاخه آن همان «فایدهگرایی» است. «سودگرایی» توسط «جان استوارت میل» بهطور کامل در کتاب معروفش «درباره آزادی» تشریح شده است. این دیدگاه بیان میدارد یک «عمل» در صورتی درست است که بیشترین خیر جمعی را داشته باشد. در زمینه اوتانازی باید دید این عمل، خیر جمعی را افزایش میدهد یا نه؟ اگر خیر جمعی را افزایش دهد، عملی اخلاقی است.
نظریههای حقمدار از دیگر نظریههای اخلاق هنجاری هستند. مشخصترین آنها رای کانت و همان نظریه «تکلیفگرایانه» معروف اوست. بر مبنای دیدگاه کانت، انسان موجودی «عاقل» و مختار است؛ به این دلیل، اصل اخلاقی، ناظر به خود شخص درگیر در عمل است و پیامدهای اعمال مهم نیست. کانت میگوید: «چنان عمل کن که گویی با انسانیت - چه در شخص خودت و چه در دیگری - همیشه به مثابه یک غایت و نه فقط یک وسیله، سر و کار داری.»
در بررسی هریک از نظریههای اخلاق هنجاری باید حتما چهار سطح فرد، خانواده، پزشک و جامعه را درنظر گرفت. در سطح فردی، شخص باید تصمیم بگیرد که میخواهد به زندگیاش خاتمه دهد یا نه. از منظر «خودگرایی اخلاقی» اگر شخص براساس نفع خود به نتیجه برسد که باید بمیرد، این اخلاقی است. از طرف دیگر، ممکن است فرد به این نتیجه برسد که میخواهد زنده بماند و استدلال کند که تمام تکنولوژی پزشکی باید بهکار گرفته شود تا زندگیاش را حفظ کنند. از منظر «سودگرایی» ممکن است فرد لاعلاج، زندگی را برای خیر دیگران انتخاب کند؛ یعنی بهخاطر عشق به کسی یا کسانی که از مرگ او دچار رنج میشوند، یا به علت اجتماعی، فرد لاعلاج ممکن است زندهماندن را انتخاب کند؛ درحالی که اگر این حالات وجود نداشت، وی مرگ را اختیار میکرد و از طرف دیگر ممکن است همین استدلالها به نوعی دیگر موجب شود که او مرگ را برگزیند؛ یعنی درد و رنج و هزینههای درمانی که بر دوش اعضای خانواده یا جامعه است، ممکن است فرد را - باوجود اینکه دوست دارد زنده بماند - وادار به انتخاب مرگ کند.
اعضای خانواده نیز یک وضعیت دشوار اخلاقی را پیشرو دارند و این دشواری بیشتر مربوط به مواردی است که فرد لاعلاج فاقد صلاحیت لازم برای تصمیمگیری درباره مرگ خودش است. از دیدگاه «خودگرایی اخلاقی» ممکن است خانواده بخواهند فرد زنده بماند و این به دلیل علاقه و عشقی است که به او دارند. از سوی دیگر خانواده ممکن است به علت سود و منفعت خودشان - یعنی کمتر شدن هزینههای درمانی یا بهره برداری از سهم الارث - بخواهند درمانهای پزشکی قطع شود. از دیدگاه «سودگرایی اخلاقی، خانواده ممکن است مایل باشند بیمارشان زنده بماند به این دلیل که از بینبردن ارزش زندگی به حال جامعه مضر است و در هر حالی امکان نجات بیمار وجود دارد و این بههرحال خیر جمعی را در پی دارد. از طرف دیگر، ممکن است خانواده تمایل به مردن بیمارشان داشته باشند، زیرا مراقبتهای پزشکی بیهوده، هزینه زیادی بر جامعه تحمیل میکند، در نتیجه مرگ او بیشترین خیر جمعی را دارد.
