اگر درتهران زلزله بیاید...
دکتر ساسان عشقی عضو هیات علمی پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی با توجه به زلزله‌هایی که در کشور ما رخ داده و همچنین با در نظر گرفتن نرخ مرگ و میر در زلزله که طبق تعریف سازمان ملل متحد نسبت تعداد افراد کشته شده به تعداد کل افراد زلزله‌زده است، متوجه می‌شویم این نرخ در ایران بسیار بالاتر از بسیاری از کشورهای زلزله‌خیز و در حال توسعه دنیاست. به‌طور مثال در زلزله اخیر «پورتوپرنس» در کشور «هائیتی» با بزرگای گشتاوری 7، کل جمعیتی که تحت تاثیر زلزله قرار گرفت حدود سه میلیون نفر بود که حدود 8 درصد آنها یعنی حدود 230 هزار نفر طبق آمار رسمی کشته شدند. در زلزله ونچوان (چین) که در سال گذشته اتفاق افتاد اگر حتی مفقودان را جزو کشته شدگان و طبق آمار رسمی مجموعا حدود 90 هزار نفر حساب کرده و به 15 میلیون نفر (جمعیت تحت تاثیر زلزله) تقسیم کنیم شاخص مربوطه برابر شش هزارم می‌شود اما در زلزله بم (1382) با بزرگای گشتاوری 6/6 تعداد 26 هزار و 271 نفر از حدود یک صد هزار نفر جمعیت تحت تاثیر زلزله کشته شدند یعنی از هر صد نفر حدود 26 نفر کشته شدند.
بخش‌های وسیعی از بم هنوز بعد از گذشت سال‌ها چهره‌ای زلزله‌زده دارد. اما زلزله بم برای ما زنگ خطر بزرگی بود که به نظر می‌رسد صدای آن فقط چند ماه در گوش ما شنیده شد. در این زلزله حداقل یک چهارم ساکنان شهر بم و مناطق اطراف آن کشته، بیش از یک چهارم و نیمی دیگر از مردم شهر بی‌خانمان شدند. به‌وجود تلاش‌های انجام شده و استفاده از تمام امکانات کشور برای بازسازی یک شهر کوچک یکصد هزار نفری، هنوز بخش بزرگی از شهر چهره یک شهر زلزله زده را دارد و شاید در روزگاری، نه چندان نزدیک، دوباره هویت شهری خود را در قالبی تازه به دست آورد.
با در نظر گرفتن جمعیت شهر بم در زمان زلزله، حتی تصور وقوع زلزله‌ای متوسط یا بزرگ در یکی از شهرهای ایران با جمعیت بالای یک میلیون نفر(10 برابر جمعیت بم) یا تهران با جمعیت بالای ده میلیون نفر (100 برابر جمعیت بم) تکان دهنده است.
در حال حاضر در شهری مانند تهران که به صورت قارچی رشد کرده و می‌کند و با خیابان‌هایی اکثرا غیراستاندارد، در صورت وقوع زلزله و ریزش آوارها راه‌های تردد به طور کامل بر امدادرسانان بسته شده و بزرگراه‌ها نیز به وسیله مردمی که در حال جابجایی یا فرار هستند به صورت یک پارکینگ بزرگ در خواهد آمد که شاید تنها عملیات امداد رسانی هوایی امکان‌پذیر باشد.
مدیریت منسوخ زلزله در ایران
در کشور ما روش‌های دو دهه پیش دنیا در مدیریت سانحه زلزله اجرا می‌شود، یعنی ابتدا منتظر وقوع سانحه و در ادامه به دنبال مقابله با آثار آن در قالب مدیریت بحران هستیم، اما همان طور که از نام سازمان پیشگیری و مدیریت بحران تهران برمی‌آید، ابتدا باید با تاکید بر بخش پیشگیری که با پیش‌بینی خسارت‌های مالی و جانی، ظرفیت‌های پذیرش آنها در کشور و محاسبه توان تحمل کشتگان و خسارت‌ها شروع شده اقدامات بعدی را انجام داد که باید خود را برای مواجهه هر چه بهتر با سانحه و مدیریت صحیح آن آماده کنیم و تغییر اساسی در انتخاب راه حل ایجاد کنیم.
با مرور این حادثه یک سوال در ذهن هر کسی ایجاد می‌شود که اگر در تهران زلزله رخ دهد، چند روز زمان می‌برد که به افرادی که مجروح یا سالم در دام آوارهای ساختمانی افتاده‌اند، رسیدگی شود و آیا امکانات کافی برای پاسخگویی به نیازهای اولیه زلزله‌زدگان از قبیل سرپناه، امکانات اولیه زندگی و خدمات بهداشتی و درمانی برای این جمعیت عظیم وجود دارد و این که اساسا صد و چند سوله ایجاد شده در تهران در عین مفید بودن در برابر ابعاد سانحه به وجود آمده چقدر موثر خواهند بود؟
ساختمان‌ها قاتل اند، نه زلزله!
