بیسرزمینتر از باد
وقتی از جایی دل میکنند تا به جای جدید دل ببندند، مجبورند دل به دریا بزنند. این وصفالحال مهاجران آفریقایی و خاورمیانهای است که این روزها نامشان دوباره مطرح شده است. نامشان هم به این دلیل بر سر زبانها افتاده که دل به دریا زدنشان، به غرق شدنشان ختم شد. قاچاقچیان انسانی که وعده بهشتی دیگر داده بودند، مهاجران را روی آب رها میکنند و خود مسیر فرار را بر قرار ترجیح میدهند. اما چرا آدمهایی از آفریقا و خاورمیانه مشتاق حضور در قاره سبز هستند، دلایل متفاوتی دارد. کارشناسان هر یک از زاویهای به این موضوع پرداخته اند.
وقتی از جایی دل میکنند تا به جای جدید دل ببندند، مجبورند دل به دریا بزنند. این وصفالحال مهاجران آفریقایی و خاورمیانهای است که این روزها نامشان دوباره مطرح شده است. نامشان هم به این دلیل بر سر زبانها افتاده که دل به دریا زدنشان، به غرق شدنشان ختم شد. قاچاقچیان انسانی که وعده بهشتی دیگر داده بودند، مهاجران را روی آب رها میکنند و خود مسیر فرار را بر قرار ترجیح میدهند. اما چرا آدمهایی از آفریقا و خاورمیانه مشتاق حضور در قاره سبز هستند، دلایل متفاوتی دارد. کارشناسان هر یک از زاویهای به این موضوع پرداخته اند. برخی از دید اجتماعی، برخی سیاسی و برخی دیگر که البته تعدادشان نسبت به دو مورد پیشین کم است به دلایل مذهبی دل به مهاجرت میبندند. این افراد وقتی ریشه را کندند، با سه سرنوشت روبهرو میشوند؛ یا به قعر دریا میروند و به مقصد نمیرسند، یا در کمپ کشورهای اروپایی گیر میافتند و بیسرزمینتر از باد میشوند یا اینکه پس از سالها کشمکش تابعیت شکنندهای میگیرند و به طور موقت سر سالم به خانه جدید میبرند. خاورمیانه در آتش میسوزد. آتشی که توسط دیگرانی در منطقه برافروخته شد و «زندگی» را نخستین قربانی خود
گردانید. مهاجرانی از عراق که با ظهور داعش، به دنبال جایی میگردند تا از گلوله و کینه تکفیریها در امان باشند یا لیبی که پس از سقوط قذافی تکهتکه شده و آرامش تبدیل به آرزوی نخستین مردمان این کشور شده است.در حالی که قرار بود بهار عربی، دموکراسی و آرامش را به منطقه هدیه کند، حضور جریانهای تروریستی و حمایت کشورهایی همچون ترکیه و عربستان سعودی از این گروهها برای به شکست کشاندن این انقلابها، چیزی جز ویرانگی برای این کشور باقی نگذاشت. حتی وزیر امور خارجه آلمان هم به این موضوع معترف است و میگوید که بحرانهای خاورمیانه و شمال آفریقا مهاجران را سیلوار به سمت اروپا کشانده است. فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان در زمانی در دیدار همتای ایتالیاییاش درخصوص مساله مهاجرت شهروندان آفریقایی و خاورمیانهای گفته بود: در حال حاضر ما بر مساله مهاجرانی که از شمال آفریقا به اروپا مهاجرت میکنند، متمرکز شده ایم. طبیعی است که با بحرانهای خاورمیانه شامل بحران سوریه و عراق، مقوله جدید دیگری از متقاضیان مهاجرت به اروپا ایجاد شده است. البته ما ظرف سالهای گذشته نه تنها ارسال کمکهای بشردوستانه را به سوریه، اردن، لبنان و