پزشک نیز در چالشی اخلاقی قرار دارد. نگاه جهانی به پزشکان این است که آنها وظیفه دارند به هر قیمتی زندگی بیمار را حفظ کنند. در مقابل این نگاه جهانی، آموزه «خودمختاری» و حق بیمار قرار دارد. طبق این آموزه، پزشکان در قبال امیال و آرزوهای بیمارانشان مسوول هستند. براساس اصل «خودمختاری» توجیه اوتانازی تنها بر مبنای اصل احترام برای تصمیم بیمار است و ارتباطی با این موضوع که اوتانازی به سود بیمار است یا نیست، ندارد. طبق این دیدگاه وقتی بیمار با اختیار خود تصمیم به مرگ میگیرد، پزشک باید از داوری درباره «کیفیت زندگی» بیمار خود امتناع کند؛ یعنی پزشک باید به درخواست منطقی و حتی غیرمنطقی بیمار برای انجامدادن اوتانازی رضایت دهد، اما پزشک از سوی دیگر متعهد است عملی برخلاف سود و منفعت بیمار انجام ندهد؛ یعنی پزشک باید تصمیم بگیرد این عمل به سود و منفعت بیمار هست یا نه که این مساله هم وابسته به ملاحظاتی درباره کیفیت زندگی بیمار است. اما در اینجا بحثی معرفتشناسانه پیش میآید که آیا پزشک این امکان را دارد که کیفیت زندگی بیمار را ارزیابی کند؟ و این ارزیابی بر چه ملاکهایی استوار است؟ درستی این ملاکها را چگونه میتوان تعیین کرد؟ تحلیل نظریههای اخلاق هنجاری جوابی روشن پیشروی ما نمیگذارد چون هیچ اجماعی در تبیین مفهوم «خوبی» وجود ندارد و چون در چهار سطح باید بررسی شوند، تناقضات بسیاری حاصل میشود، ولی آنچه واضح است این است که بیشتر استدلالهای اخلاقی علیه یا له اوتانازی برگرفته از همین نظریههای اخلاقی است؛ ولی هیچکدام نمیتوانند نشان دهند کدام سازوکار برای گرفتن تصمیم در قبول یا رد اوتانازی بهترین است.
امروزه پیشرفتهای اخیر دانش پزشکی و تکنولوژی، مفهوم مرگ را در فرهنگ غربی تغییر داده است.
این دستاوردها در هر کشوری تاثیرات منحصر به فردی داشته است؛ به گونهای که مفهوم مرگ نیز با این تحولات تغییر یافته است. در قرون پیشین، بسیاری از بیماریها - که قبلا کشنده بودند- در حال حاضر قابل درمان یا کنترل شدهاند؛ مانند آبله، سل، مالاریا، پنومونی، فلج اطفال، آنفلوآنزا و سرخک. این مرگها اصطلاحا بیمار را زود از پای در میآورد و هزینه کمتری برای بیمار داشت. انسانها اکنون به ندرت با این بیماریها میمیرند. کیفیت زندگی نیز در 100 سال اخیر به طور اساسی تغییر یافته؛ مثلا مصرف گوشت و چربیهای حیوانی در رژیمهای غذایی جدید افزایش پیدا کرده است. تغییر سبک زندگی، آلودگیهای گوناگون بیماریها را پیچیدهتر کرده است.
این موارد با تغییر شکل در مرگ همراه بوده است. انسانها اکنون با بیماریهای قلبی، سرطان، ایدز و دیابت مواجه هستند که نتیجه تغییر در روش زندگی است. در این بیماریهای جدید، رنج و عذاب بیمار طولانیتر و درمان آن نیز دردناکتر و پرهزینهتر است. علاوهبر این، چون مدت زندگی طولانیتر شده، بیماریهای وابسته به سن (مخصوصا در سنین پیری) به طور فزایندهای افزایش یافته است. بسیاری از مردم اکنون از مشکلاتی مانند دمانس پیری و آلزایمر رنج میبرند. بیماریهایی که راه علاج قطعی ندارند و فقط باعث تاخیر در بروز کامل بیماری میشوند.