نکته مهمی که در این زمینه وجود دارد آنکه باید از ارزیابی میزان خسارت‌های احتمالی یا ریسک زلزله به راه حل‌ها برسیم، در حال حاضر براساس وظایف سازمانی و ظرفیت‌های مالی، تدارکاتی، عملیاتی و میزان مشارکت سازمان‌ها و نهاد‌های موجود برنامه‌هایی در قالب مدیریت جامع بحران تدوین کرده و سعی می‌کنیم آنها را بر شرایط فرضی زلزله‌های آینده تحمیل کنیم.
در این رهگذر اصل مساله که مدیریت خسارت‌های جانی و مالی قبل از وقوع زلزله‌ها است جای خود را به آرزوی مدیریت وضعیت بحرانی قربانیان و بازماندگان و مناطق زلزله زده می‌دهد.
باید بدانیم فروریزش ساختمان‌ها، انسان‌ها را به کشتن می‌دهد نه زلزله! علل آسیب‌پذیری ساختمان‌های کشور و مرگ ومیر ناشی از فروریزش آنها در تحقیقات متعددی توسط محققان بررسی شده ولی متاسفانه به نظر می‌رسد در زمینه انتقال این تحقیقات به مسوولان کشور و مردم تلاش لازم صورت نگرفته است.
یکی از مشکلات موجود در اغلب سیستم‌های ساختمانی مورد استفاده در ایران حتی در ساختمان‌های به اصطلاح مهندسی‌ساز، استفاده از مصالح و روش نامناسب و در نتیجه آن وجود سقف‌ها و دیوارهای بسیار سنگین است. وزن هر مترمربع از سقف (مثلا سقف تیرچه بلوک) حداقل دو برابر باری است که باید روی خود در شرایط عادی (نه تحت اثر زلزله) تحمل کند.
همچنین استفاده گسترده از دیوار‌های بنایی سنگین و غیرمقاوم به صورت دیوارهای داخلی و نما، به شدت نیروی جانبی ناشی از زلزله را افزایش داده و علاوه بر احتمال ایجاد اختلال در رفتار در نظر گرفته شده برای سازه در هنگام زلزله، به محض وجود هرگونه نقصی در طراحی و اجرای سازه و یا برآورد خطر زلزله منجر به فروریختن سقف‌ها و دیوارهای سنگین همراه به صورت آوار بر سر ساکنان می‌شود و یا آنها را در داخل خود به دام می‌اندازد. حال سوال این است که آیا واقعا پناه بردن به زیر میز یا نیمکت که در مانورها مکررا توصیه می‌شود در یک ساختمان بنایی سنتی و بدون اسکلت (مانند ساختمان بسیاری از مهدکودک‌ها و مدارس ما) می‌تواند جان کودکان ما را از سقوط سقف‌ها نجات دهد؟ متاسفانه جواب در بسیاری از شرایط منفی است.
فرصت سعی و خطا نداریم
ما باید به جای سعی و خطا در عملکرد به مطالعات و نظرات کارشناسی اعتماد کنیم.
ارزیابی ریسک و میزان خسارات احتمالی زلزله بر اساس سناریو‌های مختلف ما را به برآوردی واقع بینانه از نیازهای بعد از زلزله که بدون شک ده‌ها بار بیشتر از تمام ظرفیت‌های توسعه یافته ما برای زمان مطلوب بعد از زلزله‌ها (مثلا ۲۴ ساعت اولیه برای جست‌وجو، نجات و امداد) خواهد بود، رهنمون خواهد شد.
ما باید بیشترین توجه و تاکید خود را بر پیشگیری در برابر زلزله با حداکثر استفاده از توان مهندسان، مدیران و نتایج تحقیقات کاربردی قرار دهیم. خطرات ناشی از وقوع زلزله برای ابرشهری مانند تهران به جایی رسیده که برای چندمین بار با فرمان مجمع تشخیص مصلحت نظام، مسوولان باید در چند سال آینده برای جایگزین کردن شهری به جای آن تمهیدات لازم را بیندیشند.
در عمل به کاهش ریسک زلزله در شهرهایی با لرزه‌خیزی بالا اعتقاد چندانی نداریم.
همانطور که کشور قزاقستان در سال 1998 رسما پایتخت خود را از شهر آلماتی 5/1 میلیون نفره به شهر آستانه با جمعیتی حدود 750هزار نفر منتقل کرد که یکی از مهم‌ترین علل این تصمیم، زلزله خیزی شدید شهر آلماتی بود.
تجربیات جهانی را نادیده گرفته‌ایم
متاسفانه به نظر می‌رسد به‌رغم تجربیات ملی و جهانی، در عمل به کاهش ریسک زلزله در شهرهایی با لرزه‌خیزی بالا نظیر تهران و تبریز اعتقاد چندانی نداریم وبیشتر با نگرش معروف به مدیریت بحران، چشم امید به توان عملیاتی سازمان‌های متعدد مسوول در کشور بعد از وقوع زلزله‌ها داریم تا به سرعت ستادهای مدیریت بحران را تشکیل داده و ده‌ها سازمان و نهاد را به منطقه زلزله زده ارسال کنیم که پشتیبانی لازم و هماهنگی بین آنها خود زمینه ساز بحران‌های جدید است.