شمال عراق افزایش دادهایم بلکه حتی در این هفته، موضوع دو برابر کردن این کمکها در مذاکرات تامین بودجه را نیز داشتهایم. اشتاین مایر بدون آنکه به دلیل اصلی مهاجرت اشاره کند، میگوید: ما در نظر داریم تا علاوه بر ارتباطات و توافقات دوجانبه با مقامات کشورهای آفریقایی در سطح دو کشور آلمان و ایتالیا نیز به رایزنیهای خود در این باره ادامه دهیم و به یک برنامه عمل مشترک دسترسی یابیم. با این برنامه، وزارتخانههای مسوول میتوانند بویژه در مقابله با فرار پناهجویان از کشورشان و بررسی دلائل مهاجرت آنها با هم همکاری داشته باشند.پیش از اظهارات وزیر خارجه آلمان، پائولو جنتیلونی، وزیر خارجه ایتالیا نیز در این کنفرانس خبری گفته بود: برای کشوری نظیر ایتالی9532 کیلومتر خط ساحلی دارد روشن است که نمیتوان برای این وسعت، دیوار کشید. به همین خاطر باید بر امنیت و نظارتهای مرزی خود بیشتر متمرکز شویم. وی افزود: برغم آنکه این نظارتها مورد نیاز است اما همکاریهای فعلی کافی نیستند و در این میان آنچه ضرورت دارد طراحی یک راهبرد طولانی مدت است.
این در حالی است که موج پناهندگی و گریز از کشورهای جنگ زده ابعاد گستردهای پیدا کرده است. فاجعه فقط در وسعت اینگونه مهاجرت هاکه حالت انفجاری به خودگرفته و بهعنوان مثال طبق گزارشها تنها در عرض شش روز به ۱۱هزارنفر بالغ شده نیست، بلکه بیش از آن در غرق شدن هزاران پناهندهای است که از طریق قایقها و وسایل حملونقل فرسوده و فاقد شرایط ایمنی لازم سفر می کنند و یا مملوکردن آنها با چندین برابر ظرفیت واقعی خود است. آنان برای فرار از جهنمی که دیگر قابل تحمل نیست و البته خود در ساختن این جهنم نقشی نداشتهاند و تنها بازیچه کشورهای غربی و عربی شدهاند، سرنوشت خود را بهدست امواج خشمگین و بیرحم دریا و گشتهای بیرحمتر از آن میسپارند. این داستانی است که هر روز به شکلی تازه در حال وقوع است. شکل جنگ در خاورمیانه از خشونتهای رایج فراتر رفته است. در جهنمی واقعی و میدانهای جنگی که دیگر جبهه و پشت جبهه ندارد و هر فرد متحرک یا محل زیست و آموزش و خرید و عبادتگاه او، فرقی نمیکند کودک و زن و مرد و پیر و جوان باشد هدف تکفیریها محسوب میشود که در آن هر روز کرور کرور و بیحساب و کتاب آدم کشته و زخمی و بیخانمان یا اسیر و به بردگی گرفته میشوند. زیستن در این سرزمینها معنائی جز دلهره امروز به فردا داشتن ندارد. در این میان بخش دیگری هم زندگی و هست و نیست خود را در یک بقچه جمع کرده و بدون در نظرگرفتن درجه ریسک به فکر سفر به دیاری دیگر، چه بسا سفری بیبازگشت برای فرار از یک جهنم واقعی برمیآیند. در آخرین نمونه، همین کشتی غرق شده، بار دیگر خبری از یک فاجعه تازه داد. در داستان این غرق شدن ۷۰۰ تن و به روایتی نزدیک، هزار نفر جان خود را از دست دادهاند. گارد ساحلی ایتالیا تنها جسد ۲۸ نفر از آنان را از دریا گرفت. گزارشها و صحنههای تکاندهنده، شناوربودن اجساد غیرقابل شمارش روی امواج دریا را نشان میدهند. موجهای دریا اجساد برخی از آنان را دهها کیلومتر دورتر از محل واژگون شدن، به سواحل لیبی برگرداندهاند. گویی در کشاکش بین مرگ و زنده ماندن در دهه دوم قرن بیست و یکم، قانون تنازع بقا و انتخاب اصلح در خشنترین وجه خود جان تازهای گرفته است. ابعاد فاجعه و بیش از آن خطر هجوم پناهندگان به بهشتهای محافظت شده وعده داده شده، به چنان درجهای رسیده است که اتحادیه اروپا هم ناگزیر شده سیاست سکوت و بیتفاوتیاش را بشکند و جلسه فوقالعادهای برای بررسی این معضل تشکیل دهد.
