هفت عامل درونی افسردگی
نویسنده: میترا فری‌نژاد فتحی (دریا حقی)
Farinezhad_mitra@yahoo.com
در مقاله قبلی در رابطه با افسردگی درباره

مراحل افسردگی
دلایل افسردگی
علائم افسردگی
صحبت کردیم. در این مقاله در رابطه با هفت مورد از موارد درونی که موجب بروز و تشدید افسردگی در ما می‌شوند و برخی راه‌کارهای کمک درمانی توضیح بیشتری می‌دهم.
موارد زیادی در سوق دادن ما به بیماری افسردگی دخیل هستند. مواردی از جمله:
1- خشم و رنجش
۲- وابستگی
3- محرومیت و فقدان
۴- ترس
5- توهم و اغراق
۶- محور فکری منفی
7- سرکوب

هنگام روانکاری افراد افسرده متوجه می‌شویم که فرد افسرده کوهی از خشم و رنجش را درون خود دارد. لحظاتی در زندگی او بوده است که به شدت احساسات او جریحه‌دار شده و مجبور به سرکوب خشم و رنجش خود شده است. این شخص ممکن است که این مواقع را فراموش کرده باشد، اما این حالات رفته‌رفته بر هم تلنبار می‌شوند و انرژی پتانسیل منفی در میزان بسیار بالایی را رها کرده و فرد را دچار افسردگی می‌کنند و این افسردگی همانطور که در مقاله قبلی توضیح دادم طی چهار مرحله تمام وجود فرد را دربرمی‌گیرد. پس در نتیجه فرد افسرده باید تحت نظر یک مشاور کاربلد و ماهر شروع کند به کاویدن خشم‌ها و رنجش‌های درون و لحظاتی که در زندگی احساساتش جریحه‌دار شده‌ است. مرحله‌ اول در خودشناسی و درمان بیماری‌ها این است که ما شروع کنیم به «کاویدن و دیدن درون خود»، پس طبق این مرحله فرد افسرده باید تمام خشم‌ها و رنجش‌های درون خود را پیدا کرده، بیرون بکشد و با آنها مواجه شود تا آنها را بشناسد. فراموش نکنید تا زمانی که درون خود را نشناسیم و از آن فرار کنیم یا آن را نادیده بگیریم نمی‌توانیم به بهبودی و درمان کامل برسیم و در این کاویدن باید با خود صادق باشیم، به این منظور که به قصد بهبودی خود و رهایی از این بیماری با دقت شروع کنیم به یافتن مواردی که از دوران کودکی تا به حال احساسات ما را جریحه‌دار کرده‌اند و موجب خشم و رنجش درون ما شده‌اند.

اشخاص عصبی یا دچار افسردگی پنهان هستند یا آشکار. شخصی که خشونت خود را به راحتی به نمایش می‌گذارد افسردگی پنهانی درون خود دارد که موجب خودتخریبی در او شده‎‌است، اما چون توان مواجهه با خود را ندارد به فرافکنی و دیگر آزاری می‌پردازد.افراد افسرده وابستگی شدیدی به محبت و نظر دیگران دارند. این افراد به نوعی تایید و ارزش خود را در بیرون از خود جست‌وجو می‌کنند. افرادی هستند که در گذشته‌شان به هر دلیلی محبت نگرفته و طرد شده‌اند و حالا برای تامین آن وابستگی شدیدی به اطرافیان خود پیدا می‌کنند. این افراد که افرادی مهربان (از نوع شخصیت مهرطلب) بودند و از پذیرفته نشدن و طرد شدن می‌ترسیدند، روزی محبتی که انتظار آن را داشتند را نگرفته‌اند و طرد شده‌اند، پس دچار یاس و دلزدگی شده و این حالات منفی آنها را دچار افسردگی کرده‌است. از طرفی دیگر، شخصیت‌های برتری‌طلب که تضاد زیادی میان من‌ واقعی و من ایده‌آل‌شان وجود دارد، اگر روزی متوجه من واقعی و آنچه که واقعا هستند بشوند دچار یاس و افسردگی خواهند شد (مگر اینکه این مواجهه با مراقبت‌های فراوانی صورت گیرد تا آنها بتوانند با این تضاد کنار آمده و من واقعی خود را بپذیرند). افرادی که تایید خود را در بیرون از خود جست‌وجو می‌کنند و نظر دیگران برایشان بسیار مهم است معمولا به راحتی در‌های افسردگی را به روی خود می‌گشایند. این افراد باید یاد بگیرند و باور کنند که «نظر دیگران هیچ‌گونه تاثیری در واقعیت زندگی ما ندارد مگر اینکه ما اجازه دهیم و بر اساس نظر آنها زندگی کنیم.» این‌گونه افراد در کودکی محبت و توجه سالم و کافی را نگرفته‌اند و توسط والدینی بزرگ شده‌اند که توجه آنها را دائما نسبت به «نظر مردم» جلب کرده‌اند. پس چنین فردی وقتی بزرگ می‌شود دائما در بیرون از خود به دنبال خود و شناخت خود می‌گردد، پس نظر خوب دیگران به معنای خوب بودن او، و نظر بد دیگران به معنای بد بودن او می‌شود.