در حالی که مفهوم مرگ و زمان آن تغییر کرده، روشهای مرگ نیز فرق کرده است. شاید بتوان گفت در طول تاریخ، مرگ موضوعی «درون خانوادگی» بود. مردم معمولا در خانههایشان بعد از مبارزهای کوتاه با یک بیماری یا به دنبال وقوع حادثهای میمردند؛ اما امروزه به طور فزایندهای مرگ در یک موسسه مانند خانه سالمندان یا بیمارستان - بعد از آنکه انواع تکنولوژیها روی بیمار به کار برده میشود تا حیات او طولانیتر شود - رخ میدهد. البته اغلب این تکنولوژیها کاملا موثرند و انسانها میتوانند برای ماهها یا سالها با وجود یک بیماری، زندگی کنند.
بحث چگونه مردن - مخصوصا در سالهای اخیر - اهمیت فوقالعادهای پیدا کرده است. مهمترین اصطلاحی که این موضوع را به بحث ما مربوط میکند «اوتانازی» (euthanasia) است. مبحث اوتانازی، عمدتا به بحث در این باره مربوط میشود که چه چیزی اخلاقی است؟ سوالاتی بنیانی در این رابطه مطرح شده است؛ مثلا آیا حقی برای ارتکاب خودکشی وجود دارد؟ آیا کمک به دیگری برای خودکشی اخلاقی است؟ آیا حقی وجود دارد که بر اساس خواسته کسی یا اعضای خانوادهاش، وقوع مرگ را در او تسهیل کنیم؟ آیا این کار اخلاقی است که برای نجات جان کسی، زندگی فرد دیگری را - که امیدی به زندهماندنش نیست - خاتمه دهیم؟ مباحث اوتانازی در صدد پاسخگویی به چنین سوالاتی است. اوتانازی بحث مهمی در اخلاق پزشکی است زیرا تمام حوزههای اجتماعی و فرهنگی را دربر میگیرد. قبل از ورود به بحث، ضروری است بعضی اصطلاحات و تعاریف مربوط به اوتانازی را توضیح دهیم، اگرچه خیلی از نویسندگان مدعی هستند که بین انواع اوتانازی نمیتوان تفاوت معنیداری قائل شد اما اکثر مباحث مربوط به این موضوع - بهویژه مباحث حقوقی - بر این تفاوتها تکیه میکنند.
واژه اوتانازی از اصطلاح یونانی «eu» به معنای «خوب و کامبخش» و واژه «thanasia» به معنای «مرگ» مشتق شده است. واژه Thanasia خود از «Thanatos» - که الهه مرگ در یونان بوده - گرفته شده است.
اوتانازی اصطلاحی عمومی است که بالفعل میتوان تعابیر مختلفی را - بر اساس زمینهای که از آن استفاده میشود - از آن استنباط کرد. تعدادی از این اصطلاحات، قراردادی است که به دقیقتر شدن زمینه موضوع و تشخیص انواع اوتانازی کمک میکند. اما منابع گوناگون هریک به طریقی اصطلاحات مربوط به این واژه را تعریف کردهاند. برخی از این اصطلاحات عبارتند از:
اوتانازی فعال
اوتانازی غیرفعال (Passive )
اوتانازی داوطلبانه
اوتانازی غیرداوطلبانه (non Voluntary)
اوتانازی اجباری (involuntary )
خودکشی بـا هـمکاری پـزشک (physician assisted suicide)
شاید تعریف رالف برگن، تعریف جامعتری باشد. او در کتاب «اخلاقیات بیماران رو به موت» اوتانازی را چنین تعریف میکند:
اوتانازی فعال داوطلبانه: تزریق عامدانه یا اقدامات دیگر که منجر به مرگ بیمار شود. این عمل بر اساس تقاضای صریح بیمار و با رضایت کاملا آگاهانه او انجام میشود. نکته مهم در این حالت این است که قصد و تمایل پزشک و بیمار - هر دو- در جهت خاتمه دادن به زندگی بیمار است. در اوتانازی فعال داوطلبانه دو شرط بسیار مهم است: ۱ - تصمیم خود بیمار ۲ - درد و رنج غیرقابل تحمل و بدون امید به بهبودی.