ایتالیا، پیشقدم شد
در این میان صدای اعتراض دولت ایتالیا نسبت به بیتفاوتی و عدم مشارکت گاردهای ساحلی سایرکشورهای اروپایی در برابر یک مساله تمام اروپایی و عدم پذیرش پناهندگان و عدم تامین هزینهها و امکانات لازم و اینکه بیش از ۹۰ درصد بار آن بر دوش ایتالیا برای حفاظت از یکی از دروازههای مهم ورود پناهجویان به اروپا افتاده، در آمده است. فرانسوا اولاند از ضرورت ثبات در لیبی (و دیگرکشورهای مبدا) سخن گفته است. همین سخن را اوباما در دیدار با رئیسجمهور ایتالیا هم بر زبان رانده و گفته است که تامین ثبات در لیبی راه مقابله با آن است. روشن است که این نوع واکنشها جز فرافکنی و شانه بالاانداختن توسط کسانی که مسوولیت نظم جهان و پیامدهای آن را مستقیما بردوش خود دارند نیست. برای روشن شدن معنای «ثبات» میتوان پرسید که اولا ثبات در لیبی را چه کسی درهم شکست جز خود همین قدرتها، یعنی آمریکا و فرانسه و انگلیس درهمراهی با سایر متحدان اروپایی خود (و این البته معنایی جز اعتراف ضمنی و ناخواسته به نقش خود در وقوع این فجایع و جنایتها ندارد) و ثانیا چنین واکنشی جز پاک کردن صورت مساله و آشکارکردن سودای تاسیس حکومتهای با ثبات و مقتدری که بتوانند بهطور شایستهتری از دروازههای ورود مهاجران و پناهندگان به سمت کشورهای تروتمندتر و پیشرفتهتر غربی محافظت به عمل آورند نیست. براساس گزارش لوموند همین کشور بیثبات و چندتکه شده لیبی روزانه بیش از ۲۰ هزارنفر از مهاجران را دستگیرکرده و در اردوگاههایی با بدترین شرایط انسانی نگهداری میکند. با این همه سیل پناهندگان در حدی است که حداقل هفتهای ۱۰-۱۵ کشتی بندر طرابلس را بهقصد ورود به ایتالیا و اروپا ترک میکنند. علاوه براین سهم و نقش کشورهای اروپایی در این کشتار عامدانه با دستورالعملهایی که این دولتها- و البته ایتالیا با درجه کمتری- به گاردهای ساحلی خود برای اجتناب از جستوجو و مداخله برای نجات این قایقهای دستخوش امواج صادر کردهاند، اکنون کاملا روشن شده است. هدف آنها از نشان دادن چنین قساوتی، ارسال این پیام به پناهجویان بوده است که مبادا گمان برند که در آن سوی آبها فرش قرمزی برایشان پهن شده است. با این وجود انگیزه فرار از جهنم واقعی و غیرقابل زیست چنان نیرومند است که این نوع پیامهای ضد انسانی کارساز نبوده و آنها برای فرار از جهنمی که ساخت مشترک غربی-عربی است را به جان میخرند. در میان صفوف امواج انسانی که تن به دریا میسپارند، کودکان و جوانان و زنان به امید دست یافتن به زندگی قابل تحملتر و کمتر مشقتبار سهم عمده را تشکیل میدهند. حتی در میان جمعیت سوار براین نوع تخته پارهها، کودکان و نوجوانانی هستند که پدر و مادرشان آنها را به امید دست یافتن به یک زندگی اندکی بهتر، دست تنها به دست امواج و قضا و قدر سپردهاند و در این میان قاچاقچیان و سوداگران مرگ هم به هیچ چیز رحم نکرده و با سوءاستفاده از این وضعیت و سرکیسه کردن، پناهندگان را در فرسودهترین وسایل حملونقلی که فاقد حداقل شرایط ایمنی است به عرصه امواج سپرده و در وسط دریا رها میسازند.