مورد تربیتی برای فرزندان
عشق و محبت سالم را بیاموزیم و به فرزندان خود عشق سالم بدهیم. فرزندان خود را از «نظر، حرف و حدیث مردم» نترسانیم در عوض به آنها خودشناسی، خودسازی و استقلال را بیاموزیم. الگوی قدیمی را کنار گذاشته و کاری نکنیم که فرزند ما دائما در بیرون از خود به دنبال خود بگردد. بیایید با تربیت سالم جامعه‌ای نو و سالم بیافرینیم. ما هرگز نمی‌توانیم همه مردم را راضی از خود نگه داریم، و برای این کار هم به دنیا نیامده‌ایم. قرار نیست طبق میل دیگران زندگی کنیم، قرار است که در زندگی به خود نزدیک‌تر شویم و شادتر زندگی کنیم. افراد افسرده در گذشته خود دچار محرومیت‌ها و فقدان‌هایی بوده‌اند که تاثیر شدیدی بر آنها گذاشته است. قدم اول: «شناخت». لازم است که لیست دقیق و مفصلی از محرومیت‌ها و فقدان‌هایتان در طول زندگی تهیه کنید. از میان این محرومیت و فقدان‌ها آنهایی را که قابل دستیابی هستند جدا کنید و آنهایی را که هیچ امکان دسترسی ندارند را به‌طور کل در لیستتان خط بزنید. اگر بار عاطفی زیادی از آن موارد هنوز در خود احساس می‌کنید، از یک مشاور برای حل این مساله کمک بگیرید. همچنین برای دستیابی به موارد امکان‌پذیر نیز از یک مشاور کمک بگیرید. در این مرحله به تغییر بینش (طرز تلقی اتفاقات و نوع جهان‌بینی)، انگیزه و برنامه‌ریزی صحیح نیاز دارید.

«افراد افسرده ترس‌های زیادی را در خود دارند. ترس از مکان‌ها، ترس از زمان‌ها (مثلا ترس از شب)، ترس از افراد، ترس از نقش‌ها (مثلا ترس از نقش همسر بودن یا ترس از همسر/ پدر/ مادر و...)، ترس از صداها‌، ترس از بوها، ترس از اتفاقات، ترس از طرد شدن، ترس از تنها ماندن، ترس از کامل نبودن، و... اولین قدم در رفع ترس‌ها شناخت آنها است. بنابراین لازم است که لیستی از تمام چیزهایی که از آنها ترس داشته و دارید تهیه کنید. هرچه لیست شما طولانی‌تر باشد برنامه بهبودی شما بهتر پیش خواهد رفت زیرا طولانی بودن لیست شما نشانه تشخیص بیشتر ترس‌هایتان است. افراد افسرده معمولا دچار نوعی توهم و اغراق در مورد اتفاقات و تجربیات می‌شوند به این‌صورت که اتفاقات را بزرگ‌تر و پراهمیت‌تر از آنچه هستند، می‌بینند. تعمیم به عام تجربیات نیز یکی از عوامل ایجاد و تشدید افسردگی است. افرادی که یک تجربه را تعمیم به تمام افراد و تمام شرایط می‌دهند، افرادی که اتفاقات را بزرگ‌تر و پراهمیت‌تر از میزان اهمیت و بزرگی واقعی آنها می‌بینند بیشتر در معرض افسردگی قرار دارند. این افراد خود را به ترس، محرومیت و محدودیت دعوت می‌کنند.

