اعتقادی به نوگرایی ندارم
لی لا رضایی حسام اینانلونوازنده چیره دست کمانچه و آهنگساز شناخته شده‌ای در حوزه موسیقی سنتی است. او از معدود نوازنده‌هایی است که در بداهه نوازی تبحر دارد. ساز تخصصی‌اش کمانچه است که کمتر کسی از این ساز به عنوان ساز تخصصی استقبال می‌کند. وی از همان ابتدای مسیرش در جاده موسیقی خودش را هنرمندی مطرح کرده است، علاوه‌بر پایبندی به سنت، میل عجیبی هم به تجربه دارد، اما اصراری به نوگرایی چند اثر کاملا کلاسیک و مبتنی بر موسیقی ردیف و تعدادی هم استوار بر جنبه تجربه گرایانه او است. او امسال به همراه پیمان یزدانیان دوئتی را برگزار کرد که بسیار موردتوجه قرار گرفت. با او به بهانه آلبوم‌ها و همین‌طور بداهه نوازی‌هایش گپی کوتاه زده‌ایم:
ساز کمانچه ساز سختی است و ارتباط برقرار کردن با آن هم به‌دلیل طبیعتی که دارد کار چندان راحتی نیست. چطور این ساز را به‌عنوان ساز تخصصی خود انتخاب کردید؟
من از کودکی عاشق ساز کمانچه بوده‌ام. صدای این ساز را خیلی دوست دارم و یکی از معدود صداهایی است که مرا به وجد می‌آورد. همیشه وقتی صدای کمانچه استاد کلهر را می‌شنیدم احساس می‌کردم این همان صدایی است که می‌تواند من را آرام کند و با روحم ارتباط برقرار کند. احساس می‌کردم صدایی که این ساز دارد، یک صدای دور از ذهن است و به همین دلیل جذب آن شدم. در همان برهه به دنبال آموزش و یادگیری این ساز پرداختم و با تلاشی که داشتم تاکنون آن را ادامه داده ودنبال کردم.
در آهنگسازی چقدر این ساز را ملاک آهنگسازی قرار می‌دهید؟
من همیشه در آهنگسازی سعی می‌کنم از مجموع سازهای بسیاری استفاده کنم و از دامنه و همین‌طور رنگ صوتی شان باتوجه به شناختی که دارم بهره‌مند می‌شوم. از آنجایی که ساز کمانچه یک ساز کششی است باید مقداری بافضای مضرابی آشنایی داشته باشم تابتوانم آهنگسازی کنم. برای همین است که کمی هم سه‌تار می‌نوازم اما واقعا ساز دومم هم محسوب نمی‌شود. فقط با آن در حدی آشنایی دارم که بتوانم در کار آهنگسازی از آن و صدا و رنگ‌آمیزی‌اش استفاده کنم.
فکر می‌کنید تا چه اندازه به بیانی بدیع در انتقال مفاهیم موسیقایی دست پیدا کرده اید؟
باتوجه به آنچه که در موسیقی من موجود است، جواب این سوال کمی دشوار است. اصولا من نوازنده تجربه‌گرایی هستم. چندان هم برایم مهم نبوده که این تجربه‌گرایی مثبت است یا منفی واصلا اطلاعی از این بابت ندارم. به دور از هرگونه ارزشگذاری حرف می‌زنم. من در تمامی ساخته‌هایم و در تمامی نوازندگی و بداهه‌هایی که دارم، به دنبال فضاهای شخصی می‌گردم، اما هیچ وقت مصر نبوده و نیستم که نوگرایی کنم و در این زمینه هم ادعایی ندارم.
می خواهید بگویید از نوگرایی به دور هستید و اصلا دست به این کار نمی‌زنید؟
بله من اصلا اعتقادی به نوآوری در حیطه کاری ام که موسیقی است، ندارم! چون احساس می‌کنم به هیچ‌وجه نوآوری درحیطه آگاه هنرمند صورت نمی‌گیرد. به بیان دقیق‌تر هنرمند تصمیم به نوآوری و خلق ... نمی گیرد. در واقع امر خلاقه در ناخودآگاه صورت می‌گیرد.