عربستان، صادرکننده کالای ناامنی
بحران پناهندگی یکی از بحرانهای مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم میکند و مستقیما از نحوه تعامل و عملکرد نظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکافهای روزافزون طبقاتی، سیطره حکومتهای مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعلهورشدن جنگهای وحشیانه قومی قبیلهای یا نیابتی از سوی قدرتهای بزرگ جهانی یا متحد منطقهای با سودای کسب سیطره و کنترل منطقه نشأت میگیرد که خود با تحریک و توسل به انواع و اقسام انگیزههای قومی و مذهبی و فرقهای همراه است و به همین دلیل پرده از چهره نظم حاکم برمیدارد. عامل اصلی این پدیده که خود بستر مناسبی برای سربلند کردن سایرعواملی چون داعشیان و القاعدهایها بهشمار میرود، اساسا جهانیسازی سرمایه و استراتژیها و سیاستهای منبعث از آن است. بهعنوان مثال جبهه جنگی جدیدی که اخیرا با ائتلاف وسیع منطقهای و جهانی با نقشآفرینی عربستان همچون یکی از ژاندارمهای تحتکنترل و حمایت دولت آمریکا و بلوک غرب در منطقه گشوده شده است، سوای جبهه گستردهای که مدتی پیش به اصطلاح علیه داعش گشوده شد، خود نه فقط تقویتکننده بنیادگرایی در یمن و منطقه که موجب برخاستن موج تازهای از آوارگان جنگ زده شده است. توسل به جنگ بخشی از تکاپوی بیوقفه عربستان پولدار برای گشودن راههای سلطه بلامنازع، گشایش بازارهای تازه و تامین انباشت را تشکیل میدهد. اکنون مشخصا انباشت این تضادها و فقر بیکران در سایه جنگهای فرقهای و سرکوب بهویژه خاورمیانه سرشار از ثروت و ذخایرنفت و گاز و نیز شمال آفریقا را غیرقابل زیست میکند. بحران پناهندگی و مهاجرت که تخمین زده میشود پتانسیل صدها میلیون نفری دارد در اصل بخشی از فرآیند ایجاد سرزمینهای سوخته و عقبمانده است که در ترکیب با تناقضها و عوامل محلی و جنگهای فرقهای است که این روزها میبینم ریاض در پی دامن زدن به آن است.
این کوچ و فرار از جوامع غیرقابل زیست و رویآوردن به جوامعی که جزایر خوشبختی و امن انگاشته میشوند، بیتردید پیامدهای مهمی را با خود به همراه دارد.
حاشیهنشینی و انباشته شدن انبوه مهاجران در اردوگاهها یا مناطق و گتوهای شهری و سرشار از انواع تبعیضها، دامنزدن به نژادپرستی و ضدیت با مهاجران در کنار استثمار شدید و سوءاستفاده بورژوازی از آنها برای درهم شکستن نظام خدمات اجتماعی و کاهش دستمزدهای کارگران خودی و تشدید شکافهای درون طبقاتی زحمتکشان و تضعیف همبستگی طبقاتی از جمله آنها است. معضل بزرگ دیگر اضافه جمعیت و انباشت روزافزون صفوف بیکارانی است که در کشورهای آشوبزده خاورمیانه و شمال آفریقا پدید آمده است. ناامنی نخستین حاصلی که دارد آسیب به اقتصاد و بازار کاراست این ناامنی ضمن انهدام همه اشکال دیگرشیوه زیست و زندگی و نیز ممانعت از
شکل گیری اشکال و شیوههای نوین زیست و زندگی، به بحران اقتصادی دامن میزند.