اوتانازی فعال غیرداوطلبانه: تزریق عامدانه یا اقدامات دیگری که منجر به مرگ بیمار شود. در این حالت، بیمار صلاحیت تصمیمگیری (اهلیت یا صلاحیت قانونی) را ندارد و از لحاظ روانی قادر به درخواست صریح برای این عمل نیست.
اوتانازی فعال اجباری: تزریق عامدانه یا اقدامات دیگر که باعث مرگ بیمار شود. در این حالت، بیمار صلاحیت تصمیمگیری را داراست، اما هیچگونه درخواست صریحی برای این عمل نداشته است. این حالت را اخلاقیون، مجاز نمیدانند و قتل محسوب میکنند.
اوتانازی غیرفعال: عدم شروع درمان یا قطع درمانهایی که برای حفظ حیات بیمار لازم است. البته این نوع اوتانازی میتواند داوطلبانه (بر اساس درخواست بیمار) یا غیرداوطلبانه (وقتی بیمار صلاحیت تصمیمگیری ندارد) باشد. این نوع اوتانازی معمولا به صورت مستقیم، مانند تجویز دارو یا هر اقدام دیگری نیست.
اوتانازی غیرفعال داوطلبانه: بیمار درمان خود را رد میکند تا مرگش تسریع شود. بهعبارت دیگر، بیمار از همان ابتدا از پذیرش درمان سر باز میزند. این نوع اوتانازی معمولا در مورد بیمارانی بهکار گرفته میشود که شرایط بسیار وخیمی دارند و پزشکان هم مطمئنند که درمان آنها امکانپذیر نیست، بنابراین درمان را قطع کرده و بیمار را از مواد غذایی یا دارو محروم میکنند یا اگر بیمار در دوران بیماریاش، دچار عفونتی شود، درمانی برای عفونت او آغاز نمیشود.
اوتانازی غیرمستقیم: در این حالت ضددردهای مخدر یا داروهای دیگر برای تسکین درد بیمار تجویز میشود اما پیامد عرضی آن، قطع سیستم تنفسی بیمار است (داروهای ضددرد مخدر اگر با دوز بالا تجویز شوند، مرکز تنفسی را مهار میکنند) که منجر به مرگ بیمار میشود. این نوع اوتانازی عامدانه انجام نمیشود، اما پیامد عرضی آن مرگ بیمار است.
خودکشی با همکاری پزشک: در این حالت، پزشکها داروها یا اقدامات دیگر را برای بیمار فراهم میکنند؛ با توجه به اینکه آنها میدانند قصد بیمار خودکشی است.
اوتانازی خوب است یا بد؟
در مورد اوتانازی دو نگاه وجود دارد. برخی از آن دفاع میکنند و به آنچه یک «مرگ خوب» مینامند حق انتخاب به بیمار میدهند و برخی دیگر که عمدتا از اخلاقیون به حساب میآیند، انسان را مجاز به انتخاب در مورد مرگ خود نمیداند و موضوع را به «طبیعت» و «روال عادی» میسپارند.
در این میان اما مهمترین استدلالها به نفع اوتانازی عبارتند از: درد شدیدی که افراد مبتلا به بیماریهای لاعلاج تحمل میکنند، سربار شدن افرادی که قادر نیستند در فعالیتهای طبیعی انسانی شرکت کنند و حق مفروض افراد برای آنکه درباره زندگی خودشان تصمیم بگیرند.
استدلالات غیردینی علیه اوتانازی شامل خطر تعمیم دادن اصل اوتانازی به طیف وسیعی از انسانها و مبهم بودن مرگ است؛ یعنی نمیتوان با اطمینان قضاوت کرد که مردن برای شخص، بهترین گزینه است.
مخالفان اوتانازی معتقدند هرگاه اوتانازی قانونی شود، پتانسیلی برای سوءاستفاده در دست مراقبان سلامت خواهد بود. اولین قدم برای تحقق اوتانازی در جامعهای که انجام این کار قانونی شده است، باعث میشود قدمهای بعدی آسانتر برداشته شود. به این استدلال، «شیب لغزنده» (Slippery Slope) گفته میشود.