دیدگاه انفعالی موجود در برخورد با زلزله ناشی از تفکر چند دهه قبل است
این نوع برخورد انفعالی با زلزله ناشی از تفکر چند دهه قبل است و تاثیر تعیین‌کننده‌ای در کاهش تعداد تلفات و خسارات ناشی از زلزله نخواهد داشت.
ما باید به سمت برخورد فعال که همان مدیریت ریسک از طریق کاهش آسیب‌پذیری لرزه‌ای ساختمان‌ها، اصلاح سیستم‌های ساختمانی معمول، کنترل و نظارت و کمک به اقشار آسیب‌پذیر و مستاجرانی که اکثرا نه از نظر مالی و نه حقوقی امکان تغییر وضعیت فعلی و کاهش ریسک گاه بسیار بالای خود را ندارند، پیش برویم.
نقایص جدی در ساختار‌های مدیریت سانحه
در ساختارهای فعلی، برخی معضلات مهم به وجود آمده بعد از زلزله‌ها بعضا چندین متولی دارد که خواه ناخواه در این حالت، اختیارات، بودجه‌ها و مسوولیت‌ها عملا تداخل پیداکرده و از طرف دیگر پاسخگویی در برابر فعالیت‌های انجام شده که اکثر آنها بدون شک از سر خیر خواهی هم بوده است، وجود نخواهد داشت، چرا که از ابتدا برنامه مدونی همراه با هدف تعریف شده، بودجه، شرح وظایف و زمان بندی توسط یک سازمان دولتی یا خصوصی مشخص ارائه، تصویب و ابلاغ و نظارت نشده است و سازمان‌ها با مدیریت‌های گوناگون هریک در استطاعت خود تلاش لازم را مبذول کرده و در آخر گزارش فعالیت‌های خود را می‌دهند.
در چنین شرایطی برای خانواده زلزله‌زده‌ای که کاشانه و گاهی چندین نفر از افراد خانواده خود را از دست داده است، مساله فوری و اصلی، داشتن یک سرپناه جدید و قابل زندگی است نه سرو کارداشتن حداقل تا چند سال بعد از وقوع زلزله با چندین نهاد و موسسه دولتی و نیمه دولتی و اداری و مالی که هرکدام با احساس نوع دوستی و مسوولیت لازم و کامل ولی درگیر بوروکراسی و محدودیت‌های قانونی در حال خدمت رسانی خواهند بود. باید از خود پرسید اکنون اگر وجود این مساله را قبول کنیم چه فکری برای حل آن در زلزله متوسط یا قوی بعدی در مناطق مسکونی پرجمعیت کرده‌ایم؟ به‌عنوان مثال، چرا وزارت مسکن و شهرسازی با استفاده از توان بالقوه سازمان‌های نظام مهندسی کشور متولی بازسازی منطقه زلزله‌زده و تامین مسکن زلزله‌زدگان نمی شود که از روز اول برنامه‌ریزی و اقدامات لازم را انجام دهد و در برابر فعالیت‌های خود درمیان مدت و درازمدت پاسخگو باشد؟ در آن صورت یکی از وظایف مهم آن نهاد، کاهش ریسک زلزله به طور تدریجی یا به عبارت دیگر افزایش تاب جوامع شهری و روستایی در برابر زلزله و کمک به توسعه پایدار آن جوامع خواهد بود که قابل ارزیابی سالاانه به طور کمی نیز می‌باشد. یعنی مرجعی رسمی اعلام کند که مثلا در شهری مانند تبریز با در نظر گرفتن شاخص‌های معینی در توسعه پایدار شهر، ریسک زلزله در حال کاهش است یا افزایش.
از سوی دیگر به رسمیت شناختن یک نهاد مسوول در امر ساخت و ساز ساختمان‌های مسکونی در کشور بهتر از سپردن امر ساخت‌وساز به شهرداری‌ها و تامین بودجه آنها از راه فروش هرچه بیشتر تراکم، دریافت جریمه تخلفات از ساختمان‌ها بعد از ساخت و طبیعتا عدم توجه لازم به توسعه پایدار و کاهش ریسک زلزله است.
در این صورت، شهرها علاوه بر برخورداری از ایمنی لرزه‌ای بیشتر، بر اساس اصول شهرسازی، توسعه یافته و زیباتر هم خواهند بود، ولی در حال حاضر بسیاری از اصول شهرسازی در شهر تهران رعایت نشده و نمی‌شود که با برداشته شدن وظیفه مدیریت ساخت‌و‌ساز شهری از گردن شهرداری‌ها، آنها هم با فراغ بال لازم و تکیه بر درآمدهای قانونی و ثابتی نظیر بودجه مشخص پیش‌بینی شده به مدیریت واحد شهری خواهند پرداخت و خواهند توانست نقش تعیین‌کننده‌ای در کاهش ریسک زلزله در شهرها ایفا کنند.