در همین حال باید به رشد نامتوازن کشورهای خاورمیانه اشارهای هم داشت که با نابودی اقتصادها و پتانسیلهای بومی به جای رشد و شکوفایی آنها، در کنارتخریب محیطزیست، مانع بسط و رشد جوامع موزون و همگن در مقیاس جهانی و غیرقابل زیست کردن آن مناطق میشود که میل به خروج و مهاجرت را تا سرحد پذیرش چنین ریسکی، اجتنابناپذیر میکند.
این در حالی است که موج پناهندگی و گریز از کشورهای جنگ زده ابعاد گستردهای پیدا کرده است. فاجعه فقط در وسعت اینگونه مهاجرت هاکه حالت انفجاری به خودگرفته و بهعنوان مثال طبق گزارشها تنها در عرض شش روز به ۱۱هزارنفر بالغ شده نیست، بلکه بیش از آن در غرق شدن هزاران پناهندهای است که از طریق قایقها و وسایل حملونقل فرسوده و فاقد شرایط ایمنی لازم سفر می کنند و یا مملوکردن آنها با چندین برابر ظرفیت واقعی خود است. آنان برای فرار از جهنمی که دیگر قابل تحمل نیست و البته خود در ساختن این جهنم نقشی نداشتهاند و تنها بازیچه کشورهای غربی و عربی شدهاند، سرنوشت خود را بهدست امواج خشمگین و بیرحم دریا و گشتهای بیرحمتر از آن میسپارند. این داستانی است که هر روز به شکلی تازه در حال وقوع است. شکل جنگ در خاورمیانه از خشونتهای رایج فراتر رفته است. در جهنمی واقعی و میدانهای جنگی که دیگر جبهه و پشت جبهه ندارد و هر فرد متحرک یا محل زیست و آموزش و خرید و عبادتگاه او، فرقی نمیکند کودک و زن و مرد و پیر و جوان باشد هدف تکفیریها محسوب میشود که در آن هر روز کرور کرور و بیحساب و کتاب آدم کشته و زخمی و بیخانمان یا اسیر و به بردگی گرفته میشوند. زیستن در این سرزمینها معنائی جز دلهره امروز به فردا داشتن ندارد. در این میان بخش دیگری هم زندگی و هست و نیست خود را در یک بقچه جمع کرده و بدون در نظرگرفتن درجه ریسک به فکر سفر به دیاری دیگر، چه بسا سفری بیبازگشت برای فرار از یک جهنم واقعی برمیآیند. در آخرین نمونه، همین کشتی غرق شده، بار دیگر خبری از یک فاجعه تازه داد. در داستان این غرق شدن ۷۰۰ تن و به روایتی نزدیک، هزار نفر جان خود را از دست دادهاند. گارد ساحلی ایتالیا تنها جسد ۲۸ نفر از آنان را از دریا گرفت. گزارشها و صحنههای تکاندهنده، شناوربودن اجساد غیرقابل شمارش روی امواج دریا را نشان میدهند. موجهای دریا اجساد برخی از آنان را دهها کیلومتر دورتر از محل واژگون شدن، به سواحل لیبی برگرداندهاند. گویی در کشاکش بین مرگ و زنده ماندن در دهه دوم قرن بیست و یکم، قانون تنازع بقا و انتخاب اصلح در خشنترین وجه خود جان تازهای گرفته است. ابعاد فاجعه و بیش از آن خطر هجوم پناهندگان به بهشتهای محافظت شده وعده داده شده، به چنان درجهای رسیده است که اتحادیه اروپا هم ناگزیر شده سیاست سکوت و بیتفاوتیاش را بشکند و جلسه فوقالعادهای برای بررسی این معضل تشکیل دهد.