یکی از صریحترین مخالفان اوتانازی، ییل کامیسار - پروفسور حقوق دانشگاه میشیگان - است که حمله سهجانبهای را علیه اوتانازی ارائه کرده است؛ 1 - خطر سوءاستفاده از اوتانازی توسط مراقبان سلامت؛ 2 - شیب لغزنده؛ 3- خطر اشتباه و لغزش.
موافقان نظریه «شیب لغزنده» استدلال میکنند، هنگامی که کیفیت زندگی کاهش یافته باشد، جامعه میتواند پایان دادن به حیات را بپذیرد و هیچ روش عقلانیای برای محدود کردن اوتانازی و جلوگیری از سوءاستفاده از آن وجود ندارد. بر اساس نظریه شیب لغزنده، اوتانازی مانند لبه نازک یک «گُوِه» است که وقتی جا بیفتد، عمیقا در جامعه پیش رانده میشود. کامیسار نتیجه میگیرد قانونیکردن اوتانازی ارادی، به ناچار، منجر به قانونیشدن اوتانازی اجباری میشود، چون تمایز عقلانی بین کسانی که میخواهند بمیرند (چون خود را سربار جامعه میدانند) و کسانی که میخواهند بکشند (چون این افراد را سرباری برای جامعه میدانند) غیرممکن است.
موافقان اوتانازی تلاش میکنند استدلال «شیب لغزنده» را به صور مختلف رد کنند. آنها معتقدند مکانیسمهای رایجی که توسط دادگاهها به کار گرفته شده است، از «اوتانازی اجباری» جلوگیری میکند. در صورت قانونی شدن اوتانازی غیرفعال، شیب، تماما لغزنده نیست چون هیچ برنامه کشتن وسیعی مد نظر نیست. برخی دیگر به خودِ مفهوم «شیب لغزنده» حمله کردهاند و استدلالشان این است که شیب لغزنده - که نوعی از عمل در نهایت منجر به برقراری نوع دیگری از عمل میشود- برهان مجابکنندهای نیست و برای آنکه مقدمه صادق باشد، باید نشان دهد که فشار اولیه برای برداشتن قدمهای بعدی آنقدر قوی است که
قدمهای بعدی رخ میدهد.
استدلال «خطر سوءاستفاده» که توسط کامیسار و برخی دیگر ارائه شده است، بر این موضوع استوار است که اوتانازی و خودکشی با همکاری پزشک در نهایت منجر به قتل «شنیع» میشود. درواقع کسانی ممکن است با راهنمایی فرد برای انجام خودکشی بهدنبال منافع شخصی باشند و اگر اوتانازی یا خودکشی با همکاری پزشک قانونی و در حوزه عمل پزشکی اجرا شود، ممکن است پزشکان حساسیت خود را از دست بدهند و در مواردی که میتوان از اوتانازی دوری کرد، آن را انجام دهند. از طرف دیگر این احساس که پزشکان مجوز کشتن را داشته باشند، باعث میشود که مردم و دستاندرکاران امر بهداشت و درمان به پزشکان اعتماد نکنند، چون مسوولیت آنها برای حفظ حیات، بدل به اهداکنندگان مرگ شده است. در این حالت، بین هیچ نوع اوتانازیای تمایزی مطرح نیست، چون پزشک نمیتواند اجازه دهد بیمار بمیرد و باید تا آخرین لحظات برای حفظ حیات او تلاش کند حتی اگر امیدی
به زندهماندن بیمار نباشد.