فکر می‌کنید تجربه گرایی بتواند در رشد موسیقی ایرانی موفق شود و تاثیر بسزایی داشته باشد؟
تجربه گرایی را در این روزگار به سختی می‌توانم توصیه کنم. چرا که پایه تجربه گرایی در مرحله نخست باید بسیار مستحکم باشد. به طوری که ابتدا اصول را فرا می‌گیریم و برای راهگشایی و پیشرفت و کمال شخصی دست به تجربه می‌زنیم. تجربه بی اصول ارزش بررسی و حتی ریسک وقوع را ندارد. برای شکل‌گیری اولیه نوآوری و روحیه تجربه گرا در ابتدا نیازمند فراگیری دقیق است اما متاسفانه این در حالی است که چنین اتفاقی نمی‌افتد و معولا تجربه بدون اصول ارزش بررسی می‌شود.
منظورتان از تجربه بدون اصول ارزش چیست؟
به هر حال هر تجربه‌ای نیازمند یک سری فراگیری دقیق و حرفه‌ای و اصولی است. چون اساسا بر این باورم که هر تجربه‌ای نیازمند یک سوی اصول یادگیری اولیه است و باید آموزش‌های لازم را برای کسب تجربه دیده باشد. تجربه‌ای ارزشی است که جای تعمق داشته باشد و چنین چیزی مستلزم آموزش صحیح و به موقع است.
نظرتان درباره بداهه‌نوازی چیست؟
اشتباه مصطلحی درباره بداهه‌نوازی وجود دارد. اینکه بداهه‌نوازی را این‌گونه تعبیر می‌کنند که یک یا دو نوازنده روی صحنه بروند و شروع کنند به نواختن چیزی. این تعریف غلطی از بداهه‌نوازی است. بداهه‌نوازی در شکل درستش سه تعریف دارد. در شکل برترش متن موسیقی مشخص نیست. اگر دو هنرمند قرار باشد روی صحنه بروند این دو در زمان مشخصی با هم روی صحنه می‌روند، با هم آشنا می‌شوند زبان موسیقی هم را یاد می‌گیرند مثلا فرض کنید صد گونه معاشرت موسیقایی انجام داده‌اند و روی صحنه صدویکمین معاشرت آنها رخ می‌دهد. طبیعتا در این شیوه استقبال از لحظه حال بسیار معنی دارد. در بداهه‌نوازی برای اینکه اتفاقاتی رخ می‌دهد بین موسیقیدان و مخاطب که فقط در جمع رخ می‌دهد.
درباره همنوازی کنسرت اخیرتان بگویید. چطور شد تصمیم گرفتید با پیمان یزدانیان و همین‌طور ساز پیانوی ایشان بهره مند شوید؟ به هر حال ساز شما یک ساز ایرانی است و ساز ایشان یک ساز پایه و کلاسیک؟
برای من پیانو و کمانچه مطرح نبود. شخص پیمان یزدانیان مطرح بود. یعنی احساسی که از گذشته در موسیقی‌شان می‌شناختم و بعد از شخصیت‌شان گرفتم این اتفاق خوب را رقم زد. در دیدارهای اولیه ما اصلا موسیقی مطرح نبود، اما برای من این جاذبه ایجاد شد که با پیمان یزدانیان بیشتر دوست شوم و از دل همین دوستی بود که رابطه موسیقایی ما شکل گرفت و چیزهای زیادی یاد گرفتم، یعنی اگر ایشان ساز دیگری هم می‌زد ترکیب ما می‌شد کمانچه و یک ساز دیگر. ولی با پیشرفت دوستی‌مان تخصصی‌تر فکر کردیم و به چیزهایی در درون موسیقی رسیدیم، ولی محرک اولیه برای من شخص آقای یزدانیان بود. اما نهایتا در این همکاری معناهای تازه‌ای کشف کردم و به تجربیات تازه‌ای دست یافتم.