ایتالیا، پیشقدم شد
در این میان صدای اعتراض دولت ایتالیا نسبت به بیتفاوتی و عدم مشارکت گاردهای ساحلی سایرکشورهای اروپایی در برابر یک مساله تمام اروپایی و عدم پذیرش پناهندگان و عدم تامین هزینهها و امکانات لازم و اینکه بیش از ۹۰ درصد بار آن بر دوش ایتالیا برای حفاظت از یکی از دروازههای مهم ورود پناهجویان به اروپا افتاده، در آمده است. فرانسوا اولاند از ضرورت ثبات در لیبی (و دیگرکشورهای مبدا) سخن گفته است. همین سخن را اوباما در دیدار با رئیسجمهور ایتالیا هم بر زبان رانده و گفته است که تامین ثبات در لیبی راه مقابله با آن است. روشن است که این نوع واکنشها جز فرافکنی و شانه بالاانداختن توسط کسانی که مسوولیت نظم جهان و پیامدهای آن را مستقیما بردوش خود دارند نیست. برای روشن شدن معنای «ثبات» میتوان پرسید که اولا ثبات در لیبی را چه کسی درهم شکست جز خود همین قدرتها، یعنی آمریکا و فرانسه و انگلیس درهمراهی با سایر متحدان اروپایی خود (و این البته معنایی جز اعتراف ضمنی و ناخواسته به نقش خود در وقوع این فجایع و جنایتها ندارد) و ثانیا چنین واکنشی جز پاک کردن صورت مساله و آشکارکردن سودای تاسیس حکومتهای با ثبات و مقتدری که بتوانند بهطور شایستهتری از دروازههای ورود مهاجران و پناهندگان به سمت کشورهای تروتمندتر و پیشرفتهتر غربی محافظت به عمل آورند نیست. براساس گزارش لوموند همین کشور بیثبات و چندتکه شده لیبی روزانه بیش از ۲۰ هزارنفر از مهاجران را دستگیرکرده و در اردوگاههایی با بدترین شرایط انسانی نگهداری میکند. با این همه سیل پناهندگان در حدی است که حداقل هفتهای ۱۰-۱۵ کشتی بندر طرابلس را بهقصد ورود به ایتالیا و اروپا ترک میکنند. علاوه براین سهم و نقش کشورهای اروپایی در این کشتار عامدانه با دستورالعملهایی که این دولتها- و البته ایتالیا با درجه کمتری- به گاردهای ساحلی خود برای اجتناب از جستوجو و مداخله برای نجات این قایقهای دستخوش امواج صادر کردهاند، اکنون کاملا روشن شده است. هدف آنها از نشان دادن چنین قساوتی، ارسال این پیام به پناهجویان بوده است که مبادا گمان برند که در آن سوی آبها فرش قرمزی برایشان پهن شده است. با این وجود انگیزه فرار از جهنم واقعی و غیرقابل زیست چنان نیرومند است که این نوع پیامهای ضد انسانی کارساز نبوده و آنها برای فرار از جهنمی که ساخت مشترک غربی-عربی است را به جان میخرند. در میان صفوف امواج انسانی که تن به دریا میسپارند، کودکان و جوانان و زنان به امید دست یافتن به زندگی قابل تحملتر و کمتر مشقتبار سهم عمده را تشکیل میدهند. حتی در میان جمعیت سوار براین نوع تخته پارهها، کودکان و نوجوانانی هستند که پدر و مادرشان آنها را به امید دست یافتن به یک زندگی اندکی بهتر، دست تنها به دست امواج و قضا و قدر سپردهاند و در این میان قاچاقچیان و سوداگران مرگ هم به هیچ چیز رحم نکرده و با سوءاستفاده از این وضعیت و سرکیسه کردن، پناهندگان را در فرسودهترین وسایل حملونقلی که فاقد حداقل شرایط ایمنی است به عرصه امواج سپرده و در وسط دریا رها میسازند.