موافقان اوتانازی استدلال میکنند که ریسک سوءاستفاده اگرچه قطعا وجود دارد، اما واقعا تهدیدی برای انجامدادن اوتانازی نیست؛ چراکه اولا تنظیم قوانین دقیق علیه اوتانازی فعال و خودکشی با همکاری پزشک از این حالت پیشگیری میکند؛ ثانیا وجود مجموعه مشخصی از اصول راهنما برای انجامدادن اوتانازی در موقعیتهای خاص، از ایجاد ابهام جلوگیری خواهد کرد. بهطور کلی میتوان گفت اعتراضات به اوتانازی فعال و ارادی در پنج مورد خلاصه میشود:
۱- استدلال میشود درحالحاضر راههای پیشگیری از دردهای کشنده وجود دارد و با فراهمآوردن مراقبتهای بهتر میتوان جلوی آن را گرفت؛ بنابراین اوتانازی ضرورتی ندارد، اما از نظر این افراد چنین استدلالی مجابکننده نیست. اگرچه درمانهای تسکینی و مراقبتهای بیمارستانی پیشرفتهای مهمی در مراقبت از افراد درحال مرگ داشته است ولی بازهم مشکلاتی باقی است. برای اینکه بهترین درمان تسکینی برای هر فرد دریافت شود، نیاز به تلاشها و خطاهایی است که عواقب دردناکی برای بیمار دارند و مهمتر از آن عوارض جانبی چنین درمانهایی مانند تهوع، ناتوانی در کنترل ادرار، از دست دادن هوشیاری بهعلت خوابآلودگیهای نیمهدائمی و نظایر آن است.
2-استدلال میشود ما هیچگاه شواهد کافیای برای توجیه این باور نداریم که تقاضای بیمار مبتلا به بیماری لاعلاج برای مردن، تقاضایی درست، ثابت و واقعا مختارانه است.
۳- برخی برای انجام اوتانازی به «آموزه اثر دوگانه» (doctrine of double effect) متوسل شدهاند اما مطابق با تفسیر این آموزه، انجامدادن اعمالی مجاز است که عواقب بد آن از پیش مشخص باشد به این شرط که: الف: این نتیجه بد بهعنوان اثر جانبی یا غیرمستقیم عمل اصلی منظور شده باشد. ب: عملی که مقصود اصلی است به لحاظ اخلاقی خوب یا حداقل خنثی باشد. ج: اثر خوب به واسطه راه بدی حاصل نشود؛ یعنی بدی وسیلهای برای رسیدن به خوبی نباشد. نتایج بد نباید آنقدر جدی باشند که بر تاثیرات خوب فائق شوند. اما اوتانازی این شرایط را برآورده نمیکند. جالب است که موافقان اوتانازی نیز از همین آموزه نتیجهای خلاف رای مخالفان اوتانازی میگیرند.
4- استدلال می شود تمایز میان اوتانازی ارادی، اجباری و غیرارادی در نحوه عمل است، ولی در اصل کار تفاوتی بین این دو وجود ندارد.
۵-اگر اوتانازی ارادی و فعال را بپذیریم، راه را برای دیگر انواع اوتانازی و خودکشی فراهم آوردهایم.
البته نظرات مختلف درباره اوتانازی ضرورتا وابسته به نظرات مختلف در زمینه اخلاق است. مباحث مربوط به اوتانازی، مباحثی درباره «ارزش»ها است. برخی اعتقاد دارند که حیات، حد اعلای خوبی است و دیگر خوبیها با وجود حیات و زندگی معنا مییابند. بدون زندگی و حیات، هیچ ارزشی یا خوبیای وجود ندارد (یعنی نمیتواند وجود داشته باشد) و حیات شرط لازم برای تحقق دیگر ارزشهاست. موافقان اوتانازی ارزشی مافوق دیگر ارزشها برای حیات قائل نیستند بلکه مدعیاند حقوق فردی ارزش برتر است و بعضی دیگر از آنها کیفیت حیات را مهمتر از خود آن میدانند و منطق آنها این است که اگرچه زندگی، خود به گونهای واضح یک ارزش مهم است، اما ممکن است شرایطی بهوجود آید که زندگی ارزش زیستن و بودن نداشته باشد. افرادی که حقوق فردی و کیفیت زندگی را ارزش برترین میدانند، در حالتهایی که قدرت و توان آنها کاهش مییابد، نظام ارزشی خود را در معرض تهدید میبینند چون در یک نظام ارزشی، فرد ردیفی از ارزشها را براساس اهمیت آنها طبقهبندی میکند. حال اگر این نظام ارزشی به خطر افتد، فرد ممکن است زندگی خود را خاتمه دهد چون دیگر ارزش زیستن طولانی و یک زندگی خوب وجود ندارد. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده بحث درباره اوتانازی اینقدر مورد اعتراض قرار بگیرد، این است که نظام ارزشی انسان را به چالش میخواند. یکی از راههای ارزیابی ارزشها برای آنکه دریابیم آنها واقعا ارزشی اخلاقی دارند، استفاده از نظریههای مختلف در اخلاق هنجاری است. با ارزیابی یک مشکل یا یک رویه خاص و با رجوع به نظریههای اخلاق هنجاری، میتوانیم تعیین کنیم که نظامهای ارزشی ما نیاز به تغییر دارند یا نه.