این افراد باید یاد بگیرند که حوادث را در اندازه واقعی بزرگی و اهمیت خود ببینند، نه بیشتر. این افراد باید یاد بگیرند که تجربیات خود را تعمیم به عام ندهند و از تجربه نترسند. «در مقاله پیشین هم اشاره کردم که» وقتی فکر فرد حول محوری منفی بگردد، فرد به تدریج دچار افسردگی می‌شود. مراقب افکار خود باشید. افکارتان را ببینید، به آنها گوش دهید، توجه کنید که غالبا در رابطه با چه مواردی فکر می‌کنید؟ مواردی ترسناک و منفی و بیهوده؟ یا مواردی مثبت و مفید؟ به مرور باید بیاموزیم که احساسات و تمایلات خود را سرکوب نکنیم. اثر سرکوب هزاران بار مخرب‌تر از آن است که به احساسات و افکار و تمایلات‌مان اجازه بودن و حس شدن و پذیرفته شدن بدهیم. یکی از اتفاقاتی که در اثر سرکوب رخ می‌دهد این است که مواردی که ما سرکوب می‌کنیم دارای انرژی پتانسیل هستند. زمانی‌که ما مواردی را سرکوب می‌کنیم رفته‌رفته انرژی پتانسیل منفی آنها روی هم انباشته می‌شود و خود را به شکل بیماری‌های روان-تنی و افسردگی ظاهر می‌کند. همچنین، سرکوب باعث می‌شود که ما اتفاقات مشابه و تجارب مشابه را به خود جذب کنیم. راه‌حل ساده و در عین حال دشوار (برای ما که به سرکوب خود عادت کرده‌ایم) این است که احساساتمان را ببینیم، احساس کنیم، بپذیریم و در مقابل آنها مقاومت نکنیم. قرار نیست بر اساس احساساتمان عمل کنیم، قرار است که به آنها احترام بگذاریم و توجه کنیم و به آنها اجازه‌ حضور بدهیم.

آنچه افراد افسرده باید بیاموزند و به‌کار ببندند:
افکار ما زندگی ما را می‌سازند.
رقابت خصمانه موجب بروز افسردگی در ما می‌شود.
«دیدن» و «پذیرفتن» آنچه درون‌‌مان می‌گذرد، شاه کلیدی است بر رفع مشکلات در تمام عرصه‌های زندگی.
برای بهبودی از افسردگی برای خود «هدف‌سازی» می‌کنم.
برای بهبودی از افسردگی «به یک مشاور کاردان و کاربلد مراجعه می‌کنم تا دردهایم را با او در میان‌بگذارم».
برای بهبودی از افسردگی «پیاده‌روی» را به برنامه روزانه خود اضافه می‌کنم.
برای بهبودی از افسردگی «سبزیجات» را در برنامه غذایی خود می‌گنجانم.

برای بهبودی از افسردگی «به طبیعت و فضای سبز می‌روم» و «به سفر می‌روم».
برای بهبودی از افسردگی برنامه «خودشناسی» را شروع می‌کنم.
برای بهبودی از افسردگی «محیط‌ها و روابط ناراحت کننده را رها می‌کنم».
برای بهبودی از افسردگی «با ترس‌های خود مواجه می‌شوم».
برای بهبودی از افسردگی «افکار منفی را کنار می‌گذارم».
برای بهبودی از افسردگی «در لباس پوشیدنم از رنگ‌های شاد استفاده می‌کنم».
برای بهبودی از افسردگی «از خودم مراقبت می‌کنم، به خودم توجه می‌کنم، به احساساتم توجه می‌کنم، خودم را دوست خواهم داشت، خود را در آغوش می‌گیرم!»
برای بهبودی از افسردگی «منتظر نمی‌مانم کسی بیاید و به من انگیزه بدهد، بلکه خودم به خودم انگیزه می‌دهم زیرا من مستحق بهترین‌ها هستم.»


برای بهبودی از افسردگی «کارهایی را انجام می‌دهم که خوشحالم می‌کنند».
برای بهبودی از افسردگی وقت‌هایی را در روز به «مراقبه» می‌پردازم.
برای بهبودی از افسردگی «خود و دیگران را می‌بخشم؛ زندگی می‌کنم و اجازه می‌دهم زندگی کنند».