عربستان، صادرکننده کالای ناامنی
بحران پناهندگی یکی از بحرانهای مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم میکند و مستقیما از نحوه تعامل و عملکرد نظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکافهای روزافزون طبقاتی، سیطره حکومتهای مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعلهورشدن جنگهای وحشیانه قومی قبیلهای یا نیابتی از سوی قدرتهای بزرگ جهانی یا متحد منطقهای با سودای کسب سیطره و کنترل منطقه نشأت میگیرد که خود با تحریک و توسل به انواع و اقسام انگیزههای قومی و مذهبی و فرقهای همراه است و به همین دلیل پرده از چهره نظم حاکم برمیدارد. عامل اصلی این پدیده که خود بستر مناسبی برای سربلند کردن سایرعواملی چون داعشیان و القاعدهایها بهشمار میرود، اساسا جهانیسازی سرمایه و استراتژیها و سیاستهای منبعث از آن است. بهعنوان مثال جبهه جنگی جدیدی که اخیرا با ائتلاف وسیع منطقهای و جهانی با نقشآفرینی عربستان همچون یکی از ژاندارمهای تحتکنترل و حمایت دولت آمریکا و بلوک غرب در منطقه گشوده شده است، سوای جبهه گستردهای که مدتی پیش به اصطلاح علیه داعش گشوده شد، خود نه فقط تقویتکننده بنیادگرایی در یمن و منطقه که موجب برخاستن موج تازهای از آوارگان جنگ زده شده است. توسل به جنگ بخشی از تکاپوی بیوقفه عربستان پولدار برای گشودن راههای سلطه بلامنازع، گشایش بازارهای تازه و تامین انباشت را تشکیل میدهد. اکنون مشخصا انباشت این تضادها و فقر بیکران در سایه جنگهای فرقهای و سرکوب بهویژه خاورمیانه سرشار از ثروت و ذخایرنفت و گاز و نیز شمال آفریقا را غیرقابل زیست میکند. بحران پناهندگی و مهاجرت که تخمین زده میشود پتانسیل صدها میلیون نفری دارد در اصل بخشی از فرآیند ایجاد سرزمینهای سوخته و عقبمانده است که در ترکیب با تناقضها و عوامل محلی و جنگهای فرقهای است که این روزها میبینم ریاض در پی دامن زدن به آن است.
این کوچ و فرار از جوامع غیرقابل زیست و رویآوردن به جوامعی که جزایر خوشبختی و امن انگاشته میشوند، بیتردید پیامدهای مهمی را با خود به همراه دارد.
حاشیهنشینی و انباشته شدن انبوه مهاجران در اردوگاهها یا مناطق و گتوهای شهری و سرشار از انواع تبعیضها، دامنزدن به نژادپرستی و ضدیت با مهاجران در کنار استثمار شدید و سوءاستفاده بورژوازی از آنها برای درهم شکستن نظام خدمات اجتماعی و کاهش دستمزدهای کارگران خودی و تشدید شکافهای درون طبقاتی زحمتکشان و تضعیف همبستگی طبقاتی از جمله آنها است. معضل بزرگ دیگر اضافه جمعیت و انباشت روزافزون صفوف بیکارانی است که در کشورهای آشوبزده خاورمیانه و شمال آفریقا پدید آمده است. ناامنی نخستین حاصلی که دارد آسیب به اقتصاد و بازار کاراست این ناامنی ضمن انهدام همه اشکال دیگرشیوه زیست و زندگی و نیز ممانعت از
شکل گیری اشکال و شیوههای نوین زیست و زندگی، به بحران اقتصادی دامن میزند.
در همین حال باید به رشد نامتوازن کشورهای خاورمیانه اشارهای هم داشت که با نابودی اقتصادها و پتانسیلهای بومی به جای رشد و شکوفایی آنها، در کنارتخریب محیطزیست، مانع بسط و رشد جوامع موزون و همگن در مقیاس جهانی و غیرقابل زیست کردن آن مناطق میشود که میل به خروج و مهاجرت را تا سرحد پذیرش چنین ریسکی، اجتنابناپذیر میکند.
ارسال نظر