یکی از نظریههای اخلاق هنجاری «خودگرایی اخلاقی» (ethical egoism) است. این نظریه که در دوران جدید توسط توماس هابز در کتاب معروفش «لویاتان» (Leviathan) ارائه شده، یک قانون کلی دارد مبنی بر اینکه عمل در صورتی درست است که بیشترین خیر را برای خود انسان فراهم آورد. توماس هابز، فیلسوف برجسته انگلیسی استدلال میکند ما نمیتوانیم به کسی کمک کنیم مگر آنکه در درازمدت به سود ما باشد. از این دیدگاه انجامدادن یا انجامندادن اوتانازی براساس نیاز و سودمندی خود شخص، مشخص میشود؛ بنابراین میتواند عملی اخلاقی تلقی شود. ایراد این نظریه، اما این است که تنها از منظر بیمار مینگرد و «خودگرایی اخلاقی» براساس آن تعیین میشود ولی از نگاه پزشک، عمل او چه سودی ممکن است برایش داشته باشد؟
نظریه دیگر اخلاق هنجاری، نظریه «پیامدگرایی» است که مهمترین شاخه آن همان «فایدهگرایی» است. «سودگرایی» توسط «جان استوارت میل» بهطور کامل در کتاب معروفش «درباره آزادی» تشریح شده است. این دیدگاه بیان میدارد یک «عمل» در صورتی درست است که بیشترین خیر جمعی را داشته باشد. در زمینه اوتانازی باید دید این عمل، خیر جمعی را افزایش میدهد یا نه؟ اگر خیر جمعی را افزایش دهد، عملی اخلاقی است.
نظریههای حقمدار از دیگر نظریههای اخلاق هنجاری هستند. مشخصترین آنها رای کانت و همان نظریه «تکلیفگرایانه» معروف اوست. بر مبنای دیدگاه کانت، انسان موجودی «عاقل» و مختار است؛ به این دلیل، اصل اخلاقی، ناظر به خود شخص درگیر در عمل است و پیامدهای اعمال مهم نیست. کانت میگوید: «چنان عمل کن که گویی با انسانیت - چه در شخص خودت و چه در دیگری - همیشه به مثابه یک غایت و نه فقط یک وسیله، سر و کار داری.»
در بررسی هریک از نظریههای اخلاق هنجاری باید حتما چهار سطح فرد، خانواده، پزشک و جامعه را درنظر گرفت. در سطح فردی، شخص باید تصمیم بگیرد که میخواهد به زندگیاش خاتمه دهد یا نه. از منظر «خودگرایی اخلاقی» اگر شخص براساس نفع خود به نتیجه برسد که باید بمیرد، این اخلاقی است. از طرف دیگر، ممکن است فرد به این نتیجه برسد که میخواهد زنده بماند و استدلال کند که تمام تکنولوژی پزشکی باید بهکار گرفته شود تا زندگیاش را حفظ کنند. از منظر «سودگرایی» ممکن است فرد لاعلاج، زندگی را برای خیر دیگران انتخاب کند؛ یعنی بهخاطر عشق به کسی یا کسانی که از مرگ او دچار رنج میشوند، یا به علت اجتماعی، فرد لاعلاج ممکن است زندهماندن را انتخاب کند؛ درحالی که اگر این حالات وجود نداشت، وی مرگ را اختیار میکرد و از طرف دیگر ممکن است همین استدلالها به نوعی دیگر موجب شود که او مرگ را برگزیند؛ یعنی درد و رنج و هزینههای درمانی که بر دوش اعضای خانواده یا جامعه است، ممکن است فرد را - باوجود اینکه دوست دارد زنده بماند - وادار به انتخاب مرگ کند.
اعضای خانواده نیز یک وضعیت دشوار اخلاقی را پیشرو دارند و این دشواری بیشتر مربوط به مواردی است که فرد لاعلاج فاقد صلاحیت لازم برای تصمیمگیری درباره مرگ خودش است. از دیدگاه «خودگرایی اخلاقی» ممکن است خانواده بخواهند فرد زنده بماند و این به دلیل علاقه و عشقی است که به او دارند. از سوی دیگر خانواده ممکن است به علت سود و منفعت خودشان - یعنی کمتر شدن هزینههای درمانی یا بهره برداری از سهم الارث - بخواهند درمانهای پزشکی قطع شود. از دیدگاه «سودگرایی اخلاقی، خانواده ممکن است مایل باشند بیمارشان زنده بماند به این دلیل که از بینبردن ارزش زندگی به حال جامعه مضر است و در هر حالی امکان نجات بیمار وجود دارد و این بههرحال خیر جمعی را در پی دارد. از طرف دیگر، ممکن است خانواده تمایل به مردن بیمارشان داشته باشند، زیرا مراقبتهای پزشکی بیهوده، هزینه زیادی بر جامعه تحمیل میکند، در نتیجه مرگ او بیشترین خیر جمعی را دارد.
پزشک نیز در چالشی اخلاقی قرار دارد. نگاه جهانی به پزشکان این است که آنها وظیفه دارند به هر قیمتی زندگی بیمار را حفظ کنند. در مقابل این نگاه جهانی، آموزه «خودمختاری» و حق بیمار قرار دارد. طبق این آموزه، پزشکان در قبال امیال و آرزوهای بیمارانشان مسوول هستند. براساس اصل «خودمختاری» توجیه اوتانازی تنها بر مبنای اصل احترام برای تصمیم بیمار است و ارتباطی با این موضوع که اوتانازی به سود بیمار است یا نیست، ندارد. طبق این دیدگاه وقتی بیمار با اختیار خود تصمیم به مرگ میگیرد، پزشک باید از داوری درباره «کیفیت زندگی» بیمار خود امتناع کند؛ یعنی پزشک باید به درخواست منطقی و حتی غیرمنطقی بیمار برای انجامدادن اوتانازی رضایت دهد، اما پزشک از سوی دیگر متعهد است عملی برخلاف سود و منفعت بیمار انجام ندهد؛ یعنی پزشک باید تصمیم بگیرد این عمل به سود و منفعت بیمار هست یا نه که این مساله هم وابسته به ملاحظاتی درباره کیفیت زندگی بیمار است. اما در اینجا بحثی معرفتشناسانه پیش میآید که آیا پزشک این امکان را دارد که کیفیت زندگی بیمار را ارزیابی کند؟ و این ارزیابی بر چه ملاکهایی استوار است؟ درستی این ملاکها را چگونه میتوان تعیین کرد؟ تحلیل نظریههای اخلاق هنجاری جوابی روشن پیشروی ما نمیگذارد چون هیچ اجماعی در تبیین مفهوم «خوبی» وجود ندارد و چون در چهار سطح باید بررسی شوند، تناقضات بسیاری حاصل میشود، ولی آنچه واضح است این است که بیشتر استدلالهای اخلاقی علیه یا له اوتانازی برگرفته از همین نظریههای اخلاقی است؛ ولی هیچکدام نمیتوانند نشان دهند کدام سازوکار برای گرفتن تصمیم در قبول یا رد اوتانازی بهترین است.
ارسال نظر